«گنج جنگ» و «اقیانوسی از اتفاقها، حوادث، رویدادها، شخصیتها و قهرمانها»؛ دو تعبیری است که مقام معظم رهبری در مواجهه با حماسهسازی هشت سال دفاع مقدس در حوزه ثبت آن روزهای پُرغرور و افتخار، خطاب به جامعه فرهنگ و هنر بر آن تأکید داشتهاند.
به ویژه گنجینه عظیم معارف؛ اتفاقها و قهرمانهای حماسهساز هشت سال دفاع مقدس؛ روایت و ثبت آنها، همانگونه که بود و نه دل سپردن به جنس روایت دشمنان که کاری جز قلب حقیقت و حقانیت ندارند؛ فصلی دیگر از رویکرد «جهاد تبیین» حضرت آقا در مواجهه با جامعه نویسندگان حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس است.
نکته دیگر آنکه وقتی با کارشناسان، پژوهشگران و صاحبان راستین قلم در حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس با محوریت گونههای مختلف ساحت ادبی چون «تاریخ شفاهی»؛ «خاطرهنوشت»؛ «نقل روایت» و تجسد و تجسم بخشیدن نگاه خلاقانه به این دایره مکتوبات، مستندات و پوشاندن جامه داستان؛ داستان بلند و رمان که اثر خلاقه ادبی بر بلندای بستر اسناد موجود در ساحت پیشین تولیدات این گونه شناخته میشود به گفتوگو مینشینیم؛ فراوان مسئله گفته شده که همچنان که جنگ تحمیلی به فاصله کوتاهی از انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و بسیاری از نیروهای رزمنده آن را، مردمان انقلابی ایران اسلامی تشکیل دادند؛ در حوزه نویسندگان نخستین جنگ نیز کار بر همین نمط بود. چه آنکه همزمان با آغاز آن نبرد آمیخته با خون و اشک از یکسو و ازسوی دیگر ایثار، مقاومت و شهادت؛ جامعه روشنفکر ادبیات جز معدودی، خود را از حضور در این اقیانوس معانی و معارف محروم کردهاند و ازسوی دیگر نویسندگان نوقلم نیز آشنایی با قوانین و چهارچوبهای گونههای مختلف ادبی از خاطرهنوشت؛ تاریخ شفاهی تا داستان و رمان نداشتهاند و همانگونه که جنگ رزمندگان خود را تربیت کرد؛ به تعبیر جامعه راستین نویسندگان نسل اول ادبیات دفاع مقدس؛ همان جنگ تحمیلی بود که نویسندگان خود را نیز در بطن و متنش تربیت کرد.
به همین سبب است که وقتی امروز به درازنای بیشاز چهار دهه از آغاز جنگ تحمیلی نگاه میکنیم، با وجود تربیت دو نسل دیگر از نویسندگان، یعنی نسلهای دوم و سوم؛ هنوز کفه کمیت این آثار نسبت به کیفیت آنها سنگینی میکند.
سال گذشته، مقام معظم رهبری نسبت به «نهضت صدبرابری» برای تولیدات ادبیات دفاع مقدس مواردی را در قالب منویات خود و مطالبهشان از جامعه نویسندگان و اهالی ادب مطرح فرمودند اما هم ایشان بودند که در مواجهه با آثار کمی که از لحاظ کیفیت چندان چنگی به دل نمیزدند، بار دیگر به این مسئله اشاره داشتهاند که من از «نهضت صدبرابری» صحبت کردم اما نه با این کیفیت!
حال اگر تمامی مؤلفهها که در این عریضه ذکرش رفت را کنار هم قرار دهیم، خود میشود مختصاتی برای آسیبشناسی فراز و فرودهای گونه ادبی که تام و تمام آن متولدشده؛ ریشه گرفته و رشدیافته در خاک پاک ایران زمین؛ تاریخ معاصر آن و حماسهای است که مردان مرد و زنان شیرزنش طی هشت سال برابر یورش رژیم بعث، فصل مهمی از افتخار؛ ایثار؛ همدلی؛ همراهی؛ مقاومت و شهادتطلبی را در تکتک آن روزها و لحظات هجی کردند و یادگاران ماندگار آن دوران از آزادگان تا ایثارگران و جانبازان؛ شاهدان زندهای هستند که بر شهادت همقطارانشان در این عرصه بشکوه شهادت میدهند.
به مناسبت هفته دفاع مقدس بر آن شدیم تا با یکی از روزنامهنگاران قدیمی؛ نویسنده و مدیر تولید انتشارات خصوصی «خط مقدم» که با وجود عمر کوتاه این نشر، آثارش به سبب تأکید بر کیفیت و پاسخ مطلوب به مطالبه مقام معظم رهبری در بسیاری از جشنوارههای ادبی داخلی از «جایزه شهید همدانی» تا «جایزه جلال» درخشیدهاند به گفتوگویی صمیمی، صریح و بیپیرایه بنشینیم و بنای این گفتوگو را تنها بر له موضوع ادبیات دفاع مقدس نگذاشتیم؛ هر جا که لازم بود با همان صراحت به بیان آسیبها؛ دلایل وقوع آن نواقص؛ پیشنهادات و ارائه راههای برونرفت از آن آسیبها اشارت رفته است.
