به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اگر در تهران دههی ۴۰ زندگی میکردید، حتما دو خیابان را خیلی خوب میشناختید؛ دو خیابانی که محل دور دور جوانان آن روزگار بود: خیابانهای لالهزار و استانبول[۱] که اگر آنها را از پایتخت حذف میکردی دیگر تهران هیچ فرقی با شهرستانهای دیگر نمیکرد. این دو خیابان شش هفت دهه پیش مظهر مدرنیته در ایران بودند و محلی برای قرار و مدارهای عاشقانه، صبحها مرکز خرید شیکپوشان و به قول جوانهای همان روزها «ژیگولو»ها، و شبها علاوه بر اعیان تفریحگاه دیگر اقشار از دورهگرد گرفته تا بقال و بزاز که برای تماشای فیلم و تئاتر در سینماهایی چون رکس، البرز و ایران و تماشاخانههایی چون جامعهی باربد و تئاتر فردوسی و… میآمدند. در دیماه ۱۳۴۸ جلال نعمتاللهی خبرنگار مجلهی فردوسی گزارشی میدانی از این دو خیابان معروف تهیه کرد که در آن اطلاعات جالبی را دربارهی اوضاع و احوال این خیابانها در آن روزها ارائه میداد. این گزارش مفصل و خواندنی را که در شمارهی ۲۶ مجلهی فردوسی به تاریخ ۲۵ دی ۱۳۴۸ منتشر شد، در ادامه میخوانیم:
خوب توجه کنید، مهمترین منطقهی جغرافیایی و اجتماعی تهران را میخواهم شرح بدهم؛ از دمِ سینما هما[۲] تا مقابل شیرهای ساعت مخبرالدوله،[۳] از بالای سینما متروپل[۴] تا مقابل سینما رکس. اینجا منطقهی حیاتی خانمها و آقایان شیکپوش تهران است.
تهران با همهی زیبایی که در نظر شهرستانها دارد، به واسطهی همین دو خیابان معروف است اما حالا برویم سر مطلب. ظلع جنوبی خیابان اسلامبول کعبهی آمال مردم تهران است. جوانان شیکپوش در حالی که کراواتها را منظم کرده و یک من روغن به سر و روی خود زده در اینجا بر ردیف خود ایستادهاند. در اینجا نمونهی آریستوکراسی را مشاهده میکنید. علتش هم به واسطهی شباهت مختصری است که به یکی از خیابانهای اروپا دارد. دختران زیبا با پالتوها و مانتوهای خز دوخته، غرق در سنجاق و مهره و زنگوله در حال حرکت هستند. هر کدام آنها یک دست نه هفت دست آرایش کردهاند.
سبیل دوگلاسها، کلارک گیبلها،[۵] روبرت تایلورها، جان پاینها در حالی که گاهگاهی موهای سر خود را شانهای میزنند، رژهی زیبایان را تماشا میکنند. در اینجا هیچکس با هیچکس کاری ندارد، اگر هم داشته باشد، از چند متلک آبدار تجاوز نمیکند.
اگر زیبایی از حد معمول بیشتر بود، آن وقت تا منطقهی حساس ژیگولوها شانه به شانهی دخترک بینوا حرکت میکنند و با چند جملهی «چقدر خوشگلی» یا «قربون شکلت برم» یا «زلفعلی گاریچی» دقِ دلی خود را درمیآورند و برمیگردند.
اینجا دامنهای بلند «نیویورک»، کفشهای پاشنهبلند دائم در حرکت است. این حرکت در زمستان و تابستان فرق میکند. در فصل بهار معمولا از ساعت ۱۰ صبح تا نیم ساعت بعدازظهر شروع میشود.
حالا به اتفاق خوانندگان از دمِ سینما رکس[۶] حرکت میکنیم و به طرف شمال میرویم. چند تا خانم خوشگل و شیکپوش به موازات ما حرکت میکنند. سرهای مردان و زنان به طرف آنها برمیگردد. آقایان میخواهند زیبایی را تماشا کنند، اما خانمها میخواهند ببینند از خودشان شیکپوشتر کیست!
