Wp Header Logo 1070.png

جوان آنلاین: علی‌رضا قزوه شاعر، نویسنده و مدیر «دفتر شعر و موسیقی و سرود» قصیده‌ای برای شهید سیدحسین نصرالله سروده است.

جهانا چنین با من آخر چرایی؟
کجایی دل عاشق من کجایی؟
چنانم هوایی ست این بی نوا دل
که گویا تعلق ندارد به جایی
به هر صحنه تا جلوه‌ات شد نمایان
گشادم زبان را به حمد و ثنایی
نسب‌نامه از آسمان دارم، اما
دریغا که در من نمانده ضیایی
کی ام من؟ یکی از همین خاکیانم
گرفتار نفسی، اسیر هوایی
یکی دستگیرم شود، دستگیرم
که در تابم از دست زهد ریایی
قضا را یکی سیّدی می‌شناسم
یکی سیّدی، ساقی باصفایی
حسن، سیّدی از تبار حسینی
یکی سیّد مستجاب الدّعایی
تو مثل خودت هستی و، چون شما نیست
ندیدم شبیه شما هیچ جایی
در این روزگاران خبط و خطایا
یکی سر نزد از جنابت خطایی
به گرد جهان‌گشته نام وزینت
تو خود سنگ زیرین این آسیایی
تو هم سربه‌زیری و هم سرفرازی
چه فرمان‌بری و چه فرمانروایی
به خون‌خواهی رأس‌های بریده
نیامد جز از حنجر تو صدایی
ز بس پاک هستی و معصوم ماندی
یقین دارم از زمره‌ی اولیایی
نه سرگرم دنیا، نه سرخوش به دیبا
جهانی و بنشسته بر بوریایی
دعا می‌کنم بعد شام غریبان
سحرگاه خندان به رجعت درآیی
حسین (ع) و حسن (ع) را تو در سینه داری
به چشم شهیدان چقدر آشنایی
تو از نیل با لشکر حق گذشتی
به دست تو داده ست موسی عصایی
نترسید از پیلبانان صهیون
که این ملک معراج، دارد خدایی
تو از هفت‌خوان خطر، چون رهیدی
به هر خوان بریدی سر اژد‌هایی
چه آسان به نصر الهی رسیدی
که هر مشکلی را تو مشکل‌گشایی
تو از ساقه تا صدر، از جنس نوری
تو خود میوه سدرة المنت‌هایی
ازاین پارسی دان عرب‌های عارف
ندیدم چو تو عاشق پارسایی
بخوان‌ای نمیرا‌ترین صوت قرآن
که زیباترین بانگ حی علایی
جهان چاه درد دل توست، سیّد!
تو با درد‌های علی (ع) آشنایی
حسن هستی و حسن‌یوسف تو را هست
تو خود وارث غربت مجتبایی
تو از جنس زخم حسین (ع) شهیدی
تو ضاحیه را کرده‌ای کربلایی
تو براترین خطبه‌ی ذوالفقاری
تو غراترین ضربت مرتضایی
شکستی چنان تیغ سفیانیان را
که پنداشتم حمزه‌ی مصطفایی
سبکبار و آسان ز دنیا گذشتی
نکردی به دنیای دون اعتنایی
تو هم مثل من دل رضا کن به مشهد
که از خادمان امام رضایی
عبای شهادت شما را کفن شد
که عمری ست در خط آل عبایی
کجا می‌روی‌ای دل دلشکسته؟
بر این آستان آمدی سر بسایی
دل‌ساده‌ای دارم و دست‌خالی
سپردم دلم را به دست دعایی
سحرگاه نور است شام صیامت
تو از تیره‌ی روشن ربنایی
در آیینه در حال تکثیر نوری
عجب روشنایی، عجب روشنایی
تو بحر شگفتی، تو وزن غریبی
تو مضمون نایاب اشعار مایی
ز طوفان رهیدی، به ساحل رسیدی
عجب ناخدایی، عجب ناخدایی
یکی شد تو را زندگی و شهادت
که هم ابتدایی و هم انتهایی
حماس و حماسه به نصرت رسیدند
عجب ماجرایی، عجب ماجرایی

source