Wp Header Logo 2608.png

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سوم شهریور، نودمین زادروز آیت‌الله اکبر هاشمی‌رفسنجانی است. از هشت سال پیش، ایران عزیز حوادث بسیاری به چشم خود دید. وقایع تلخ ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و مخصوصا پاییز غم‌بار ۱۴۰۱ حادث شد و اگر هاشمی زنده بود، آن زخم‌های ناسور بر مام میهن زده نمی‌شد. او وقتی برجام به امضا رسید، نفس راحتی کشید؛ گرچه احتمال می‌داد بدخواهان آن را برنتابند و در پی تخریبش باشند. او از زمان جنگ، پیگیر اصلاح روابط و رفع دشمنی و عداوت آمریکا بود؛ همان معضل بزرگی که مارکسیست‌ها در دامن نظام اسلامی گذاشتند.

آیت‌الله اواخر پیش‌بینی می‌کرد که مسئله‌ی زنان و جوانان و سبک زندگی آن‌ها و مسئله‌ی حجاب، مشکل‌ساز خواهد شد و نظام باید زودتر برای آن تدبیری بیاندیشد. برای همین دنبال راه چاره بود. او در این اندیشه بود که فردی از اعاظم حوزه قدم پیش بگذارد و برای حل آن خط‌شکن باشد. یک روز تصمیم گرفت به دیدار آیت‌الله جوادی‌آملی برود. درس‌های حوزه تعطیل و او برای استراحت به دماوند رفته بود. آیت‌الله به دماوند رفت و ساعتی با آن مرجع نیک‌اندیش ملاقات کرد. از او به جد خواست، برای این کار مهم و حیاتی پیش‌قدم شود و نگذارد نظام مواجه با خیزش زنان و جوانان شود. خواسته بزرگی بود. اجل مهلت نداد تا مرد بحران‌ها، نظام را از این بحران بزرگ عبور دهد.

مظهر عقلانیت در حاکمیت

یادمان هست، وقتی حادثه‌ای اتفاق می‌افتاد، مردم منتظر آدینه می‌ماندند که هاشمی‌رفسنجانی در نمازجمعه چه خواهد گفت. گویی فقط ایرانیان نبودند، دنیا هم چشم می‌دوخت به تریبون ساده‌ی زمین چمن دانشگاه تهران که تحلیل خطبه‌ی دوم او چه خواهد بود. آیت‌الله با مهارتی مثال‌زدنی، همه‌ی جوش و خروش و اضطراب و نگرانی مردم را با سِحر کلام و منطق اقناعی خود رفع می‌کرد. او مظهر حاکمیت عقلانیت در سیاست‌گذاری بود.

بعد از ۱۱ سپتامبر و حمله‌ی آمریکا به افغانستان و سقوط طالبان، آمریکا مثل گرگ زخم‌خورده حریف می‌طلبید که به آن حمله کند. درایت و دوراندیشی هاشمی، خطر بزرگی را از ایران دور کرد. در همان زمان یک کشتی پر از اسلحه از طرف اسرائیل کشف شد که مدعی بودند از ایران برای تحویل به مبارزان فلسطینی بارگیری شده است. معلوم نشد کار چه کسی بود؛ اما جرج بوش، رئیس‌جمهور آمریکا، یک هفته بعد از آن، در سخنرانی تهدیدآمیزش ایران را محور شرارت خواند. احتمال حمله‌ی نظامی آمریکا خیلی جدی مطرح می‌شد. خطبه‌ی هاشمی که با هوشمندی و کیاست، یکی به نعل و یکی به میخ می‌زد، ضمن این‌که خطر را از سر ایران دور کرد، برای مردم هم تحلیل‌های واقع‌گرایانه داشت و بالطبع آرامش‌بخش جامعه ملتهب شد. در همه‌ی دوران حیات پربار آیت‌الله، تحلیل‌ها و سخنان او دهان به دهان در میان مردم و سیاست‌مداران می‌چرخید. هاشمی‌رفسنجانی با مردم روراست بود و سعی می‌کرد با صداقت سخن بگوید. هیچ چیز به اندازه صداقت، نجات‌دهنده و اعتبارساز نیست؛ کاری که امروز دکتر پزشکیان می‌کند و مورد استقبال مردم قرارگرفته است.

