به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، مصاحبه با امیر پورکیان، کارگردان و فیلمساز، از یک جهت کار سختی است. همین که قرار است درباره سریال «غربت» که درباره زنان است حرف بزنی و همین که سریال، سابقه توقیف دارد، کافی است تا هر سئوال تو، به نوعی قرار گرفتن در جبهه مقابل و مخالفت با برخی موضوعات تلقی شود. اما طبیعتا مخاطب این را می داند که بیش از هر بخش دیگری، داشتن فضای راحت اطلاع رسانی و رعایت حق و حقوق انسانی در همه ابعادش، برای خود خبرنگار و رسانه، بسیار دلگشا وراهگشاتر است. اتفاقا برایند آیین گفت و گو و نقد، همیشه نیکوست؛ هرچند ممکن است در جاهایی و برای لحظاتی، کاممان را تلخ هم بکند.
پورکیان، حرارت و شیوه خوبی در بیانش دارد؛ آنقدر که به نظر می رسد خودش و بیانش در رساندن پیام، بسیار قوی تر و موثر تر از سریالهایی عمل می کند که با بازیگران متعدد ساخته و پرداخته است. او معتقد است اگر غربتی در جامعه وجود دارد، مسئولان ساخته اند. اما او از این غربت، فقط یک سریال ساخته است.
گفت و گو با امیر پورکیان، کارگردان و فیلمساز را می خوانیم؛
آقای امیر پورکیان، بسیار خوش آمدید. کارگردان جوان، خوشحالیم که در خدمت شما هستیم. از داستان همان غربت آغاز کنیم. این غربت برای شما از کجا شناخته شده و نقطه آغاز آن کجا بوده است؟
من هم سلام عرض میکنم و از دعوت شما سپاسگزارم. اگر از لحاظ لایه رویی به این موضوع نگاه کنیم، مشابه آن در تهران وجود داشته است. محلههایی بودهاند که نه تنها در حاشیه شهر بلکه در مرکز آن نیز سالها طول کشید تا پلیس بتواند به آنها نفوذ کند و آنها را منحل کند. این محلهها کارتلهای مواد مخدر بودند و حتی دستورات آدمکشی میگرفتند. این اطلاعات هنوز هم در روزنامهها و اخبار موجود است و چیز جدیدی نیست.
اصولاً هر کسی که میخواست فیلم یا سریالی در این زمینه بسازد، با مشکلات زیادی مواجه میشد. بنابراین، ما نتوانستیم به مرکز فکر کنیم و با دیتایی که در ذهن داشتیم، به حاشیه تهران توجه کردیم. حتی جغرافیا هم به گونهای انتخاب شد که به راحتی شناسایی نشود.
اما اتفاقاتی که در آنجا میافتاد، بیربط نبود. واقعاً این یک پوشش سطحی برای مفهوم غربت است، مفهومی از تنهایی و مظلومیت که در برخی سطوح جامعه وجود دارد.
یعنی ارتباط معنایی و شکلی بین موضوع شما و منطقه مربوطه در تهران وجود داشت؟
هدف اصلی من انتخاب این لوکیشن و این جغرافیا بود تا یک نماد کوچک را برای نشان دادن یک نماد بزرگتر انتخاب کنیم. در حقیقت، حرف اصلی فیلم درون غربت اتفاق میافتد، نه در لایه بیرونی. این انتخاب به دلیل نفوذناپذیری آن محیط است، نه به خاطر فقر. حاشیهنشینی یک امپراتوری فرامدی است که عدهای برای خودشان در نظر میگیرند و آن را مدیریت میکنند.
تعداد بازدید : 94
آقای پورکیان، فکر نمیکنید حاشیهنشینی در سوژههای ما به دلیل وضوح و روشنتر بودن نسبت به مشکلات بالاشهری، بیش از حد برجسته شده است؟ در حالی که در لایههای پیچیده محیطهای بالاشهری، امکان بروز فجایع سنگینتر وجود دارد. اما چون شیک و بستهبندی شده است، تنگار به چشم نمیآید.
بله. ما هم گفتیم که این عقل جزئی از یک عقل کلی تغذیه میشود. اگر دقت کنید، در این غربت که ما ساختیم، آنتن وجود ندارد و همه فقط میتوانند از تلفن ثابت استفاده کنند. این یک زندانی ساخته شده است که نماهای دوربین را از زاویه زندانبان روایت میکند. شخصیتی به نام سید جلال وجود دارد که نفوذی در حکومت دارد و فاسد است. او ممکن است افرادی باشند که از خود سوءاستفاده میکنند و او هم به زنان فشار میآورد.
