Wp Header Logo 1726.png

فرض کنید که همۀ اشیاء جهان، از خود شما گرفته تا صندلی شما، کرۀ زمین و هر چیز مادی دیگر، ناگهان یک متر به سمت چپ حرکت کنند. آیا در این صورت شما تفاوتی احساس خواهید کرد؟ به نظر می‌رسد که ما نباید در این حالت متوجه هیچ تغییری بشویم، زیرا همۀ فاصله‌های نسبی، مانند فاصله صندلی من از من، قبل و بعد از این جابجایی کاملا ثابت می‌مانند و بنابراین ما نمی‌توانیم هیچ تفاوتی را مشاهده کنیم.

به گزارش فرادید، بنابراین، اگر این جابجایی هیچ تغییر قابل مشاهده‌ای ایجاد نکند، می‌توانیم بپرسیم آیا اصلا تفاوت معنی‌داری بین جهان قبل و بعد از جابجایی وجود دارد یا خیر.

این آزمایش فکری موسوم به «جابجایی» را اولین بار فیلسوفی به نام گوتفرید ویلهلم لایب‌نیتس (۱۶۴۶-۱۷۱۶) در مکاتباتش با ساموئل کلارک (۱۶۷۵-۱۷۲۹) مطرح کرد. هدف او از ذکر این مثال این بود که نشان بدهد «مکان» در واقع چیزی غیر از همۀ اشیاء مادی که وجود دارند نیست. در واقع از نظر لایب‌نیتس «مکان» به خودی خودش اصلا چیزی نیست بلکه صرفا یک روش راحت برای تفکر درباره روابط و نسبت‌های بین اشیاء مادی است. (زیرا اگر مکان به صورت مستقل یا به اصطلاح «جوهری» وجود داشت، حتی در صورت ثابت ماندن نسبت‌های مکانی بین اشیاء، ما باید متوجه تغییر مکان در مثال بالا می‌شدیم).

این مقدمه ما را با دو موضع فلسفی دربارۀ مکان آشنا می‌کند؛ یکی از این موضع‌ها «نسبت‌گرایی» نام دارد و موضع بعدی که مکان را یک موجود یا جوهر و ذات مستقل در نظر می‌گیرد «جوهری‌گرایی» نامیده می‌شود.

نسبت‌گرایی

نسبت‌گرایان، مانند لایب‌نیتس، مکان را متشکل از روابط بین اشیاء مادی مانند سیارات، انسان‌ها و فنجان‌های قهوه می‌دانند. از آنجا که جابجایی جهان یک متر به سمت چپ، فاصله‌های بین اشیاء را تغییر نمی‌دهد، بنابراین نسبت‌گرایان می‌گویند که چنین جابجایی‌هایی هیچ تغییری در مکان ایجاد نمی‌کنند.

نسبت‌گرایان می‌گویند که این واقعیت که هیچ آزمایشی نمی‌تواند به ما بگوید آیا همه چیز یک متر به سمت چپ جابجا شده است یا نه، نشان می‌دهد که نسبت‌گرایی درست است.

اگر استدلال «جابجایی» متقاعدکننده باشد، تصور مکان به عنوان چیزی جدا و مستقل از اشیاء مادی به نظر اسرارآمیز و غیرضروری می‌آید. بیشتر چیز‌هایی که ما به وجودشان باور داریم (مانند میزها، الکترون‌ها، صفحات تکتونیکی و افراد دیگر) اشیاء فیزیکی و مادی هستند که می‌توانیم به نحوی مشاهده یا اندازه‌گیری کنیم. بنابراین، با درک مکان به عنوان «یک روش برای فهم نسبت بین اشیاء فیزیکی»، نسبت‌گرایان دیدگاه خود دربارۀ مکان را در چیز‌های عادی که می‌توانیم حس کنیم و اندازه‌گیری کنیم پایه‌ریزی می‌کنند و نه در نوعی موجودیتی مستقل و اسرارآمیز به اسم «مکان».

جوهری‌گرایی.

اما جوهری‌گرایان مکان را نه صرفا نوعی «نسبت» بین چیز‌ها بلکه چیزی کاملا «واقعی» می‌دانند؛ مانند یک شیء مادی، اما بدون ماده. در دیدگاه آنها، مکان از بسیاری نقاط مشابه تشکیل شده است که به عنوان «ظرف‌های» بی‌نهایت کوچک و غیرمادی برای ماده درک می‌شوند. اشیاء مادی، وقتی حرکت می‌کنند، از یک نقطه فضایی به نقطه‌ای دیگر منتقل می‌شوند.

جوهری‌گرایان هم برای دیدگاه خود استدلال‌هایی دارند. آن‌ها می‌گویند دیدگاهشان می‌تواند برخی امور را توضیح بدهد که در رویکرد نسبت‌گرایی قابل توضیح نیستند.

استدلال بر اساس «شتاب»

اگر یک ماشین به سرعت شتاب بگیرد، راننده احساس می‌کند که به عقب صندلی‌اش فشرده می‌شود. اما یک عابر پیاده که در پیاده‌رو کنار آن ماشین ایستاده، احساس مشابهی ندارد؛ حتی اگر از دید راننده، عابر پیاده باشد که در حال شتاب گرفتن است.

