گروه اندیشه: در سیستم های بسته، طرح مساله به راحتی امکانپذیر نیست. دستگاه ها اغلب با بوق و کرنا، شبه مساله ای را به جای مساله اصلی مطرح و مردم را سرگردان می کنند، و در نهایت به جای آن که خود جزو محور حل مساله باشند، جزو مساله اصلی می شوند. زیرا با طرح شبه مساله ها اجازه نمی دهند مردم نگاهشان به سوی مساله اصلی رهنمون شود. این موضوع یکی از دلایل اصلی عدم توسعه یافتگی ایران است. اما ویژگی اصلی «مساله» چیست؟ زیرا بسیاری گمان می کنند مساله اصلی همواره آشکار بوده، و همگان آن را لمس کرده و می شناسند. البته این درست است که همگان مساله اصلی را در زندگی خود لمس می کنند، ولی این که چه موضوعی از منظر شناختی مساله اصلی است، موضوعی است که نیازمند بررسی علمی است. از این روست که دکتر محمد فاضلی در جلسات سخنرانی خود دقایقی را به طرح درست «صورت مساله» پرداخته و در صدد است، طرح دقیق صورت مساله را در یافتن راه حل توضیح بدهد. این بخش را با هم می خوانیم:
یک سال پیش همکاری آمد و گفت: آقای فاضلی شما جامعه شناس هستید، بگویید من چه کنم؟ گفتم چه شده است؟ گفت: دختر من لاک می زند و نماز می خواند. هرچه به او می گوییم که لاک زدن با نماز خواندن با هم نمی شود، او می گوید ما کردیم و شد. به او گفتم ولش کن کاری با ایشان نمی شود کرد. جهان تغییر کرده است. او پیچیده و شما نپیچیده اید. (مساله عوض شده است)
در اوج ناآرامی ها به کارخانه ای برای سخرانی دعوت شده بودم و با کارمندها و کارگرها صحبت می کردم. موضوع صحبت ام مهاجرت بود. ناگهان یکی از افراد کارخانه به من گفت آقای فاضلی نمی دانید این داستان زن، زندگی، آزادی، ما را بیچاره کرده است. از او پرسیدم که لیدر این جریان در این کارخانه کیست؟ کسی را صدا کرد، دیدم خانمی کاملا محجبه و کاملا دیندار دارد به سوی ما می آید. به من گفت لیدرش این خانم است. این خانم می گفت که از حقوق معترضان حمایت می کند. بنابراین الگوهای دینداری تغییر کرده است.
سوال آغازین بحث و جواب های شکست خورده
حالا سوال این است: اگر مساله این ها است؛ تغییرات ارزشی نسل ها، پیدایش جنبش های اجتماعی جدید بر محور هویت ، نابرابری و تبعیض ساختاری علیه زنان، جهانی شدن و تماس های فرهنگی، ادراک متحول شده از مفهوم جنسیت، تغییرات در سبک زندگی، تقریبا مسطح شدن روابط قدرت جنسی، تغییر الگوهای معنای دینداری، چه نسبتی باید بین این مساله با راه حل ها وجود داشته باشد؟
آیا معرفی به روانپزشک، چاره ساز است؟ مساله ها چه هستند؟ اغلب تصور می کنیم مساله را میشناسیم، با تصور شناخت مساله، بر راه حل ها متمرکز می شویم، حتی تصور می کنیم راه حل ها را هم می دانیم، انباری از راه حل های آزموده شده داریم: مورد اول: ورزش، رژیم غذایی، قرص چربی سوز، جراحی. مورد دوم: معرفی به روانپزشک، حبس، جریمه نقدی، ممنوع الخروج، ممنوع الکار. در نهایت هرچند سال یک بار می فهمیم (حتی اگر اذعان نکنیم) که همه راه حل های ما شکست خورده اند.
