به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ تا پیش از انتشار خبر شهادت سنوار،‌ کمتر کسی می‌دانست که رهبر گروه حماس یک نویسنده پرکار بود. او طی 22 سال اسارت در درون زندان رمان «خار و میخک» را به زبان عبری نوشت و 5 کتاب را از عبری و انگلیسی به عربی ترجمه کرد و در صدر پرکارترین زندانیان نویسنده تاریخ قرار گرفت.

یحیی سنوار، یک شخصیت محوری در سیاست فلسطین بود که به خاطر رهبری خود در حماس و نقش تأثیرگذارش در درگیری‌های جاری با اسرائیل شناخته شد. تجربیات او در دوران زندان، دیدگاه‌ها و راهبردهای او را شکل داد که در کتاب «خار و میخک» به‌طور شیوا بیان شده است. این اثر بینشی برای درک پیچیدگی‌های مبارزات فلسطینی ارائه می‌کند. همانطور که رویدادهای خاورمیانه همچنان در حال تحول هستند. اقدامات و فلسفه‌های سنوار برای روایت مقاومت و خودمختاری در منطقه حیاتی است.

«خار و میخک» نه تنها یک اثر داستانی، بلکه گواهی عمیق بر روح پایدار غزه است. این روایت که در میان سایه‌های زندان‌های اسرائیل نوشته شده است، از داستان‌سرایی سنتی فراتر می‌رود تا نگاهی ناب و بدون فیلتر به آن ارائه دهد.

 این رمان در 30 فصل خود، انتخاب سخت برخی از آوارگان فلسطینی برای کار در اسرائیل را نیز به نمایش می‌‌گذارد. برخی آن را فرصتی برای بهبود شرایط زندگی خود برای خانواده خود می‌دانستند، در حالی که برای برخی دیگر چیزی جز خیانت نبود.

این روزها که یحیی سنوار با شهادت مجاهدگونه خود تبدیل به اسطوره مبارزه با ستم شده است‌، چند ناشر ترجمه رمان مشهور او «خار و میخک» را در دست انتشار دارند،‌ انتشارات نیستان ادب با ترجمه کریم شنی‌، انتشارات کتابستان با ترجمه اسماء خواجه‌زاده و انتشارات سوره مهر با ترجمه هانیه کمری این کتاب را در دست انتشار دارند.

دربخش‌‌هایی از ترجمه اسماء خواجه‌زاده از این کتاب که قرار است از سوی انتشارات کتابستان روانه بازارنشر شود،‌ می‌خوانیم: «بعد از تفتیش همه در اتاقی جمع و از راهروهایی بلند و کم‌نور رد می‌شدند و به بخش ملاقات می‌رسیدند. این بخش دیواری بود با دریچه‌هایی شبیه پنجره که روی آنها شبکه‌های آهنی کشیده و پشت هر دریچه یک اسیر ایستاده بود. هرکدام از خانواده‌ها دنبال اسیر خودش می‌گشت و وقتی او را پیدا می‌کرد خودش را روی پنجره می‌انداخت. اشک‌ در چشم پدر حلقه می‌زد وقتی فرزندش را از پشت پنجره می‌دید و نمی‌توانست او را در آغوش بگیرد و با او بازی کند. اشک از چشم همسر یا مادر جاری می‌شد، وقتی شوهر یا پسرانش را پشت میله‌ها می‌دید و نمی‌دانست پشت این دیوارهای بی‌روح که مهربانی نمی‌فهمند، بر او چه می‌گذرد.»

نویسنده در بخش دیگری از کتاب با اشاره به انتخاب سخت برخی از آوارگان فلسطینی برای کار در اسرائیل می‌نویسد: « عده‌ای مقابل این تحقیر از خشم آتش می‌گرفتند، اما چه کار می‌توانستند بکنند؟! حتی اگر کاری می‌کردند فقط تحقیر و ظلم بیشتر در انتظارشان بود. عده‌ای خون خونشان را می‌خورد و می‌خواستند به آن بی‌شرف‌ها حمله کنند، اما دستشان بسته بود و نتیجه‌ای جز تحقیر بیشتر در کار نبود. عده‌ای هم به خوبی از این بحران گذشتند. آنهایی که می‌خواستند با آرامش زندگی کنند و نه با آنها بودند و نه ضد آنها. نه با مقاومت بودند و نه ضد مقاومت. آنها فقط می‌خواستند زندگی کنند و لقمه‌نانی برای بچه‌ها و خانواده‌‌شان ببرند. عده کمی هم خود را ارزان به رژیم اشغالگر فروختند و هراطلاعاتی درباره مقاومت و نیروهای آن داشتند در اختیار رژیم قرار دادند و همکاری با آنها را پذیرفتند.»

