به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، دوم خرداد ۱۴۰۳ استاد محمدعلی موحد ۱۰۱ ساله شد. یکی از مهمترین آثار پژوهشی او در حوزهی تاریخ معاصر ایران، اثر چهارجلدی «خواب آشفته نفت» است. جلد نخست این کتاب «از قرارداد دارسی تا سقوط رضاشاه» را شامل میشود، دو جلد بعدی «دکتر مصدق و نهضت ملی ایران» نام دارد و در جلد چهارم «از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی» مورد بررسی قرار میگیرد. ترتیب انتشار این اثر البته با شماره فعلی مجلدها منطبق نیست؛ چه موحد نخست جلدهای دوم و سوم فعلی را در سال ۱۳۷۸ منتشر کرد و جایزه کتابی سال جمهوری اسلامی را نیز به دلیل نگارش همین دو جلد دریافت کرد. بعدتر دو جلد اول و چهارم نیز به این دو جلد اضافه شدند. فرزاد نعمتی خبرنگار گروه فرهنگ روزنامهی هممیهن دربارهی اهمیت و مباحث طرحشده در این اثر با احمد بنیجمالی عضو هیأتعلمی علوم سیاسی دانشگاه آزاد کرج و نویسندهی کتاب مشهور «آشوب» (مطالعهای در زندگی و شخصیت دکتر محمد مصدق) به گفتوگو نشسته است که مشروح آن را در پی میخوانید:
گاه اینگونه القا میشود که مصدق به واسطهی روحیهی لجوجی که داشته یا به خاطر وجیهالملگی که در پی آن بوده است، چندان به پیشنهادهای بالنسبه مناسب نیز وقعی نمینهاده و در امر مذاکره چندان جدی نبوده است. برخی البته در مقام دفاع از مصدق میگویند پیشنهادهایی که به مصدق میشد، چندان قانعکننده نبودند. به نظر میرسد از نظر موحد چنین نیست و او میگوید، مصدق قصدش برای مذاکره جدی بوده است. با توجه به اینکه شما نیز در کتاب «آشوب» به وجوه روانشناختی شخصیت مصدق توجه داشتهاید، به نظرتان باید روحیهی شخصی مصدق را متغیر مهمی در معادلهی بحران نفت قلمداد کرد یا نه؟ و نظرتان دربارهی پیشنهادهایی که به مصدق شد و نوع واکنش مصدق چیست؟
استاد موحد بهخوبی توضیح میدهند که برخی پیشنهادها میتوانستند پیشنهادهای خوبی باشند که مصدق البته نپذیرفت. از نظر موحد پیشنهاد بانک جهانی یا بهخصوص پیشنهادی که آمریکاییها بعد از ۳۰ تیرماه ۱۳۳۱ ارائه دادند پیشنهادهای خوبی بودند. موحد باز بهدرستی اشاره میکند که نپذیرفتن این پیشنهادها دو دلیل عمده داشت: اول، شناخت دقیق نداشتن از نظام اقتصاد جهانی و بازار انرژی. به واسطهی نبود این شناخت تصور مصدق این بود که دنیا و اقتصاد انرژی دنیا وابسته به نفت ایران است و با توجه به وضعیت پیشآمده، کشورهای خارجی ناچار هستند که با ایران وارد مذاکره و لابی شوند. موحد به درستی میگوید که چنین نبوده و این تصورات مبنای درستی نداشته است. نکتهی دوم مورد توجه موحد، به نقش ویژهی مشاوران مصدق مانند دکتر کاظم حسیبی توجه دارد. مصدق اعتقاد خاصی به کاظم حسیبی داشت. حسیبی ریاضیدان و مهندس بود و چیز زیادی هم از اقتصاد انرژی نمیدانست. مصدق اما اعتقاد داشت او از اولیاءالله است و شأن قدسی برای او قائل بود. نوع اعتقاد مصدق به حسیبی، آدم را به یاد اعتقاد احمدینژاد به مشایی میاندازد. حسیبی مشاور اصلی مصدق بود و باعث شد که مصدق پیشنهادهای نفتی را نپذیرد. نکتهی سوم مورد توجه محمدعلی موحد توطئههایی است که حزب توده انجام میداد. هر زمانی که هیأتی به ایران میآمد، حزب توده بلوایی به راه میانداخت؛ همان چیزی که آنها را به «توده نفتی» شهرت داد. میتینگهایی علیه مصدق راه میانداختند و مصدق هم طبعا جا میزد. برای مصدق وجاهت بسیار مهم بود و این لزوماًچیز بدی هم نیست. سیاستمداران بسته به مسائلی که آنها را وارد سیاست کرده است، حساسیتهای خودشان را دارند. مصدق هم تمایل نداشت که موقعیت خود را از دست بدهد. به همین دلایل مذاکرات همواره بینتیجه باقی ماند.
