Wp Header Logo 1756.png

نگاهی به کتاب” یادداشت های پنج ساله” اثر گابریل گارسیا مارکز ترجمه بهمن فرزانه

یادداشت های پنج ساله فرصت معقولی است تا «گابریل گارسیا مارکز» برنده جایزه نوبل در رشته ادبیات را بی پرده و در سیمای خودش و نه داستان هایش بشناسیم . از مناسبات خانوادگی تا عقاید بعضاُ خرافی اش و چگونگی برداشت وی از حوادث اطراف برای نوشتن داستان هایش را می شود در این کتاب بخوبی دریافت .

شوشان – غلامرضا فروغی نیا :

// روزهای ابتدائی تعطیلات عید نوروز در حالیکه هنوز سیلاب همه اخبار و اذهان را تحت الشعاع قرار نداده بوده، فرصتی شد تا بتوانم خاطرات مقطعی از زندگی یک نویسنده بزرگ را مرور کنم .

در حقیقت مرور خاطرات یک فرد گزارشی از لحظات خاص زندگی اوست .این نوشته ها نمای واقعی کسی را بر رشته کاغذ در آورده که در حقیقت سال های سال بر ادبیات داستانی جهان حاکمیت داشته است .

بدین ترتیب می توان دریافت که فاصله آنچه نویسندگان برای دیگران به نگارش درمی آورند با آنچه خود با آن زندگی می کنند چقدر فاصله دارد . در چنین یادداشت هایی است که در می یابیم یک نویسنده بزرگ چگونه می تواند بخشی از واقعیات اطراف خویش را پس از دستکاری ماهرانه تبدیل به رمانی پر فروش نماید.کافی است تلنگری از یک حادثه در دهکده اش او را وادارد تا آن گونه که خود می خواهد مسیر شخصیت ها را دگرگون ساخته و از نو بنا نماید .

شاید داستانها برای خوانندگان توانسته معیاری در راستای کشف حقایق زندگی باشد و از مقدمه تا موخره همه ابعاد یک حادثه را موشکافی نمایند اما وقتی به یادداشت های یک نویسنده مراجعه می نمایی درمی یابی که او به سادگی آنچه با قلم ،حوادث را رقم می زده و گاهی شادی و در مواقعی ترس و دلهره را در فرآیند داستان با ابهام آفرینی و کنجکاوی بر خواننده مستولی می نموده فقط جادوی واژه ها بوده که وقتی در کنار یکدیگر قرار می گیرند انسان را در تودرتوی وقایع حیرت زده می سازند و نویسنده را نیز

در صدر عالم ادبیات قرار می داده است .در حالیکه یک خالق اثر بزرگ ادبی در واقعیت زندگی وقتی در هواپیما می نشسته است از ترس جان ،دستان خود را بر صندلی سفت قفل می کرده تا از آسمان به زمین پرتاب نشود.

در این رهگذر نکته ای که جالب توجه می نماید تاثیر مذاکرات و مراودات گسترده او با نویسندگان و شخصیت های جوامع مختلف بر اندیشه هایش است که او را غنی تر نشان می دهد . در این میان نقش «عالم روزنامه نگاری» را نمی توان در شکل گیری دنیای این نویسنده بزرگ کتمان نمود .

یادداشت های پنج ساله فرصت معقولی است تا «گابریل گارسیا مارکز» برنده جایزه نوبل در رشته ادبیات را بی پرده و در سیمای خودش و نه داستان هایش بشناسیم . از مناسبات خانوادگی تا عقاید بعضاُ خرافی اش و چگونگی برداشت وی از حوادث اطراف برای نوشتن داستان هایش را می شود در این کتاب بخوبی دریافت .

شاید بتوان مارکز را محصول روزنامه نگاری در عالم ادبیات داستانی بشمار آورد . آدمی که خود را بیش از هر چیزمدیون نوشتن دانسته است . هر چند که در مقطعی از زندگی هم این شهامت را داشته که ده ها قصه خویش را براحتی تکه تکه نموده و به سطل زباله انداخته است . زیرا که دگرگونی را ذات حرکت بر مدار یافتن و جستجو و مطالعه و مراوده پنداشته است . او چنان انباشته از واژه ها و سوژه ها و استعداد در محیط پیرامونی خویش است که وقتی نوشته ای از خود را تکه تکه نموده و به سطل آشغال می اندازد ،یک مدیر روزنامه که شاهد این ماجراست، نمی توند این اتفاق را درک نماید .با اصرار به مارکز تکه های داستان را از سطل زباله بیرون کشیده و با چسباندن آنها و چاپ شان یک اثر بزرگ را از آنجا به دنیا معرفی می کند .

