فصل دوم آرکین تا پایان پارت دومش چه چیزهایی را ارائه داده است؟ آیا قسمتهای شِشم و هفتمِ فصل دوم Arcane روند خوبی را سپری میکنند یا دوباره همان «کُندی» داستانگوییشان را پیش میبرند؟
به گزارش کافهبازار، با نقد و بررسی پایانهی پارت دوم از فصل دوم آرکین، همراه ما باشید تا در کنار یکدیگر به موشکافی خلاصهوارِ این دو اپیزود هیجانانگیز بپردازیم و نگاهی به ابعاد قصهگویی این اثر داشته باشیم.
قسمتهای پایانی پارت دوم از فصل دوم آرکین سعی میکنند به گذشته و حال روایی سریال بپردازند، اینکه شخصیتها چه رابطهای با یکدیگر داشتند و چگونه بهمدیگر مرتبط شدند؛ حتی ما در طول قسمت آخرِ پارت دوم، مادر «وایولت و پاودر» را هم مشاهده کردیم و از کانسپت کلی چهره و مکالماتش فهمیدیم که چه تفکری را در ذهن خودش گنجانده و چه رویهی «مادری کردن» را انتخاب کرده است. علاوهبر این موارد، به «پدری» وندر پی بردیم و احساساتش را بیشتر از گذشته درک نمودیم. به معنای واقعی کلمه، فیلمنامه و کارگردانی آرکین تا به اینجا عالی جلو رفته است، اما احساس میکنم در زمینهی داستانگویی کمی کُند عمل میکند و ممکن است در پایانههای سریال، داستان «آزاد» تمام شده و به نتیجهگیری نرسد، بلکه صرفا پیوستی باشد تا به دنیای بازی League of Legends متصل شود.
همانطور که در نقدها و موشکافیهای قبلی آرکین اشاره کرده بودم، داستان سریال صرفا به جنگ بین «پیلتوور و زائون» پرداخت نمیکند بلکه با آمدن گروههایی مثل «بلک رُز» امیدوار به «جنگی» متفاوت شدیم که کل هستهی آرکین را در بر میگیرد و یک نبرد جاهطلبانه را رقم میزند وگرنه نبرد بین زائون و پیلتوور آنطور که باید و شاید از عظمت خاصی برخورداری نمیکند و صرفا به یک داستان ساده تبدیل میشود، اما قصهی آرکین، زمانی به تکامل میرسد که بتواند با ارائهی ابعاد مختلف داستانوارش، جهان خود را گستردهتر کرده و یک روایت بینقص، بزرگ و پرپیچ و خم را بهتصویر بکشد و فکر میکنم که Riot Games و Fortiche Production دقیقا چنین چیزی را در استراتژیشان داشته باشند.
بعد از ضربهای که «وای» از کیتلین در قسمتهای قبلی خورد، او به شخصیتی متفاوت و سیاهتر تبدیل شد که مجبور است، در مبارزات و مسابقات مختلفی شرکت کند تا خرج زندگی خودش را در بیاورد؛ در همین حین و این مسابقات، جینکس یا همان پاودر به سراغ خواهرش میآید چرا که در قسمت چهارم و پنجم با وندرِ گرگینه شده روبرو شده است؛ حال که وندر زنده است، یک «تعجب و ضربهی شگفتآور» بسیار عمیق به ما «بهعنوان بیننده» و شخصیتهای سریال «بهعنوان بازیگر» وارد میشود، ضربهای که از ندانستن اطلاعات زیادی بوجود آمده و هدفش درگیری ما با کنجکاوی و حس پدرانهمان نسبتبه دخترها است. همانطور که میدانید، وای دیگر به جینکس اعتماد خاصی ندارد و نمیتواند او را قبول نماید، اما در طول این اکت بسیار جذاب سریال آرکین، متوجهی برگشت اعتماد او نسبت به جینکس میشویم و دوباره آن حس و حال خواهرانهشان را درک میکنیم.
