Wp Header Logo 2553.png

حجت‌الاسلام‌ سید محمدعلی ایازی پژوهشگر حوزه و دانشگاه در گفت وگویی در مورد کلمه «اضلال» به‌عنوان یکی از عناوینی که موجب حرمت فعالیت‌های هنری می‌گردد، پرداخت که حاصل اظهارات وی در این گفت وگو به شرح زیر است:

ماهیت ضلالت در قرآن

ما یک عنوانی در قرآن داریم که یک جنبه خبری دارد. قرآن کریم می‌فرماید: «یضل الناس»؛ یعنی چیزی که مردم را گمراه می‌کند. مسئله ضلالت در کتاب‌های فقهای ما از ابتدا تا به امروز، تحت یک عنوان ثابت و مورد اتفاقی وجود ندارد. البته در تعریف آن که مثلاً ضلال است یا اضلال، بحث کرده‌اند یا مفهوم کلی آن، یعنی گمراهی را معنا کرده‌اند؛ اما اینکه در اینکه گمراهی چیست و مصداق آن کدام است، اتفاق‌نظری وجود ندارد. همچنین فقهای ما بیشتر صحبت از کتاب ضلال کرده‌اند و وارد عناوین دیگر نشده‌اند. مثلاً در بحث غنا یا قمار، عناوینی مانند افساد که بر این امور بار می‌شوند را مورد واکاوی قرار داده‌اند اما در مورد ضلال و اضلال، چنین بحثی را انجام نداده‌اند.

پرسش‌های پیرامون اضلال

پرسش دیگر اینکه آیا مسئله اضلال، یک امر شخصی و فردی است یا یک امر اجتماعی؟ پرسش بعدی اینکه معیار برای تشخیص این گمراهی کیست؟ آیا اضلال، یک موضوع عرفی است یا یک موضوع شرعی؟ بعید می‌دانم فقیهی قائل باشد که اضلال، یک موضوع شرعی است. توضیح اینکه: موضوعات احکام، دو نوع هستند: یکی، موضوعات مخترعه، مانند وضو؛ دیگری هم موضوعات عرفی که در میان جامعه انسانی وجود داشته و شارع آنها را اختراع نکرده است مانند بیع و اجاره و وکالت. باتوجه‌به اینکه اضلال، یک موضوع عرفی است، طبیعتاً برای فهم معنای آن، باید به عرف مراجعه کرد، آن هم عرف متخصص و کارشناس.

نکته دیگر اینکه اضلال، به معنای گمراه‌کردن، اولاً مقوله‌ای تشکیکی است و ممکن است برای برخی، موجب گمراهی باشد و برای برخی دیگر نباشد. ثانیاً: آیا این گمراه‌کردن، بدوی است یا تداومی؟ یک‌وقت‌هایی ممکن است یک شبهه و سؤال در کتاب‌های فقهی خودمان ذکر شود و ایجاد شبهه بکند. حال آیا می‌توانیم بگوییم نفس طرح این مسئله، موجب گمراهی می‌شود؟ به نظر می‌رسد، مراد از اضلال، گمراهی دائمی است؛ یعنی گمراهی که برطرف نمی‌شود نه اینکه بدواً ایجاد شده و پس از آن نیز مرتفع گردد. اما در مورد اضلال دائمی، باز این پرسش مطرح است که دلیل برطرف‌نشدن شبهه چیست؟ آیا مشکل از خود شخص است که نمی‌تواند آن را برطرف کند یا مربوط به شارع و خداوند است که این مشکل را به‌صورت یک عویصه مثل بحث جبرواختیار یا قضاوقدر و اموری مانند این‌ها درست کرده و خودش گفته است که هیچ‌گاه حل نمی‌شود؟ باتوجه‌به این نکات، به نظر می‌رسد پیش از بحث حکمی در مورد اضلال، ابتدا باید پیرامون مصادیق آن به نتیجه روشنی برسیم تا بعد از آن، امکان بحث از حکم آن وجود داشته باشد.

آیا هر کتاب حاوی مطالب نادرست، مضلّ است؟

احکامی که بر موضوعات ضاله مترتب شده است، حاکی از این است که اضلال، امری مورد تشکیک نیست. مثلاً گفته‌اند همه باید کتب ضاله را منهدم کنند. از اینجا کشف می‌شود که پس این کتب، باید ضاله برای همه باشند؛ یعنی از اموری باشد که به‌صورت متیقن در شریعت، نادرست است. بنابراین مثلاً اگر در بحث حجاب اجباری، یکی بیاید و بگوید که حجاب اجباری نیست، ما نمی‌توانیم بگوییم که ضاله است؛ چون همه بر این امر متفق نیستند؛ اما اگر کسی امامت امیرالمؤمنین یا رسالت یا نماز را نفی کند، قطعاً مصداق کتاب ضاله خواهد بود.

