در میزدگرد تعاملی ایکنا به بهانه روز قلم مطرح شد
14 تیر در تقویم فرهنگی ایران به نام «روز قلم» ثبت شده است. روزی که ایستگاهی برای تمرکز و تأمل بیشتر بر بلندای نشان روشن «قلم» به عنوان کلمه و ابزاری قدسی که در کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن کریم، نیز به نامش قسم یاد شده و حد واسطی برای بازتاب بیان و اندیشههای تعالیبخش و معرفتافزایی است که روشنکننده مسیر سعادت و رستگاری انسان است و جوامع انسانی را در ساحت بازتاب اندیشه، بینش و نگرش صاحبان خود یعنی اهالی قلم به روایت مینشیند.
نکته مهم دیگر آنکه در پیشینه و هزاره تاریخ تمدنساز ایرانزمین چه بسیار صاحبان قلم، عالمان اندیشه، بینش و نگرشی بودهاند که به واسطه ابزار قدسی چون قلم، تمامی مبانی اندیشگی خود را برای همعصران و همنسلان خود ثبت و به عنوان میراثی گرانسنگ در اختیار آیندگان قرار دادهاند. به همین سبب در تقویم فرهنگی کشورمان روزی به نام «قلم» به احترام صاحبان قلم و اندیشه به ثبت رسید.
در کنار پاسداشت و گرامیداشت صاحبان قلم به بهانه این روز، نگریستن بر جایگاه و ساحت اندیشگی بر بلندای قلم در عصر و زمانه حاضر بهانهای متفاوت در قالب بحثها، گعدههای گفتوگومحور و مجالست اندیشمندان، متفکران و نویسندگان و نیز در تعریفی کلان همان اهالی و صاحبان قلم به شمار میرود.
دوران مدرن در ساحت ترجمان آثار در کنار به اشتراک گذاشتن علم و اندیشه دیگر نقاط جهان با مردمان این جهان اثیری در سایه غفلت، آسیبی به نام «غلبه ترجمه بر تالیف» را با خود به همراه داشته است که در سایه عدم اندیشه درست و مواجهه با این آسیب میتواند به کجراهه یا در نهایت نابودی فرهنگ و تمدن سرزمینها بینجامد.
دو دیگر؛ در ساحت رسالت قلم بازتاب محتوای آن نه تنها برای مردمان یک سرزمین که به اشتراک گذاشتن دانش و معرفت اهالی بلندنام قلم و صاحبان اندیشه با تمامی مردم جهان است. مسئلهای که به نام صدور ساحت ادبیات در قالب روایت رسانهای تجلی پیدا میکند. این مؤلفه نیز بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی به یکی از اصلیترین منظرهای انتقال «گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی ایران» بدل شده است. جایگاهی که با وجود تمام اهمیتش، باید پذیرفت آنچنان که در شأن و نام بلندای ایرانزمین، انقلاب عظیم و بزرگش، ادبیات کهن و سترگش به شمار میرود، نتوانسته است خودنمایی درستی در طول و عرض تمدنِ تاریخ و فرهنگ ایرانزمین داشته باشد.
سه دیگر؛ مهمترین تصویر منعکسشده از قلمِ رسالتبخش و آگاهیافزا مقوله «تعهد» است، تعهدی که میتواند علاوهبر روایت درون گفتمانی به واسطه آشنایی زبان و نوشتار آن قلم با مخاطبان هم سامانش بر بلندای مقوله ترجمه؛ به چنان جایگاهی از جریانسازی، اثربخشی و تبدیل آن به زبانی جهانشمول منتج شود که بُعد تعالیبخشی و معرفتافزایی را در ابعاد جهانی منتشر کند.
همه اینها و آنچه را ذیل مؤلفههای این سه محور کلان است در میزگردی تعاملی و با رویکرد تفکر انتقادی با دو تن از بلندنامان و صاحبان قلم و اندیشه کشورمان دکتر محسن پرویز، نویسنده، منتقد ادبی و از اعضای هیئت مؤسس «انجمن قلم ایران» و دکتر رضا مختاریاصفهانی، از پژوهشگران ارشد حوزه تاریخ و نویسندگان خوشنام، به بحث گذاشتیم.