احکام عرفی با اجتهاد پویا

آیت‌الله می‌دانست که اظهار مخالفت با عقاید مضر مسلط، با مقاومت نیروهای متحجر مواجه می‌شود. بنابراین معتقد بود، برای تغییر باورهای نادرست، با تغییر محیط و دگرگونی ساختار اقتصادی و شهری و ایجاد تحول در سبک زندگی، افکار نیز به تبع آن مجبور به تغییر هستند. هاشمی در یکی از نطق‌های خود تاکید داشت که قوانین ۱۴۰۰ سال پیش که به یک جامعه‌ی دیگر و شرایطی کاملا متفاوت تعلق داشته است، امروز دیگر قابل اجرا نیست. هاشمی می‌گفت، روشن‌فکران با حکومت دینی مخالفت کرده و دین را یک رابطه شخصی تعریف نموده‌اند، در حالی که حکومت اسلامی می‌تواند مطابق شرایط روز، قوانین اسلامی را دوباره تنظیم کند و «قانون عرفی تحویل مردم بدهد.» این باور از مهم‌ترین ارکان اندیشه‌ی سیاسی هاشمی بود و بر همین اساس آیت‌الله این کارکرد یا به عبارت بهتر «کارویژه» حکومت دینی را «خیلی عظیم‌تر از یک انقلاب معمولی» معرفی می‌کرد.

هاشمی در یک سخنرانی در بهمن ۱۳۶۸ گفت: «این‌ها خیال‌شان راحت شده بود و به تعبیر خودشان می‌گفتند، ما دین را از متن جامعه حذف کردیم و دین را برده بودند به صورت یک رابطه‌ی شخصی بین انسان و خدا، علاقه‌ی قلبی بین انسان و خدا که هرکسی به یک نوع با خدای خودش رابطه دارد، دیگر در زندگی اجتماعی و در اقتصاد و فرهنگش و در تحصیل روابط سیاسی‌اش مؤثر نیست… این‌ها یک چنین چیزی از دین ساخته بودند. حالا یک‌دفعه دیدند اوضاع عوض شده است… آن‌ها می‌گفتند اسلام دیگر با احکامی که ۱۴۰۰ سال پیش جعل شده است، نمی‌تواند اقتصاد عصر اتم را اداره بکند… خوب این هم خیلی آسان در ذهن یک جوان جا می‌افتد. بلی، آن روز در جزیره‌العرب، آن‌جایی که یک مکتب‌خانه با یک کارخانه و مزرعه‌ی پیشرفته‌ای هم نبود، قوانین یک‌جور بوده و امروز در دنیایی که مجموعه چهار، پنج میلیارد انسان دنیا به صورت یک خانه درآمده، مثل آن وقت نمی‌شود قانون گذراند… ذهن همه را باطل کرده بودند. اگر یک نظامی براساس اسلام به وجود بیاید و بتواند احکام اسلام را منطبق با شرایط امروز تنظیم بکند و به صورت قانون عرفی تحویل مردم بدهد، این یک پدیده خیلی عظیم‌تر از یک انقلاب معمولی در یک کشوری هست که این کار در ایران اتفاق افتاد…»

مسئله‌ی سرمایه و سرمایه‌دار

آیت‌الله هاشمی یکی از مهم‌ترین مشکلات نظام اسلامی را این می‌دانست که پس از انقلاب در کشور سرمایه‌دار وجود ندارد؛ لذا می‌بایست برای جمع‌آوری سرمایه‌های خُرد کاری می‌کرد تا آن‌ها را وارد چرخه تولید کند: «ما سرمایه‌داری به آن معنای خاصی که در دنیا هست و قبل از انقلاب بود نداریم، یا خیلی کم داریم. کسانی که به هر نحوی امکانی دارند چه امکان مالی، چه امکان فکری، چه امکان مدیریتی، می‌توانند وارد میدان شوند و فعال‌تر باشند.»