آنچه در ادامه از خاطرتان میگذرد بخش نخست گفتوگوی خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با محمدعلی آقامیرزایی است.
ایکنا: جناب آقامیرزایی برای آغاز گفتوگو نگاهی داشته باشیم بر فراز و فرود آنچه ادبیات دفاع مقدس میخوانیم. اگر بخواهید در پسِ 45 سال انقلاب شکوهمند اسلامی؛ تولد این گونه ادبی و آنچه تا امروز در پس گذار و گذر بیش از چهار دهه از آغاز جنگ تحمیلی این گونه ادبی سپری کرده است طلیعه کلامتان را بر متر و معیار عیارسنجی ادبیات دفاع مقدس در دو حوزه کیفی و کمی استوار کنید؛ به چه نکاتی اشاره میفرمایید؟
برای آغاز بحث؛ گفتوگوی خود را از این پرسش شروع کنیم که ادبیات جنگ چه اهمیتی دارد؟ اصلاً جایگاه ادبیات جنگ در جهان چیست؟
میدانیم برای زایش هر هنری در بستر جنگ نیازمند ابزاری مهمی به نام «زبان» هستیم و در بازنمایی مؤلفههای جنگ این زبان، «زبان ادبیات» است. به شکل معمول وقتی جنگی در نقطهای از جهان به وقوع میپیوندد، این اتفاق برای آن قوم و ملت، اتفاقی بسیار بزرگ به شمار میرود. جنگ مؤلفهای است که تمامی ساحت بشر را دربرمیگیرد؛ از عاطفه تا معیشت انسان را درگیر کرده و تأثیر میگذارد. این همان منظر و مفری است که سوژههای مختلف و متعدد را در اختیار نویسندگان برای خلق آثار ادبی قرار میدهد.
«آرتور میلر» (نویسنده و نمایشنامهنویس شهیر آمریکایی) میگوید: «جنگ بهشت سوژه است.» چون تمام انسانهایی که در حال زندگی عادی خود بودند، ناگهان به واسطه جنگ در متن و بطن حادثه قرار میگیرند. آدمهایی که هر لحظه از زندگی آنها بدل به مجموعهای از اتفاقات دراماتیک میشود. اینکه کشته میدهند؛ زخمی میشوند؛ از هم جدا میافتند و موارد مختلف وقوع جنگ که در این دایره انسانی قرار میگیرند آنقدر بار دراماتیک بالایی دارد که به قطع و یقین دیگر نیازی نیست که نویسنده بخواهد به خلق وجوه دراماتیک اتفاق، کُنش و رخدادی برای نگارش اثر ادبی خود بیندیشد و این همان مؤلفهای است که با موضوع جنگ ریشهای عمیق دارد.
حتی بخش مهم و غیرقابل انکار پیش از «خلق آثار ادبی» با محوریت جنگ؛ متکی بر روایات و خاطرات افرادی است که در بطن و متن آن جنگ قرار گرفتهاند. این خود آغازکننده سنتی است که امروزه زُلفش به یکی از شیوههای خلق آثار با محوریت جنگ گره خورده است؛ منظورم مقوله «خاطرهنویسی جنگ» است.
در چنین بزنگاه و شیوه نگارشی است که ما به واسطه روایت تمامی انسانهایی که آن جنگ را به شکل مستقیم و غیر مستقیم تجربه کردهاند، شاهد روایتهایی هستیم که گام نهادن در ثبت این روایتها خود به یک نهضت ادبی منتج میشود. روایتهایی که بسیاری از آنها شنیدنی است. یعنی آن کُنشی که ما در داستان دنبال آن هستیم؛ همان کُنشی است که با روایتهای جنگ به شکل عمیقی عجین شده است.
اینکه ما در قالب خاطرات روزانه خود، حضورمان را در منزل یکی از اقوام تعریف کنیم شاید چندان جذابیتی نداشته باشد؛ اما وقتی پای صحبت و روایت انسانی -حتی در آرامترین لحظات ممکن به عنوان مهمانی در خانه او- که جنگ را تجربه کرده مینشینیم؛ روایتهای او مملو از حس تعلیق است! اینکه موشک به خانه آنها یا محله آنها برخورد کرده؛ فرزند او در گوشهای از اتاق بوده؛ شیشهها شکسته و خُرد شده و دیگر جزئیات؛ همه اینها مملو از حس تعلیق، کِشِش، کِشمَکِش و دیگر شاخصههایی است که باعث خلق روایت و اهمیت جریان و جذابیت آن روایت میشود.
به همین سبب است که میتوان با قدرت گفت که وجود تعلیق در ذات جنگ، امری ناخودآگاه است؛ اما وجود دارد! چرا که سرنوشت یک ملت به جنگ گره خورده است. اگر به حوادثی مانند جنگهای باستانی یا جنگهای جهانی اول و دوم جهانی نگاه کنیم، شاهد خلق آثار ادبی بسیار فاخری هستیم که به واسطه همان جنگها، توسط نویسندگان خلق و قلمی شده است.