بنای این گفتوگو روایتی صریح و بیپرده بود و در پارهای از فرازهای این گفتوگو به سبب زاویههایی که گفتار دو مهمان این میزگرد داشتند، بحثهای گرمی درگرفت که همراهی با این گفتوگو را برای هر مخاطبی جذابتر میکند. آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد بخش نخست این میزگرد تعاملی است.
ایکنا _ جناب مختاریاصفهانی ادبیات، کتابت و نگارش یکی از اصلیترین شناسههای فرهنگ و هویت ایرانی است. از ساحتهای مختلف چون شعر و داستان که کاروان هزارساله شعر ایرانی مهمترین شناسه این مدعا به شمار میرود تا عرصههای دیگر کتابت از علوم و جغرافیا و تاریخ گرفته تا نجوم و پزشکی و غیره و ایرانزمین در هر یک از این شاخهها در سیر تطور و تحول تاریخی سرآمدان خاص خود را داشته است. با این رویکرد آنچه در ساحت جایگاه و ماهیت قلمی کردن ادب و دانش استوار بود قلمی است که خداوند در کتاب آسمانی ما مسلمانان قرآن به آن قسم خورده است. رسالتی که بیتردید نقشی بلند در حوزه تعالی، آگاهیبخشی و توانمندسازی فرهنگ و تمدن داشته و دارد، اما امروز با اتکا به تمام این عقبه درخشان و غرورآفرین، وقتی به کارنامه حوزه فرهنگ ایران با محوریت کتاب، نگارش و قلم به چه عیارسنجی میرسیم؟
در آغاز و پیش از هر چیز باید بگویم و بر این گفته تأکید کنم که در تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانزمین همواره میان قلم دغدغهمند و قلمی که براساس تفنن و تملق به کار رفته است تمایزی ویژه و قطعی وجود دارد.
امروز روز در مواجهه با شاعری مانند «عنصری» جز اهالی ادبیات و افرادی که در این حوزه تحصیل، کار و پژوهش میکنند نمیتوانیم میان عموم مردم فردی را پیدا کنیم که از او نام، یاد یا اثری به ذهن داشته باشد. به قول دکتر شفیعیکدکنی یکی از ویژگیهای شاعری و شعر آن است که عموم جامعه بیت و قطعهای از آن شاعر در ذهنشان نقش بسته باشد. تا جایی که آن قطعه و بیت به ضربالمثلی تبدیل شده باشد یا در روایت و گفتار عموم مردم جاری باشد. در میان ادیبان و شاعران ما نمونه این افراد متعدد هستند. «ناصرخسرو»؛ «فردوسی» و «بیهقی» از این دست هستند.
برای مثال «بیهقی» دبیر و کاتب است، اما از آنجا که «تاریخ مسعودی» را با دغدغه نوشته و چنان زیبا قلمی کرده که همه آن را بهعنوان «تاریخ بیهقی» میشناسند، چون این اثر بر مبنای دغدغه شکلگرفته و تصویری از زمانه خود برای همزمانان بیهقی و آیندگان به دست داده است. تصویری که همچنان وقتی با این اثر همراه میشویم آن تصویر در ذهن ما جان میگیرد.
چنین دست از آثاری جاودانه شده و میشنوند چون نویسندگان، شاعران، پژوهشگران، ادیبان و کاتبان این آثار ارزش قلم خود را دانستهاند؛ از روی تفنن و تملق به نگارش و قلمی کردن ذهنیات خود نپرداختهاند و کاملاً دغدغهمند باتوجه به عصر و زمانه خویش و حتی دیدن پیشاروی تاریخ؛ اعصار و قرون مقابل خود به بازتاب اندیشه خود به واسطه قلم در جایگاه میراثی ارزشمند برای آیندگان همت گماردهاند.
وقتی در تاریخ حرکتی رو به جلو داشته باشیم با بزرگان دیگر چون «حافظ»؛ «سعدی»؛ «مولانا» و نظایری از این دست مواجه میشویم. در مواجهه با سعدی به وضوح مشاهده میکنیم که وقتی شعر میسراید یا در مقام نثر قرار میگیرد. در واقع بخشی از اصول، معارف و مبانی انسانی و جلابخش هویت و انسانیت را بازتاب میدهد و تبیین میکند. «شیخ اجل» (سعدی شیراز) در شعر و نثرش؛ فتوت و جوانمردی را تبیین میکند.
