Wp Header Logo 157.png
شوشان – مولا نوذر پور :

این شعر را تقدیم می کنم به روانِ استادِ ارجمند دکتر حسن بارونیان نوروزی

بی هیچ تَعَلُّلی / با عزمی راسخ

چشم بر چشمِ آینده می دوخت

چونان / مردانِ مَرد

در مسیرِ گذرگاه های سنگلاخ 

گام بر می داشت

و پنجه در پنجه ی سختی ها

فرو می افکَند

    رستم وار / خوان های خوفناک را

یکی پس از دیگری

به دارِ نیستی فرو می نشاند

    و با دستانِ تهی

و کوله باری از مَرارَت ها

تنها و تنها / با نگاهِ پُر فروغِ خداوند

پَرچَمِ پُر افتخارِ دانش را

در شاخه های فرهنگ و اَدَب ، 

پژوهش و نویسندگی 

بی ترس، بر شانه های خویش فرو می کِشید

تا / سیمرغ وار

بر قُلّه ی قاف فرونِشانَد

   همواره

ساده و بی اِدِعا / می کوشید

آنسانی که / صداقت و اخلاق را

با فروتنی / در خدمتِ به خَلق

بر شانه های شعورِ خود فرونِشانَد

   تا / با پیشه ی معلّمی

عاشقانه / بذرِ روشنایی را

در دارِ وجودِ بچّه ها بکارَد

   آنگاه

که واژه ها را / از زبانِ قلم

بر اوراقِ دفتر فرو می نِشاند

کبوترانِ سپیدِ پَر کِشیده را

در (لاله های سُرخِ ایذه)

به تصویر می کِشید

   به گونه ی دیگری

اُسوه ی اُمید را در (پیرمرد و چشمه)

آزمندی و افزون خواهی را در

 (دهقان و پسرانَش)

روستایی خالی از سَکَنه را

در (آن روز که آسمانِ آبادی اَبری بود)

و بارانِ نور / در اَندیشه های کودکان را

تنها

در (شهرِ ستاره ها) / فرو می بارید

   و چه ناهنگام 

و نا باوَرانه ، پَر کِشید

و به ستارگان پیوست / اُستادی که

واژه واژه ی (شهرِ ستاره ها) را

با زبانِ قلم / به قلم کِشید

   روحش شاد / نامش جاوید

تا

پروین در آسمان می درخشد

 و خورشید / بر بامِ آسمان

چشم 

 به زمین می دوزَد

source

farhangikhabari

توسط farhangikhabari