Wp Header Logo 2831.png

خادم | شهرآرانیوز؛ علی دهباشی، سردبیر مجله «بخارا»، طی سخنانی کوتاه در این برنامه مناسبت برگزاری آن را «تجدیدچاپ کتاب گران قدر و ارزشمند ‘فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه’، تألیف استاد مهدی سیدی» اعلام کرد و دراین باره توضیح داد: «آشنایی با جغرافیای شاهنامه در شناخت این متن مهم بسیار اهمیت دارد. پس از چندین و چند سال، با پژوهشی روبه رو هستیم که حدود ۶۲۰ موضع جغرافیایی، اعم از کشور و سرزمین و ولایت و شهر و دژ و قلعه و دریا و رود و کوه و بیابان و چشمه، را در میان شاهنامه شناسایی کرده است. با پژوهشی سترگ روبه رو هستیم. این عناوین جغرافیایی را در بستر حوزه فرهنگی ایران بزرگ استاد سیدی به ما شناسانده اند.» جز مؤلف کتاب (که پژوهش‌های گسترده‌ای درباب جغرافیای متون کهن، ازجمله شاهنامه و تاریخ بیهقی، داشته است)، محمدجعفر یاحقی (شاهنامه پژوه و مصحح)، زاگرس زند (ایران شناس)، ماندانا تیشه یار (پژوهشگر روابط بین الملل) و یامان حکمت تقی آبادی (نویسنده و منتقد ادبی) از سخنرانان این برنامه بودند. در ادامه بخش‌هایی از سخنان هریک از ایشان را نقل کرده ایم.

نشر «نی»، ناشر «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» (۱۳۹۹)، در معرفی آن نوشته است: «در این پژوهش، تمامی شاهنامه، از آغاز پادشاهی کیومرث پیشدادی تا پایان پادشاهی یزدگرد سوم ساسانی، به دقت بررسی و همه اَعلام جغرافیایی مندرج در این اثر سترگ استخراج و شناسایی و با شرح و توضیح کامل معرفی شده است. اما محدوده زمانی این پژوهش به عهد تصنیف شاهنامه ختم نمی‌شود، زیرا دگرگونی‌ها و تغییراتی هم که تا به امروز در نام و عنوان مواضع جغرافیایی رخ داده در آن لحاظ شده است، به گونه‌ای که، اگر از کوه و چشمه و دریا و شهری از زمان پیشدادیان و ضحاک نام برده شده، اوضاع آن‌ها تا زمان حاضر با استناد به منابع بعد از ساسانیان و نیز براساس پژوهش‌های میدانی خودمان معلوم و معرفی شده است؛ از این رو، علاوه بر شاهنامه و منابع جغرافیایی و تاریخی مربوط به آن، کتب دینی و عرفانی و سایر اسناد مکتوب نیز ازنظر دور نمانده اند. درنهایت، پیمایش و کاوش میدانی در ایران و ممالک همجوار (عرصه جغرافیایی شاهنامه) مکمل پژوهش کتابخانه‌ای بوده است. نقشه جامعی هم که به کتاب ضمیمه شده است خوانندگان را در شناسایی مواضع جغرافیایی شاهنامه یاری می‌دهد.»

جغرافیای کتاب فردوسی، اساطیری نیست

مهدی سیدی فرخد

از سی سال پیش، مشغول به این کار شدم، اما از ۱۳-۱۴ سال پیش رسما شروع به تدوین جغرافیای شاهنامه کردم. بعضی‌ها هم می‌گفتند اسطوره که جغرافیا ندارد و خیلی جدی نیست. ابتدا می‌خواهم به همین موضوع بپردازم که آیا جغرافیای شاهنامه اساطیری است یا واقعی. با صراحت عرض کنم که خیر؛ اگر ضحاک و فریدون و افراسیاب اسطوره‌ای هستند و نمی‌دانیم کی هستند، البرز و دماوند و شیراز و سمرقند و بخارا که افسانه‌ای نیست. مردم ایران همان اساطیر را بر جغرافیایی که می‌شناختند پیاده کردند؛ و اتفاقا جغرافیا در شاهنامه بسیار منطقی پیش رفته است. اهمیت این موضوع در این است که اَعلام جغرافیایی، وقتی به نام‌ها می‌رسیم، [مفهوم]بسیاری از ابیات را عوض‌ می‌کند، حتی منطق آن بیت را عوض می‌کند، یا کمک می‌کند حتی به تصحیح شاهنامه.