موحد نگاه تمجیدآمیزی به جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران دارد و آن را «شاهنامه آزادی» مینامد. از این منظر اثر موحد در مقایسه با آثاری که بهخصوص امروزه مصدق را بهتندی نقد میکنند، اثری تمجیدآمیز از مصدق است.
نه، به نظرم اینگونه نیست و بسیاری نقدهایی جدی به موحد در این زمینه داشتند. به طور مشخص افرادی که عضو جناح چپ جبهه ملی بودند یا تودهایهای خارج از کشور، معتقد بودند که مصدق کار بسیار درستی انجام داده که به امتیازات نفتی راه نداده است. این گروه از موحد هم انتقاد میکردند که چرا به مصدق انتقاد میکند و میگوید مصدق میتوانست مذاکرات نفت را به سرانجام برساند و نرساند.
اصلا حسن این کتاب موحد همین است که منصفانه است. نمیگویم بیطرفانه است، زیرا بیطرفی در روایت تاریخی معنایی ندارد. مگر میشود ذهن بیطرف باشد؟ به قول فلاسفه همهی ما وجهی التفاتی داریم و اسناد و مدارک را به نحوی گزینش و پسوپیش میکنیم که آن پیرنگ کار در جهت توضیح و توجیه ایدهی اولیهمان باشد. حال برخی البته این ویژگی مثبت را نیز دارند که به اسناد و مدارک ناقض ایده اولیه هم توجه میکنند.
استاد موحد از این دسته افراد است و به همیندلیل موفق شده قضاوتی منصفانه از عملکرد مصدق داشته باشد. به همین دلیل وجه ارزشمند کتاب موحد را همین نگاه منصفانه او و نقدهایی میدانم که به مصدق دارد. برای نمونه شما را ارجاع میدهم به نوشتههای کسانی چون خسرو شاکری. این چپهای نزدیک به جبهه ملی با انتشار کتاب موحد بهشدت به نویسندهی کتاب حمله کردند و بعدها نیز که من کتاب «آشوب» را نوشتم، یکی از نقدهایی که به آن کتاب شد هم این بود که در امتداد کتاب موحد است و قصد زدن مصدق را دارد.
آن نگاه البته نگاه ستایشنامهنویسی است که جناج چپ جبهه ملی خارج از کشور و بخشی از نیروهای ملیمذهبی داخل کشور داشتند و مصدق را بری از خطا میدانستند. خوشبختانه طی این سالها این نگاه بسیار تعدیل شده است و این نیروها نیز پذیرفتهاند که مصدق هم مانند هر سیاستمدار دیگری اشتباهاتی داشته است. نکتهی دوم و بسیار مهم در این اثر علاوه بر نگارش منصفانه موحد این است که در این کتاب سنت آموزشی حقوقی که موحد از آن اطلاع دارد و در آن پرورده شده است، جاری میشود.
موحد در این کتاب قراردادهای نفتی از دارسی تا دوران رضاشاه و بعدتر تا قرارداد کنسرسیوم بعد از کودتا را بررسی میکند و در این بررسی تجربهی زیستهی حقوقی نویسنده در نهادهای شرکت نفت به او کمک کرده است. نکتهی سوم و مهم این کتاب نیز نثر زیبا و پیرنگی است که به لحاظ ادبیات کار در کتاب فراهم آورده شده است. این نیز به این برمیگردد که استاد موحد دستی در ادبیات و عرفان دارد و اینها کمک کرده است که او بتواند روایتی زیباییشناسانه از مصدق ارائه بدهد. پس منصفانه دیدن، رویکرد نظری-حقوقی و وجه ادبی و زیباییشناسانه؛ سه مشخصهی خواب آشفته نفت هستند.