مغازههای اینجا خیلی تنگِ هم ساخته شده و خلاف خیابان اسلامبول مغازهها اغلب کمعرض است. تا چشم کار میکند مغازه پهلوی هم قرار گرفته است و همهی آنها باز هستند. بهترین اجناس در اینجا به فروش میرسد و از دیگر قسمتهای تهران قیمتها گرانتر است، اگر کالای لوکس هم نداشته باشند، ویترین آنها قطعا لوکس تزئین شده. جواهرات، ساعتها، پارچهها، اشیای شیک قیمتی همه در پشت ویترینها انبار گردیده به همین واسطه قیمت کرایهی سرقفلی این مغازهها به طور سرسامآوری بالا رفته است.
باید دانست که همین اشیا را در خیابانهای دیگر به قیمت مناسب میتوان خرید اما مگر میشود، خانمها و آقایان شیکپوش را از خرید در این مغازهها منصرف کرد؟!
اصلا تهران است و همین دو خیابان. تا وقتی که چشم زیباپسند در این دو خیابان وجود دارد، این مردم دستبردار نیستند… چرا ولکن باشند، مگر میشود کراواتهای شیک و پارچههای قشنگ را رها کرد و دنبال کار خود رفت.
یکی از دوستان میگفت تهران به جز این دو خیابان چیز دیگری ندارد و اضافه کرد اگر روزی خدای نکرده این خیابانها از دست برود دیگر نمیتوان فرقی بین تهران و دیگر شهرستانها گذاشت.
این فیلسوف خیابانگرد به عقیدهی من عالیترین تعریف را برای این دو خیابان کرده است. نازها، عشوهها، ناز خریدنها، ناز فروختنها همه در این دو خیابان صورت میگیرد. چه بسا دخترانی که در این دو خیابان صاحب شوهر و فرزند شدهاند، این خیابان شاید به همین لحاظ به وجود آمده باشد، که زیبا رُخان بیایند پس از انتظار ممتد «قر» بدهند و زیباپسندان هم بیایند، حسرت بخورند. گاهی به امیدی رسد امیدواری…
در دیگر شهرهای معروف جهان نیز چنین خیابانهایی وجود دارد، نیویورک «برادوی» دارد و لندن «پیکدیلی – سِرکِس» در پاریس «شانزهلیزه» میعادگاه عشاق است.
شاید قدری تعجب کنید، اما نه! این رشته سر دراز دارد. مردم دلشان میخواهد یک نقطه از شهری که در آن زندگی میکنند مرکز آنها باشد و هر وقت از آنجا گذر میکنند سری به مغازههای آن بزنند، به همین واسطه این مراکز به وجود میآید.
بعد چراغهای رنگین بر در مغازهها نصب میشود. شاید در تمام تهران به اندازهی این دو خیابان چراغ رنگین نباشد. به علاوه به واسطهی کثرت مغازهها چراغ بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. به طوری که سر شب پیش از آنکه چراغ خیابانها روشن شود، این دو خیابان روشنایی خود را دارند و انسان محتاج نمیشود از برق شهر استفاده کد.
حالا از دمِ سینما رکس قدری بالا آمدهایم احساس کمی خستگی میکنیم. علتش واضح است زیرا از میدان سپه سربالایی را پیش گرفته، بدون توقف بالا آمدهایم. قنادی فرد در اینجا با تابلوی گرد خود چشمک میزند. سالن آیینهی آن ما را به یاد افسانههای هارونالرشید میاندازد. از آنجا هم میگذریم، سرِ پیچ فشار جمعیت و ازدحام به منتهی درجهی خود میرسد. این نقطه بزرگترین مرکز فعالیت «ژیگولو»هاست.
اما حالا دیگر وارد اسلامبول شدهایم. مقابل سینما مایاک[۷] خلاف لالهزار خیابان خیلی وسیع میشود. قسمت جنوبی آن پرجمعیتتر، شیکتر، مدرنتر ساخته شده است. عمارتهای چهار پنج طبقه مشاهده میشود، اما در قسمت شمال عمارتها از دوطبقه بیشتر نیست. سبک ساختمان آن هم قدیمی است. از چندین سال به این طرف همینطور بوده است. در قسمت جنوبی پاساژهای متعدد و دکانهای خرازی، میوهفروشی، اغذیهفروشی، کیففروشی، ماهیفروشی به ترتیب تا پشت سفارت ترکیه تنگِ هم قرار گرفته است. ولگردان و ژیگولوها که بیشتر در این سمت خیابان قدم میزنند، پس از گردش بسیار وقتی خسته شدند، برای تمدد اعصاب و تجدید قوا سری به کافهها میزنند و با نوشیدن چای یا قهوه خستگی خود را رفع میکنند.