آقایانی که میگویید در این سریال، ایران را به غربت تبدیل کردهاید و این زنان نماد انقلابی برای آزادی هستند، باید بگویم که من این وضعیت را ایجاد نکردهام، بلکه شما آن را به وجود آوردهاید
چرا این کار پروانه نمیگرفت؟
آقایانی که میگویید در این سریال، ایران را به غربت تبدیل کردهاید و این زنان نماد انقلابی برای آزادی هستند، باید بگویم که من این وضعیت را ایجاد نکردهام، بلکه شما آن را به وجود آوردهاید. چرا میترسید؟ اگر باکی ندارید، چرا از نمایش چنین موضوعاتی میترسید؟ چرا خودمان را مقدس جلوه میدهید؟ در همه جای دنیا بهترین سیستمهای امنیتی وجود دارد، اما همچنان کارتلهای اینطوری شکل میگیرند.
این خفقان رسانهای که در این چند سال گذشته به وجود آمده، مخصوصاً کارهای ساترا در این چند سال آسیبهای جدی به ما زده است. آسیبهای جدی خوردیم.
چه آسیبهایی؟
کارهایی آمد که ذرهای نظارت روی آنها نشد. اما در برابر آن، در برابر کارهای دیگر، آنچنان ذرهبینی گذاشتند که کار، زیر ذرهبین و فشار نور آن ذوب شد.
آقایان، ما باید بگذاریم که حرفها در فیلمها زده شود، نه اینکه در خیابانها زده نشود.
به دوستان شورا گفتم آیا با دیدن فیلم غربت، کسی دوست دارد یکی از این شخصیتها باشد؟ نه. پس من کارم را انجام دادم، اما نمیتوانم مانند شبکههای دیگر شما مثل شبکه قرآن عمل کنم. دافعه دارد
من اعتقاد دارم که هر چه فضا آزادتر باشد، همهمان بهرهمند خواهیم شد. گفتگو، نقد و آزادی واقعاً به نفع خود ماست. اصلاً چرا ما از این واژهها میترسیم؟ مگر نمیگوییم این انقلاب برای آزادی بود؟ این یک سمت ماجراست. اما در سمت دیگر، آیا واقعاً زمینهای برای استفاده درست آزادیهای مورد نظر در جامعه هنری ما وجود دارد؟ آیا در فضای آزاد میتوان امیدوار بود که حداقلهای اخلاقی را رعایت کنند؟
ببینید، من به دوستان شورا گفتم آیا با دیدن فیلم غربت، کسی دوست دارد یکی از این شخصیتها باشد؟ نه. پس من کارم را انجام دادم، اما نمیتوانم مانند شبکههای دیگر شما مثل شبکه قرآن عمل کنم. دافعه دارد، برادر من.
اگر چنین برخوردهایی میبینید، خود شما ایجاد کردید. شما کاری کردید که حرف حق هم به گوش مردم نرسد.
امروز هزاران کودک در غزه کشته میشوند، اما من هنرمند دستم نمیآید کاری بکنم. چون همکارانم حداقل هزار تا حرف میزنند. اینها را شما کردهاید.
جالب است بدانید وقتی سریال من توقیف شد، نمایندهای توییت علیه سریال میزند، بدون اینکه سریال را دیده باشد. آیا این درست است؟ آقای نماینده، وظیفه شما آرام کردن جامعه است. نه اینکه بدون دیدن فیلم شرایط را بدتر کنید.
شاید مشکل این است که جامعه ما به دلیل عدم اطلاع و آگاهی، از یک سری حقایق و واقعیتهای جاری خبر چندانی ندارد. هنوز باور ندارد که مثلاً از طریق رباتهای چت ناشناس، فرزندش به چه موضوعاتی دست یافته است و حالش چگونه است. در برابر سطوح متعدد آگاهی، آیا کارگردانها مراعات مخاطبان را بکنند و باید نسبت به این مقوله حساستر باشند، یا اینکه باید بیپروا به بیان حقیقت بپردازند؟
آقای فرحبخش میگفت سینما صرفاً سرگرمی است و جای فرهنگسازی نیست.