شاهنامه را که شروع می‌کنیم، در دوره پیشدادیان، دوره کیومرث و هوشنگ و طهمورث، از هیچ جایی و همچنین از ایران نام برده نمی‌شود. این‌ها جهان شاه هستند و معلوم نیست کجا هستند. پس از طهمورث و در دوره جمشید که مردم خانه سازی و شهرسازی یاد گرفته اند، برای اولین بار کلمه «ایران» می‌آید. اولین موضع جغرافیایی از ایران که در شاهنامه مطرح می‌شود البرز است که در زمان فریدون مطرح می‌شود، وقتی مادرش می‌خواهد او را از بیم ضحاک به درببرد. ولی اعلام جغرافیایی در این هزار و چند صد سال غلت و واغلت خورده اند، اسم عوض کرده اند. اقوام مختلف آمده اند، دستکاری‌ها کرده اند؛ ازجمله اعراب که آمدند از اسم البرز خوششان نمی‌آمد و سعی می‌کردند از آن نام نبرند، و جایش کوه قاف جانشین شد. البته البرزی که در شاهنامه به آن اشاره می‌شود همین البرز در شمال تهران نیست، رشته کوهی است که از قفقاز شروع می‌شود، می‌آید به البرز میانی که اینجاست، بعد می‌رود به مرکز افغانستان و پس از آن هندوستان، که این البرز بزرگ است.

موضوع بعدی حبس ضحاک در چشمه شیرخوان در دماوند است. دومین موضعی از ایران که از آن نام برده می‌شود دماوند است. از آن به بعد دوره فریدون است و سه پسرش. از دوره پادشاهی فریدون است که او پایتخت دارد و پایتختش آمل است، همین آملی که امروز هم در مازندران داریم. از آنجا می‌رود سمت تَمیشه که حوالی درگز است. پس [اینکه]، چون شاهنامه جنبه اساطیری دارد، جغرافیایش هم غیرواقعی است این طور نیست. البته اسم ها، همان طورکه گفتم، دستکاری شده اند. یکی از خوبی‌های مغول‌ها این بود که خلافت عرب‌ها را برانداختند و مردم نفسی کشیدند. اینجا بود که اسم‌ها هم برگشت: جیحون دوباره به اسم قدیمش، یعنی «آمودریا»، برمی گردد، و مانند این.

بحث ایران و انیران یا ناایران هم موضوع بعدی است که مطرح می‌شود، که این هم مشخص است. درباره مرز‌های خراسان هم ــ که بحث‌ها درباره اش شده است ــ باید بگویم که خراسان بزرگ در قدیم چهار بخش یا رَبع دارد: ربع بلخ، ربع هرات، ربع مرو و ربع نیشابور. همه سه استان خراسان شمالی و رضوی و جنوبی ربع نیشابور خراسان بزرگ بوده اند، در صورتی که عده‌ای که حتی مقامات بالا هم دارند به اشتباه به خراسان پیش از تقسیم شدن به شمالی و رضوی و جنوبی می‌گویند «خراسان بزرگ». از خراسان بزرگ فقط یک چهارمش یعنی ربع نیشابورش، الان در ایران مانده است و، سه چهارم دیگرش، دوتا در افغانستان و یکی در تاجیکستان امروزی است. پس خراسان بزرگ تا جیحون بوده است.

صحبت هایم را با این موضوع تمام می‌کنم که گاهی این اعلام جغرافیایی و پی بردن به هویت‌های این‌ها بعضی مسائل را برای ما روشن می‌کند؛ ازجمله همه آن‌هایی که شاهنامه می‌خوانند ممکن است شگفت زده شوند که افراسیاب، که دشمن ماست، چه شده که پیران، که وزیر و فرمانده لشکرش است، با ایران سر دوستی دارد. پیران از ترک‌های افراسیابی نیست، پیران ویسه است، از ویسه گرد. ویسه گرد در تاجیکستان، در چند فرسنگی شرق شهر دوشنبه، است. مردم این منطقه ایرانی تبار بودند؛ فقط زبانشان ترکی شد. یعنی فهم اینکه ویسه گرد کجا بوده داستان‌های شاهنامه و منطق آن را برای ما روشن می‌کند.