یقینا برای کسانی که حداقل یک اثر از این نویسنده نامی را مطالعه نموده باشند برای مقایسه آنچه خوانده اند با زندگی و اندیشه های نویسنده مطالعه یادداشت های پنج ساله خالی از لطف نخواهد بود.
– ضمن توصیه به مطالعه این کتاب ، گوشه هایی کوتاه و گلچین شده از یادداشت های مارکز را بشرح ذیل مرور می نماییم :

حتما خواننده ای بسیار ساده لوح هستم چون هرگز به این فکر نیفتاده ام که رمان ها بیش از انچه دارند می گویند ،قصد دیگری ندارند.(ص۶۱)

تا آنجا که بخاطر می آورم هرگز از تجلیل های مکتوب تشکر نکرده ام . همانطور که از نوشته هایی که در آن نسبت به من بی انصافی شده است عصبانی و دلخور نشده ام . بسیار منصفانه است که وقتی مردم از طریق کتابهایت می شناسندت این امتیاز را داشته باشند که عقاید خودشان را بیان کنند. حتی اگر عقاید شان منفی باشد و همین است که مدتهاست دیگر از خودم دفاع نمی کنم.(ص۸۳)
رضایت خاطر عمده من تنها این نبوده است که چطور موفق شده ام دوستان صمیمی و جدیدی بدست آوردم بلکه بخاطر این بوده که با وجود تمام ناگواری ها توانسته ام دوستی های قدیمی را حفظ کنم. هرگز از مسئولیتی شانه خالی نکردم . هرگز راز کسی را فاش نکردم. همانطور که هرگز از راهی پولی بدست نیاورده ام مگر از طریق ماشین تحریرم .(۸۴)
من موجودی هستم که نمی توان از هم مجزایم کرد .موقعیت و عقاید سیاسی من با ایدئولوژی ای هماهنگی می کند که با آن کتابهایم را می نویسم (ص۹۰ )
در روزنامه نگاری فقط یک اشتباه کافی است تا بقیه مسائل واقعی را از نظر بیندازد . رفع ورجوع آن هم تقریبا غیر ممکن است . بر عکس در رمان نویسی فقط یک مساله «واقعی»کافی است تا عجیب ترین مخلوقات کتاب را بتوان واقعی حس کرد. در هر دو مورد بهر حال مساله چندان عادلانه نیست . در روزنامه نگاری باید واقعیت را رعایت کرد هر چند کسی آن را باور نکند . ولی بر عکس در ادبیات می توانی هر چیزی را که دلت می خواهد اختراع کنی البته به شرط آنکه نویسنده توانایی داشته باشد چنان بنویسید که واقعی جلوه کند .(ص۹۶)
من در مناطق کارائیب بدنیا آمده و بزرگ شده ام .با تمام شهرهای آن ،با تمام جزایر آن آشنایی دارم و شاید یاُس من درست به همین دلیل است .هرگز موفق نشده ام کاری انجام دهم که از واقعیت این مناطق شگفت انگیزتر باشد. حداکثر این بوده که واقعیت را به نحوی شاعرانه بیان کرده ام. در تمام کتابهای من حتی یک سطر وجود ندارد که از مساله ای واقعی سر چشمه نگرفته باشد.(ص۱۱۴)
همیشه خودم را روزنامه نگار فرض کردم و وقتی روزنامه نگار دیگری تقاضای مصاحبه می کند حس می کنم در بن بست قرار گرفته ام :در آن واحد هم قربانی و هم شریک جرم . در نتیجه من همیشه مصاحیه ها را می پذیرم: درست با غریزه خود کشی که در همگی ما وجود دارد (ص۱۱۸)

از همان موقع که تصمیم گرفتم نویسنده شوم ،تصمیمم را به پدرم گفتم جواب داد:« تمام عمر باید فقط کاغذ سد جوع بکنی ». من هم سال های سال در خواب می دیدم که صفحات کاغذ را به دهان می گذارم . نه کاغذ پس مانده روزنامه ها که من در آنها کار می کردم بلکه کاغذ هایی مرغوب و مخصوص نامه نگاری . از وقتی دیگر وسعم رسیده است از این کاغذ ها استفاده می کنم (ص۱۳۸)

همیشه آنقدر از هواپیما می ترسم که دیگر حالی ام نمی شود با من چگونه رفتار می کنند . با تمام انرژی به صندلی می چسبم تا به هواپیما کمک کنم خودش را در هوا نگه دارد . یا نگران این هستم که بچه ها آن قدر در راهروی هواپیما جست و خیز نکنند تا مبادا کف آن فرو برود.(ص۱۸۷)

source