سعدی از «سقایان اهل فتوت» بود. اگر از انسانیت و از آب میگوید درواقع برمبنای اصول فکری و عقیدهای سخن میگوید. اصولی که انصاف در برابر همه انسانها که در قله گاه فتوت معنی میشود را بازتاب میدهد و به واسطه قلمش عینیت میبخشد یا در «گلستان» به تبیین جامعه مدنی میپردازد. جامعهای که «فتوت»، «انصافم و «جوانمردی» از آن و در آن تعریف، تبیین و منتشر میشود. در حقیقت «گلستان سعدی» نگارش آییننامه مدنیت بر محور عقلانیت؛ انسانیت و تمامی وجوهی است که انسان را در جایگاه متعالی خود از بُعد معنوی، عرفانی و ایرانی بازتاب میدهد.
در واقع وقتی با تمامی بزرگان ادب و فرهنگ ایرانی در طول تاریخ همراه میشویم به وضوح درمییابیم که قلم هیچکدام از افرادی که نامشان در تاریخ ماندگار شده است نه تنها قلمی آمیخته با تفنن نیست، که کاملاً دغدغهمند است. براساس جایگاهی که قرار داشته؛ عصری که در آن زیسته؛ تاریخی که تجربه کرده و پیش رو داشته را با محور به جا گذاشتن میراثی گرانسنگ برای همنسلان و همعصران خویش و آیندگان ترسیم و تصویر کرده و کار کتابت؛ نگارش و قلمی کردن اندیشه خود را در اوج کمال، معرفت و فطرت معنوی؛ انسانی و تمدن ایرانی بازتاب دادهاند. در حقیقت این افراد یکی از اصلیترین تبیینکنندگان جایگاه هویتی اصول انسانی مبتنی بر دین و مذهب در آیینه فرهنگ و تمدن ایرانی هستند.
یکی از آسیبهایی که در ادوار معاصر و سالهای اخیر به شکل شناسا با آن مواجه هستیم «رانت» است. یعنی برخی اهل قلم شدهاند به خاطر رانت! منافعی که آن اهل شدن به این افراد میرساند و این دسته از افراد را به واسطه همین مسئله نه متکی بر استعداد و دغدغه آنها میشناسیم. به همین سبب برخی بهعنوان اهل قلم شناخته میشوند که حتی خردهاستعدادی ندارند و این به قلم؛ رسالت؛ عظمت؛ بزرگی و مقدس بودن آن و صاحبان قلم آسیب وارد کرده است. در واقع قلم و صاحبان راستین قلم براساس استعداد رشد میکنند و رشد گلخانهای ندارند. خروجی نهایی رشد گلخانهای منحصر به انتشار چند اثر از یک فرد و یا کسب جوایزی میشود، اما آن فرد نه به خاطر آثارش و نه جوایزی به خاطر سپرده نمیشود؛ محو میشود و در گذار و گذر تاریخ نامی از آن فرد باقی نمیماند. چنین افرادی پایدار نیستند، چرا که استعداد و ظرفیت پایداری را ندارند.
در واقع اهل قلم؛ دغدغه و استعداد بودن است. تنها چنین دسته از افرادی در ساحت اهالی قلم تعریف میشوند و جاودان میمانند. این افراد نه تنها در زمانه خویش، بلکه در قرون و اعصار آینده نیز نام و یادشان در تاریخ؛ فرهنگ و تمدن مردمان یک سرزمین یا در ساحت جهانشمول بودن روایت قلم آنها در تمامی جهان ماندگار و مانا میشوند.
همچنان که نام و یاد و قلم پیشینیان ما از «رودکی»؛ «فردوسی»؛ «ناصرخسرو» گرفته تا «سعدی»؛ «حافظ» و دیگران باقی ماندهاند، چون اهل استعداد؛ خرد؛ تعقل و اندیشه بودهاند.