گردآوری باورجا‌های شاهنامه ضرورت دارد

محمدجعفر یاحقی

عنوان صحبت من هست «ریشه در خاک: طرح گردآوری باورجا‌های شاهنامه». ما جا‌هایی داریم که در شاهنامه اسمش آمده است و در تاریخ و جغرافیا مشخص است، جا‌هایی هم داریم که نه در تاریخ آمده و نه در جغرافیا، اما مردم اعتقاد دارند. شاهنامه آن قدر در روح مردم و جامعه نفوذ کرده است که همه دلشان می‌خواهد همسایه باشند با وقایع شاهنامه؛ بنابراین، جا‌هایی را که در شاهنامه جای دیگری است، آورده اند کنار خودشان.

[..]اگر به اطراف خودمان نظری بیفکنیم، کوه ها، رودها، سنگلاخ ها، چشمه ها، غار‌ها و گردنه ها، و حتی درختان بسیاری را می‌توانیم برشمریم که براساس یک باور تاریخی حماسی به یک نام یا یک حادثه مربوط به شاهنامه برمی گردد. در همین دشت ما، وقتی اژدرکوه، چشمه سبز، قبر ایاز، ارسلان جاذب، رباط چاهک، کشف رود، کوه‌های کلات، قلعه فرود و بقمچ را می‌بینیم، و باور‌های مردمی و داستان‌های رایج بین مردم درباره آن‌ها را می‌شنویم، یقین می‌کنیم که یک سلسله ارتباطات مردمی میان این نقاط و اماکن با روایت‌های حماسی هست که عمدتا به شاهنامه یا اطلاعاتی برخاسته از شاهنامه منتهی می‌شود که دربین مردم شاخ و برگ یافته است.

بنابر پژوهشی که درباره پدیده‌های جغرافیایی شهرستان قروه در کردستان ایران صورت گرفته، تنها در این شهر به ده‌ها پدیده جغرافیایی که نام ونشان خود را از شاهنامه گرفته اند در جدولی اشاره شده است. در کنار این، نام و بنیاد بسیاری از شهر‌های کهن سال به شخصیت‌های اسطوره‌ای یا حماسی بازمی گردد؛ چنان که در پیشینه تاریخی این شهر‌ها ذکر شده است، بنیان گذار و بانی یا بازآفرینان این شهر‌ها شاهان و قهرمانان اساطیری و حماسی معرفی می‌شوند. تاریخ قم و تاریخ سیستان پر است از نام جای‌هایی که بانیان و پدیدآورندگان آن‌ها اشخاص اسطوره‌ای و حماسی هستند، چنان که اغلب آبادی‌ها و شهر‌های جنوب و غرب ایران، به ویژه کردستان، همدان، کرمانشاه و منطقه فارس و خوزستان، بنا بر کتاب «دیار شهریاران» [اثر احمد اقتداری]، با همین گونه نام‌ها آمیختگی پیدا کرده است.

اگر به نظر بیاوریم که این گونه باور‌ها و روایات، نه تنها در همه نقاط ایران جغرافیایی، بلکه در همه سرزمین‌های مرتبط با فرهنگ آریایی، از غرب چین و هند و آسیای مرکزی و افغانستان گرفته تا قفقاز و آسیای صغیر و سواحل مدیترانه، به صورت پراکنده وجود دارد و بخشی از فرهنگ مردمان آن مناطق را تشکیل می‌دهد، اهمیت موضوع بیش از پیش نمایان می‌شود.

باید دانست که تراکم باور‌های مرتبط با شاهنامه و فضای روایت‌های حماسی در برخی از این سرزمین ها، ازجمله ولایات سغد و سمرقند و بخارا و کلیت افغانستان، و ــ به طور خاص ــ زابلستان و بلوچستان و لرستان و کوهپایه‌های مرکزی ایران و کردستان، هرکدام به دلیل خاص خودش، بیشتر و قوی‌تر است. اگر به کتاب‌هایی که درباره تاریخ و باور‌های مردمی و فولکلور مناطق مختلف نوشته شده است نظری بیفکنیم، تنوع این نقاط و مواضع و باور‌های مردمی مربوط به آن را بیشتر آشکار خواهیم دید. برای مثال، چنان که می‌دانیم، انجوی شیرازی بیشترین حکایت‌ها و روایت‌های مردمی مربوط به شاهنامه و قهرمانان فردوسی را از شنوندگانی گرفته است که در نواحی مرکزی و غرب و جنوب غرب ایران ساکن بوده اند.

