به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سمیه جمالی

کتاب «صدای تاریکی» به قلم نیلوفر مالک برای رده سنی نوجوان با محوریت مشکلات نوجوانان در زندگی اجتماعی و فردی در انتشارات مهرک (کودک و نوجوان سوره مهر) به چاپ رسید.

حس‌آمیزی عنوان این کتاب، اولین کلیدی است که خواننده را برای بازکردن درهای دیگر آن ترغیب می‌کند. «صدای تاریکی» فقط عنوان استعاری زیبایی نیست که برای جلب مخاطب ساخته شده باشد بلکه سبک زندگی شخصیت اصلی رمان است. دختری که در بی‌رنگی دنیایش خوب گوش می‌کند.

رمان «صدای تاریکی» به قلم نیلوفر مالک داستان دختر نوجوان نابینایی است که در زندگی خود با چالش‌هایی مواجه است. او در مسیر حل معضلات خود، با مشکلاتی جدید روبرو می‌شود.

«صدای تاریکی» داستانی مختص دختران نابینا یا افراد توان‌خواه نیست؛ بلکه ورود به دنیای تازه‌ای است برای مخاطبانی که تجربیات نو را دوست دارند؛ پسر باشند یا دختر، با مشکلی جسمانی مواجه باشند یا نه.

کتاب , سوره مهر , داستان ,

نوشتن داستانی که شخصیت اصلی آن تفاوتی با بقیه دارد هوس‌انگیز است؛ چرا که به دلیل وجود شرایطی غیرمعمول، سبک زندگی شخصیت نیز دگرگون خواهد بود و درنهایت با به کارگیری اندکی تخیل داستان شکل می‌گیرد. همه اینها سبب نمی‌شود گمان کنیم نوشتن این‌ داستان‌ها آسان است زیرا شناخت و پرورش شخصیت، خود اصل ماجراست.

در این اثر شخصیت سازی قابل قبولی شکل گرفته است. دختر نابینا نه دختری مظلوم و حرف گوش کن است که منزوی باشد و در دنیا را به روی خود ببندد و نه قرار است قهرمانی بازی دربیاورد و همه را شگفت‌زده کند. او نه مدال‌آور است نه در حل مشکل یا معمایی بزرگ جامعه را نجات می‌دهد نه مخترع است و … بلکه با توجه به شرایطش با استفاده از مهارت‌ها و برنامه‌های کمکی سعی می‌کند سطح زندگی خود را ارتقا دهد. همه داستان در بستری واقعگرایانه شکل می‌گیرد.

ساوینای داستان لجبازی و کج‌خلقی یک نوجوان را دارد. حتی زودرنجی‌ و حساسیتی را که در برخی افراد توانخواه ممکن است سراغ داشته باشیم دارد. ساوینا گاه از دیگران دلزده و متوقع است؛ چرا که شاید حس می‌کند آنها در ایجاد این مشکلش مقصر یا سهیم هستند. این نگاه دقیق و واقعی نقطه قوت داستان است.

نویسنده قصد ندارد شعار بدهد و به یک عده نوجوان شبیه ساوینا بگوید تو باید قوی باشی تو دنیا را تکان می‌دهی و غیره بلکه نشان می‌دهد آنها هم حق دارند غمگین شوند، ناامید شوند و بشکنند و نباید به خاطر احساس شکست خود را سرزنش کنند. این واقعیت است آدم‌ها گاه شکست می‌خورند و قرار نیست همیشه پشت هر شکستی، موفقیتی باشد اما راه برای زندگی و موفقیت در زمینه‌های دیگر باز است.

 شخصیت‌های فرعی هم ساده و دم‌دستی رها نشده‌اند. مالک برای هر شخصیت داستانی ساخته و نیز آنها را به کمک ساوینا می‌فرستد، یعنی قرار نیست فرد توانخواه به تنهایی مثل یک ابرقهرمان زندگی را پیش ببرد پس؛ نباید از گرفتن کمک شرمنده و نگران باشد.

در صدای تاریکی مخاطب با ابعادی از زندگی شخصیت نابینایان و کم‌بینایان آشنا می‌شود که نشان دادن آن نیازمند نزدیک شدن نویسنده به آن جهان است.