ایکنا _ جناب پرویز برای طلیعه و آغاز کلام شما بر نخ تسبیح این گفتوگو، یعنی بلندای نام «قلم» و جایگاه اثربخشی آن در کشور ایران و میان مردمان از چهار کلیدواژه سخنان آقای مختاری یعنی «ذوق»؛ «اندیشه»؛ «دغدغه» و «تعهد» یکی را برمیگزیند و آن مؤلفه «تعهد» است. تعهدی که وقتی با نویسندگان بزرگ و خوشنام در کشورمان همراه میشویم، این کلیدواژه را به کرات در سخنان و بازتابِ بیان اندیشههایشان میشنویم. در حقیقت همه آنها کلیدواژه «تعهد» را به عنوان جلوهای آیینهگون برای ماندگاری نام صاحب قلم و اثر او مؤلفهای غیرقابل انکار میدانند. چه آنکه این مسئله در طول قرون ادبیت ادبیات کشورمان سبب ماندگاری نامهای فراوانی شده است که فخر ایرانزمین و مایه مباهات جهانیان است. شما را با کلیدواژه تعهد و ارتباط آن با قلم خطاب قرار میدهم.
به نظرم باید یک مسئله دیگر را در حوزه معرفی افراد بهعنوان اهل قلم اضافه کنیم. بخشی از اهالی قلم در همه جای دنیا افرادی هستند که پیشه آنها هنر مکتوب است و در حوزه شعر، داستان یا نگارش کتاب در عرصههای دیگر فعالیت میکنند و در کنار آنها افرادی وجود دارند که کار، حرفه و پیشه آنها نوشتن و نگارش نیست، اما به این حوزه نیز ورود دارند. لازم است از این افراد نیز یاد کنیم. عزیزان و دوستانی که در حوزه پژوهش؛ فرهنگ و ادب فعالیت میکنند و آثار ارزشمندی را از این نویسندگان در کشورمان میبینیم. البته گام و نگاه پژوهشی آنها الزاماً فقط بر مدار ادبیات و شعر تمرکز ندارد و دیگر عرصهها چون تاریخ، پزشکی، جغرافیا، مهندسی، ریاضیات و دیگر علوم را دربرمیگیرد. البته دایره اهل قلمی که امروز درباره آن صحبت میکنیم صرفاً متکی به دامنه هنرمندان ادیب و شاعر کشورمان نیست و باید نگاهمان را گستردهتر کنیم.
در پاسخ به پرسش شما به کلیدواژه «تعهد»، که بارها به آن اشاره شده است، میپردازم. تعهدی که نویسنده؛ شاعر؛ هنرمند و دیگر عزیزانی که در ساحت قلم فعالیت میکنند و در دایره خود جای میدهند، بحث نوشتن متعهدانه و دغدغهمندی پرداختن به مطالبی است که برای مخاطب و جامعه مفید است. این نگرشی کلان است. آنچه باعث ماندگاری افراد میشود بخش مرتبط با همین مؤلفه است.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد اگر قرار باشد که فردی در تمام طول همنشینی خود با قلم، کتاب و کتابت؛ فقط متکی بر دغدغههای شخصی خود باشد؛ قطعاً در دامنه استمرار آثارش همه آنها نمیتوانند پایدار و ماندگار باشند. شاید تنها در برههای از زمانها از اثر او استقبال شود و بسیار زود فراموش میشوند. نمونههایی که آقای مختاریاصفهانی از شعرا و نویسندگان بزرگ تاریخ و ادب ایران که جزو افتخارات ما هستند به اشاره نشست در این حوزه نیستند؛ چرا که تمامی آنها متعهدانه قلم زدهاند و به نکاتی پرداختند که به حال جامعه مفید است. یعنی وقتی یک جوان امروزی مینشیند، سعدی و حافظ میخواند، از آن مطالب پند و اندرز میگیرد؛ در عین حال آن لذت هنری نیز عاید او میشود. به بیان دیگر؛ مخاطبان آثار نویسندگان ماندگار علاوه بر لذت خواندن قلم و نوشتار آنها به مطالبی در بطن و متن آن کتابها دست مییابند که به جانشان مینشیند و در ادامه زندگی نیز برای آنها مفید خواهد بود. این مؤلفه قطعاً از سرچشمهای عظیم به نام «تعهد» وام میگیرد. توجه به قلم متعهدانه در تمامی آثار پیشینیان بزرگ ادب و فرهنگ ایرانی جاری است. در میان تعداد فراوانی از نویسندگان معاصر ما نیز این دغدغه و تعهد وجود دارد.