به لحاظ توزیع انسانی، به نظر می‌رسد که این گونه باور‌ها در مناطق استراتژیک و درگیر با مسائل سیاسی و کشمکش‌های اقوام با حاکمیت ها، از یک طرف، و برخورد‌های درون قبیله ای، ازطرف دیگر، بیشتر و آشکارتر است؛ یعنی، در سرزمین‌هایی که ضرورت تهییج و ایجاد مقاومت در آن ها، به دلایل خاص خود، از اولویت برخوردار بوده، یادآوری وقایع حماسی و اساطیری و مددگرفتن از نیروی جادویی نام‌ها و اسطوره‌ها به مراتب از دیگرجا‌ها و اقوام بیشتر است.

نکته‌ای که در این باره باید از نظر دور نماند؛ میزان تعلق خاطر اقوام و افراد به نمونه‌ها و الگو‌ها و باور‌های متنوع گرداگرد آن هاست. اقوام، و به ویژه قبایل، در اعصار گذشته و تا همین اواخر، کوشیده اند که قهرمانان و سنت‌های قهرمانی موردعلاقه و نیاز خود را، نه در جای اصلی، [..]بلکه در همین نزدیکی خودشان ببینند و برای سنت‌ها و قهرمانانْ بنیاد و وابستگی جغرافیایی دم دستی تصور کنند تا بتوانند هم از نزدیک از نیروی نهفته در آن باور یاری بگیرند و هم به این وسیله تقدس و قدمت و جادویی بودن سرزمین خود را بیشتر و محکم‌تر کنند.

پس هیچ جای شگفتی نیست، اگر ببینیم قهرمانان محبوبی مانند سهراب چندین تخت گاه و گورجای دارند، چنان که به باور افراد در مناطق مختلف، قبر سهراب در چند جای، ازجمله سمنگان افغانستان، سبزوار، و حتی در شرق چین، تصور و جای نمایی شده است، یا ــ مثلا ــ برای وقوع داستان فرود در کلات چندین نقطه، ازجمله در کلات نادر و کلات جنوب خراسان نزدیک گناباد و در تفت یزد و اقلید فارس و در افغانستان، جای نمایی شده است. محققی نشان داده است که تمام حوادث شاهنامه در غرب ایران و اغلب در نواحی کردنشین روی داده است و همه نام‌های جغرافیایی شاهنامه را در کردستان و کرمانشاهان نشان داده است. مردمان نواحی جنوب کوه‌های زاگرس، و به ویژه عشایر منطقه لرستان، باور دارند که تمام حوادث مربوط به کیخسرو در منطقه بویراحمد یاسوج، و به ویژه در سی سخت، اتفاق افتاده است؛ و شگفت آنکه در این مناطق نام جای‌هایی ناظر بر وقوع این حوادث را نشان می‌دهند و بدان سخت باورمندند. محققی دیگر [حسن رضا رفیعی]، اخیرا، درباره ملایر کتابی نوشته و بیشترین حوادث شاهنامه را در این منطقه براساس باور‌های مردمی و منطقه‌ای جانمایی کرده است.