جینکس سعی میکند با همکاری ایشا، وای را به سمت وندر ببرد و او را با وای روبرو نماید، بعد از یک درگیری کوتاه بین جینکس، وای و ایشا، گرگینهی وندرِ قصهمان به سمت آنها حملهور میشود، در این سکانس بسیار جذاب ما شاهد مبارزهای بینظیر بین دختر و پدر و پدر و دختر هستیم و از طرف دیگر هم شاهد تماشا و استرس جینکس و ایشا هستیم که نگرانیشان را نسبتبه اتفاق پیشآمده نشان میدهند، اما در نهایت «وای» به حرف جینکس گوش داده و وندر را صدا میزند، در همین لحظه متوجه میشویم که او وای را شناخته و به سمت وای حرکت میکند؛ این سکانس یکی از بهترین سکانسهایی بود که در طول عمر انیمیشنیام تماشا کردهام و بسیار احساساتی و غیرتمند شدم. اگر یادتان نرفته باشد، وندر در فصل اول توسط سیلکو و به اشتباه توسط «جینکس» کشته میشود، اما کاملا از بین نمیرود، در این لحظه شخصیتی بهنام Dr Reveck او را تبدیل به «گرگینهای» خشن میکند که از نظر ذهنی، بین جلوهی انسانی و مانستریاش گیر کرده است.
به همین دلیل او نمیتوانست در اوایل ماجرا، بین جینکس و وای را تشخیص دهد. در پردههای دیگر سریال میتوانیم مشاهداتی از شخصیت «کیتلین» و «آمبسا» را داشته باشیم و از نحوهی جلو رفتن رابطهشان بیشتر بدانیم، چرا که آمبسا بهعنوان استاد با تجربهی کیتلین ظاهر شده که قرار است از او سوء استفاده کرده تا خودش و خاندانش به قدرت برسند، از طرفی دیگر هم ممکن است شخصیت کیتلین در اواخر پایانبندی سریال دوباره به تیم وای ملحق شود و زیر بار آمبسا نرود، در هر صورت روایت جذابی را از این دو شخصیت تماشا کرده و خواهیم کرد. در میان پردههایی از سریال هم میتوانیم به علم و دانش کرکتر Dr Reveck برسیم که میخواهد «دانشی ضد مرگ» بسازد و اعتقاد دارد که این کار را به عشق دختر کشته شدهاش انجام میدهد و وابسته به وندر گرگینه شده و شخصیت ویکتور میباشد، به همین خاطر با آمبسا همکاری میکند تا به گرگینه و این دانش بسیار خطرناکش برسد.
در کاتهای بعدی نیز شخصیت مِل را مشاهده میکنیم در دستان گروه عجیب و غریب «بلک رُز» گرفتار شده است و برادرش را هم به صورت توهی میبیند؛ من احتمال میدهم که مل از خون آمبسا و یکی از قدرتمندترین جادوگران بلک رُز ویژگیهای متعددی را به ارث برده است و به همین خاطر، این گروه میخواهند او را به عضویت بپذیرند و با امتحانهای مختلف ارزیابیاش کنند. در طول قسمت شِشم شخصیت ویکتور را هم بهلطف وای و جینکس میبینیم، چرا که این دو خواهر برای شفا و انسانی شدن کرکتر «وندر» به سراغ ویکتور رفتهاند، در این سکانسها تماشا میکنیم که ویکتور همانند یک منجی ظاهر شده و دو ردیف یین و یانگ را جلو میبرد، درواقع او هم از «سیاهی» استفاده میکند و هم به «سفیدی» میرسد که این سفیدی به لطف ذات شخصیتی یانگ انجام میشود.
آمبسا و کیتلین برای نابودی دشمنانشان و رسیدن به چرخهی علم «عمر نامحدود» به سراغ ویکتور میآیند، اما ویکتور جواز کسب «گرگینه» را به آنها نمیدهد، تا بدین لحظه همهچیز تقریبا مثبت است تا اینکه جیس وارد عمل شده و با ویکتور مقابله میکند، انگار که جیس در یک بُعد زمانی متفاوت گیر افتاده بوده و دچار دگرگونی ظاهری شده است، جیس اعتقاد دارد که «هکستک» عنصر بسیار بدی است و میبایست آن را نابود کند، ویکتور قبول نمیکند، جیس فرستادهی ویکتور را میکشد و نمیگذارد که از باقی مانده هکستکها بهره ببرد، در طول این جریانات متوجه شدیم که ویکتور میتواند در بطن پیروانش رفته و جسم آنها را کنترل کرده و با زبانشان سخن بگوید. در نهایت جیس به سراغ ویکتور میرود و با یک ضربهی قدرتمند، جان ویکتور را میگیرد، اما نکته اینجا است که او «صددرصد» نَمُرده است.
بهعنوان کلام آخر بایستی بگویم که داستان به سه خط داستانسرایی میرسد، آمبسا و کیتلین و دکتر، ویکتور و جیس، جینکس و وای، باید دید که در اکت آخر و بعدی این سریال با چه چیزهایی روبرو میشویم و چگونه با پایانبندی Arcane ارتباط برقرار مینماییم. آیا جِیس بهعنوان فرمانده بعدی پیلتوور ظاهر میشود؟
source