به اعتقاد او «نقدینگی» در جامعه بالا بود، اما به دلیل عدم اطمینان مردم به فضای سیاسی و اقتصادی کشور بیش‌تر یا مخفی بود یا در «بازار سیاه واسطه‌گری» به کار می‌رفت. هاشمی نام این سیاست را «حاکمیت بر سرمایه» نیز می‌نامید که معتقد بود از پیام‌های مهم انقلاب است. آیت‌الله هاشمی یکی از دلایل شکل نگرفتن سرمایه‌داری معطوف به توسعه را شکاف میان سرمایه‌داری و دانش می‌دانست. او یکی از نواقص مهم سرمایه‌داری در ایران را آن می‌دانست که تا پیش از این سرمایه‌داران ایرانی از دانش برخوردار نبوده‌اند. او معتقد بود در دوران سازندگی سرمایه‌داران، مسلح به دانش و فناوری پدید می‌آیند و این نقیصه توسعه در ایران را مرتفع می‌کنند: «شاید یک نکته مشکل دوران گذشته ما این باشد که کسانی که از سرمایه‌داری برخودار بودند، علم و تکنیک لازم را نداشتند. این مسئله اجازه نداده است که مردم از سرمایه‌های موجود، درست استفاده کنند و سرمایه‌ها به صورت غیرعلمی مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت. ما از این به بعد مجبور نیستیم این‌طور باشیم. برای این‌که درکشورمان قشر تحصیل‌کرده مثل دانشجوها کم نیستند… به همین جهت می‌توان این نقص را در آینده با مدیران لایق… برطرف‌کرد… (این‌که) بعد از انقلاب دخالت‌های دولت کارساز نبوده… در مواردی است که در دخالت‌های دولت کمی زیاده‌روی شده است. البته تعداد زیادی از آن را جنگ به وجود آورد. محدودیت‌های زمان جنگ، دولت را مجبور کرد که خودش مسائل را به عهده بگیرد تا قصد مال‌اندوزی که در خیلی‌ها وجود دارد، به صورت نامحدود جامعه را تحت فشار قرار ندهد. در غیر این صورت، اگر دخالت‌های دولت نبود، بسیاری از مسائل اثر منفی خودش را می‌گذاشت و شما دیدید به محض اینکه جنگ تمام و موانع برطرف شد، حضرت امام، شورای سیاستگذاری را تأسیس و هدایت کردند. این سیاست‌ها تدوین شد و تأثیر خودش را به طور مشخص روی برنامه اول گذاشت.»

اندیشه‌ی جامع فقرزدایی

هاشمی معتقد بود که دولت نقش محوری در مبارزه با فقر دارد و برای فقرزدایی باید از دو راهبرد استفاده ‌کند، یکی بهبود محیط کسب‌وکار و فراهم‌ساختن زمینه‌های سرمایه‌گذاری خصوصی و رشد اقتصادی و دیگری توانمندسازی فقرا، ایجاد فرصت‌های مناسب و امنیت لازم برای آن‌ها. او دراین‌باره می‌گفت: «پس از پایان جنگ، یکی از اهداف بزرگ انقلاب، تأمین شغل برای مردم در قالب برنامه جامع پنج‌ساله اول توسعه بود که در دولت سازندگی گام‌های مؤثری برداشته‌ شد به‌گونه‌ای که نرخ بیکاری از ۱۵درصد به ۹درصد کاهش ‌یافت که اگر همان روند ادامه ‌داشت، امروز مشکلی به‌عنوان بیکاری در کشور نداشتیم.

شرط تأثیرگذاری توسعه این است که پایدار باشد و یکی از مهم‌ترین پایه‌های توسعه پایدار فقرزدایی است و چنانچه بخواهیم دنیای پیشرفته‌ای داشته‌باشیم باید فقرزدایی کنیم. متأسفانه هم‌اکنون دنیا گرفتار این بلا شده‌ است و فقر مزمن دنیا را رنج می‌دهد و آثار فقر در جوامع فقط به فقرا برنمی‌گردد و بقیه افراد جامعه نیز آسیب می‌بینند و درنتیجه توسعه نیز گرفتار این آسیب می‌شود؛ بنابراین باید کاری برای فقرزدایی با روش‌های علمی درست انجام‌ دهیم و این امر نیز مقدور است. در دوران مسئولیت اجرایی خود، لایحه فقرزدایی که محور آن ارائه خدمات بهداشتی و درمانی، فراهم آوردن شرایط تحصیل، ایجاد اشتغال و بیمه بیکاری بود به مجلس فرستادیم. در این لایحه منابع هدردهنده کشور محاسبه و برنامه‌ریزی برای اشتغال‌زایی انجام دادیم. اگر این لایحه که با سال‌های پایانی دولت مقارن شد، اجرا می‌شد قطعاً انقلابی در زندگی مردم به‌لحاظ برخورداری از امکانات و ضرورت‌های اولیه زندگی به وجود می‌آمد.»