در ایران تا قبل از انقلاب سنت نگارشی به نام «خاطرهنوشت» یا «تاریخ شفاهی» داشتیم اما نه به آن شکلی که امروز دارای چارچوب، قوانین و مؤلفههای قانونمند مبتنی به خود است. اما مهم آن است که بدانیم آنچه که مربوط به این حوزه پیش از انقلاب اسلامی میشود، تنها مربوط به روایتها و تاریخ شفاهی رجال بوده است. افرادی که به شکل مستقیم و غیر مستقیم یا وابسته به دربار بودند یا از جایگاه و منزلت اجتماعی و اقتصادی در حوزه فعالیتهای سیاسی در نقطه بالایی نسبت به عموم افراد جامعه قرار داشتند. این افراد یا خود خاطراتشان را مینوشتند یا کسی خاطرات آنها را مینوشت.
در امتداد تاریخ کشورمان، شاهد وقوع انقلابی مردمی بودیم و به فاصله بسیار کوتاهی، جنگ تحمیلی در این کشور حادث شد. به موجب حادث شدن جنگ تحمیلی، حالا شاهد ورود افراد، شخصیتها یا قهرمانهایی بودیم که به شکل مستقیم در این جنگ دخالت داشتند. افرادی که حضور هر یک از آنها در پیشبرد امر جنگ تأثیرگذار بود. این درست همان بزنگاهی است که ما از روایت «تاریخ شفاهی» و «خاطرهنویسی» با وضعیت جنگ بهعنوان نهضتی ادبی یاد میکنیم. چرا که به واسطه آن تکتک آدمهای حاضر در بطن و متن جنگ صاحب روایت شدهاند. حادث شدن جنگ به کشور ما به فاصله کوتاهی بعد از انقلاب اتفاقی نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت.
خُب؛ پرسش اساسی اینجا شکل میگیرد که حال باید در مواجهه با یورشی که به سرزمین ما انجام شده بود چه کاری انجام میدادیم؟ مسلم است که باید از آن دفاع میکردیم. این مسیر دفاع از سرزمین؛ خود تاریخ هشتسالهای را شامل میشود و تردیدی در این مسئله وجود ندارد که تکتک لحظات این هشت سال، مملو از فرازهای مختلف و متعددی است. امروز شاهدیم برخی میگویند که آن دوران تمام شد و روایتهای آن نیز به پایان رسیده است؛ اما مسئله این است که ما هنوز هم با وجود تلاشهایی که صورتگرفته به بسیاری از ابعاد جنگ در ساحت نمودهای ادبی و خلق گونههای ادبی آن به درستی نپرداختهایم.
به عنوان مثال؛ سال گذشته در کتابی به نام «حوض خون» ما فقط شاهد روایت چند نفر از رختشورهای منطقه سوسنگرد بودیم؛ مسئلهای که مبتنی بر سنت «تاریخ شفاهی» و ثبت روایتها استوار است؛ اما دیدیم که چه استقبالی از آن کتاب؛ جنس روایتها و قهرمانهایی که احساس میکنیم دیگر فراموش شدهاند از سوی جامعه شد. اینکه میگویم «تاریخ شفاهی» و چنین استقبال عظیمی که از آن صورت گرفته را شما با این مولفه در نظر بگیرید که ما هنوز به سمت «خلق ادبیات» حرکت نکردهایم. آنچه مکتوب شده تنها روایتی مبتنی بر مسئله «خاطره» است. این تنها یکی از همان فرازهای بسیار از جنگ را نشان میدهد که آنگونه که شایسته و بایسته است مورد پرداخت قرار نگرفته و بازگو نشده است.
پس میتوان گفت که بخشی مهمی از تاریخ این سرزمین درگیر همان آدمهایی است که درگیر جنگ بودند. آدمهای که پرداختن به آنها در قالبهای مختلف آثار خلاقه ادبی مانند «داستان بلند»؛ «داستان کوتاه»؛ «رمان» نظایری از این دست سبب میشود تا روایتشان نمود پیدا کرده و ثبت شود.
اینجا این نکته اهمیت والایی پیدا میکند که اگر ما به سمت ثبت این روایتها نرویم، ممکن است دیگرانی روایت کنند که هدف آنها در قالب روایت شده «قلب تاریخ» باشد. اتفاقی که ما پیش از این در قالب روایت تاریخ کشورمان شاهد بودیم.
به عنوان مثال نبرد «آریو برزن» که خود غربیها آن را روایت کردهاند و در قالب آن فیلمی مانند «300» ساخته شد که تام و تمام آن قلبِ تاریخ بود. درست بر همین اساس است که میگوییم اگر به ثبت اتفاقات تاریخی خود نپردازیم؛ «هویت» و «تاریخ» خود را از دست میدهیم.
حال بیاییم و نگاه خود را مبتنی بر تجربهها و داشتههای جهانی استوار کنیم. اگر نگاه جهانی داشته باشیم به وضوح درمییابیم که بیشاز 50 سال است که «کرسیهای تاریخ شفاهی» در بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان به راه افتاده است. این اهمیت ثبت تاریخ را ولو در قد و قامت روایتها و خاطرهها بروز و ظهور میدهد؛ چه برسد که بعد هر یک از این روایتها یا خاطرهها خود به بستری برای خلق اثر ادبی در گونههای مختلف بدل شود.