اما حالا دیگر نیم ساعت بعدازظهر است،خوب است به منزل برگردیم. کمکم این دو خیابان از مشتریهای زشت و زیبای خود خالی میشود. انشاءالله شب برمیگردیم، سری هم به سینما بزنیم. اگر بگویم یکی از بزرگترین موفقیت این دو خیابان به واسطهی تمرکز سینماها و تماشاخانههاست شاید راست گفته باشم. سینماهای مهم این دو خیابان: رکس، البرز، ایران، متروپل، کریستال، مایاک، پارک، تهران، هما، خورشید، پارس، ملی است. بیشتر این جمعیت بیکران که عصرها به عجله از این دو خیابان عبور میکنند یا میخواهند به سینما روند، یا آن که از سینما خارج شدهاند.
اگر شما بخواهید پیشرفت سینما را در عرض پانزده سال اخیر مطالعه کنید، کافی است به خانمهای شیکپوش و دامنهای «نیویورک» تماشا کنید. هر قدر خانم شیکپوش بیشتر شده به همان اندازه بر تعداد مشتریان این سینماها اضافه گشته است. این خانمها اغلب به سینما میآیند.
در تمام نقاط جهان همیشه اول تماشاخانه رونق داشته، بعد سینما اهمیت یافته است. در خیابان اسلامبول و لالهزار این موضوع عکس اتفاق افتاده است. یعنی سینما بیشتر از تماشاخانه اهمیت دارد. تماشاخانههایی که در خیابان لالهزار خودنمایی میکنند به ترتیب از شمال به جنوب عبارتاند از: تئاتر فرهنگ، جامعهی باربد، تئاتر فردوسی، تئاتر تهران، گیتی.
شب شد، حالا خوب است به عزم دیدار این دو خیابان حرکت کنیم و یک بلیت سینما هم برای سانس ۸ تا ۱۰ بگیریم. در این موقع هیجان در این دو خیابان به منتهی درجه میرسد. آنها که بلیت خریدهاند میدوند که از برنامه عقب نیفتند، آنها که یقهی سفید و کراواتهای شیک زدهاند، میخواهند زودتر به شکارگاه برسند و بعضی هم به دنبال گیر آوردن [جایی] برای زدن پیاله گام برمیدارند و جمعی هم با جیب خالی فقط برای تماشا آمدهاند! و هنگامی که این جوش و خروش و قطارهای متراکم اتومبیلهای آخرین سیستم را میبینند متحیرند این پولهای بیحساب از کجا آمده که اینگونه خرج میشود…
در این موقع دیگر مانند قبل از ظهر خیابان لالهزار و اسلامبول صفا و زیبایی صبح را ندارد زیرا در این موقع دیگر متعلق به همهی طبقات است.
در این موقع اعیان، دورهگرد، حمال، تاجر، پرتقالفروش، بازاری، بقال، بزاز، پیر و جوان همه داخل میشوند و صدای همهمهی آنها مانند زمزمهای به گوش میرسد. بیشتر این مردم کاسب هستند و شب برای گردش و تفنن به این دو خیابان میآیند و پس از اینکه چند بار پیادهروها را طی کردند راه خانه پیش میگیرند… تمرکز جمعیت همانطور که قبلا هم اشارهای به آن کردیم، از پشت سفارت ترکیه تا مقابل سینمای رکس است. اما حالا باید دید این معرکه چیست؟ جواب آن خیلی آسان است، قبل از ظهر این مردم کار دارند و میبایست سر کار خود حاضر بشوند. در این صورت شب برای تفریح میماند. از طرف دیگر مانند تمام خیابانهای شلوغ دنیا این دو خیابان مملو از اتومبیل میشود. به طوری که شاید به غیر از شهرهای «آمریکا» هیچکدام از شهرهای اروپا در این موقع شب از لحاظ کثرت اتومبیل شبیه این دو خیابان تهران نباشد، کامیونها حق آمد و شد ندارند. اتومبیلها نیز باید در لالهزار از یک جهت حرکت کنند. اگر شلوغی این خیابانها را دو قسمت کنیم: نصف آن از کثرت اتومبیلهاست، در حقیقت سر و صدای اتومبیلها آنچنان را آنچنان تر میکند.
گاه میشود که اتومبیل از حیث تعداد و برای عبور مانند رشته زنجیری به هم وصل میشوند و این رشته زنجیر از سر خیابان اسلامبول تا میدان سپه دنباله پیدا میکند.