در پایان جلد دوم موحد بحثی دربارهی تیرماه ۱۳۳۱ دارد و او میگوید، مصدق بهترین زمان و بهترین دستاویز و بهانه را برای برکناری انتخاب کرد و شاید اگر آن اتفاق سیر خود را طی میکرد نتایج بهتری لااقل در مقایسه با آنچه در قرارداد کنسرسیوم محقق شد، برای نفت ایران نیز حاصل میشد. حمید شوکت هم در کتاب «در تیررس حادثه» چنین نظری دارد و میگوید قوام میتوانست کار مصدق را تکمیل کند. نظر شما در این باره چیست؟ با این ارزیابی موافقید؟
بله، در کتاب «آشوب» هم به این نکته اشاره کردهام. سنت سیاسی و دیپلماتیک سیاستمداران دورهی قاجار به همین صورت بود؛ کابینهای، کابینهی جنگ بود و کابینهای، کابینهی صلح. حتما این را شنیدهاید که میگفتند هنگام مواجههی قاطع با کشورهای اروپایی سراغ قوام میرویم اما هنگام مصالحه، مستوفیالممالک را نخستوزیر میکنیم. به بیانی، کسی به کار رزم میآید و کسی به کار بزم.
این سنت سیاسی درستی بود و فراموش نکنیم که مصدق هم یک سیاستمدار قاجاری است. او در چارچوب همین سنت عمل میکرد. گاهی چیزهایی را به مصدق نسبت میدهیم و بر متن او تحمیل میکنیم که به دههی ۱۳۲۰ اختصاص دارد. مصدق سیاستمدار دههی هزاروسیصدوبیستی نیست. او سیاستمدار قاجاری و سیاستمدار موازنه است؛ سیاستمداری از نوع قوام، امیرکبیر و حتی ناصرالدینشاه. در این سنت آنچه رایج است چنین است: برکشیدن یک قدرت برای تحدید قدرت دیگر.
کابینهی مصدق بر اساس سنت قاجاری کابینهی مخاصمه و ملی شدن و اخراج انگلیسیها بود و او خود میدانست که ۳۰ تیر به بعد باید چوب امدادی پروژهی ملی شدن را به کابینهی دیگری که کابینهی مصالحه و عملگرایی باشد بسپرد، برای همین استعفا داد و به احمدآباد رفت. من بر اساس نوشتهها و خاطرات وقت مصدق به ضرص قاطع میگویم که مصدق صادقانه استعفا داد چون میدانست کابینهی او کابینهی توافق و قرارداد نیست. منتها توفیق اجباری ۳۰ تیر و بیمبالاتی متفرعنانه قوام باعث شد فرآیند تغییر کابینه به مشکل بخورد و مصدق برخلاف میل به قدرت بازگردد. در حالی که واقعا مصدق هیچ ایدهای برای حل و فصل موضوع نداشت و نهایتا کار به شکست نهضت ملی کشید.
از این منظر حضور قوام میتوانست اتفاق بسیار خوبی باشد از این جهت که کابینه او کابینهی مصالحه بود. قوام نیز میتوانست با پراگماتیسمی که در دنیای سیاست داشت، کار را به نتیجه برساند. به هر حال امروز میدانیم که شرایط پیشنهاد ترومن، چرچیل که بعد از ۳۰ تیرماه داده شد، به مراتب بهتر از آن چیزی بود که در قرارداد کنسرسیوم بعد از کودتا به ایران تحمیل شد. بنابراین امروز در نگاه تاریخی میتوانیم بپرسیم، آخر که چه؟ ما با کودتا چیزی به دست نیاوردیم، جز یک حماسه.
