Wp Header Logo 2676.png

جوان آنلاین: پنج قسمت از سریال داریوش پخش شده، اما همچنان با اثری مواجهیم که به لحاظ متن با مؤلفه‌های کلیشه‌ای پیوند خورده است، در وهله اول شکل کلی سریال به دلیل نوع متن یا بازیگران به سریال پوست شیر شباهت دارد، اما فارغ از اینکه پوست شیر بر اساس یک ژانر و خط روایی استاندارد همراه با تعلیق‌های پی‌در‌پی جلو می‌رفت، ولی در سریال داریوش همچنان با یک ابهام مواجه‌ایم. قسمت اول تا سوم یک سریال اوپنینگ (ورودیه) محسوب می‌شود که باید تمامی شخصیت‌ها و جهان اثر به مخاطب معرفی شوند، اما در داریوش چنین اتفاقی رخ نداده به طوری که هنوز معرفی کاملی از داریوش هم به مخاطب ارائه نشده، به همین جهت داریوش الکن مانده است. نه شمایلی از قهرمان دارد و نه حتی می‌تواند یک شخصیت مستقل باشد. 

هادی حجازی‌فر، در ساخت اولین سریالش نه تنها از سریال پوست‌شیر تأثیر اشتباه و تکراری گرفته است بلکه او فیلم فارسی را بازنمایی کرده و این را اضافه کنید که به دلیل جهان سریال تا حدی از مسعود‌کیمیایی هم تأثیر گرفته است، اما تمامی این مؤلفه‌های تکراری و غیرقابل توجیه نتوانسته سریال داریوش را در فضایی مستقل جلو ببرد. داریوش نمی‌تواند اثری مستقل باشد چرا که از مؤلفه‌های تکراری استفاده بیهوده کرده است. به همین دلیل چفت‌و‌بست روایی‌اش نه متقاعد کننده است و نه می‌تواند فضایی جدید ایجاد کند. بنابراین سؤال‌هایی به وجود می‌آید که همچنان جوابی به آن‌ها داده نشده مانند اینکه بهرام چه اصراری دارد، پس از مرگ سیروس و فرار داریوش خانواده را همراهی کند. او در هر قسمت این دیالوگ را بیان می‌کند، اما دقیقاً برعکس این گفته را در سریال شاهد هستیم. اگر چه نعیم در پوست شیر یک شخصیت بزن بهادر رو به جلو بود، اما در این سریال داریوش حتی فرار کردن را به نوه‌اش یاد می‌دهد. یعنی داریوش از مواجهه با بحران می‌ترسد به همین دلیل شخصیت او باورپذیر نیست. زمانی که نام سریال بر اساس نام شخصیت اول گذاشته می‌شود توقع مخاطب بر این است که با یک قهرمان مواجه شود. اما داریوش نه تنها نمی‌تواند شمایل یک قهرمان را داشته باشد بلکه او چنان ضعیف و بی‌کارکرد است که از دعوا و خشونت فرار می‌کند و به خانه وحید می‌رود، کسی که در یک سکانس قبل با او دعوا کرده است تا به لیلا نزدیک نشود! تمهیدات درام و ایجاد قصه در چنین فضایی باید با چیدمان معقول منطبق باشد، از سوی دیگر حجازی‌فر، در کارگردانی تصور کرده هر آنچه در تخیل خود دارد را می‌تواند به درام تبدیل کند، اینکه ساقی کیست و داریوش برای چه می‌خواهد به او نزدیک شود به کنار، اما سکانس موبایل‌قاپی ساختگی داریوش و وحید را به یاد بیاورید. داریوش از کجا می‌دانست، در آن لحظه ساقی با موبایلش بدون ایرپاد یا هندزفری صحبت می‌کند که چنین نقشه‌ای می‌کشد؟! رابطه داریوش با ساقی چرا فارغ از چارچوب‌های خاص به این سرعت شکل می‌گیرد؟ موضوع آزمایش اسپرم کاظم چرا اینقدر در سریال تکرار می‌شود؟ تکرار این مسئله نمی‌تواند به تابوشکنی نزدیک شود و بیشتر مخاطب را اذیت می‌کند، وجود سینا چه لزومی برای سریال دارد؟ سینا چرا نسبت به وحید واکنش منفی ندارد؟ چراکه پسربچه‌ها در چنین سنی نسبت به مادر خود غیرت خاصی دارند، اما سینا می‌داند، وحید دوست مادرش است و هیچ واکنشی ندارد این عادی‌سازی و ساده انگاری در چنین مسائلی است که به دور از فرهنگ ماست. 

زمانی که منتقد و مخاطب عام‌و‌خاص از سریالی مانند در انتهای شب تعریف می‌کند یعنی اینکه این سریال قصد دارد به مخاطب نکته‌ای را اضافه کند و سریال در این راه موفق است، اما داریوش ادامه درام‌های خشونت‌آمیز است. انتقام جویی و هزار نکته تکراری دیگر که افکار مخاطب را متشنج می‌کند. این همه سیاه‌نمایی در یک سریال نه می‌تواند مخاطب را راضی نگه‌دارد و نه اساساً جذابیت پدید می‌آورد. 

بازی‌ها تکراری و بی‌منطق است، حجازی‌فر، ژیلا شاهی و مهرداد صدیقیان یادآور پوست شیر هستند و مابقی بازیگران تیپ‌های پوشالی‌اند که نمونه آن‌ها را در آثار دیگر دیده‌ایم.

source