با تمام احترامی که برای آقای فرحبخش قائل هستم، اما نظر ایشان برای خودشان محترم است. فیلمساز در تمام دنیا به جسارتش شناخته میشود و نمیترسد که اثرش را منتشر کند و به او بگویند که کارش اغراقآمیز است. اگرچه هزاران مولانا هم به وجود بیایند، کار ما را نمیسازند، زیرا فهمیدن حرفهای مولانا هزار سال طول میکشد…
مولانا هم که در زمان خودش بدترین برخوردها را دید و دهها سال بعد از مرگش کشف شد…
خب… تمام شد و رفت. ما اکنون به دنبال پدیدهای هستیم که مانند اصغر فرهادی، حرفهای خواص را به عوام منتقل کند. تحلیلی از یک کارگر درباره فیلم اصغر فرهادی شنیدم که در آکادمی اسکار مطرح شد. من اینها را میگویم، عوامالخاص و همینها نقطههای امید هستند. حرف خواص را بگیرند و خیلی نرم به عوام منتقل کنند.
شما روابط خوبی با توقیف دارید و باید درباره تجربیات خود در این زمینه صحبت کنید.
بله، در شبکه نمایش خانگی رکورددار هستم، اما در سینما اینطور نیست. تعداد فیلمهای توقیفی را دقیقاً نمیدانم، اما چند فیلم توقیفی دارم. رکورد توقیف یک طرف ماجراست و رفع توقیف طرف دیگر.
نمیدانم رکوردی که دارم خوب است یا بد. اما توقیف یک بحث است و رفع توقیف یک بحث دیگر. باید ببینیم اینها چگونه روندی دارند.
چه روندی دارند؟
توقیف به نوعی دو قطبی بین ملت و حکومت ایجاد کرده است. این کار برای مردم خوب است، اما وقتی زمان زیادی میگذرد، متوجه میشوید که باید چه چیزهایی را تغییر دهید. در نهایت، برای شرافت فیلمساز در مقابل سرمایه تهیهکننده چه اتفاقی میافتد؟
آقای فیلمساز، تا یک حدی میتوانید پای شرافت خود بایستید. سیستمی که این کار را میکند، متوجه این ماجراست و میداند که باید بالاخره به یک تعاملی برسید. تهیهکننده ممکن است به تألیف هنرمند توجه نکند و برای برگشتن سرمایهاش همهچیز را بپذیرد. خوشبختانه تهیهکننده من نسبت به این قضیه بسیار همراه بود.
بسیاری از چیزها را پذیرفتم، اما برخی را نه. این که جامعه پذیرش برخی چیزها را ندارد، این را پذیرفتم. اما چیزهایی بودند که نپذیرفتم.
درباره بخش های سانسور شده حرف های دیگری زذند. خب اگر اینها را من منتشر کنم، ضررش ده برابر برای سیستم نظارتی بدتر خواهد بود. وقتی مردم ببینند که چه چیزی حذف شده، آن وقت چه خواهند گفت؟ تا کی میخواهید دروغ بگویید؟
مردم بدانند محتوای سانسور شده در سریال «غربت» چیزی فراتر از استعمال مواد مخدر و نمایش ابتذال بود. چیزی دردمندتر از اینها بود. در سریال ممنوعه هم همین بود، هم توقیف این غلط بود و هم توقیف آن. اما کانون کارگردانان سکوت کرد. آسیاب به نوبت. سکوت امروز یعنی فردا نوبت شماست.
مصادف شدن مجوز این سریال با سالگرد حوادث آبان ماه، برنامهریزی شده بود؟
همان موقع هم آنها را مردم خودم میدانستم. اما فتنه را هم تشخیص میدهم. ما ناحقیهایی داشتیم. بماند که عدهای هم سوءاستفاده کردند. اما ما، یعنی مسئولین، باید بپذیریم که در حق زنان در این جامعه اجحاف شده است. من سریالی ساختم که در آن زنان در یک محدوده کوچکی برای نجات خود تصمیم میگیرند. این کجایش تحریکآمیز است؟
چرا بیلبوردی برای سریال وجود نداشت؟
شما بگویید تعداد شش تا زن را چگونه میشود روی بیلبورد زد در این شرایط…
همانگونه که شش تا مرد را میشود زد…
آقای پورکیان، به نظر من که شدیداً معتقد به رعایت حقوق زنان و کلیت انسانی هستم، اما فکر میکنم تفکیک اغراقآمیز و تأکید جداگانه روی حق زن یا مرد، اتفاقاً کمک به افزایش این بیعدالتیهاست.
