خبرگزاری تسنیم-محمد جلیلوند

پرونده های جنایی جذابیت فوق العاده‌ای برای سینماگران داشته و در قالب ژانر پلیسی-جنایی به تولید آثار گوناگون منتهی می‌شود. این دسته از آثار که علاقمندان پروپاقرصی هم دارند،  در بسیاری مواقع تنها به برداشتی آزاد از یک پرونده واقعی می‌پردازند که می‌توان (بی‌بدن) ساخته مرتضی علیزاده را در این دسته قرار داد. این فیلم که در سالن همایش‌های برج میلاد برای اهالی رسانه به نمایش درآمده، قصه خود را براساس پرونده‌ای جنجالی و پیچیده شکل داده که در آن پسری جوان (سروش) دست به قتل دختر همکلاسی‌اش زده و با وجود اعتراف به قتل هیچ نشانی از محل اختفای جسد در اختیار دادگاه قرار نمی‌دهد. همین امر نیز پیچیدگی‌های بیشتری به پرونده اضافه کرده و رسیدگی به آن را طولانی‌تر می‌کند.

بی‌بدن شروع خوبی داشته و خیلی سریع شخصیت اصلی خود (بازپرس پرونده) را به تماشاگر معرفی می‌کند. در عین حال روی بخشی از وجوه رفتاری‌اش که اندکی تندمزاجی هم با خود دارد، تمرکز می‌کند. برخورد او با پدر و مادر دختری به نام ارغوان که مفقود شده، بی‌بدن را وارد قصه اصلی کرده و تماشاگر را با وجود آن که از فرجام ماجرا مطلع است، کنجکاوانه به دنبال خود می‌کشاند. کاظم دانشی که نویسندگی فیلمنامه و کارگردانی علفزار را در کارنامه دارد، نقشی کلیدی در شکل دادن قصه و فرم کلاسیک بخشیدن به آن دارد. در عین حال نقاط عطف را به درستی سر جای خود قرار داده و  پیچ و تاب خوبی نیز به قصه می‌دهد. برای مثال می‌توان به پیدا شدن لکه‌های خون روی وان حمان اشاره کرد که سروش را در مقام متهم به قتل قرار داده و راهی زندان می‌کند.

در نیمه میانی که بخش مهمی از زمان فیلم را به خود اختصاص داده، عمده تمرکز روی مادر ارغوان و پدر سروش بوده که هر یک در دو قطب مخالف و به شیوه خود به دنبال احقاق حق هستند. دانشی در این بخش توجه ویژه‌ای به فضای مجازی و آثار تخریبی آن روی سرنوشت پرونده یک قتل دارد که البته بیش از اندازه و تا حدودی گل درشت و اغراق شده به نظر می‌رسد. به موازات آنها، بازپرس هم به شیوه برخی از فیلم‌های هالیوودی در دفاع از خانواده مقتول و تعرضی که در فضای مجازی با برنامه ریزی پدر سروش انجام گرفته، وارد عمل شده و بار تنش حاکم بر داستان را افزایش می‌دهد. در فیلم‌هایی از این جنس، اغلب انتقام تم اصلی بوده که موتور داستان را با قوت بیشتری به حرکت درآورده و تقابل جانانه‌ای را شکل می‌دهد که تماشاگر را به یک قضاوت همه جانبه فرا می‌‌خواند. اتفاقی که در بی‌بدن نیز رخ داده و انتقام به عنوان اصلی‌ترین تم، پرده میانی و پایانی فیلم را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

اگر بخواهیم به نقاط ضعف فیلم اشاره کنیم، می‌توانیم از کندی ریتم و ضعف در پرداخت برخی شخصیت‌ها حرف بزنیم. اولی می‌تواند ناشی از شتاب برای رساندن فیلم به جشنواره چهل و دوم فیلم فجر باشد اما دومی در حیطه کاری کاظم دانشی در مقام نویسنده فیلمنامه بوده است. شخصیت بازپرس جوان آن کاریزمای لازم برای جذب حداکثری تماشاگران را نداشته و می‌توانست بهتر از اینها از کار دربیاید. همین طور مادر سروش که همان کلیشه آشنای مادری است که پسرش را در خردسالی و پس از جدایی رها کرده و حال به دنبال گرفتن رضایت از مادر ارغوان است. ارغوان به عنوان قهرمان غایب دیگر پاشنه آشیل فیلمنامه بی‌بدن است که در دو ساعت زمان فیلم تلاش چندانی برای شناساندن او به تماشاگر و نقب زدن به بخشی از گذشته او انجام نمی‌شود.

 

بهترین نقش‌آفرینی فیلم متعلق به (الناز شاکردوست) در نقش مادر ارغوان است که به خوبی سرگشتگی و درماندگی مادری که فرزندش را از دست داده به تصویر کشیده و اثر گذشت زمان نیز به خوبی در بازی و میمیک چهره و زبان بدن‌اش نمایان است. هر چند که یک چهره پردازی عالی نیز به او در ایفای درخشان نقش کمک کرده است. نوید پورفرج و سروش صحت نیز در اجرای نقش‌های محوله تا حدود زیادی موفق بوده و باورپذیر جلوه می‌کنند.

انتهای پیام/

source