بنابراین باید بپرسیم معرفی کردن به روانپزشک تغییرات ارزشی یا افقی شدن روابط قدرت را حل می کند؟ حال اگر فرد مذکور را حبس کنیم، آیا احساس نابرابری و تبعیض ساختاری اش حل می شود؟ اگر ممنوع الخروجش کنیم، می فهمد که خیلی دنیای عادلانه ای است؟ ممنوع الکارش کنیم چه خواهد شد؟
مساله و شبه مساله
به عبارتی، شما گیر یک عده راه حل فروش افتاده اید که اساسا نمی پرسند مساله ات چیست؟ بلکه تنها راه حل هایشان را ارائه می کنند. بدون آن که مسئولیت اش را برعهده بگیرند. از جمله کسی دستور داده، گشت ارشاد برگردد، اما از هر کسی سوال می شود، می گویند ما دستور نداده ایم. در حالی که مساله زمانی مساله است که کسی آن را برعهده بگیرد و از حل کردن آن احساس رضایت و غرور کند. همچنین اگر کسی مساله آب در ایران را حل کند، قهرمان ملی می شود. بنابراین ویژگی مساله این است که کسی حاضر است صاحب آن مساله شود. برخی موضوعات را کسی حاضر نیست صاحب آن بشود. اگر موضوعی را شما فکر می کنید مساله است، اما کسی صاحب آن نمی شود، بنابراین، مورد مذکور مساله نیست. بلکه موضوع مذکور، دغدغه و ذهنیت است.
برای مثال هیچ کسی در عصر ناصرالدین شاه صاحب مساله کاهش وزن همسران ناصرالدین شاه نمی شد. بنابراین برخی یک مشکل، دغدغه یا ذهنیت آزار دهنده برای کسانی را، هرچند محدود، به عنوان مساله جا می زنند. مساله و حل آن، رفتن از وضع موجود به وضع مطلوب است، یعنی با توضیح، اگر مساله حل شد، از وضع حاضر به وضع جدید می رسیم. برای مثال اگر کسی مساله آب ایران را حل کند، زمین دچار فرونشست نمی شود ضمن این در تابستان ها تنش آبی در 600 شهر نیز حل می شود. اگر خدایی ناکرده زلزله 8.7 دهم ریشتری در تهران بیاید ، احتمالا میلیون ها نفر کشته می شوند. اگر موفق شویم 10 درصد مشکل زلزله تهران را حل کنیم، یعنی 870 هزار نفر، کشته کمتر خواهیم داشت. پس می توان هم پرچم اش را به دست گرفت، هم می توان با کسی که صاحب این مساله می شود، بر سر آن اجماع کنیم.
بنابراین یک مشکل گاهی اوقات concern (عامل نگرانی)عده ای است. و آن عده اگر در فرآیند اجتماعی نمی توانند به اجماع برسند، به احتمال بسیار زیاد، یک عده راه حل فروش وجود دارند، که می خواهند یک concern را تبدیل به یک مساله کنند. در زندگی شخصی افراد، تا زندگی جمعی آنان ممکن است این اتفاق رخ بدهد. باید مراقب باشیم، گیر راه حل فروش ها نیفتیم. زیرا طرح مساله، مهمتر از دادن راه حل است. حل مساله، با دادن راه حل متفاوت است؛ شما گاه راه حل می دهید و به نتیجه نمی رسد. ولی قبل از این که راه حل بخرید، مساله تان را باید بشکافید.
همین یک مساله را اگر در حکمرانی، زندگی شخصی ، شرکت ها، و محل کار، تعریف بکنید، کلی اتفاقات خوب رخ می دهد.حتما شنیده اید که می گویند چرا در شرکت ها جلسات به هیچ نتیجه ای نمی رسد. راه حل فروشی می گوید این موضوع به دلیل فقدان اتوماسیون است؛ 250 میلیون هزینه راه اندازی اتوماسیون می کنند، بعد مشاهده می کنند هیچ اتفاقی رخ نداد. زیرا راه حل فروش به خوبی می داند چگونه اتوماسیون خود را به فروش برساند.
بیشتر بخوانید:
مقاومت مردم برای تغییر سیاستها
محمد فاضلی: مجازات مفسدان اقتصادی ، فساد را از بین نمی برد؛ شاید فقط افکار عمومی را التیام ببخشد
دولت رئیسی را پاسخگو کنیم
216216
source