نه… چرا این حرف را میزنید؟ قدرت دست ما مردها بوده است، نه در دست زنان.
ببینید، مادر من که مادر دو شهید است، یک بار ندیدم که مثلاً به خواهرزادههایش بگوید فلان طور لباس بپوشد… اگر حجاب کسی را دوست نداشته باشیم، دلیل نمیشود که به او ظلم کنیم.
ببینید، یک جایی یک خانم با تشکیل یک گروه در سوشال مدیا یا هر جای دیگری به شرایط معترض میشود. اگر همین ها را در فیلم من ببیند، اتفاقاً این دیدن، او را آرامتر میکند.
درباره بخش های سانسور شده حرف های دیگری زذند. خب اگر اینها را من منتشر کنم، ضررش ده برابر برای سیستم نظارتی بدتر خواهد بود. وقتی مردم ببینند که چه چیزی حذف شده، آن وقت چه خواهند گفت
من که اصلا مخالف این نیستم.دلهره به خطا رفتن مسیر را دارم. بحث من این است که هر جایی حق زن از بین رفته، حتماً حق مرد هم از بین رفته است. اما حواسشان نیست… خود مردان هم در نهایت ضرر خواهند کرد…
بله… در این شکی نیست. ولی من میگویم آیا مساوات و عدالت رعایت شده است؟ نگاه ما به زنان در جامعه به گونهای نیست که بتوانیم به آن افتخار کنیم. آیا نگاه پنجاه-پنجاه وجود دارد؟ هفتاد-سی چطور؟ والله، زنان ما به ۸۰-۲۰ هم قانعاند. اما آیا اینگونه است؟
من میخواهم بگویم جایی که زنانش در شرایط بسیار ناگواری هستند، مردانش هم قطعاً خوشبخت نیستند و یک جایی تاوان میدهند. فعلا حواسشان نیست. همین الان یک دلمردگی عجیبی در جامعه مردان هم وجود دارد. هرچند این دو، دو موجود کاملاً متفاوتند که با هم زندگی میکنند. اما اگر زن له شود، قطعاً مرد هم له خواهد شد. شاید امروز متوجه نیست. مثل حکایت عطار نیشابوری که در شعری میپرسد این درخت از ریشه کنده شده است، پس چرا هنوز سبز است؛ و پاسخ این است که فعلاً حواسش نیست. بگذار یک هفته بگذرد، خواهد فهمید.
بله. میدانید چرا؟…، چون بین خدا و مرد، زنان ایستادهاند. این مرز را باید محترم شمرد.
برسیم به موضوع دیگر. انتخاب بازیگران بر چه اساسی بود؟
تعدادی از بازیگران «غربت» به دلیل سریال قبلی «مادرخوانده» که با آنها کار کرده بودم و زبان مشترکمان را پیدا کرده بودیم، انتخاب شدند. دغدغههای من را میدانستند و تعدادی هم از دوستانی بودند که به واسطه تهیهکننده و در دفتر تهیهکننده قبلاً کار کرده بودند. اعتماد بین تهیهکننده و بازیگران وجود داشت و به این صورت با بنده آشنا شدند و نتیجه همکاری مشترک شد.
شما اشاره کردید که برخی از بازیگران را مردم دوست نداشتند. اما من میگویم نتیجه مهم است. اگر نتیجه آن بازیگری که دوست نداشتند یا باورش نمیکردند، اثرگذار بوده، پس این حرفها بیمعناست.
این به خاطر میمیک چهره بود که میگفتند این آدمها معمولاً با چنین چهرههایی جور در نمیآیند…
نمیپذیرم. در هر جای دنیا، هر فردی با هر ظاهری میتواند در نقشهای مختلف بازی کند. آنچه اهمیت دارد این است که بازیگر باید حس را منتقل کند و مخاطب را با خود همراه کند. ما همهجا میتوانیم همهجور چهرهای داشته باشیم. ربطی به بالا و پایین شهر ندارد.