آن کودتا منشأ آثاری نیز شد که ما همچنان در حال خوردن چوب آن هستیم یا به قولی در حال پرداخت فاکتورهای آن هستیم. شاید میان شرایط آن روزگار و شرایط امروز شباهتی وجود داشته باشد، دولت رئیسی خوب یا بد دولت تهاجم و چالش با غرب بود که بطلان آن در حال ثابت شد و الان به شرط خردمندی حاکمان، زمان مناسب برآمدن کابینهی مصالحه و دولت عملگرای کسانی شبیه لاریجانی و ظریف است که بتوانند کشور را از بحران فزایندهی داخلی منطقهای و بینالمللی خارج کنند.
منابعی که مورخان استفاده میکنند با هم تفاوت دارند و همین تفاوت منابع نیز یکی از دلایل عمده تفاوت نتایج است. منابع اصلی موحد در این کتاب که مایهی تمایز اثرش از دیگران میشود، چیست؟
اینکه شما از چه موادی برای تدوین و توضیح تاریخ استفاده کنید بسیار مهم است. کمااینکه برای نمونه شما در آثار عباس میلانی چون «معمای هویدا» و «شاه» میبینید که عمدهی تمرکز میلانی بر مصاحبه با رجال وقت یا همان تاریخ شفاهی است. این محاسنی دارد و البته ضعفهایی که بر کار سایه میاندازد؛ ضعفهایی چون دور بودن از حادثه و… در مورد اثر موحد به نظر میرسد که او توانسته ترکیبی متناسب از منابع را در اثر ارائه دهد ولی بدون تردید مشخص است که در بنیادهای روشی و مطالعاتی که دارد منابع او عمدتا منابع شرکت نفت، وزارت امور خارجه ایران و وزارت خارجه انگلستان و آمریکاست.
یکی از ضعفهای موحد در قسمت کاربست منابع و دادهها؛ کمتوجهی به نشریات وقت (به لحاظ بازسازی صحنه و کانتکس تاریخی ملی شدن نفت)، عدم اعتنا به تاریخ شفاهی و دیدگاه فعالان سیاسی وقت و در زمینه رویکرد نظری؛ کمتوجهی به کانتکس منطقهای و بلندمدت و در مجموع قرار ندادن تجربهی ملی شدن نفت در یک چشمانداز وسیعتر (big picture) به نظرم هست.
به ماجرای ملی شدن نفت در ایران از رویکردهای متفاوت دیگری نیز نگاه شده است.
البته که استاد موحد قرار نیست یکجا نقش تاریخنگار، کارشناس حقوقی، جامعهشناس سیاسی و اقتصاددان سیاسی را برای ما ایفا کند و همین کار مشخص خواب آشفته هم بهگمانم در کنار چند کار دیگر، یک سر و گردن بالاتر از انبوه نوشتهها و ادبیات مربوطه قرار میگیرد. اثر موحد با رویکرد حقوقی، وقایعنگارانه و کرونولوژیک تدوین شده و رویهمرفته یکی از بهترین کارها در این حوزه است. آثار فخرالدین عظیمی یا یکی دو کار محمدعلی همایون کاتوزیان یا آثار مارک گازیوروسکی و جیمز بیل هم جزو کارهای خوبی هستند که در این باره نوشته شدهاند و کمتر بدانها توجه شده است؛ بهخصوص کتاب «بحران دموکراسی در ایران» فخرالدین عظیمی.
طرح کلی تاریخی موحد دربارهی نفت در ایران نقشی و تاثیری برای این منبع طبیعی در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران در نظر میگیرد؟ منظورم این است که او جدا از بحث تاریخی وارد چنین مسائلی نظیر «نفرین نفت» نیز میشود یا نه؟
نه و نباید هم بشود. موحد شخصیت پژوهشگر و آموزشدیده در سنت حقوقی در شرکت نفت بود، اما فیلسوف تاریخ نبود و در جامعهشناسی تاریخی یا جامعهشناسی اقتصادی نیز ورودی نداشت. بنابراین در هر چهار جلد این اثر همان نگاه کرونولوژیک و گاهشمارانه دیده میشود. دربارهی جامعهشناسی سیاسی نفت آثار دیگری وجود دارد که تاثیرات دوربرد اقتصاد سیاسی نفت و دولتهای رانتیر را بر آیندهی سیاست ایران نشان میدهند، نظیر برخی آثار کاتوزیان و موسی غنینژاد.
۲۵۹۵۷
source