برای یک نسبت‌گرا، این ممکن است عجیب به نظر برسد: اگر مکان فقط عبارت است از روابط و فواصل بین اشیاء، پس دو عبارت «ماشین با شتاب از عابر پیاده دور می‌شود» و «عابر پیاده با شتاب از ماشین دور می‌شود» باید به یک اندازه درست باشند. اما پس چرا فقط راننده احساس فشردگی به عقب می‌کند؟ جوهری‌گرایان می‌توانند این واقعیت را اینگونه توضیح دهند:، زیرا تنها یک نفر، یعنی راننده، واقعاً در مکان در حال شتاب گرفتن است.

استدلال بر اساس دو «دست»

در سال ۱۷۶۸، امانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) استدلالی نو برای مخالفت با نسبت‌گرایی ارائه داد که بر اساس چیزی است که او آن را «پدیده‌های متقابل نامتقارن» می‌نامد. برای مثال دست‌های چپ و راست خود را در نظر بگیرید:

همۀ فاصله‌ها بین بخش‌های مختلف دست چپ من (مثلاً فاصله و نسبت شست چپ و انگشت کوچک چپ) همان فاصله‌های بین بخش‌های مختلف دست راست من (شست راست و انگشت کوچک راست) هستند. بنابراین، از دیدگاه نسبت‌گرایی باید بگوییم که دست‌های چپ و راست یکسان هستند. اما واضح است که این دو دست یکی نیستند؛ آن‌ها به نوعی شکل مشابه دارند، اما یکی نیستند.

نکته کانت درباره پدیده‌هایی مانند دست‌های چپ و راست ما این است که آن‌ها به وضوح یکسان نیستند، اما نسبت‌گرا نمی‌تواند تفاوت بین آن‌ها را توضیح دهد، زیرا همه روابط مکانی درون بخش‌های دست چپ و راست شما یکسان است. اما جوهری‌گرا می‌تواند این تفاوت را با اشاره به نقاط مکانی که دست راست پر می‌کند و دست چپ پر نمی‌کند و بالعکس، توضیح دهد.

یک سوال سخت فلسفی؛ «مکان» واقعا چیست؟

نسبیت

بحث نسبت‌گرایی/جوهری‌گرایی با ظهور نظریه نسبیت اینشتین در اوایل قرن بیستم تغییر کرد. به جای صحبت درباره مکان و زمان به صورت جداگانه، اینشتین آن‌ها را در قالب یک فضا-زمان چهار بعدی واحد متحد کرد.

یکی از ویژگی‌های نظریه نسبیت عام اینشتین این است که واقعیت‌های مربوط به ساختار فضا-زمان بستگی به توزیع ماده در فضا-زمان دارد و بالعکس.

این ممکن است در ابتدا به نفع نسبت‌گرایی به نظر برسد، زیرا ظاهرا مکان را وابسته به ماده قلمداد می‌کند؛ در واقع بسیاری از نسبت‌گرایان از فیزیک نسبیتی اینشتین برای پیشبرد موضع خود استفاده کرده‌اند.

با این حال، یکی از ویژگی‌های عجیب معادلات اینشتین که از جوهری‌گرایی حمایت می‌کند این است که چندین «راه‌حل خلأ» مختلف برای این معادلات وجود دارد: به این معنا که طبق این معادلات، چندین فضا-زمان مختلف با هندسه‌های متفاوت وجود دارد که با یک جهان کاملاً خالی سازگار است.

اگر این چندگانگی راه‌حل‌های خلأ را جدی بگیریم، پس برخی ویژگی‌های فیزیک اینشتین را جوهری‌گرایان می‌توانند توضیح دهند، اما نسبت‌گرایان نمی‌توانند. با این حال، نسبت‌گرایان هم می‌توانند اشاره کنند که ما تاکنون با یک جهان خلأ واقعی در طبیعت روبرو نشده‌ایم بلکه فقط با یک جهان غیرخلأ که در آن زندگی می‌کنیم مواجه شده‌ایم؛ بنابراین به نظر می‌رسد در حالی که نظریه نسبیت اینشتین بحث نسبت‌گرایی/جوهری‌گرایی را تغییر داده است، هنوز و همچنان آن را «حل» نکرده است.

نتیجه‌گیری

پیشرفت‌ها در دانش فیزیک، تعارض دیدگاه‌های بین نسبت‌گرایان و جوهری‌گرایان را به سمت و سو‌های جدیدی هدایت کرده است. همان‌طور که نظریه‌های فیزیکی تغییر می‌کنند، ما باید منتظر تغییرات جدید در استدلال‌ها برای هر دو موضع نسبت‌گرایی و جوهری‌گرایی نیز باشیم. اما در هر صورت این تعارض علیرغم تغییراتش هنوز به یک راه حل نرسیده است؛ و البته می‌دانیم که نرسیدن به یک راه حل مورد توافق، یکی از ویژگی‌های اغلب مسائل اساسی فلسفه است.

source