من به آقای جعفری جلوه گفتم که حداقل چیزی که راجع به شما صدق میکند، اعتقاد به آن چیزی است که میگویید. اما متأسفانه برخی در صنف من به آن چیزی هم که میگویند، اعتقادی ندارند. درد اینجا است
در مورد برخورد همکارانتان با موضوع، چه تحلیلی دارید؟ ظاهراً دلخوریهایی داشتید.
بله، اگر یک سیلی از مسئولین خوردهام، هزاران لگد هم از بعضی از همصنفانم خوردم. برخی از آنها ریشسفید و استخوانخرد کرده بودند، اما افکار پوسیدهشان و غرورشان امثال من را همیشه در حاشیه برده است. لازم باشد بعدها اسمشان را هم خواهم آورد.
در رابطه با تیم روبرو، و نمادش که میتواند ساترا باشد حرف دارم. آقای جعفری جلوه که از مدیران قدیم صدا و سیما و مدیر شبکه دو بود، همگی دست به یکی کردند تا این کار پروانه نگیرد و حق بیلبورد نداشته باشد. سانسورهایی را دادند که به هیچ عنوان نمیتوانستم زیر بارش بروم. صحبت من با شخص آقای جعفری جلوه است و مردم.
من به آقای جعفری جلوه گفتم که حداقل چیزی که راجع به شما صدق میکند، اعتقاد به آن چیزی است که میگویید. اما متأسفانه برخی در صنف من به آن چیزی هم که میگویند، اعتقادی ندارند. درد اینجا است و دردی عمیق وجود دارد که امیدوارم سایهاش از سر سینما برداشته شود.
در مورد استارت کارهایتان…
من با فیلم «ناکوک» اولین کارگردانیام را آغاز کردم. قبلاً تهیهکننده بودم و چند فیلم تهیه کردم. خدا را شکر، مسیر خوبی در سطح بینالمللی داشتم، اما در داخل استقبال نشد. وقتی کارگردان شدم، اولین فیلمم به روسیه رفت و این انرژی به من داد که به سمت کارگردانی بروم.
در این مسیر من فهمیدم که کارگردان با فیلمساز فرق میکند. فیلمساز کسی است که دغدغه دارد و کارگردان کسی است که دکوپاژ میکند. سعی کردم به سمت فیلمسازی بروم و دردمندتر و دغدغهمندتر شوم. کسی که به آنجا میرسد، باید کار خود را خودش بنویسد و بعد هم فیلم را بسازد. به قول یکی از دوستان، یک فیلم ساختهشده با فیلمنامه بد، به مراتب بهتر از یک فیلمنامه بسیار خوبِ ساختهنشده است.
شما خوزستانی هستید و اگر قرار بود حتی نیتی هم داشته باشید، طبیعتاً چندان تمایل به سمت خوزستان نداشتید.
من افتخار میکنم که فرزند خوزستان هستم و مردم نجیب خوزستان متوجه شدند که این دسیسه از کجا آب میخورد.
نظرات مردم بعد از انتشار مجدد چه شکلی بود؟
مردم آگاهتر شدند و متوجه شدند که این یک سوءتفاهم و البته سوءتفاهم بوده است.
داستان بیانیهای که اول سریال منتشر شد و از نگاه هنرمندانه و ریزبینانه برای تهیه فیلم صحبت میکرد، چه بود؟ کار خود شما بود؟
هیچ کارگردانی اگر ذرهای حرفهای باشد، این مار را نمیکند. کاملاً تحمیلی بود. اگر نبود، اصلاً سریال پخش نمیشد؛ و بیش از هشتاد دقیقه بودن قسمت اول…
این هم از همان تحمیلها بود و من امیدم به آگاهی مردم بود که در روند کار متوجه ماجرا باشند؛ و الا با چنان قسمت اولی، ضربهای کاری زدند.
به هر حال، من هم بعد از هفت یا هشت سال کار دیده نشدن، باید میپذیرفتم که برخی چیزها را بپذیرم و مردم این را درک میکنند. امیدم به آگاهی مردم است که هر کسی آن جمله را ببیند و درک کند.
من رضایت نداشتم، اما البته سرمایهگذار هم سرمایهاش را گذاشته و کارگردان اختیارات محدودی دارد. وقتی مال سرمایهگذار به خطر میافتد، باید کنار بیاید و من هم در این زمینه کنار آمدم.
برایتان بهترینها را آرزو میکنم.
مممون از لطفتان.
source