گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم – عبدالله عبداللهی: الان در مقام تشبیه و مقایسه نیستیم و قطعاً این دو مثالی که می‌آوریم قابل قیاس نیستند، امّا از سر تقریب به ذهن می‌توان یادآور شد: برای آنکه عظمت شخصیت صدیقه طاهره، حضرت زهرا(س) را درک کنیم این حدیث را معمولاً مرور می کنیم که شخصیت بی‌نظیر و عالی‌ترین مخلوق خداوند درباره ایشان فرمودند که فاطمه(س) پاره‌ی تن من است؛ و یا درباره ایشان فرمودند که فداها ابوها (پدر فدایش شود).

حالا درباره شهید حاج احمد کاظمی و سوابق و شخصیتش هم می‌شود کتابها نوشت؛ او از شهدای کم‌نظیری است که مثل خورشید در میان ستارگان می‌درخشد. امّا اگر بخواهیم گوشه‌ای از عظمت شخصیت ایشان را درک کنیم، آن مصاحبه‌ معروف اسطوره‌ی شهید، حاج قاسم سلیمانی را به یاد می‌آوریم که می‌گفت: “احمد {کاظمی} تداعی هرچیزی بود که به آن دلخوش بودیم؛ چهره‌ی باکری را در احمد می‌دیدیم، خرازی را در احمد می‌دیدیم، زین‌‌الدین را در احمد می‌دیدیم، همت را می‌دیدیم. خیلی از شهدا را ما در احمد خلاصه می‌دیدیم… من همیشه به احمد می‌گفتم الهی دردت بخوره توی سرم. دورت بگردم”.

حاج احمد کاظمی چنین شخصیتی است و ساختن فیلم سینمایی درباره او نه تنها توفیقی بزرگ و اقدامی تحسین‌برانگیز است بلکه باید حسرت خورد که چرا زودتر سینمای ایران به چنین صرافتی نیفتاده بود؟

سوژه‌ی انتخابی هم موقعیت بسیار خوبی است؛ نقش فوق‌العاده‌ و ناگفته‌ی حاج احمد کاظمی در ساماندهی به مصدومان در یکی از تلخ‌ترین حوادث تاریخ صدسال اخیر ایران؛ یعنی واقعه‌ی بی‌نهایت غم‌انگیز زلزله‌ی بم.

هم موقعیت و سوژه‌ی خوبی انتخاب شده و هم شخصیت کم‌نظیری قرار است در سینما به تصویر کشیده شود؛ تا همینجا باید سازندگان آن را تحسین و تقدیر کرد؛ امّا می‌توان نقدها و گفتارهایی هم درباره این فیلم نوشت که نکات ذیل بخشی از آن است:

1- احمد کاظمی، مسئله‌ی والایی و قاب سینما:

برای نگارنده این متن واقعاً یک پرسش است که امر والا (Sublime) را چطور می‌توان در قاب سینما به نحوی به تصویر کشید که حق مطلب ادا شود؟ مشهور است که افلاطون می‌گوید هر مدیومی، واقعیت را تغییر می‌دهد؛ یعنی هیچ امر عینی و واقعیت بیرونی نیست که وقتی از طریق یک مدیوم و واسطه و رسانه، مثلاً سینما، بازنمایی می‌شود، بتوان «تمام و کمال» آن را بازتاب داد. بنابراین تغییر در مدیوم طبیعی است، اما امور والا، یعنی اموری که انسان با دیدن آن به حیرت یا خشوع می‌افتد، چه این امر والا، انسان والا باشد و چه طبیعت والا، آیا می‌تواند به درستی در سینما به تصویر کشیده شود؟

طی همین چند سال اخیر پس از شهادت حاج قاسم و حتی در دوران حیات مادی ایشان این مسئله به چشم می‌آمد که هرچه درباره‌ی ایشان گفته یا منتشر می‌شود، به اندازه‌ی قطعه‌ فیلم مستندی که از خودِ شهید می‌بینیم تاثیر نمی‌کند. هزار جامه‌ی معنا که من بپردازم/ به قامتی که تو داری، قصیر می‌آید. برخی تجربه‌های دیگری هم که داریم، تا حد زیادی همین قصیر بودن را نشان می‌دهد: از تجربه‌ی فیلم‌ مربوط به شهید باکری گفته تا بعضی دیگر. و البته تجربه‌های موفق و نسبتاً موفقی مثل «منصور» و سریال امام علی(ع) و … هم در میان است.