دغدغه‌های به روز خانم مالک در این داستان هم مانند داستان‌های دیگرش نشان دهنده نزدیکی او به مخاطبان خود یعنی نوجوانان است. او به مسأله ازدواج مجدد والدین اشاره می‌کند و احساسات نوجوان را در برابر چنین موضوعی نشان می‌دهد. شاید برای مشکلات مطرح شده راه حلی ریش‌سپیدانه، نشان ندهد ولی طرح بحث و توجه به احساس نوجوانی که در چنین شرایطی قرار دارد نشان همراهی و همدلی و یک قدم روبه جلو است. در حالی‌که ارتباط گرفتن با این نسل سخت است.

دومین موتیف تکرار شونده در آثار نیلوفر مالک توجه او به مناسک مذهبی است. در همین داستان، صحنه‌ درست کردن شال ساوینا را می‌بینیم در حالی‌که خانواده تیپیکال متدینی ندارد. و در صحنه‌ای دیگر هم وقتی حال خوشی ندارد در یک مراسم مذهبی شرکت می‌کند که شنیدن نام همین مراسم و آیین‌ها باعث می‌شود برای نوجوان آشنا به ذهن شود. این نشانه‌های کوچک در بلند مدت به شکلی مهرآمیز نه قهری در مخاطب اثر می‌گذارد.

داستان کش و قوس‌های مناسب رمان نوجوان را دارد درکنار داستان خانوادگی، کنجکاوی‌های نوجوانانه را قلقلک می‌دهد. اهمیت یادگیری مهارت حل مسئله را به مخاطب یادآوری می‌کند اگرچه روش شخصیت اصلی داستان، ساوینا، گاه غیرعادی و فانتزی باشد. مثل صحنه‌ای که ساوینا می‌خواهد دزد جواهرات مادرش را پیدا کند. اگر سطح خواننده را کمی بالاتر درنظر بگیریم، گره‌گشایی و تعلیق‌ها چندان جذاب نخواهد بود مگر برای نوجوانی که زیر سیزده سال است و کمتر کتاب خوانده است.

 تصویر زنان و مردانی که در این رمان موفق و ثروتمند نشان داده شده‌اند زیادی شیک است. از این جهت که نویسنده داستانش را در دنیایی دورتر از سطح عمومی جامعه می‌سازد قابل اعتناست اما لازم است برای قابل باور کردن آن به چنین فضایی نزدیک‌تر شد. 

نابینا بودن دختر داستان به قدر کافی دنیایی ناشناس را برای خواننده پدید آورده و اضافه شدن یک خانواده که همگی کارخانه‌دارِ موفقِ خارج رفته و شازده هستند آنهم در داستانی که در روزگار ما اتفاق میفتد؛ دومین چالش پیش روی خواننده است. که اگر با آن ارتباط نگیرد تبدیل به امتیاز منفی اثر می‌شود و اما اگر قابل باور تصویر شود؛ داستانی درخشان و یگانه پدید می‌آید.

شخصیت‌های فرعی دیگری هم هستند که ظاهرا هیچ تأثیری در داستان ندارند. مثل عمو و زن‌عمو، دوست ساوینا و مادرش اما آنها جای خالی روایت را پر می‌کنند. شخصیت‌های این رمان هم مانند رمان سرقت در میدان صدویکم زیاد است اما اینجا مخاطب آنها را باهم قاتی نمی‌کند. هر یک برای یکی دو صحنه هم که شده حضور دارند. برخلاف برخی منتقدان که می‌گویند هر صحنه از داستان باید عملی را نشان بدهد و اتفاقی در آن بیفتد و هر شخصیتی باید در داستان تاثیری داشته باشد، برخی دیگر می‌گویند یک صحنه ممکن است فقط برای نشان دادن بعدی از ابعاد شخصیت نوشته شود و یک فرد هم فقط برای نشان دادن کنش و واکنش یا تکمیل بستر داستان به کار گرفته شود.

نیلوفر مالک نشان داد چگونه با به‌کارگیری ایده‌های تکراری و جمع آنها باهم؛ می‌توان داستانی تازه و قابل تحسین خلق کرد.

انتهای پیام/

source