به همین سبب است که در آن جامعه دانشگاهی بر این مسئله تأکید میشود که وقتی جنگی درمیگیرد تا زمانیکه هنوز تب و تاب آن جنگ داغ و گرم است، سوژههای بکر در درون آن به شکل زنده وجود و حیات دارند، باید به سرعت سراغ آنها رفت. در گام نخست باید آن سوژهها را به شکل خاطره یا نگاه تاریخی (تاریخ شفاهی) ثبت و روایت کرد تا بتوان در آینده از هر کدام از آن روایتها برای خلق آثار ادبی بدیع و خلاقه بر پایه آن سوژههای بکر اقدام کنیم. درست به همین سبب است که امروز تاریخ شفاهی به عنوان علم شناخته میشود.
این جمله را فراوان شنیدهاید که «تاریخ را فاتحان» مینویسند؛ اما اگر هر اتفاق تاریخی به محض وقوع و حادث شدنش توسط راویان، خاطرهنویسها و افرادی که مسئله ثبت اتفاقات را برعهده دارند مکتوب شود؛ دیگر شاهد قلب آن اتفاقها و یا روایت آن رویدادها به دست فاتحان نخواهیم بود! در این صورت است که شاهدیم که تمام حقیقت به همان شکل که به وقوع پیوسته در اختیار نسل امروز و فردا قرار میگیرد.
سنت «تاریخ شفاهی جنگ» با آغاز جنگ تحمیلی ما راه افتاد. سنتی که امروز علاوهبر بازتاب سوژههای بدیع و بکر در قالب ثبت همان روایتهای شفاهی و خاطرات باعث میشود تا از یکسو سوژههای بکر و بدیعی در اختیار نویسندگان و خالقان آثار ادبی قرار گیرد و ازسوی دیگر از قلب اتفاقات، واژگون کردن حقیقت واقع و آنچه که به وقوع پیوسته جلوگیری کند.
روزی گفتوگویی با زندهنام «منوچهر آتشی» (شاعر، روزنامهنگار و مترجم) داشتم و به او گفتم که روشنفکران ما در قبال جنگ تحمیلی بسیار کوتاهی کردند؛ او در پاسخ به من گفت که «جنگ ما نبود!»؛ به او گفتم جنگی که بر کشوری حادث میشود، انتخاب نمیکند که برای این فرد باشد و برای آن فرد نباشد. جنگی بود که ایران و تمام مردمانش را تحت تأثیر قرار داد. چرا شما روایت و نگاهتان از این جنگ را مانند «احمد محمود» در قالب رمانی مانند «زمین سوخته» روایت نکردید؟ وقتی که کمی بحث ادامه پیدا کرد؛ زندهنام آشتی استدلال و سخن من را پذیرفت و گفت که «اشتباه کردهایم!»
برای او مثالی از زندهنام «محمدعلی سپانلو» (شاعر، روزنامهنگار و مترجم) و شعر «نام تمام مردگان یحیی است» سپانلو را به عنوان نمونه آوردم و گفتم این تنها واکنش سپانلو بود، یا دو کتابی که احمد محمود نوشته است؛ اما باقی جمعیت روشنفکر ما هیچ واکنشی نسبت به این جنگ نداشتهاند! و او (منوچهر آتشی) این استدلالها را پذیرفت و گفت که «کوتاهی که نسبت به آن اشاره میکنید را میپذیرم.»؛ خطاب به او گفتم که جنگی بر کشور ما حادث شد و سیلی از جوانان این سرزمین، فارغ از هر نگرش یا اعتقادی که داشتند برای دفاع از این سرزمین رفتند.
تکتک آن جوانها با هر نگاه، اعتقاد و دیدگاه ایدئولوژیکی که داشتند میتوانند قهرمانان معاصر سرزمین ما باشند. آنها همان قهرمانان ملی هستند که نباید فراموش شوند. امروز شاهدیم که بسیاری از افراد حتی برای بازتاب بیان عقیدهشان حاضر نیستند یک «سیلی» بخورند! اما در آن سالها تمامی افراد این سرزمین فارغ از هر نگرش، بینش و اعتقادی که داشتند برای دفاع از سرزمینشان پای به میدان جنگ گذاشتند؛ پس پُربیراه نیست که تکتک آنها را به عنوان قهرمانان معاصر کشورمان نام ببریم و روایتهای آنها و اقداماتشان را ثبت کنیم و در قامت خالق گونههای مختلف ادبی به خلق آثار ادبی بر پایه همین قهرمانها دست به عمل زنیم. بر این مسئله سخت تأکید دارم که حتی امروز هم با هر نگرش، فکر یا گرایش به هر مسلکی که به حماسه جنگ تحمیلی و دفاع هشتساله مردمانمان نگاه کنیم، مسئلهای جذاب و زیبا است، نمیتوانیم از کنار آن به سادگی بگذریم.
یکی از دلایلی که باعث شد ما انتشارات «خط مقدم» را راهاندازی کنیم و در این حوزه کار کنیم برآمده از همان تجربیات دوران هشت سال دفاع مقدس است. امروز به پاس همان تجربیات است که شاهدیم رزمندگان کشورمان به فراتر از مرزها میروند و مقوله دفاع را از آنجا آغاز میکنند. آنها برای ایجاد بازدارندگی برای تحقق مولفه مهم دفاع به خارج از مرزها میروند.