«یک بار یکی از این کارگران نمی‌خواست مجوز کارگری برای اشغالگران را تحویل بدهد. او به هشت پسر و دخترش اشاره می‌کرد و می‌گفت چیزی ندارند بخورند و جیره آژانس غوث کافی نیست، می‌گفت آنها خیلی وقت‌ها گرسنه می‌مانند. او از فداییان که می‌خواستند مجوز او را بگیرند خواهش می‌کرد مراعات شرایط او را بکنند و او را به حال خودش بگذارند و مجوزش را نگیرند تا بتواند کار کند، اما آنها در حالی که اشک در چشم‌هایشان حلقه زده بود قبول نمی‌کردند و اصرار داشتند مجوزش را بگیرند.

دیدن این حجم تضاد گسترده بین واقعیت تلخ و ضروریات و الزامات آن در مقابل سقف بلندپروازی‌های ملی واقعا سخت بود. شاید هم بعد از اینکه مجوز مرد را پاره کرده و با ناراحتی از آنجا رفتند درباره این مسأله با هم بحث می‌کردند.»

« ام نضال به سمتش دوید و گفت: محمد جان، این چیست پسرم؟ پسر لبخند زد: به عملیات استشهادی می‌روم مادر. مادر لحظاتی سکوت کرد. محمد گفت: مادر این درخت زیتون را یادت هست؟ یادت می‌آید چقدر دوست داشتیم ثمر این درخت را ببینیم چون با خون عماد آمیخته بود؟ یادت می‌آید چطور ما را با عشق فلسطین و قدس و جهاد و فداکاری تربیت کردی؟ الان زمانش فرارسیده مادر. خواب دیدم به آنها حمله می‌کنم و آنها را می‌کشم. بعد شهید می‌شوم و در بهشت به محضر رسول خدا (ص) می‌روم و او می‌گوید: احسنت محمد. احسنت!»

«عملیات‌ها وسط شهرهای بزرگ در قدس، تل‌آویو، حیفا، نتانیا و اشدود زیاد شد و ترس و وحشت به دل اشغالگران انداخت. خیابان‌ها و کافه‌ها خالی بود و کسی به رستوران‌ها نزدیک نمی‌شد. خبری از مسافر در حمل‌ونقل عمومی و اتوبوس‌ها نبود و فقط یکی دو نفر همراه راننده سوار ماشین بودند. در مرکز تل‌آویو و قدس غربی جلوی درها و مغازه‌ها تا ارتفاع بیش از یک مترونیم مثل موقعیت‌های نظامی و پادگان‌ها کیسه‌های شن چیده بودند.

هزاران سرباز همه‌جا دیده می‌شدند. سربازان و نیروهای پلیس ده‌ها برابرِ غیر نظامیان بودند و هر روز یا چند روز یک‌بار ایست بازرسی و مانع می‌گذاشتند و ماشین‌ها و سرنشینانش را تفتیش می کردند و آنها را در صف‌های بی‌انتها نگه می‌داشتند چون خبر رسیده بود که قرار است عملیاتی در جاده انجام شود.»

«خار و میخک»، یک مشت بادام است که «یحیی سنوار» در دست کودکی ریخته است، کودکی که هر دانه بادامی را که می‌خورد بزرگ‌تر می‌شود. بادام‌های تلخ از قضا آدم را بزرگتر می‌کند و بادام‌های شیرین تلخی‌ها را تبدیل به خاطره‌ای دور می‌کند.

این کتاب قصه مردم است، قصه فلسطین از دوربینی جدید که هیچ اثری از بزک و آرایش در آن نیست و واقعیت عریان ملتی را نشان می‌دهد که راه مبارزه را انتخاب کرده‌اند، ملتی که مثل تمام دنیا خوب و بد را یکجا دارد و راوی داستان هنرمندانه دست شما را می‌گیرد و با سفری دلنشین بزرگ شدن این ملت را به شما نشان می‌دهد.

خار و میخک یک داستان وفادار به واقعیت است، سنوار درباره این کتاب می‌گوید: « تمامی اتفاقات داستان واقعی هستند.» و شما می توانید آدم‌های تاثیرگذار در فلسطین را در متن این روایت به‌سادگی پیدا کنید.
این داستان در زندان نوشته شده و خون‌های عزیزی برای پرواز این کلمات از بین میله‌های زندان ریخته شده است. به‌همین دلیل خار و میخک «گران‌ترین» اثر ادبیات مقاومت است، اثری که زندگی به شکلی باورنکردنی در آن جاری‌ست و تاریخ را زنده نگه می‌دارد!

انتهای پیام/

source