در موقع شب صدای روزنامهفروشها از همه بلندتر است. صدای فرشندگان بلیت بختآزمایی نیز گاهی در وسط آنها به گوش میرسد. در اسلامبول هر وقت بخواهید نمونهی تضاد ایرانی را مشاهده کنید آماده است. شاید در هیچ جای دنیا مانند اسلامبول این تضاد مشهود نباشد،؛ یعنی در همان حین که خانمی با یک پالتوی گرانبها و چند صد هزار ریال جواهر از کنار شما میگذرد یک گدای کور و عریان نیز با حال زار و فگاری برای ده دینار ناله را سر میدهد. یا در همان حین یک خانم که قدش به اندازهی یک نردبان دومتری است، با شوهر کوتولهی خود که قدش از چند وجب بیشتر نیست بر سر موضوع خرید بحث و مجادله میکنند. در اسلامبول همه نوع از همه فرقه آدم حرکت میکنند. کسانی که از کنار شما میگذرند، اگر سیاستمدار تمامعیار نباشند، اقلا سرشان بوی قرمهسبزی میدهد.
در اسلامبول میتوان انواع و اقسام قیافهها را دید: روسی، آلمانی، آمریکایی، لهستانی،عرب، ترک، کرد، لر اغلب با زبان خود با رفیقان خویش گرم صحبت هستند، از این لحاظ تهران را میتوان «کزموپولیتان» نامید.
چیزی که بیشتر از همه جالب توجه است، موضوع قیافهها است. ساکنان این دو خیابان پس از سالها رفت و آمد و به قول یکی از رفقا متر کردن این دو خیابان قیافههای همدیگر را خوب میشناسند، اما اسم یکدیگر را نمیدانند.
در هیچ پایتخت دنیا (البته غیر از شهرهای کوچک) نمیتوان در خیابان یک قیافه را دو بار دید؛ اما در اسلامبول این امر یک موضوع عادی است. به قدری مردم به قیافهها و شکلهای عابران عادت کردهاند که مردم انتظار آن را دارند که فلان ژیگولو با سبیلهای دوگلاسی پیدا شود و فلان خانم شیکپوش با مانتوی شگفتانگیزش از کنار آنها بگذرد و این امر به آن جهت است که گردش و خرید در این دو خیابان جزو برنامهی روزانهی عدهی مشخص و معینی است و به طوری به این امر معتاد شدهاند که ترک عادت موجب مرض است.
[۱]. خیابان جمهوری کنونی از تقاطع خیابان فردوسی تا تقاطع خیابان سعدی که در دههی ۴۰ اسلامبول نام داشت و بعدا استانبول نام گرفت.
[۲]. واقع در در ضلع جنوبی چهار راه استانبول؛ تقاطع فردوسی و جمهوری
[۳]. در میدان مخبرالدوله (تقاطع خیابانهای جمهوری و سعد) دو ساعت وجود داشت که شهرداری نصب کرده بود: یکی رو به جنوب و یکی روبه شمال.
[۴]. در تقاطع خیابانهای لالهزار و جمهوری قرار داشت. بعدها نام آن به «رودکی» تغییر کرد. در سال ۱۳۸۷ تعطیل شد.
[۵]. سبیل نازک و قیطانی که آن روزها به تقلید از داگلاس فربنکس هنرپبیشهی آمریکایی مد شده بود. بعدا هم «کلارک گیبل» به تقلید از او با گذاشتن سبیل قیطانی در فیلم «بربادرفته» (۱۹۳۹) بازی کرد.
درهرحال این نوع سبیل معروف شد به “سبیل دوگلاسی” که سال ها جوان هاازجمله جوانان ایران، سبیل خود را به شکل او آرایش میدادند.
درهرحال این نوع سبیل معروف شد به “سبیل دوگلاسی” که سال ها جوان هاازجمله جوانان ایران، سبیل خود را به شکل او آرایش میدادند.
[۶]. واقع در خیابان لالهزار که در یکم مهر ۱۳۲۴ افتتاح شده بود. این سینما پس از انقلاب توسط بنیاد مستضعفان مصادره شد و نام آن به «لاله» تغییر کرد.
[۷]. این سینما در سال ۱۳۰۸ خورشیدی در خیابان لالهزار ساخته شد و در مقطعی در دوران رضاشاه فقط به زنان اختصاص داشت.
source