احتمالاً بتوان اینطور جمع‌بندی کرد که به صورت طبیعی، انسان والا فی‌نفسه نمی‌تواند تمام و کامل در قاب سینما به نمایش درآید؛ اساساً والایی به یک معنی «در فرم جانگرفتن» هم هست؛ امّا سینما می‌تواند با ترفندها و تکنیک‌ها و کاربلدی‌هایی حق مطلب را بهتر ادا کند؛ مثلاً کارهایی که داوود میرباقری درباره مالک اشتر و مختار کرد و یا کاری که درباره شهید منصور ستاری ساخته شد و یا در نمونه‌های خارجی آن، شاهکار «عمر مختار» یا همان شیر صحرا، اثر مصطفی عقاد و یا از همین کارگردان، اثر «محمد رسول‌ الله» که در آن حضرت حمزه(ع) به نحو جذابی به تصویر کشیده شده بود.

بنابراین، ترکیب نوع روایت، ترفندهای کارگردانی و همچنین هنرنمایی «بازیگر» می‌تواند این محدودیت بزرگ در بازنمایی انسان‌های والا را به توفیق نزدیک کند؛ امّا به نظر می‌رسد آنچه در فیلم «احمد» راجع به شهید کاظمی اتفاق افتاد، فاصله‌ی قابل توجهی با بازنمایی خوب این شهید عظیم الشأن داشت.

2- «گل‌درشتی» و مسئله‌ی زیبایی:

قاعدتاً همه‌ی دیدگاه کانت درباره «امر زیبا» امروزه پذیرفته نیست؛ امّا از ادبیات و همچنین دسته‌بندی او برای توضیح زیبایی و گل‌درشتی در فیلم می‌توان بهره جست. چه وقت می‌گوئیم یک فیلم زیباست و چه وقت گل‌درشت است و به زیبایی لطمه می‌زند؟ جناب کانت، در نقد سوم خود یعنی نقد قوه حکم، از سه دسته حکم سخن می‌گوید و آن‌ها را از هم تفکیک می‌کند: امر مطبوع، امر خیر(Good)  و امر زیبا. امر مطبوع، شخصی است و به احساسات خصوصی انسان وابسته است. مثلاً یکی از قرمه سبزی خوشش می‌آید و دیگری آن را مطبوع نمی‌داند. یکی فلان گل را دوست دارد و دیگری نه. برای یک فرد، دمای فلان درجه دلپذیر است و برای دیگری سرد یا گرم. چنین اموراتی، امور مطبوعند و شخصی. افراد در این باره ممکن است با یکدیگر محاجه کنند، اما نهایتاً با این جمله که “اینها سلیقه‌ای است یا حس من این را می‌گوید.” می‌توانند مسئله را فیصله دهند.

امورات مربوط به «خیر»، اما اموراتی هستند که با مفاهیمی مانند خوب و بد و نیک و … مرتبطند؛ یعنی اگر انسان درباره چیزی به این داوری می‌رسد که خیر است یا نه، بدین معناست که آن را در ذهن به مفاهیمی ارجاع داده و آن را تحلیل و بررسی کرده و سپس به قضاوت نشسته است.

اما امور زیبا اینچنین مشابه امور خیر نیستند و به مفاهیم مشخص و متعیّن ارجاع نمی‌یابند بلکه به تعبیر کانت محصول بازی آزاد متخیله و فاهمه‌اند.

