Wp Header Logo 641.png

 «هارون یشایایی» ۹ دهه از عمرش می‌گذرد و در هر عرصه‌ای که ذهن یاری می‌کند، دستی برآتش داشته و دارد، از ساخت فیلم گرفته تا سیاست. حتی دیر زمانی بر مسند ریاست بیمارستان و انجمن کلیمیان تهران نشسته و در این میان هم دست به قلم شده و روایتی خواندنی از محله اودلاجان و خاطرات سکونتش در این محله را برای همیشه ماندگار کرده است.

به گزارش همشهری آنلاین، کتاب “روزی که اسم خود را دانستم” روایتی جذاب از خاطرات و مراودات هارون یشایایی در دوران سکونتش (کودکی تا جوانی) در محله اودلاجان است که با قلمی شیرین و آمیخته به طنز، سبک زندگی ساکنان مسلمان و کلیمی را برای مخاطبان و تهران‌پژوهان تصویرسازی می‌کند و تا کنون کمتر نویسنده‌ای به این موضوع پرداخته است. او از آغاز انقلاب تا همین چند سال قبل رئیس انجمن کلیمیان ایران بود و نام او همچون امضا پای فیلم‌های تاریخ سینمای ایران می‌درخشد.

اودلاجان به روایت هارون | داستان همزیستی پیروان دو دین الهی

یشایایی درباره این کتاب و هدفش از نوشتن آن می‌گوید: «کتاب با مقدمه مفصل و دقیقی از شرح محله اودلاجان و یهودیان آن دوره ایران آغاز می‌شود و از همان ابتدا گویا ما باید بدانیم قصه‌ها هدف خاصی را دنبال می‌کنند که همان صلح و روابط انسانی و دوستانه بین کلیمی‌های ایران و مسلمان‌هاست و نیز شناساندن آن محله و آن دوره تاریخی و مردمی که امروز دیگر وجود ندارند. کتاب حاصل نگاه و پیشینه فکری من و زندگی در آن محله بود و می‌خواستم تفاهمی را که بین کلیمی‌های محله و مسلمان‌ها وجود داشت، تصویر کنم.

 

اودلاجان به روایت هارون | داستان همزیستی پیروان دو دین الهی

البته من قصه‌های دیگری هم دارم اما این قصه‌ها را به همین منظور جمع کرده‌ام و محوریت خاصی دارند. در واقع باید گفت «جدایی شناختن» میان یهودی و مسلمان در دوره قاجار اتفاق افتاده و به طور کلی یهودی ‌ها زندگی مشترک با مسلمانان داشتند. شاید قصه‌های دیگرم را هم منتشر بکنم البته باید ببینم سرنوشت این کتاب چه می‌شود. قصه‌های دیگر در اودلاجان اتفاق نمی‌افتد. این قصه‌ها برای ماندگاری آن فرهنگ و آن محله نوشته‌شده و این را وظیفه خودم می‌دانستم. ماندگاری یک رابطه که بخشی از تاریخ فرهنگ ملت ایران است و این رابطه در کل فرهنگ ایران نمود پیدا می‌کند.»

source