شاهدیم که آمریکا از آنسوی جهان میآید، نیروهای او و «سنتکام» در این منطقه حاضر میشوند. این کار برای چیست؟ مشخص است که ما نیز برای ایجاد حس بازدارندگی در برابر هر تهاجم و تجاوزی به پاس همان تجربیات دوران دفاع هشتساله لازم است تا به خارج از مرزها برای ایجاد این حس بازدارندگی و جلوگیری از تجاوز دوباره به کشورمان عازم شویم.
وقتی امروز از ما میپرسند که شما در سوریه و لبنان چه کار دارید؟ باید به آنها بگوییم اگر این کار را انجام ندهیم؛ شاهد خواهیم بود که نیروهایی مانند «داعش» و از این دست مزدوران پشت مرزهای کشور ما میآیند.
در این مسئله تردیدی وجود ندارد که امریکا و دیگر قدرتهای جهانی، «داعش» را برای ایران ساختهاند. این مسئله در مناظره «هیلاری کلینتون» و «ترامپ» عنوان شد. جایی که ترامپ به او گفت که شما «داعش» را ساختید.
این همان مؤلفهای بود که اتفاقا از طریق جنگ تحمیلی علیه ایران به آنها نیز اثبات شد که اگر نیروی «شهادتطلبانه» در هر جایی ایجاد شود؛ حضور چنین نیرویی میتواند برای هر دشمنی رعبآور باشد. به همین سبب آمریکاییها و عوامل همکار آنها برای جلوگیری از این نیرو، ضد آن را در قالب «داعش» ساختند.
با کنار هم قرار دادن تمام این مولفه و حقایق است که ضرورت دارد ادبیات و تاریخ اتفاقات بزرگی مثل دفاع مقدس یا حضور ما در منطقه برای ایجاد همان حس بازدارندگی در قالب تولیدات ادبی مورد پرداخت و استمرار قرار گیرد.
ایکنا: گفتوگو را با مسئله لزوم استمرار و تبیین تاریخ حماسهسازی دوران دفاع مقدس ادامه دهیم. مؤلفهای که در قالب فرمایشات مقام معظم رهبری در قالب «گنج جنگ» و از سویی دیگر «اقیانوس اتفاقها، رخدادها، رویدادها و قهرمانها» تعبیر شده است؛ اما هنوز هم از زبان شما و بسیاری دیگر از نویسندگان، کارشناسان و متخصصان این حوزه میشنویم که آنچه در بازتاب اتفاقهای آن روزگار بود، آنگونه که شایسته و بایسته است به ثبت نرسیده است. شما دلیل وقوع این آسیب را به سبب کمبود نویسندگان حوزه جنگ؛ عدم سیاستگذاری مستمر در ثبت آن حماسهسازیها؛ آسیب در حوزه متولیگری نهادها و نگرش سازمانی میدانید یا دلایل دیگری برای آن متصور هستید؟
صادقانه و صریح باید گفت که وقوع چنین آسیبی بسیار طبیعی بود. وقتی شما به فضای روشنفکری زمانه و دوران جنگ نگاهی بیاندازید متوجه میشوید که برآمدگی ادبیات روشنفکر ما استمرار جریانی بود که در دوران حکومت پهلوی شکل گرفته بود. فضایی که به شکل کامل «چپگرا» است. البته که آن زمان این آسیب تنها به ایران باز نمیگشت و حتی در امریکا نیز چنین نگرشی وجود داشت. هرچند که باید تأکید کنم که برخی از آن نویسندگان کشورمان در مواجهه با تحمیل شدن جنگ به ایران و حضور داوطلبانه و حضور خیل مردم در جبههها از این نگاه برگشتند و به حوزه ادبیات جنگ با گرایش ثبت واقعیات پیوستند. اما آن زمان ما در میان قاطبه قشر روشنفکر شاهد وجود نگاه «چپگرا» و ضد سرمایهداری متاثر از آن نگاه بودیم.
همه نسبت به «سرمایهداری» به عنوان مولود اوایل قرن بیستم در میان مولفه کسب قدرت میان کشورهای غربی، زاویه داشتند. شعارهای کمونیستی و چپگرایان مانند «مساوات» و «عدالت» برای همه، شعارهای زیبایی بود. درست است که الگوی واقعی آن در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاده بود که اگر در کُنه دلایل ایجاد آن تفکر «چپگرا» وارد میشدیم، ماهیت آن بسیار تلختر از اتفاقها و نگرشها به حوزه «سرمایهداری» بود؛ اما در آن زمان این نگاه «چپِ ضد سرمایهداری» میان روشنفکران نگاهی رایج بود. حتی بسیاری از نویسندگان روشنفکر ما به شکل عیان نگاه چپ و اعتقاد به «حزب توده» داشتند و بر این مسئله تأکید میکردند که باید در این نگرش مستحیل شویم!