همچنین، همیشه در جامعه با افرادی مواجه میشویم که با اشکال مختلفی از شعر و داستان تا کارهای نقد و پژوهشی در عرصههای علوم انسانی فعالیت کنند اما الزاما آثارشان برجسته و بزرگ نیست. این به معنای عدم تعهد آن نویسندگان نیست، بلکه این اتفاق را باید به پای آن نوشت که وقتی یک قهرمان دومیدانی از خط پایان مسابقهای رَد میشود، تنها او نیست که به رقابت پرداخته است. قهرمانی او زمانی جلوهگر میشود که او در رقابت با دهها، صدها و هزاران نفر دیگر مسیر مسابقه را پیموده و حال در مقام قهرمان از خط پایان گذشته است.
شعر و ادب در جامعه ما چنین حالتی دارد. از میان افراد فراوانی که در این حوزه فعالیت میکنند، برخی ممکن است که موفقتر باشند؛ چه بهلحاظ ذوق و هنر؛ چه بهلحاظ تعهد و ژرفایی که در اثرشان بازتاب داده میشود. این مسئله نکته ناپسندی نیست. افرادی با استعداد ضعیفتر و متوسط هم باید در حوزه ادبیات کشور فعالیت کنند. حضور چنین افرادی به آن چهرههایی که شاخص میشوند و آثارشان در جامعه، عصر و زمان خود و آینده ماندگار میشوند کمک میکند.
ایکنا _ از مختاریاصفهانی در بزنگاهها و ایستگاههای تقویمی مانند «روز قلم» علاوه بر پرداختن به ساحتهای گوناگون مرتبط با جایگاه والا، بالا و مورد تقدیس قلم؛ پای مؤلفههای دیگری که در دامنه این قله قرار دارند نیز به میان میآید و به شکلی متمرکزتر و برجستهتر در مباحث و گفتوگوهای اینچنینی رُخنمایی میکنند. یکی از این مؤلفهها مسئلهای به نام «ادبیات بومی» یا «ادبیات ملی» است. در مواجهه با این مؤلفه در زمانه حاضر ما با دو نگره مواجه هستیم. عدهای بر این مسئله استوارند که ما در حوزه ادبیات بومی و ادبیات ملی جایگاهی بسیار بالا داریم و ارجاع آنها به همان نویسندگان، شاعران و ادبای بزرگی است که از آنها بهعنوان طلیعهداران و پرچمداران کاروان فرهنگ و تمدن ایرانی یاد میشود و شما نیز به آنها اشاره کردید. در مقابل، گروهی حضور دارند که در ساحت چارچوبهای تعریفشده مدرن میگویند که حوزه داستاننویسی و رمان، حوزه غربی است و دانش آن به ایران وارداتی است. با این رویکرد بیان میکنند اگر نگاه تاریخی به حوزه ادبیات داستانی با قوانین مدرن آن داشته باشیم تاریخی حدود یک قرن را برای ورود مؤلفهها و چارچوبهای این حوزه برای کشورمان متصو هستیم. این عده با توجه به نوپا بودن ساحت ادبیات داستانی به عنوان مؤلفهای غربی و وارداتی معتقدند هنوز نتوانستهایم به آن جایگاه درخور و شایسته فرهنگ و تمدن ایرانی در حوزه خلق ادبیات بومی و ملی دست یابیم. این دوگانه دهههاست که به حیات خود ادامه میدهد. شما در این دوراهی در ساحت ادبیات ملی و بومی در کدام سو ایستادهاید؟
برای پاسخ به پرسش شما مبنی بر ادبیات بومی و ملی و دوگانهای که شما ترسیم به جایگاه و دغدغه خودم در حوزه قلم و نگارش با محوریت نویسنده و پژوهشگر حوزه تاریخ ورود میکنم. ما به شکل عمومی این دست از افراط و تفریطها را در تبیین و تعریف مؤلفههای کلان در هر عرصهای از جمله در حوزه ادبیات داشته، داریم و شاهد آن هستیم. اینکه گاهی آنقدر به برجسته ساختن اموری که از غرب آمده میپردازیم که از ادبیات ملی خود غافل میشویم.
