Wp Header Logo 439.png
پرواز ماهی زلال‌پرست/در رثای محمدعلی بهمنی شاعر ترانه‌های ماندگار

محمدعلی بهمنی در ارتفاع شکوهناک فروتنی بود، شاعری که «به شب نشینی خرچنگ‌های مردابی» هرگز تن نداد و نمی‌دانست؛ در جهان جنگ وتباهی «چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست» او بار‌ها جنگ و بمباران را نکوهش کرده بود و برای کودکان غزه اشک ریخته بود.

خبرگزاری میزان – شاعر که کوچ می‌کند، برگی از شجره فرهنگ جامعه به مرکب باد خزان نشسته و به سوی معبود به پرواز درمی‌آید.

شاعر که کوچ می‌کند در غم فراغش به درگاه اشعارش می‌ایستیم تا خانه دفتر سیاه زندگی را سپید کنیم.

شاعر که کوچ می‌کند، رستاخیز کلمات موزون است، طوفان هجا‌ها و صامت‌ها، تلی از واژه، حجمی از قوافی و سطحی ردیف از آینه، سوگوار است!

شاعر که کوچ می‌کند، از سرودهایش می‌خوانند:

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است               دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست          من از تو می‌نویسم و این کیمیا کم است

شاعر که کوچ می‌کند، شعر بار سفر بسته است. غم تصویر دیگری دارد، عشق به سوگ نشسته است. اما شاعر که بهمنی باشد؛ مرگ او را کارگر نیست، جاودانگی رازش را با او در میان نهاده است.

شعردوستان، اما در فراغش، سوگواران همیشه‌اند؛ محمد علی بهمنی شاعر و ترانه‌سرای محبوب ایرانی که خرداد ماه امسال پس از یک دوره درمانی از بیمارستان مرخص شده بود در حالی که هفته گذشته بار دیگر به دلیل تشنج، به بخش مراقبت‌های ویژه در بیمارستان و سپس مورد عمل جراحی قرار گرفت و در فاصله چند روز پس از جراحی، غزل مرگ، سرود.

وی یکی از توانمندترین و موثرترین ترانه سرایان این دوره است و تاکنون با هنرمندان زیادی در عرصه موسیقی همکاری داشته است.

بهمنی در ارتفاع شکوهناک فروتنی بود، شاعری که «به شب نشینی خرچنگ‌های مردابی» هرگز تن نداد و نمی‌دانست؛ در جهان جنگ وتباهی «چگونه رقص کند ماهی زلال‌پرست». او بار‌ها جنگ و بمباران را نکوهش کرده بود و برای کودکان غزه اشک ریخته بود.

محمد علی بهمنی شاعر سرود‌های عاشقانه نسل ما بود. او از عشق می‌گفت و فقدان عشق را فریاد می‌زد. بهمنی با شعر و ترانه‌هایش ادبیات و فرهنگ ایران را از ادبیات مهجور مانده به آیندگان صادر می‌کرد!

او صادر کننده سخن بود.

بزرگی از تبار دانستان نویسان برجسته جهان می‌گوید: «اگر ادبیات نبود، واقعیت زندگی ما را خفه می‌کرد.» بله هنر می‌آید تا رنج زیستن را بر ما آسان کند. شعر می‌آید تا بشر را نازک دل کند، انسان را عاشق کند.

اگر ادبیات نبود، به قطع دنیا چیزی کم داشت. شاید در نقصانِ دنیایِ بدونِ ادبیات تردید داشته باشیم، اما بی‌شک اگر ادبیات نبود، در جهان ما چیزی گم بود و اگر بهمنی نبود هنر شعر و ترانه معاصر پارسی لنگ بود.

بهمنی و اشعارش بی‌رحمانه سرکش بود و برجان آدمی می‌نشست، شعر او روح نخراشیده انسان عصر ماشین‌ها و جرثقیل‌ها را صیقل می‌داد و حسِ لطیفِ هر انسانی را آن چنان نوازش می‌کرد آن چنان که با مرگ عاشقانه درآمیخت!

غزل‌هایش اگر نبود، عشق و مهرِمادری در این روزگار سیال، نادیده گرفته و به دستِ‌فراموشی سپرده می‌شد. چنان که خود می‌گوید: «۹ سال بیش نداشتم که فریدون مشیری گفت که می‌توانم شعر بسرایم و نخستین بار به اصرار مشیری شعر مادر را سرودم و پس از آن در حوالی ۱۳ سالگی با حمایت فریدون مشیری در جرگه ترانه سرایان حرفه‌ای ورود کردم.»

