در شهر شلوغ و نامنظمی مثل تهران، باید خانههایی باشد که یک تکه از دوران گذشته را در دل خود زنده نگه داشته باشند، درست شبیه خانه شاعری که هم دنیای کلمات را میشناخت هم سیاست را.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، هنوز هم حوالی خیابان زرتشت میتوان به یاد اخوان ثالث افتاد. خصوصا وقتی در ابتدای کوچه شیخلر، تابلوی نارنجیرنگ خانهموزه اخوان ثالث (م. امید) به چشم میآید.
کافی است وارد خیابان شوید تا راه را گم کنید. انگار کار نصفه انجام دادن یکی از عادات ما ایرانیها شده است. تابلو صرفا سر خیابان اصلی است و اگر آن لحظه آدرس دقیق را بلد نباشید یا مثلا اینترنت گوشی همراهتان از کار افتاده باشد، دیگر احتمال پیدا کردن خانه اخوان برایتان ناممکن یا خیلی سخت میشود. زیرا در ابتدای کوچه خجسته دیگر هیچ تابلویی نیست. در هر صورت، خجسته را باید وارد شوید و همان اوایل کوچه، در میان ساختمانهای نوساز با خانهای قدیمی مواجه شوید. خانهای که سالها محل رفت و آمد و زندگی مهدی اخوان ثالث بوده است.
روی زنگ در، اسمش را نوشتهاند. با این تفاوت که خانه قدیمی است و آیفون تصویری کمی با آن ناسازگار است. معمولا خانهموزهها درشان بسته است. اما در که میزنید با یک خوشامدگویی ساده، در را باز میکنند.
حیاط کوچک خانه پر از درخت و سبزه و زیبایی است. تازه آن را آبپاشی کردهاند و همه چیز مرتب است. از همان لحظه ورود مجسمه اخوان ثالث که در ایوان خانه، زیر سقف طبقه بالا نشسته، به چشم میخورد. انگار شاعر دیروز هنوز هم ساکن اینجاست و از دور سلام و علیک میکند و خوشآمد میگوید.
روی دیوارنگارهای که نزدیک در ورودی خانه نصب شده، آمده: «پیش از سال ۱۳۵۷، اهالی خیابان زرتشت، کوچه ششم، گمان نمیکردند که روزی این منزل، خانه امید شعر معاصر شود. این خانه شاهد زندگی اخوان در ۱۲ سال پایانی بوده، از روزهای پرتلاطم انقلاب تا روزهای آرامش پس از سفراروپا.»
در را باز میکنید و با راهرویی بلند، موکتی توسی که در تمام خانه پهن شده و دیوارهایی با عکسهای قدیمی از اخوان ثالث مواجه میشوید. ورودی اینجا ۱۰ هزار تومان است.
یک تایم لاین از زندگی اخوان روی دیوار نقش بسته و برای آنهایی که کمتر او را میشناسند، ذهنیت خوبی از فرازو نشیبهای زندگیاش ایجاد میکند. اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در مشهد به دنیا آمده و در همان جا، وقتی که درسش در هنرستان تمام شد، در سال ۱۳۲۶ مشغول آهنگری شد. دو سال بعد، مهاجرتش را آغاز میکند. ابتدا به ورامین میرود و همانجا ساکن میشود و با دخترعمویش، خانم خدیجه، ازدواج میکند. در سال ۱۳۳۰ در تهران مشغول به کار شده و همان سال، اولین کتابش با نام «ارغنون» منتشر شده. در دهه ۳۰ هم چند فرزندش به دنیا میآیند و هم چند عنوان جدید از او منتشر میشود؛ و در سال ۴۴، شش ماه به زندان میافتد.
طبقه اول شامل یک تلویزیون و مبلمان کنارش میشود و البته بوفهای که پر شده از عکسها و مجلات درباره اخوان ثالث و یک میز ناهار خوری و البته اتاقکی که احتمالا مدیر موزه در آن حضور دارد یا دیگر کارمندانِ اینجا.
جذابیت اصلی خانه، برای طبقه دوم آن است که پیش از رسیدن به آن، بعد از مرور عکسها، در پاگرد اول با یک ساعت قدیمی مواجه میشوید. ساعتی که حوالی ۱۰ و نیم را نشان میدهد و مسول این خانه موزه توضیح میدهد که این ساعت از اموال قدیمی خانه بوده و آن را روی ساعتی که اخوان ثالث از دنیا رفت، ثابت نگه داشتهایم.
طبقه بالا، غیر از یک اتاق که اتاق استراحت اخوان بوده، و همچنین یک پاگرد بزرگ، شامل پذیرایی بزرگتری میشود که سر تا سر یک ضلع آن، رو به حیاط است و نور را به داخل خانه مهمان میکند؛ و آن طرفتر، یک کتابخانه قدیمی و میز تحریر اخوان ثالث و مجسمه او که پشت میز نشسته و چند صندلی.
مسول موزه توضیح میدهد که کاغذدیواری این قسمت به خاطر پوسیدگی دوباره بازسازی شده، اما طرح و رنگ آن دقیقا مثل قدیم است؛ و کتابها، کتابهای شخصی اخوان ثالث نیستند. زیرا آنها همگی دست خانواده ایشان است. اما این عنوان کتابها دقیقا همانهایی است که اخوان در کتابخانه شخصیاش داشت.
خانهموزه اخوان ثالث، در اول مهر ۱۳۸۲، به شماره ۱۰۴۰۴، در فهرست آثار ملی ثبت شد و در سال ۹۹، شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران، در ۳۰ مین سالگرد اخوان، برای گرامیداشت یاد او مرمت این خانه را آغاز کرد.
source