اگر با نگاه دقیق به دلیل وقوع انقلاب اسلامی ایران بنگریم؛ بهوضوح درمییابیم که انقلاب ما به سبب غلبه نگاه مذهبی در کشورمان حول محور امام(ره) به وقوع پیوست. حتی در آن زمان شاهد بودیم که بسیاری از چپگراها نیز به ایشان نزدیک میشدند و هدفشان این بود که در گام نخست با اتکا به نیروهای مذهبی، شاه را از مسندش خلع کنند و بعد این فکر را در ذهن می پروراندند که در حوزه قدرت به وقت مناسب ورود خواهند کرد و قدرت را قبضه میکنند.
اما با وقوع انقلاب و تأکید امام(ره) بر مسئله «عدالت» در ساختار اداره کشور بر پایه موازین اسلامی شاهد بودیم که آن قشر روشنفکر از انقلاب فاصله گرفتند و به قولی قهر کردند! حتی من با بسیاری از این روشنفکران گفتوگو کردم و آنها در ادامه به این مسئله اذعان داشتند که قهر کردن و فاصله گرفتن آنها از انقلاب کاری اشتباه بود!
در حوزه ارتش نیز اتفاقهای مختلفی افتاده بود. عدهای تصفیهشده بودند؛ بخشی از ارتش دست به کودتا زدند؛ بخشهای زرهی ارتش به سبب خیانتهای موجود جابهجا شدند. به عنوان مثال «تیپ 92 زرهی» که وظیفه دفاع از مرزها را داشت به بخشی دیگر از کشور جابهجا شده بود. به سبب تمام این اتفاقها به واقع میتوانیم بگوییم که ارتش در ماههای نخست انقلاب به حقیقت فَشل شده بود. اینجاست که میتوانیم با قدرت بگوییم که در جنگ تحمیلی شاهد بودیم که این جنگ؛ رزمندگان خود را ساخت. منظورم این نیست که ارتش و نیروهای مسلح در این جنگ نقشی نداشتند؛ اما نقش والا و برتر در حوزه نیروهای رزمنده را خود مردم تشکیل میدادند. نیروهای مردمی بودند که پای به میدان گذاشتند، سپس سپاه دست به تدوین و منظم کردن نیروهای مردمی زد و آرامآرام شکل جنگ و نیروهای رزمنده، قامت تشکیلاتی به خود گرفت.
نیروهای مردمی؛ سپاه و بسیج در آغاز جنگ تحمیلی چیزی نداشتند. شاید تنها چند اسلحه کلاشینکف! اما امروز شاهدیم که سپاه خود به یک قدرت برتر بدل شده است. قدرتی که در قالب فناوریهای پیشرفته، اصل بازدارندگی را برای کشورمان به ارمغان آورده است. اما آن روزها چنین قدرتی میان نیروهای مردمی و تشکیلات نظامی مردمی مانند سپاه و بسیج وجود نداشت.
شکلگیری جریان مکتوب کردن حوادث جنگ نیز دقیقاً به همین سیاق صورت گرفت. یعنی نویسندگان و خبرنگاران به شکل کامل با همان نگاه مردمی و رسالتی که برای خود متصور بودند پا به میدان گذاشتند و به ثبت وقایع آن روزگار پرداختند. چرا که از سوی قشر نخبه نویسنده که اغلب به جامعه روشنفکر تعلق خاطر داشتند؛ بهسبب همان دلایلی که به آن اشاره کردم نسبت به مقوله جنگ توجهی نکردند. به همین سبب حتی نویسندگان و خبرنگاران در حوزه جنگ نیز به واسطه همین جنگ ساخته و پرداخت شدند. آنها دست به قلم شدند، نوشتههای خود را به میدان آوردند و آرامآرام شکلگیری جریان و تدوین قوانین نگارش روایتها و خاطرات جنگ شکل گرفت.
سپس از میان آن نویسندگان افرادی مانند مرتضی سرهنگی؛ هدایتالله بهبودی؛ احمد دهقان و چند نفر معدود دیگر به وجود آمدند و دفتر «هنر و ادبیات جنگ» در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی شکل گرفت. به قطعیت میگویم که این شکل از جریان ثبت، مکتوب کردن، شیوه و سنت نگارشی که امروز از آن به عنوان «ادبیات جنگ» نام میبریم مانند خود جنگ و نیروهای مردمیاش از «هیچ» شکل گرفت و تربیت یافت.
وقتی مسئله و مؤلفهای از «هیچ» آغاز میشود، مسلم است که برای رسیدن به یک چهارچوب؛ آزمون و خطاهای مختلف و متعددی را پشتسر میگذارد. آدم حرفهای در رأس نبود که بخواهد امر هدایت را انجام دهد. آنچنان که شاهد حضور نیروهای مردمی برای ورود به جبهه جنگ بودیم و آن نیروها ابتدا و پیش از هر چیزی باید تربیت میشدند؛ حتی آن آموزش ابتدایی در حوزه «ادبیات جنگ» وجود نداشت!
تنها با نگاه به «خاطرهنوشت» و «ثبت روایتها» نیز باید کسانی که دست به قلم میشدند آرامآرام در همین مسیر خود تربیت مییافتند؛ چرا که نیرویی مانند فرماندهان نظامی برای آموزش ابتدایی قوانین جنگ و شیوه استفاده از اسلحه برای نیروهای داوطلب مردمی جهت حضور در میدان نبرد میان اهل قلم و نویسنده در حوزه «ثبت وقایع»، «تاریخ شفاهی» و «خاطرهنوشت» میان نیروهای داوطلب نویسنده وجود نداشت!