او به‌گفته حضرت علی (ع) استناد می‌کرد که «وقتی فقر در شهری راه پیدا کند کفر هم راه پیدا می‌کند و اخلاق از بین می‌رود و انسان‌ها از درون متلاشی می‌شوند». بر این اساس، ایشان عقیده داشت که چنانچه همه دنیا درجهت فقرزدایی اقدام‌کنند و جلوی مهاجرت‌های خطرناک را بگیرند، این اقدام خودبه‌خود ظرف چندروز تمام دنیا را فرامی‌گیرد و در این صورت است که مشکل فقرزدایی نیز برطرف خواهد شد.

سیاست تعدیل اقتصادی

در اندیشه هاشمی، سیاست کوچک‌سازی دولت در حوزه یارانه‌ها مخصوصا یارانه انرژی، بسیار جدی تلقی می‌شد. در واقع اجرای این سیاست‌ها می‌توانست دولت را از محل فروش شرکت‌ها به سرمایه‌ای برساند و هم هزینه‌های دولت را کاهش دهد و دولت را از زیر بار تعهد پرداخت یارانه‌ها برهاند. او در تفسیر جدیدی از عدالت، نحوه سابق پرداخت یارانه را برخلاف عدالت می‌دانست، زیرا ضمن آنکه موجب قاچاق سوخت و انرژی از کشور می‌شد، همچنین موجب می‌شد سرمایه‌داران که مصرف بیشتری دارند، از مواهب یارانه بیشتر برخوردار باشند. در این سیاست، اصل بر واقعی‌کردن قیمت‌ها و حذف یارانه‌ها آن هم به  صورت تدریجی بود: «ما بخش خصوصی را آزاد گذاشتیم، هر کسی می‌خواهد اجناس خود را گران کند، باید به شورای اقتصاد بیاورد و این شورا پس از بررسی اگر مصلحت باشد، این کار را انجام می‌دهد و در غیر این صورت جلوگیری می‌کند… این چه عدالتی است؟ ما حق کسی را که در تمام عمرش از سوخت استفاده نمی‌کند به کسی بدهیم که برای تمام زندگانی‌اش از سوخت استفاده می‌کند. این عدالت نیست. درگذشته این اتفاقات رخ داده است… وزارت نفت اگر می‌خواهد پالایشگاه احداث کند، باید از محل درآمد خود انجام دهد… من اینها را خیانت تلقی می‌کنم. این اداره کشور نیست که ثروت ملت این گونه صرف شود… اصلاح وضعیت اقتصادی کشور در دوره آینده نوساناتی این گونه دارد… تعادل اقتصادی یعنی وضعیت به  گونه‌ای باشد که نفت نقش و جایگاه واقعی خودش را در جامعه داشته باشد.»

برنامه آیت‌الله این بود که دولت با برداشتن یارانه‌ها، توانمندی اقتصادی بیشتری می‌یابد و در نتیجه از مدیریت قوی تری برخوردار خواهد شد. وقتی هم که برداشتن یارانه‌ها موجب تضعیف گروه‌هایی از جامعه شود، دولت می‌تواند با سیاست‌های جبرانی در قالب بیمه و… آن را جبران کند: «اینها را ما باید اصلاح کنیم تا به عدالت اجتماعی برسیم: «من معتقدم مقررات اجتماعی را باید اصلاح کنیم. این وضعی که در جنگ به ناچار به وجود آمد، از قبیل سهیمه بندی‌ها، اینها کارهای درستی نیست. این راه‌ها همیشه با فساد همراه است. اگر بنا باشد سهمیه بندی زندگی مردم را بگذراند در این مسیر فساد، سوءاخلاق، گناه، تنبلی و بیکاری است. این طور نمی‌شود… رویه درست این است که قیمت طبیعی  را پیدا کند. بعد اگر طبقه محروم یک جایی باشند، به اینها پول بدهند. بیمه‌های اجتماعی باشد.»