باری ترانه‌هایش نسل‌های موسیقی کشور را تا ابدالاباد در گذرگاه تاریخ ادب این مرز و بوم جاودانه ساخت. ترانه‌هایش ترنم ترانگی و فرزانگی موزون و پر تحرک در دنیای بی‌وزن و قافیه بود.

 شعرش؛ به یقین دوستدارانش را دیگرگون کرده بود. اشعار رو ترانه‌های مرد جنوبی ادب پارسی؛ خنکای مرهمی بود بر شعله درون، سبکی روح و صفای باطن بود.

گاهی آنچنان در دل می‌نشست که خواب را رویایی شیرین می‌ساخت:

گاهی ترا کنار خود احساس می‌کنم،             اما چقدر دل خوشی خواب‌ها کم است

شعر او جهان امروز و سختی‌هایش را تعدیل می‌کرد. چه چیره دستانه چیدمان کلمات را تصویر می‌کرد. به جستجوی اشعار او دفتر تاریخ شعر پارسی تا چند، تاچند خالی خواهد ماند:

سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست                               درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزل‌های من شود                                 چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

محمد علی بهمنی دربارهٔ تولدش می‌گوید: «دو ماه به زمان تولّدم باقی‌مانده بود که برادرم در دزفول بیمار می‌شود. خانواده هم از این فرصت استفاده می‌کنند تا به عیادتش بروند. این است که در قطار به‌دنیا آمدم و در شناسنامه‌ام درج شد «متولد دزفول»، چون دایی من در ثبت احوال آن منطقه بود، شناسنامه‌ام را همان زمان می‌گیرد. البته زیاد آنجا نبودم، همان زمان ۱۰ روز یا یک‌ماه را در آنجا سپری کردیم، در اصل تهرانی هستیم. پدرم برای ده ونک و مادرم برای اوین است. در اصل ساکن خود بندرعباس بودیم. دوران کودکی را تهران، بخش شمیرانات،  شهر ری،  کرج و… به‌صورت پراکنده بودیم، چون پدرم شاغل در راه‌آهن بود، مأموریت‌های ایستگاهی داشتند. از سال ۱۳۵۳ به بندرعباس رفتم.» 

محمدعلی بهمنی در سال ۱۳۷۸ تندیس خورشید مهر را به‌عنوان برترین غزل‌سرای ایران دریافت کرد و در سال ۱۳۸۳ همزمان با برگزاری ششمین کنگرهٔ سراسری شعر و داستان جوان در بندرعباس نکوداشتی به پاس سال‌ها غزل‌سرایی‌اش برگزار شد.

او در چاپخانه با فریدون مشیری که آن روز‌ها مسئول صفحهٔ شعر و ادب هفت‌تار چنگ مجلهٔ روشنفکر بود، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰، زمانی که تنها ۹ سال داشت، در مجلهٔ روشنفکر به چاپ رسید. شعر‌های وی از همان زمان تاکنون به‌طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعر‌های مختلف انتشار یافته است.

بهمنی از سال ۱۳۴۵ همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و برنامهٔ صفحهٔ شعر را با همکاری شبکه استانی خلیج فارس ارائه داده است. بهمنی در سال ۱۳۷۴ همکاری خود را با هفته‌نامهٔ ندای هرمزگان آغاز می‌کند و صفحه‌ای تحت عنوان تنفس در هوای شعر را هر هفته در پیشگاه مشتاقان خود قرار می‌دهد.

وی از سال ۱۳۵۳ ساکن بندرعباس شد، پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدداً در سال ۱۳۶۳ به بندرعباس عزیمت کرد و در در آنجا ساکن شد، بهمنی مسؤول چاپخانهٔ دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چی‌چی‌کا (در گویش بندرعباسی به معنی قصّه) در بندرعباس است.

شاعر خوش قریحه جنوبی، جمعه شب گذشته به ساعت ۲۳ در سن ۸۲ سالگی، غزل خاموشی سرود. خبرگزاری میزان یاد این بزرگ مرد ادب پارسی را گرامی می‌دارد.

انتهای پیام/

source