لکن به نظر می‌رسد این مطلب نادرست است؛ زیرا اولاً کسی که فقط صرفاً موضوعی را نفی می‌کند باعث گمراهی نمی‌شود. اگر موضوعی مثل ولایت امیرالمؤمنین را نفی کند و برای آن دلیل بیاورد، صرف این عمل، باعث گمراهی نمی‌شود. ثانیاً: باتوجه‌به سیستم‌های اطلاع‌رسانی امروز، آیا اساساً ازبین‌بردن مطالب و کتب ضاله امکان‌پذیر است؟ امروزه سیستم اطلاع‌رسانی و نظام اطلاع‌رسانی متفاوت شده است و اصلاً در اختیار ما نیست که مانع انتشار چیزی بشویم. درگذشته نیز همین‌گونه بوده است. هم اکنون تمام کتاب‌هایی که از قرن دوم به بعد، در رد قرآن نوشته شده است موجود است و منهدم نشده است. آنچه در باب اقوال ملاحده بوده هیچ‌وقت از بین نرفته است و حداقل آن این است که در کتاب‌های اسلامی آمده و موردبحث و بررسی قرار گرفته است.

تفاوت اضلال در کتاب با اضلال در هنر

همه اینها علاوه بر این است که اساساً مقوله هنر با مقوله کتاب فرق می‌کند. این هنرهای هفت‌گانه اولاً به ذهن و عقلانیت انسان متصل نمی‌شود بلکه به عاطفه و احساسات آدم‌ها متصل می‌شود. در کتاب، شما حرف و سخن را می‌بینید و در ذهن شما، به تصور و تصدیق مسئله منجر می‌شود؛ ولی هنر این‌طور نیست. هنر به احساسات و عاطفه‌های شما متصل می‌شود. مثلاً در امور سیاسی، اگر کسی سخنی برای تخریب مسئولین بگوید یا اینکه عکسی را از عمل نادرست آن مسئول منتشر کند، کدام یک تأثیرگذارتر است؟ قطعاً دومی.

وقتی بحث اضلال را مطرح می‌کنیم در واقع بحث عقیده را داریم مطرح می‌کنیم؛ یعنی عقدالقلب ایجاد می‌شود؛ اما در هنر عقدالقلب ایجاد نمی‌شود. در هنر، ممکن است یک میل به مسئله ایجاد شود ولی عقیده ایجاد نمی‌شود، ایمان درست نمی‌شود. بله، ممکن است در اثر تکرار مسئله، تبدیل به عقیده بشود، ولی نفس هنر، اولاً و بالذات، عقیده را ایجاد نمی‌کند؛ خصوصاً در برخی از مقوله‌های هنری مثل طنز یا رمان، گاهی هیچ نوع اتفاق‌نظری در فهم یا برداشت از موضوع را ایجاد نمی‌کنند. مثلاً در مورد یک فیلم، گاهی هر یک از بینندگان نظری متفاوت با دیگری دارد.

یکی آن را خوب می‌داند و یکی بد می‌داند؛ لذا به نظر من، دررابطه‌با هنر نمی‌توانیم عنوان اضلال را تطبیق بکنیم؛ چون موضوعاً منتفی است. فقط یک مورد است که عبارت است از پورنوگرافی. در مورد پورنوگرافی، ممکن است اتفاق‌نظر در بد و نادرست بودن آن وجود داشته باشد. البته در غرب هم یک نوع محدودیت‌هایی برای دیدن پورنوگرافی و حتی امور دیگر مانند تصاویر و فیلم‌های متضمن قتل یا خشونت وجود دارد، چه محدودیت به لحاظ سن و چه محدودیت به لحاظ زمان پخش. برخی از این امور، ممکن است از باب اضلال حرام نباشند؛ بلکه مثلاً از باب توهین و اهانت، نادرست باشند. مثلاً اگر کسی بیایید و مجسمه یکی از شخصیت‌های ما را در حالت لخت یا با صرفاً ساتر عورتین نشان بدهد، در اینجا بحث اضلال مطرح نیست بلکه مصداق اهانت است.

موضوعات چهارگانه اضلال

در اضلال چهار موضوع داریم: ۱. اصل فعل، ۲. نگهداری‌کردن از آن، ۳. خریدوفروش، ۴. لزوم امحای آن. فقهای ما درگذشته، وقتی درباره کتب ضلال یا درباره امحای آلات لهو صحبت می‌کردند، مسئله را به‌صورت یک مسئله شخصی مطرح می‌کردند نه یک مسئله اجتماعی؛ یعنی می‌گفتند او حق ندارد نگه دارد بلکه باید امحاء کند اما نیامدند بگوید که حکومت باید امحاء بکند یا جامعه بیایید آن را امحاء بکند.