آنچه در یک امر هنری و بویژه سینمایی، اهمیت دارد، توجه به «زیبایی» و پرهیز از گل‌درشتی است؛ کانت هم در همین نقد قوه حکم نهایتاً میان «خیر» و «زیبایی» پیوند می‌زند، اما نکته‌ی ویژه آن است که هرچه به گل‌درشتی و استفاده از مفاهیم متعیّن و بدون جنبه‌های نشانه‌شناسانه و صریح نزدیک شویم، دقیقاً از زیبایی دور شده‌ایم و این یکی از ضعف‌های مهم فیلم «احمد» است. فیلم خیلی صریح و بعضاً بیانیه‌ای اصرار دارد با همین کلمات و مفاهیم و عبارات و در قالب دیالوگ بگوید که دولت کمکی نمی‌کند و مقصر هم فردی به اسم مرتضوی است. اینکه این مرتضوی کیست، خیلی روشن نیست، اما تکرار مداوم این نام و گفتن چندین باره‌ی این مطلب که دولت کمک نمی‌کند، می‌تواند حتی در مخاطبی که با سازندگان فیلم همسوست نیز حس گل درشت بودن پیام را پیش آورد.

مسئله بر سر این نیست که فیلم از یک امر غیرواقعی سخن می‌گوید؛ بلکه به احتمال قریب به یقین، موضوع همین است که روایت شده. اما تفاوت یک کار هنری با یک متن بیانیه‌ای که در آن باید کلمات و عبارات، خیلی صریح و روشن و عریان گفته شوند چیست؟ چیزی نیست جز همین «زیبایی» که لازمه‌ی کار هنری است. و زیبایی، با گل‌درشتی و صراحت زاویه دارد. آنچه واقعی است را در هنر بیشتر باید با ترفندهای زیبایی‌شناسانه «نشان‌» داد، نه اینکه مدام به زبان آورد!

3- بازی‌های ناتمام و روایت ضعیف:

فیلم احمد بدون جذابیت خاصی و خیلی مستقیم شروع می‌شود؛ حاج احمد کاظمی برای نماز صبح یا نماز شب وضو می‌گیرد و همزمان تلفنش زنگ می‌خورد؛ حاج قاسم پشت خط است و او هم از محمدباقر قالیباف خبر گرفته که زلزله‌ی شدیدی بم را لرزانده است؛ پس از آن حاج احمد به همراه سردار سلامی و حاج قاسم عازم بم می‌شود… گریم‌های حاج قاسم و سردار سلامی اصلاً به نسخه‌ی واقعی شبیه نیست و به همین دلیل کاملاً ماسکه می‌شوند تا نقشی در فیلم نداشته باشند. گریم خود حاج احمد کاظمی هم کامل و درست نیست؛ از چهره‌ی شاداب حاج احمد خبر بخصوصی نیست و فرم بدن او هم به نظر می‌رسد که خیلی خوب تقلید نشده است.

اگرچه تینو صالحی تلاش بسیاری می‌کند و از قضا در طول فیلم هم مدام بهتر و به حاج احمد نزدیک‌تر می‌شود. امّا روایت و قصه به گونه‌ای نیست که بتواند حاج احمد را به خوبی به تصویر بکشد. در جاهایی هم تصور می‌شود که فیلم خط سیر مشخصی ندارد و تا حدی بریده بریده است.

همین امر باعث می‌شود که غیر از دقایقی، تعلیق چندانی هم در فیلم نبینیم و مخاطب هم بعضاً با بی‌حوصلگی به تماشای فیلم ادامه دهد.

به هر صورت، احمد موضوع بسیار مهم و سوژه‌ی خاصی دارد‌، اما کار علیرغم قابل تقدیر بودن، کامل درنیامده است؛ شاید با کمی اغراق بتوان گفت که سوژه، یعنی «احمد» در این فیلم شهید شده است و می‌تواند فیلم‌ بهتری درباره این شهید والامقام ساخت.

انتهای پیام/

source