در تمامی حوزهها؛ چه در حوزه ادبیات و چه در حوزه تاریخ، علوم اجتماعی، روانشناسی و شکل کلان علوم انسانی شاهد غلبه ادبیات ترجمه هستیم. این ادبیات ترجمه به آن ادبیات بومی در تمامی حوزهها آسیب زده است. به جای آنکه تولید اثر کنیم، به ترجمه رو میآوریم. به صراحت میگویم که گاه شاهدیم «ادبیات ترجمه» به ابتذال مفاهیم و معانی در ادبیات تولیدی نویسندگانمان نیز منتج شده است.
برای روشن شدن مسئله مثالی میزنم؛ گاه ما با افرادی مواجه میشویم که تحصیلات دانشگاهی آنها در حوزههای علوم انسانی مثل جامعهشناسی، تاریخ و روانشناسی است. در خطاب به چنین افرادی که فقط تحصیلات جامعهشناسی دارند، «جامعهشناس» میگوییم، در حالی که فراموش میکنیم این افراد باید نظریه جامعهشناسی داشته باشند تا بدل به جامعهشناس شوند یا کسی که فقط در دانشگاهها تاریخ خوانده است میتوانیم او را بهعنوان «پژوهشگر تاریخ» خطاب کنیم نه آنکه او را «مورخ» یا «تاریخدان» بخوانیم و بدانیم. این مسئله در همه حوزهها استمرار دارد که «ابتذال مفاهیم» به سبب غلبه ادبیات ترجمه است.
غلبه ادبیات ترجمه و ایجاد آسیب کلانی به نام «ابتذال معانی» باعث شده که ما کسی را که تنها بیانِ فارسی از دیگران میکند و اثر ادبی فارسی از خود ندارد، در مقام تولیدکننده در ساحت ادبیات بومی و ملی میخوانیم و مینامیم. این فرد تقلیدکننده باعث میشود که ما در ادبیات خود به جای آنکه به آن الگوهای بومی و ملی بپردازیم و از مسیر منحرف شویم. ما کسی مثل «جعفر شهری» را داریم که ممکن است آنگونه که انتظار مدرک دانشگاهی داشته باشیم او تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی در حوزه رشته جامعهشناسی نداشته باشد؛ اما وقتی که او اثری مانند رمان «شکر تلخ» را مینویسد؛ در حقیقت در قالب یک پزشک به کالبدشکافی و جراحی جامعه ایران از منظر اجتماعی براساس یک رمان میپردازد، چون جعفر شهری جامعه ایران را بهخوبی میشناسد و به همین سبب ادبیات او کاملاً بومی میشود. به بیان سادهتر مخاطب فقط با «شکر تلخ» رمان نمیخواند، بلکه گویا یک جامعهشناسی کامل را از ایرانزمین مطالعه میکند.
تردیدی وجود ندارد که ممکن است دریافتکننده فُرم باشیم؛ اما محتوا را باید خود تولید کنیم. متأسفانه در رمان، داستان و حوزههای ادبی تنها به گرفتن فِرم بسنده نکردیم و شوربختانه محتوا را نیز از غرب دریافت کردیم و این همان هجمه ادبیات ترجمه است. این بزرگترین آسیب در مسیر تولید؛ قوام و استحکام ادبیات ملی و بومی میشود. همین آسیب سبب شد که دچار ابتذال مفاهیم شویم و فردی را بدون آنکه اثری درخور با مؤلفههای فرهنگی و تمدنی ایران داشته باشد «ادیب»؛ «شاعر» و «نویسنده» خطاب میکنیم.
فکر میکنم این دست از ابتذال مفاهیم تنها به یک گروه محدود نمیشود، بلکه تمامی طیفهای اندیشهورز دچار این ابتذال معنایی شدهاند.
ایکنا _ جناب پرویز، آیا با نقد آقای مختاریاصفهانی مبنی بر استیلای فرهنگ ترجمه، مانع شدن آن بر خلق محتوای بومی و جدا افتادن نویسندگان ما در مسیر تحقق ادبیات ملی همداستان هستید؟
اجازه میخواهم به یکی دو نکته نه در تعارض، که در تکمیل صحبتهای آقای مختاریاصفهانی اشاره کنم.