چالش غنا و موسیقی

دررابطه‌با مسئله غنا و موسیقی، یکی از مسائل جدی این است که هنوز ابعاد این مسئله روشن نشده است. ادله‌ای مانند لغو، لهو، باطل و لهوالحدیث نیز قطعاً کلیت ندارند بلکه یک معنای خاص دارند. مثلاً باطل به معنای صرف عمل باطل نیست؛ زیرا بسیاری از حرف‌هایی که می‌زنیم باطل است اما آیا حرام هستند؟ گاهی اوقات ممکن هست این حرف‌ها از روی طنز باشد یا برای یک تنبه، مثل صنعت مبالغه. این در حالی است که در قرن چهارم کسانی هستند که می‌گویند موسیقی باعث آرامش و توجه به خدا می‌شود. همین‌طور در چهار پنج مورد، در فضیلت موسیقی صحبت کرده‌اند؛ ولی فقهای ما اصلاً این حرف‌ها را ندیده‌اند؛ بلکه صرفاً به سراغ ادله رفته و موضوع را به‌صورت کلی دیده‌اند. چه اشکالی دارد که مردم یک معنای معنوی را از طریق موسیقی بشنوند؟ چرا مسئله اوقات فراغت را جدی نمی‌گیریم؟

چالش تک‌خوانی زنان!

یکی از اموری که محل اختلاف است مسئله تک‌خوانی زنان است. این در حالی است که ما واقعاً دلیلی بر اینکه صدای زن عورت باشد نداریم؛ لذا صدای زن، اصلاً موضوع حرمت نیست. در قرآن، سه یا چهار آیه داریم که از تکلم زنان صحبت می‌کند، از دختر شعیب گرفته تا گفتگوهایی که مثلاً زنی آمده با پیغمبر یا با افراد دیگر صحبت کرده و قرآن تکلم این زن را گفته است. پس صوت زن، فی‌نفسه مانعی ندارد. اگر هم حرام باشد که فرقی بین زن و مرد وجود ندارد. در سیره پیامبر هست که زنانی بودند که در جنگ می‌خوانند و لشکر را تهییج می‌کردند؛ یا مثلاً در عصر پیامبر زنانی بودند که خواننده بودند و پیامبر هیچ اعتراضی به این‌ها نمی‌کرد. به نظر من فقهای ما، تصور درستی از مقوله خواندن نداشتند. در غرب، آقای دکتر سید حسین نصر کتابی دارد که در آنجا موسیقی را تقسیم‌بندی می‌کند. وی در آنجا می‌گوید در غرب هم یک نوع موسیقی ویژه‌ای وجود دارد که غیرمتعارف است، آن جازهایی که حالت‌های هیجان‌انگیز و تحریکی مخصوص دارد ولی سایر انواع موسیقی مثل آنها نیست. خلاصه اینکه نمی‌توان همه انواع موسیقی را به یک چوب راند.

چالش پیش‌داوری در تشخیص اضلال

در این زمینه دو مطلب را عرض می‌کنم: یکی اینکه تشخیص اضلال یا عدم اضلال، به عهده متخصص است. نکته دوم اینکه امروز خیلی از این داوری‌های که در تشخیص این مقوله می‌شود براساس یک نوع پیش ذهنیت است. مثلاً درگذشته اگر یک مویی از موهای خانم بیرون بود می‌گفتند گمراه‌کننده است؛ درحالی‌که الان این‌گونه نیست؛ لذا به نظر بنده، تشخیص این موضوعات باید به عهده کارشناسان بر اساس تحقیقات میدانی و کار دانشی باشد نه  براساس یک پیش‌داوری.

راه‌حل اختلاف فقها و هنرمندان

نکته‌ای که خیلی می‌تواند رابطه بین فقه و هنر را نزدیک کند استدلال منطقی است. امروزه شکاف مهمی بین نظراتی که هنرمندان دارند با اشکالاتی که فقها یا نمایندگان فقها می‌کنند ایجاد شده و موجب شده آنها حرف این‌ها را نفهمند و اینها هم حرف آنها را نفهمند، درحالی‌که اگر گفتگوها بر اساس استدلال منطقی باشد، یک زبان مشترک ایجاد می‌شود و آنها را قانع می‌کند. افراد به طور طبیعی وقتی می‌بینند این کار مثلاً ترویج خشونت، اعتیاد، لودگی و بیکاری یا دعوا و اختلاف خانوادگی می‌کند، نسبت به نادرستی آن قانع می‌شوند.

source