حفاظت محیط زیست

در اندیشه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، تلاش برای حفظ «محیط زیست» و مبارزه با نابودی آن، از اولویت‌های مهم بود. او حتی از مهم ترین مسائل اختلافی میان کشورهای جنوب با کشورهای غربی و شمال را این می‌دانست که کشورهای شمال به دلیل سیاست‌های نادرست خویش، موجب تخریب محیط زیست شده اند. هاشمی معتقد بود، سیاست‌های توسعه گرای داخلی ایران، موجب تخریب محیط زیست نمی‌شود، اما سیاست‌های توسعه گرای غرب، موجب «بحران‌های محیط زیستی» شده است. از این رو با معنوی‌سازی موضوع «محیط زیست»، به دنبال ایجاد جبهه‌ای علیه غرب در این میدان بود تا در یک سو کشورهای جنوب مدافع محیط زیست قرار بگیرند و در سوی دیگر کشورهای غربی نابودگر محیط زیست: «حفاظت از محیط زیست به معنای محدودکردن و بازداشتن از فعالیت‌های اقتصادی نیست؛ بلکه تکمیل‌کننده آن در جهت تداوم و استمرار توسعه و فعالیت‌های اقتصادی است… جامعه برای بقا و پایداری و تأمین نیازهای مادی و معنوی خود به منابع محیط زیست احتیاج دارد. آب، خاک، هوا و حیات گیاهی و جانوری فقط دارای ارزش‌های مادی نیستند، بلکه دارای ارزش‌های معنوی نیز می‌باشند… علت بسیاری از بحران‌های زیست محیطی  در سطح جهان، سیاست‌های توسعه طلبانه کشورهای قدرتمند صنعتی به ویژه کشورهای غربی می‌باشد.»

نکته مهم در اندیشه مبارزاتی آیت الله هاشمی آن بودکه این اندیشه در خدمت توسعه به کارگرفته شد و مبارزه با رژیم سیاسی پهلوی در دهه ۵۰ جای خود را به مبارزه یا مبارزه با لیبرالیست‌ها و چپ‌ها در دهه ۶۰ و در دهه ۷۰  به موضوعاتی مانند تخریب گران محیط زیست داد. به این موارد همچنین می‌توان توجه به بهداشت به ویژه در مناطق دوره افتاده کشور را افزود که هاشمی آن را از جمله برنامه‌های مهم خود در برنامه‌های توسعه می‌دانست.

مشکلات ازدواج جوانان

آیت‌الله هاشمی، پیرو مباحثی که در انتقاد از ریاضت و زُهد، در نمازجمعه تهران  خطبه‌ای را به ضرورت مقابله با ریاضت جنسی قرار داد. او معتقد بود، وجود فرهنگ ریاضت جنسی در ایران که ارتباطی هم به اسلام ندارد، زمینه‌های برخی بحران‌های اجتماعی را به وجود آورده است. هاشمی با برشمردن آثار منفی اجتماعی این فرهنگ که به دلیل مشکلات اقتصادی پیش روی ازدواج آثار منفی آن بیشتر هم شده بود، چاره اندیشی برای حل آن را ضروری می‌شمرد.

 بر این اساس او معتقد بود که راه حل این معضل در خود دین طرح شده که همان ازدواج موقت است: «آنهایی که دعوت به ریاضت می‌کنند، اشتباه می‌کنند… اصل اینکه حس زیبایی‌خواهی و زینت طلبی، یک حس جدی در انسان است و اگر نبود، انسان‌ها به تکامل کشیده نمی‌شدند، این یک واقعیت است. حالا ما بیائیم با مناظر زیبا و زینت‌ها مخالفت کنیم، این مبارزه با طبیعت و فطرت است و چیزی است که خدا هم نخواسته است… یکی از چیزهایی که در جامعه ما انحراف بود و هنوز هم هست… در این مملکت هر جا نقطه خوش آب و هوا و منظره خوبی وجود داشت، طاغوت‌ها و رفاه طلب‌ها و آنهایی که کاری به اسلام نداشتند، مال آنها بود و غیرمناسب همیشه مال مسلمان‌ها بود… ما تلاش کردیم که این چیزها را به هم بزنیم، ولی هنوز نشده است…

من این خطر را برای جامعه اسلامی می‌بینم… که اصلا مقدس بودن و حزب اللهی بودن و متدین و متعهد بودن، برابر است با اینکه آدم قیافه اش قابل رؤیت نباشد. این گناه است. اسلام با این مبارزه کرده است… مثلا همین غریزه جنسی که خداوند به انسان‌ها داده است، ما خیال می‌کنیم که هر قدر آدم صبر و تحمل کند و به خودش فشار بیاورد و از لحاظ جنسی محرومیت بکشد، خیلی خوب است. این درست نیست و غلط است و ضد اسلامی است… این اشکال به خود ما (حکومت) هم وارد است… جوانان  ما اگر بخواهند تقوا را ملاحظه کنند و حیثیات ظاهری را در جامعه ملاحظه کنند باید تا آن موقعی که بتوانند خانه و زندگی و کاری درست بکنند، محروم از اشباع غرایز جنسی شان باشند.  ما می‌دانیم بچه که به یک نیاز جنسی در وجود او پیدا می‌شود و خداوند هم به ما نگفته است که این نیاز ارضاء نشود.»

