Wp Header Logo 943.png

انگشت بر کدام ستاره 

تهاده بودی ؟

که آفتابی

در نهایت دستانم

به شب پیوست

در جسارت کدام سروده به شعر رسیده ای؟

که بانام  کوچک صدایم می زنی

انگار 

همین دیروز بود

که دستان شب پرست 

کالسکه ی صبح را

از دروازه ی مغرب گذر داد

وتو

پیر از نفس هایت

در ملتقای آفتاب و ماه

شعر را به پایان نرساندی

انگار

همین دیروز بود

که شعر 

به تسلیت تو آمد

و من 

تمام واژگان را نفرین کردم

ومن

فریاد بر آوردم

این هلال 

در بلوغ هیچ ستاره ای

به بدر کامل نمی رسد

دست از کدام تماشا شسته بودم؟

 که چشم بر یاقوت اتاری بسته ام

که در حسادت دستانم

ترک خورده است

انگشت 

بر کدام ستاره نهاده بودم؟

که آفتابی

در سایه ی دستانم به شب پیوست

آموخته ام

که شب ایستگاه آخر نیست

این زمستان است

که گیاه زخم خورده از پاییز را

ناباورانه می خواباند

تا با بهار نفس های تو

بیدار شود

..

سکوت

فریاد ملکوت  ست در  برهوت تنهایی

ومارا گوشی نیست

برای شنیدن این ترتم

پیراهن بتفشه رنگم را

در باد 

می تکانم

و حس تاریکی ام را

در رگان شعر می ریزم

source