اما با همه این کاستیها شاهد بودیم که همین افراد معدود نویسنده بودند که جنگ و تاریخ شفاهی را راه انداختهاند. مسلم است که آنها بسیاری از قوانین را نمیدانستند اما به سرعت آموختند و درنهایت شاهد خلق آثار بسیار درخشان و ماندگار بودیم.
افرادی که توانستهاند بدرخشند؛ گام به گام جلو بیایند و از آن مهمتر نسل بعدی نویسندگان را تربیت کنند. امروز ما شاهد تربیت سه نسل در حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس هستیم. امروز همه این توفیقات در ثبت وقایع آن روزگار و سپس تربیت نسلهای بعدی نویسنده را مدیون همان افرادی هستیم که خود بدون هیچ دعوت و یا تربیتی توسط نیروهای نخبه، وارد جنگ شدند و پس از گذراندن همان آزمون و خطاها به مرتبت و بلندای ادبیات جنگ دست یافته و دست به خلق آثار زدهاند.
در یک جمله ساده میتوان گفت که ادبیات جنگ ما توسط نیروهای نخست خود در قامت عزم راسخ آنها و در سایه آموزش ابتدایی نوشتن در حوزه تاریخ شفاهی و خاطرهنوشت توسط خود آنها به خودشان شکل گرفت و گسترش پیدا کرد. اینگونه بود که نویسندگان جنگ ما از صفر بنای این ادبیات را پایهریزی کردند.
همین همت، درخشش و جوشش مردمی در حوزه ثبت ادبیات جنگ بود که بعد از پایان جنگ شاهد بودیم برخی از افراد نظامی و شناختهشده که رده بالایی داشتند در عرصه جنگ سخت و نبرد، بعد از پایان جنگ، سنگری دیگر را برای ادامه مسیر در حوزه مقاومت برگزیدند و آن هم مسیر فرهنگ، ادب و ثبت خاطرات؛ روایتها؛ اتفاقها و معرفی قهرمانهای دوران جنگ بود که توسط همان افراد زبده و برتر نظامی و اینبار در سنگر جدید به وقوع پیوست.
همان نویسندگان در کنار برخی از افراد نظامی و شناختهشده که رده بالایی داشتند بعد از دوران جنگ سخت و پایان حماسهسازی هشت سال دفاع مقدس، متولی بازتاب و استمرار حماسهسازیهای جنگ تحمیلی در دوران پساز جنگ و در ساحت هنر و ادبیات شدند. درست با پایان جنگ بود که آرامآرام مشخص شد در عرصه ثبت آن دلاوریها و معرفی قهرمانان گمنام مردمی نیز کاستیهای فرهنگی نمود پیدا میکرد و از آن مهمتر لزوم برطرف ساختن آن کاستیها و تقویت نقاط قدرت در حوزه «ادبیات جنگ» توسط همان افراد بود که درک میشد. چرا که باید صادقانه و به حقیقت گفت که تا پیش از آن حرکت خودجوش معدود نویسندگان در ثبت وقایع جنگ و قهرمانیها چیزی با محوریت «تاریخ شفاهی جنگ» یا سنت «خاطرهنوشت» وجود نداشت.
اگر امروز ما از مقولهای به نام «ادبیات جنگ» صحبت میکنیم؛ حاصل بیش از سه دهه ممارست در این عرصه است. ولی در سالهای نخستین جنگ؛ حتی ماهها و سالهای ابتدایی بعد از جنگ به تحقیق مفهومی به عنوان «ادبیات جنگ» به آن شکل و شمایلی که امروز از آن میشناسیم وجود نداشت. این شد که از یکسو شاهد کارهای موازی مختلف و متعددی بودیم که چندان خروجی مطلوبی نداشت و ازسوی دیگر اما و اگرهای فراوانی در مسیر آموزش گونههای مختلف خلق ادبی با محوریت آثار مرتبط با جنگ وجود داشت که همه این آسیبها را با فرونشست غبار جنگ شاهد بودیم. معلمی هم در این میان وجود نداشت و همان شد که نیروهای مردمی یا حضور در خط مقدم جبهه، شیوه نبرد و مبارزه با دشمنان متخاصم را آموختند. درست بهمثابه همان نیروهای مردمی، افرادی هم بودند که رسالت خود را در گرفتن قلم و ثبت آن اتفاقها دانستند. همان افراد آرامآرام با بسیاری از آزمون و خطاهایی مرتبه را ساخته و این مسیر را ادامه دادند.
به همین سبب است که اگر امروز به نخستین آثار خلق شدن توسط همان افراد متعهد در آغازین روزهای نبرد تحمیلی که خودشان به خود آموختند تا در راستای ثبت آن روزها دست به قلم ببرند رجوع میکنیم یا با آنها مواجه میشویم و با آثار برتر ادبیات همان سالها به تطبیق آن نخستین تجربهها میپردازیم با کیفیت پایین و مخاطب کمتری با آثار ابتدایی گونه ادبیات جنگ مواجه میشویم.