مسئله زنان و حجاب اسلامی

از مهم ترین مسائل اجتماعی که بسیاری از دولت‌های معاصر ایران بعد از مشروطه درباره آن نظر داشته و مهم می‌دانستند، مسئله زنان و مباحث مرتبط با آن از جمله ازدواج و خانواده بوده است. این موضوع از مباحث مورد توجه در اندیشه مترقی هاشمی نیز بود. آیت‌الله هاشمی، اعتقادی به دخالت حکومت در مسئله حجاب نداشت و مواضع بعدی او درباره برخورد با بی‌حجابی و گرفتن خسارت مالی از بدحجابان، بیشتر تابعی از گفتمان دهه ۶۰ و برای شهرت نیافتن به مخالفت با نگاه امام خمینی بود.

هاشمی در پی آن بود که از زنان به عنوان نیروی انسانی توسعه بهره ببرد. او مانند بسیاری از دولتمردان که از وضعیت اجتماعی زنان در جوامع سنتی گله داشتند و به فعال نبودن نیمی از جمعیت جامعه در عرصه کار و تولید انتقاد می‌کردند، معتقد بود باید زمینه‌های حضور زنان در جامعه فراهم شود تا جامعه شاهد بازگشت نیمه دیگر خود به عرصه کار و تولید باشد: «زنان نیمی از جامعه ما را تشکیل می‌دهند و شکی نیست که امروز از استعداد و نیروی زنان به اندازه مردها در جامعه استفاده نمی‌شود… برای فعال شدن جامعه و سرعت یافتن چرخ اقتصاد کشور ما به نیروی کار زنان نیاز داریم…

خانم‌ها می‌توانند فیلسوف، خطیب، عالم و امام جماعت نیز باشند.» آیت‌الله هاشمی با اعتقاد به انجام سیاست‌های دگرگون سازانه در تغییر وضعیت زنان کشور، استدلالش این بود که «نمی‌توان پنداشت که با حل نکردن مسئله خانم‌ها که نیمی از  جمعیت جامعه را تشکیل می‌دهند، می‌توانیم کشور را اداره کنیم.» او بزرگترین مسئله زنان  جامعه که آنها را رنج می‌داد «حضور در صحنه‌های اجتماعی» معرفی می‌کرد. او معتقد بود، باید حضور زنان در جامعه حل شود تا بشود کشور را اداره کرد: «جامعه به جایی رسیده است که مقاومت در برابر این خواسته‌ها که ریشه در تعصبات و سنت‌های غلط دارد، امکان پذیر نیست. تنها مظاهر منحط غربی برای زنان جامعه خطرناک نیستند، بلکه آنچه امروز زنان جامعه را رنج می‌دهد، عدم امکان کامل برای حضور زنان در صحنه‌های اجتماعی است… نباید خیال کرد این گونه افراط‌کردن در حفظ سنت به نفع جامعه است. نادیده گرفتن ضروریات و خواست‌های طبیعی و فطری زنان امکان‌پذیر نیست.»

آیت‌الله هاشمی برای انجام این مقصود، معتقد بود که علاوه بر فراهم ساختن زمینه‌های اجتماعی، باید ذهنیت جامعه و به ویژه نیروهای مذهبی را درباره زن تغییر داد. او به دنبال شکستن تسلط گفتمان متحجرانه در موضوع زنان و حجاب بود. هاشمی تلاش کرد، با تفسیر متون اسلامی، نگرش‌ها را نسبت به موقعیت حضور زن در جامعه تغییر دهد. او به جای اتخاذ روش‌هایی که اثربخش نمی‌دانست، استناد به استدلال‌های دینی را طریق مناسب معرفی می‌کرد. براین اساس، در تحلیل اندیشه هاشمی در موضوع زنان، دو اصل را می‌توان یافت که از اصول مهم او در تمام حوزه‌ها به شمار می‌رود؛ اصل اول این بود که به جای وارد شدن به مسائل نظری و اتلاف وقت و سرمایه، باید به عمل روی آورد. دیگر آنکه برای رسیدن به حقوق زنان، نباید سراغ رهیافت‌های غیربومی رفت. برای نتیجه گرفتن، محور مباحث باید «فقه» باشد.