من، از مدت‌ها پیش، در فکر آن بوده ام که روزی باید این باور‌های جغرافیایی گردآوری و مدون شود تا برای آن بتوان نقشه‌ای از حوزه تأثیر جغرافیایی شاهنامه ترسیم کرد. مشکل این است که تنها بخش کوچکی از این اطلاعات به صورت مکتوب دراختیار است و، اگر بخواهد کار مدون و مضبوطی صورت بگیرد که از شمول و کارایی بالایی برخوردار باشد، باید اطلاعات شفاهی و محبوس در سینه‌های سالمندان هم ثبت و دسته بندی و بررسی و با منابع مکتوب سنجیده و ــ چه بسا که ــ بر آن‌ها افزوده شود. [..]بدون تردید، بخش عمده این اطلاعات در آسیای مرکزی و افغانستان و بخش زنده‌تر و دوردست‌تر آن در جغرافیای کنونی ایران قابل دستیابی است. در افغانستان، به نظر می‌رسد امکانی برای همکاری مؤثر و سازمان یافته و رسمی وجود ندارد، اما، به دلیل وجود دانشجویان افغانستانی در دانشگاه‌های دو کشور ایران و تاجیکستان، و همچنین دسترسی به برخی از دانشمندان علاقه‌مند و کاردان در داخل و خارج از افغانستان، شاید بشود تاحدزیادی این اطلاعات را با هزینه‌ای معقول به دست آورد و سامان داد. [..]اگر این اطلاعات از همه نقاط نفوذ شاهنامه به صورت علمی و ازسَرِ دلسوزی کامل روزی فراهم شود، می‌توان ادعا کرد که در مسیر تحقق جغرافیای تاریخی شاهنامه گامی بلند برداشته شده است.

ارزش تاریخی شاهنامه بیش از آن است که می‌گویند

زاگرس زند

شناسایی و جایابی جای نامه‌های شاهنامه، یعنی همان جغرافیای تاریخی شاهنامه، دست کم، سه رویکرد و سه فایده و سه ارزش پژوهشی می‌تواند داشته باشد: یکی اینکه برای تصحیح بهتر شاهنامه است. دیگری اینکه کامل ترکردن فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه داستان ها، رخدادها، شخصیت‌ها و ربط و ارتباط‌ها و همه این‌ها را روشن‌تر می‌کند و درواقع در گزارش و فهم ما برای شرح و تفسیر شاهنامه بسیار کمک کننده است. سوم این است که هرچه جغرافیای شاهنامه روشن‌تر شود ارزش تاریخی شاهنامه هم روشن‌تر می‌شود. در پژوهش‌هایی که در حوزه ارزش تاریخی شاهنامه آغاز کرده ام، فرض و پیش فرضم این بود که از آنچه شاهنامه شناسان می‌گویند و باور دارند شاهنامه می‌تواند ارزش تاریخی بیشتری داشته باشد.

تاریخ و جغرافیا همراه با هم حرکت می‌کنند. هرچقدرکه ارزش‌های جغرافیایی یک متن بیشتر شود ارزش تاریخی اش هم بیشتر می‌شود، و برعکس. اصل روایات و داستان‌های شاهنامه، یا حتی تحریر‌های بعدی آن، با فهم تاریخی، واقعی و زمینی همراه بوده است؛ یعنی، اگر هم جغرافیا و داستان‌های اساطیری وجود داشته، مهم این است که از دوره‌های بعدی، از روزگار اوستایی تا برسد به خدای نامه‌های ساسانی، تا برسد به «شاهنامه ابومنصوری»، فهم تاریخی بر آن بار شده و تلاش بر این شده که هرچه بهتر فهمیده شود؛ و گام اول برای تاریخی ترشدن، واقعی ترشدن و فهم پذیرترشدن، یافتن موضع جغرافیایی است؛ یعنی در ذهن بشر انگار که هرچیزی که مکان‌مند باشد می‌تواند زمان‌مند هم باشد. درنتیجه، پژوهش‌های جغرافیایی تاریخی برای ما ثابت می‌کند که شاهنامه متنی تاریخی، مستند، دقیق و زمینی است، و درنظر راویان و حتی فردوسی هم چنین بوده است.

کتاب فردوسی می‌تواند سند هویت منطقه‌ای ما باشد

ماندانا تیشه یار

بحث «منطقه گرایی» و ــ در دهه‌های اخیر «نومنطقه گرایی» ــ از اهمیت ویژه‌ای در مطالعات بین المللی برخوردار شده است.

در نومنطقه گرایی دو اصل مهم درنظر گرفته می‌شود: یکی «انعطاف جغرافیایی»، به این معنا که مناطق جدید دیگر براساس تعریف کلاسیک از «منطقه» که در یک واحد جغرافیایی مشخص بود تعریف نمی‌شوند. قبلا می‌گفتیم غرب آسیا، جنوب آسیا، آسیای مرکزی، قفقاز و جا‌های دیگر؛ امروز مناطق جدیدی دارند شکل می‌گیرند که از هرکدام از مناطقی که گفتم گوشه‌هایی را وام گرفته اند و ملت‌ها و دولت‌ها براساس موضوع‌های تازه با هم همکاری می‌کنند. اصل دوم «تنوع موضوعی» است. 