این به معنای آن نیست که آثار آنها دارای مخاطب نبود؛ من درباره مخاطب حرفهای ادبیات صحبت میکنم. تعریفی از «ادبیات جنگ»، «ادبیات دفاع مقدس» در آن سالها وجود نداشت و این تعریف به همان شکل که نیروهای این حوزه خودشان دست به تربیت خود و چارچوب بخشیدن به گونه ادبیات جنگ و دفاع مقدس زدند، متولد شد و مخاطبان خود را نیز تربیت کرد. به همین سبب بود که نویسندگان و بچههایی که در دفتر ادبیات جنگ حوزه هنری گردهم آمدند و دست به خلق آثار زدند، آرامآرام برای خود مخاطب پیدا کردند و به فاصله بسیار کوتاهی مخاطبان انبوهی به قلم، نگاه و ادبیات آنها جذب شدند.
این توفیق تا جایی ادامه پیدا کرد که امروز بیشاز 800 کتاب در ساحت ادبیات جنگ با نگرش حرفهای در قالب داستان؛ داستان کوتاه؛ رمان؛ تاریخ شفاهی و خاطرهنوشت را شاهد هستیم که بخش مهمی از آثار سترگ ادبیات معاصر ما را به نام خود اختصاص داده است. این مسیر تا به امروز نیز ادامه پیدا کرده و با تمام کاستیها توانسته جایگاهی برای خود پیدا کند.
من هم جمله شما را تأکید میکنم که آثاری که تا به امروز با همه این سختیها ثبت و ضبط شده قطرهای از آن اقیانوس بیکران دفاع مقدس هم نیست؛ اما مسئله این است که بدانیم این گونه ادبی از هیچ آفریده شد؛ تربیت پیدا کرد؛ نویسندگانش را آموزش داد و امروز با وجود تربیت سه نسل، توانستهاند به سهم و وسع خود قطرهای از آن دریا و اقیانوس بیکران را قلمی کرده، برای نسل امروز و فردا به یادگار بگذارند.
بهتحقیق و بیتردید قسمتهای کار نشده فراوانی وجود دارد. شاید اگر امروز بتوانیم بگوییم ما در میان گونههای مختلف ادبی شاهد آثار موفقی در حوزه خاطره و تاریخ شفاهی هستیم؛ به همان قدرت میتوانیم بگوییم که آنچه که خلق ادبی به محوریت داستان، قصه؛ داستان بلند و رمان در این حوزه وجود دارد با نقصها و ضعفهای مختلفی مواجه است. اما هیچکدام از این نقایص باعث نمیشود که در حوزه خلق ادبی و کار خلاقه ادبی شاهد تربیت چند نویسنده خاص که از جمله آنها میتوان به احمد دهقان، مرتضی سرهنگی و نظایری از این دست اشاره کرد نباشیم و چشم خود را بر ان رویشها ببندیم. نویسندگانی که توانستهاند کتابها، نوشتهها و رمانهای خود را جهانی کنند؛ آثارشان ترجمه شود و مخاطبان خارج از مرزهای ایران نیز بخشی از آچه که ادبیات دفاع مقدس نه خاطره و روایت که خلق ادبی خلاقه به ساحت وقوع اتفاقی مانند جنگ تحمیلی است را بخوانند و با فرازوفرود؛ چندوچون و کموکیف آن آشنا شوند.
البته ذکر این نکته حائز اهمیت است که در مسیر توسعه خلق آثار ادبی با محوریت دفاع مقدس، متعصبانی در خارج و داخل کشور نیز وجود داشتهاند. متعصبان خارج از کشور را به دلیل عنادشان با مسئلهای به نام انقلاب اسلامی میتوان دریافت؛ اما گاه متعصبان مذهبی در داخل کشور که در مواجهه با خلق آثار ادبی با محوریت دفاع مقدس ایجاد سد و مانع میکردهاند را کمتر میشود و میتوان دریافت! اما بااینوجود، همت؛ غیرت و تأکید نویسندگان حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس در داخل کشور برای خلق این آثار چه در بُعد ملی و چه تلاشهای بیوقفه آنها برای صادر کردن این ادبیات به جهان را نمیتوان نادیده گرفت.
این نویسندگان هرچند محدود و معدود؛ اما در داخل کشور با همه سختیها کار کردهاند؛ قلم زدهاند؛ استمرار داشتهاند و ادبیاتشان را به خارج از کشور نیز انتقال دادهاند.
اما مسئله این است که برای رسیدن به جریانسازی در حوزه ادبیات دفاع مقدس نیازمند استمرار هستیم و این استمرار هم در ساحت تربیت نسل و هم کوشش و جهد بیشتری برای ترجمان این گونهی ادبی در ساحت خلق آن نیاز به نگارش و نگارش و نگارش دارد. این درست همان بزنگاهی است که به همدلی بیشتری نیازمندیم.
در بسیاری از سازمانهای فرهنگی کمتر شاهد حضور مدیر کاملی که بداند با این ادبیات؛ داشتهها؛ آوردهها؛ ثبت و لزوم انتقال آن به نسلهای فردا چه کاری باید انجام داد هستیم. مدیری که حامی باشد؛ اما به هرحال شاهد ادامه کار با همه فراز و فرودهای آن هستیم.
پایان بخش اول…
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source