به عبارت دیگر این استنباط را می‌شود از مباحث هاشمی به دست آورد که  مهم ترین نقد بر فمینیست‌های وطنی این بود که به جای بهره گیری از فقه به مبارزه با آن پرداخته اند. بر این اساس نتیجه عملکرد آنها را موفق نمی‌دانست: «در حال حاضر بحث‌های تئوریک و نظری دیگر ضرورتی ندارد و نباید انتظار داشت، نظرات و سلیقه‌های مختلف که قرن‌ها بین علمای اسلام وجود داشته یکسان شود و تمام اختلافات حل شود… محور چنین بحثی (بررسی حقوق و نقش اجتماعی زنان) باید فقه باشد، زیرا در این صورت جامعه پذیرای نتایج مذکور نخواهد بود و در صورت اتکا بر فقه، محکم ترین پشتوانه و توان را برای حرکت  خواهیم داشت.» او معتقد بود که برای جا انداختن بحث و نفوذ بیشتر کلام می‌شود از دیدگاه‌های امام خمینی و آیت الله مطهری بهره برد. استناد به این بیانات، کمک زیادی به پذیرش خواسته‌ها و مطالبات می‌کند.»

در اندیشه هاشمی رفسنجانی، منظور اسلام از حجاب، پوشیدن چادر نبوده است. به بیان او: «مفهوم حجاب اسلامی موجود است، ولی مصداق‌های این حجاب به علت وجود ابهامات و دوگانگی داشتن موضوعات، در این زمینه روشن نیست.» هاشمی زمانی پوشش کت و دامن را به زنان پیشنهاد داده بود. هاشمی شخص واقع بینی بود که نگاه تخیلی به تحولات نداشت. بر این اساس، او در پی آن بود که مشروعیت مذهبی حضور زنان در جامعه را فراهم سازد که این حضور خود به خود تغییرات اجتماعی بعدی را فراهم می‌آورد.

آیت‌الله هاشمی، با تسلطی که بر فقه اسلامی داشت، برای نظریات خویش از استنادات شرعی استفاده می‌کرد: «طبق مطالعاتی که در مورد سیر حضور زنان در جامعه داشتم، به این نتیجه رسیدم که فقط اسلام مترقی‌ترین، عادلانه‌ترین و واقع بینانه‌ترین دیدگاه  را به زنان جامعه دارا می‌باشد.» او ضمن نقد افراط و تفریط در جوامع اسلامی از امیدواری درباره معرفی مناسب نگاه اسلام به زن در آینده سخن می‌گفت: «باید حضور زنان در صحنه‌های اجتماعی جدی تلقی شود… هرگونه افراط و تفریط در مسائل مربوط به امور زنان، حرکتی ناصحیح است… آرزوی من و همفکرانم این است که بتوانیم در دوران انقلاب اسلامی، جایگاه واقعی زن را که در طول تاریخ از او غصب شده به او برگردانیم… در این میان تنها مکتب اسلام است که برای اجرای عدالت و رفع تبعیض و دادن جایگاه واقعی به بانوان به طور شایسته عمل کرده است…»

دفاع از نظریه‌ی ولایت فقیه

آیت‌الله هاشمی، پیروی از ولایت فقیه و پاسداری از آن را حافظ نظم موجود و تضمین تعادل و سلامت جامعه می‌دانست و معتقد بود «ولایت فقیه نهاد مفید و ارزنده‌ای است که با  حفظ حرمت، اعتبار و عظمت آن، می‌توان مصالح جامعه و انقلاب را حفظ کرد.» مهم ترین استدلال هاشمی درباره  ولایت فقیه، دلیلی عمل گرایانه بود که نشان می‌دهد، ولایت فقیه ضامن مصالح و منافعی مانند تضمین نظم سیاسی موجود و حافظ تعادل جامعه از طریق حفظ ارزش‌ها و هنجارهاست.