اگر در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۷۰ بیشتر مناطق جهان برای همکاری‌های سیاسی و اقتصادی و سیاسی دورهم جمع می‌شدند، امروزه مناطق جدیدی دارند در گوشه و کنار جهان شکل می‌گیرند که موضوع آن‌ها مباحث خیلی متنوع، از جمله موضوع‌های فرهنگی، است؛ برای همین، استادان رشته روابط بین الملل امروزه از جهان منطقه‌ای شده صحبت می‌کنند، جهانی که شامل مناطق متعددی است که هر روز اشکال جدیدی از آن‌ها شکل می‌گیرد.

[..]در جهان منطقه‌ای شده امروز، باید به این نکته توجه داشته باشیم که شاهنامه فردوسی می‌تواند سند هویت منطقه‌ای مشترک ما هم باشد. آقای مهدی سیدی در کتاب «فرهنگ جغرافیای تاریخی شاهنامه» اشاره کرده اند که جغرافیای شاهنامه امروز شامل ۲۳ کشور می‌شود؛ بنابراین، شاید امروز بتوانیم به شکل دادن منطقه‌ای جدید به نام «منطقه شاهنامه» بیندیشیم، و این کتاب موضوعی باشد که دانشگاهیان کشور‌های مختلف با هم روی آن مطالعه و بررسی کنند تا دستاورد‌هایی که به دست می‌آید ما را به هم نزدیک‌تر کند.

توجه به جغرافیای تمدنی، ادبیات را شیرین‌تر می‌کند

یامان حکمت تقی آبادی

حالا برای ما مسجل است که توجه به جغرافیای تاریخی و فرهنگی و ادبی، و ادبیات چقدر می‌تواند در فهم ما از متون نقش داشته باشد و تأثیرگذار باشد. [..]اگر این مسئله جغرافیای ادبی، جغرافیای فرهنگی، جغرافیای تاریخی را در دانشکده‌های ادبی راه بدهند، در دانشکده‌های مرتبط با علوم سیاسی و روابط بین الملل و حقوق راه بدهند، در مسائل هویتی، در مسائل مرتبط با ادبیات، توسعه زبان فارسی و درواقع همان هویت مشترک منطقه‌ای بسیار موفق‌تر خواهیم شد.

 به شرطی که نه دستگاه‌های سیاسی یا دیپلماسی ما که این صلاحیت را ندارند، بلکه در دانشگاه‌ها این کار را برای دانشجویان انجام دهند. من خودم این تجربه را داشته ام که وقتی برای دانشجویان، با شکل بسیار ناقص تری از آنچه استاد سیدی روی نقشه نشان داده اند، جغرافیای شاهنامه را نشان می‌دادم علاقه شان به رشته ادبیات بیشتر می‌شد، توجهشان به این جغرافیای تمدنی شیرین‌تر و آگاهانه‌تر می‌شد؛ درنتیجه، معتقد می‌شدم که به هر حال این زبان فارسی چندان بیراه و بی فایده و بی خاصیت نیست.

[..]گاه سؤالی پرسیده می‌شود که آیا توجه به این مباحث یک رویکرد واپس گرایانه است یا نه؛ آیا این هم نشانی از ارتجاع است که ما برای خواندن شاهنامه، ناصرخسرو، مولانا و بسیاری متون دیگر به جغرافیای تاریخی نگاه می‌کنیم؟ تجربه من این را می‌گوید که به هیچ وجه این طور نیست. تجربه ۹ سال زندگی من در کابل متوجهم کرد که چقدر وقتی ما به جغرافیای تاریخی و ادبی مان در گستره وسیع تری توجه می‌کنیم، نه تنها ادبیات برای ما زنده‌تر و پویاتر می‌شود، که تبدیل به یک دانش میان رشته‌ای هم می‌شود و از این بی خاصیتی به شیوه‌ای که در دانشکده‌های ادبیات ما تدریس می‌شود رها می‌شود.  

source