نکته اول اینکه، تردیدی وجود ندارد که ترجمه یک نیاز است؛ نهتنها در عرصه علمی که آنجا برجستهترین شکل نیاز به ترجمه را شاهد هستیم که در حوزههای اندیشه، فرهنگ و ادب نیز ترجمه در حد ضرورت مورد نیاز است. لازم است با آنچه در سایر نقاط دنیا میگذرد نیز آشنا شویم و از آرا و نظرات دیگران استفاده کنیم. دانش ما تا این نقطه، مسئله ترجمه را امری پسندیده بازتاب میدهد؛ اما نکتهای که مورد انتقاد همه است آنکه ترجمه بر حوزه تألیف غلبه پیدا کند. یعنی بخشی را که قرار است صرفاً از ما رفع نیاز کند ما را به مصرفکننده تولیدات دیگران بدل کند. این مهم بیهیچ تردیدی در همه حوزهها از حوزههای فرهنگی تا دیگر شاخهها به عنوان نقطه آسیب یاد میشود.
البته این آسیب در حوزههای فرهنگی بازتاب، نمود، بروز و اثرگذاری بسیار بیشتری دارد. در حد ضرورت و نیاز به ترجمه نیازمندیم؛ اما ابتلا به استیلا، غلبه ترجمه و تبعیت تألیفات نویسندگان ما از محتوایی که دیگران تولید میکنند آسیب بسیار بزرگی است. در نقطه مقابل واقعیت این است که در سالهای اخیر هرچه جلوتر رفتیم آثار نویسندگان ما به لحاظ محتوای تولیدات؛ بومی و ملی است. قبول دارم شکل رُمان را در پیشینه تاریخی خود نداشته و نداریم، ولی خیلی از کتابهای بزرگ و گرانسنگ ما حتی کتابهای شعری که حکایتها و مثلهایی را در بطن خود به شکل شعر آورده، در کنار آنکه حکمتآموز هستند، از روایت داستانی و موضوعات مختلف این عرصه بهره بردهاند. نباید فراموش کنیم روایت داستانی در کشور ما پیشینهای قوی دارد. این شکل و نوعی را که داستان کوتاه، داستانک و رُمان از غرب وارد کشورمان شد باید به عنوان ابزار تلقی کنیم و اگر محتوای خود را درون این قالب بریزیم، به ادبیات بومی دست پیدا کردهایم.
تکرار میکنم که به این مسئله هم اعتقاد دارم و هم بر آن تأکید میکنم که در حوزه ادبیات داستانی در پارهای از موارد با آثاری مواجه هستیم که از ارزش و اهمیت کمتری برخوردارند؛ اما این مسئله و آسیب بر تولیدات جریانساز؛ ماندگار و قدرتمند ما غلبه پیدا نمیکند. همانطور که پیشتر به آن اشاره کردهام در سراسر دنیا این ضعف و قوت را شاهدیم. یعنی شما به دنیای غرب هم بروید تعداد رمانهای قدرتمند و ارزشمند از نظر کمیت بسیار کمتر از آثاری است که ارزش، قوت و محتوای اثرگذار آنها در جامعه کمتر محلی از اِعراب دارند.
اشکال عموم مردم این است که گمان میکنند آن آثار برجسته ادبی که در کشور ما ترجمه و تبلیغ میشود و عموم مردم با آن مواجه میشوند تمامیت و جامعیت ادبیات غرب را شامل میشود. انتخاب آثار برتر ادبیات غرب برای ترجمه در کشور ما باعث شده است که عموم مردم تصور کنند هر آنچه در دنیای غرب منتشر میشود آثار عمیقی است. آثاری که وقتی خواننده به مطالعه آن میپردازد علاوهبر لذت هنری که از آن میبرد با دنیایی از حرف و سخن مواجه میشود. بههیچوجه اینگونه نیست! در آنجا نیز برخی آثار ارزشمند و عمیق است و مابقی متوسط و میانمایه هستند. آنچنان که در کشور ما نیز این نگرش جاری است.
خوشبختانه باید اعلام کنم که روزبهروز نیز بر قدرت و کیفیت آثار کشور ما افزوده میشود و آثار ارزشمند بسیاری با محتوای بومی مناسب در کشور داریم.
پایان بخش اول
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source