هاشمی پاسخ به سه پرسش درباره ولایت فقیه را ضروری می‌دانست: «آیا اصل ولایت فقیه در جامعه  ما و جوامع اسلامی دیگر ضرورت دارد؟ عملکرد ولایت فقیه در دوران پس از انقلاب چگونه بوده است؟ آیا شخصی را که امروز مسئولیت این مسند الهی را دارد، قبول دارند یا نه؟»

او در پاسخ به پرسش اول، ضمن اشاره به مباحث سال نخست انقلاب، معتقد بود که ولایت فقیه ضرورتی برای جوامع اسلامی و از جمله ایران ندارد؛ زیرا در انقلاب اسلامی هم هدف ایجاد حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه نبود، بلکه این اصل در زمان نگارش و تصویب قانون اساسی وارد شد که اتفاقا او نیز به آن معتقد نبوده است و گروه دیگری آن اصل را مطرح کرده اند، اما اکنون این از اصول قانون اساسی است و باید تابع آن بود: «اولین بحثی که در شورای انقلاب مطرح شد، این بودکه حکومت اسلامی یا حکومت دموکراتیک؟… امام مسئله را حل کردند. به رفراندوم گذاشتیم و مردم هم گفتند حکومت اسلامی… و آن مرحله را پشت سر گذاشتیم… مردم حرف آخر را زدند… قانون اساسی (هم) که قرار شد در مجلس خبرگان تصویب بشود… (اول) اصل ولایت  فقیه در آن نبود، امام هم امضا کرده بودند، علمای دیگر هم امضا کرده بودند. (وقتی) در مجلس خبرگان مطرح شد، آنجا همان علمایی که بودند آنها مسئله را مطرح کردند که اگر حکومت اسلامی است، بدون این اصل نمی‌تواند حکومت اسلامی باشد… در مجلس خبرگان بنده نبودم، رهبر معظم انقلاب هم آنجا نبودند.»

آیت‌الله در پاسخ به پرسش دوم، یعنی عملکرد رهبری، وجود نهاد ولایت فقیه را در تمام سال‌های پس از انقلاب، مفید ارزیابی می‌کند. به اعتقاد او وجود این نهاد در دوران امام خمینی، ثبات سیاسی را به همراه آورد و موجب شد که کشور از ناامنی با مبارزات داخلی و جنگ با کشور متجاوز بیگانه عبور کند و دوران تثبیت را با موفقیت پشت سر بگذارد.

آیت‌الله هاشمی در پاسخ به پرسش سوم که همان پذیرش یا عدم پذیرش مصداق  ولایت فقیه است، به چند نکته اشاره می‌کند. او به لحاظ مصداقی، شخص آیت‌الله خامنه‌ای را بهترین مصداق معرفی می‌کند و از دوران ایشان به عنوان دوران مشعشع زعامت ولی فقیه نام می‌برد و برخی انتقادهای مخالفان مذهبی را نقدهای ناروا و احساسی افرادی می‌داند که با مصداق مشکل دارند. به اعتقاد او آیت الله خامنه‌ای «از قشر روشن و انقلابی و آگاه روحانیت در دوران انقلاب بوده اند.» هاشمی تأکید داشت که «ما مثل ایشان در بین روحانیون مبارز نداشتیم. واقعا در زمان ما و در بین ما با مجموعه صفات خود منحصربه فرد بودند… و متعلق به سالم ترین و عمیق ترین جریان فکری انقلاب هستند.»

سخن پایانی

سخن به درازا کشید و خلاصه آنکه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، از جمله چهره‌های اصلی انقلاب اسلامی است که نه تنها در پیش از وقوع انقلاب اسلامی به مبارزه و مجاهدت در راه اسلام و ایران پرداخت که پس از آن نیز با حضور موثر و دغدغه‌مند خود در عرصه‌های مختلف سیاسی و تصمیم‌گیری کشور، نقش اساسی در اعتلای وضعیت اقتصادی و سیاسی در داخل و در عرصه بین‌المللی داشت. کانون اصلی اندیشه مترقی آیت‌الله، توسعه و اصلاحات زیربنایی منتج به رفاه و آبادانی منطبق بر فقه مترقی اسلام واقعی و پاسخگوی نیاز روز بشر، اعتدال و میانه‌روی، واقع‌گرایی آرمانی و مصلحت‌اندیشی، استوار شده است.

*ویراستار مجموعه خاطرات آیت‌‏الله هاشمی‌رفسنجانی

۲۵۹۵۷

source