نویسنده کتاب تقریظ شده مقام معظم رهبری در گفتوگو با ایکنا:
گروهک تکفیری و تروریستی «داعش»، یکی از دَهها نمونه در مسیر ایجاد مانع و سد برای تحقق تحکیم «گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی» با محوریت شعار ایستادگی در برابر ظالم و دفاع از مظلوم به شمار میرود.
گروهکی که به گواه اسناد تاریخی و رسانهای از جمله نمونههایی است که کشورهای استعمارگر و مستکبری چون ایالات متحده امریکا و برخی از حامیان او در مسیر ممانعت از نضج گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی شکل گرفت. گروهکی که با خونریزی و سفاکی آمیخته با عمل خویش، تلاش کرد تا به زعم خود گامی در جهت بنیانگذاری «خلافت اسلامی» با رویکرد سوءاستفاده از گفتمان نظام مقدس دین اسلام و فرمایشات خاتمالنبیین، حضرت محمد مصطفی(ص) که پیامآور پیغامبر صلح بود در مسیر آزادی و آزادیخواهی از خود بهجای بگذارد.
امروزه کیست که نداند این گروهک تکفیری و تروریستی به اسم، نام و یادِ اسلام، تلاش کرد تا مسیری خونین را با محوریت دینِ توام با گفتمان صلح، برابری و برادری در مسیر همراهی و همدلی با مردمان مسلمان و در نگاهی عظیم و عمیق، مبتنی بر معارف دین هدایتگر و مبین اسلام در مسیر سعادت و رهایی مسلمانان پیاشروی افواه و ذهنیت عموم مردم جهان ترسیم کند.
گفتمان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در مسیر دفاع از آزادیخواهی، دفاع از مظلوم و ایستادگی در برابر ظالمان در برابر گروهک تروریستی و تکفیری «داعش» و خلافت صاحب ادعای آن یعنی «خلافت اسلامی»، زمانی رُخ برافراشت که همگان در داخل و بیرون از مرزهای جغرافیایی کشورمان دریافتند که این خلافت برای به زیر کشیدن گفتمان حقیقی و مبتنی بر حقانیت انقلاب اسلامی ایران قد راست کرد.
تخریب؛ نابودی؛ تعدی و تجاوز به حرم و حریم مقدس حضرت زینب(س) در مقام بخشی از بزرگ خاندان عصمت و طهارت(ع) توسط این گروهک تروریستی و تکفیری از یکسو و هدف بلند آنها برای به زیر کشیدن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از دیگر سو، سبب شد تا نیروهای سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران در ساحت همراهی، همیاری و همدلی نیروهای مردمی و همچنین نیروهای برخاسته از ارتش و سپاه جمهوری اسلامی ایران در قالب «مدافعان حرم» به فرماندهی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی پای در راه ایستادگی در برابر گروهک «داعش» بگذارند. تجربه هشت سال دفاع مقدس و یورش رژیم بعثی صدام در تجاوز به خاک؛ حریم؛ مأمن و ناموس ایران و ایرانی سبب شد تا اینبار جبههای دیگر در برابر ایستادگی «حق برابر باطل» در تاریخ معاصر جهان رُخ بنماید.
گروهی که درنهایت با ایستادگی و مقاومت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، «سردار دلها» در همراهی با «شهید ابومهدی المهندس» و دیگر افرادی که برای صلابت؛ حریت؛ غیرت؛ شرافت؛ استقامت؛ آبادی و آبادانی ایران عزیز و دفاع از هُرمِ حریم اماکن مقدسه و «گفتمان ناب محمدی» در برابر این گروهک تکفیری و تروریستی تا پای جان ایستادند.
اگر بر بلندای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و تاریخ پُرحماسه و مملو از رخدادها و رویدادهای بدیع آن همراه شویم چه بسیار افرادی که در مسیر آشنایی با گفتمان فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران و همدلی با استوانههای دین هدایتگر و مبین اسلام؛ مسیر استحاله از شخصیت ناهنجار خود در مسیر به هنجارشدن در قالب گفتمان شرع و عرف جامعه را درنوردیدند.
میتوان مثالهای مختلف و متعددی از «حر انقلاب» شهید «شاهرخ ضرغام» تا بلندنامی چون شهید «مجید قربانخانی» برای ادعای مطرح شده آورد.
آنچه در ادامه تقدیم میشود و مهمان چشمان شما خواهد بود حاصل گفتوگو با نویسنده کتاب «مجید بربری»؛ روایت زندگی «شهید مجید قربانخانی» از شهدای مدافع حرم است. شهیدی که زیست و زندگی او در پس آشنایی با معارف بلند بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) و نیز آنچه که هدف و آمال نظام مقدس جمهوری اسلامی در مسیر دفاع از مظلوم و ایستادگی در برابر ظالم و دفاع از گفتمان مقدس دین هدایتگرِ مبین اسلام و رسالت خاتمالنبیین در عهد و زمانه حاضر است، در شرایطی از خاطرتان میگذرد که راوی کتاب «مجید بربری»، خانم کبری خدابخش دهقی، زندگی شهید «مجید قربانخانی» را به گونهای پیشاروی مخاطبان ترسیم کرده که آن شهید فردی است که مسیر زندگی او از ضلالت تا شهادت میتواند الگویی برای نوجوانان و جوانان امروز ایران و جهان باشد.
شهیدی که در پس رفتارهای ناهنجار اجتماعی در ساحت و آشنایی با مبانی انقلاب شکوهمند اسلامی و عشق و علاقهای که به مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای داشت؛ سبب شد تا از فردی که همیشه چاقو به همراه داشت و مرد اول دعواها و نزاعهای خیابانی بود به بلندای مقام رفیع شهادت نائل شود.
دل باصفا و روح بامرام او ظرفیت عروج را داشته است
متن تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «مجید بربری» روایت زندگی شهید مجید قربانخانی:
«بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا فطرتی پاک را، دلی روشن را، دستی خدمتگزار به ضعیفان را میبینیم که رشتهئی از انوار خورشید حسینی، آنها را در خط نورانی جهاد و شهادت، به کار میاندازد و دارنده آنها را به اوج میرساند. مجید قربانخانی مصداق آیه: «فَمَن یُرد الله ان یهدیه یشرح صدره للإسلام» است. او لایق این عروج بوده و دل باصفا و روح بامرام او ظرفیت آن را داشته است… گوارایش باد و الحقنا الله به انشاءالله.»
کتاب «مجید بربری» اثری است که با تقریظ مقام معظم رهبری در ساحت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس خود به مثالی برای افرادی بدل شد که در ساحت پرچم سبز، مقدس اسلام و جمهوری اسلامی ایران برای سعادت و قرب خود در دنیا و آخرت زندگی را بار دیگر آفریدند.
آنچه در ادامه میآید گفتوگوی صریح و بیپرده خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با کبری خدابخش دهقی نویسنده کتاب «مجید بربری»، زندگینامه شهید «مجید قربانخانی» از شهدای مدافع حرم است که به تازگی تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب در قامت رویداد «قهرمان ملی» رونمایی شده است.
ایکنا- خانم خدابخش برای آغاز گفتوگو از شهید «مجید قربانخانی» بگویید. شهیدی که زیستی عجیب و متفاوت را سپری کرد تا درنهایت به عنوان یکی از شهدای مدافع حرم آسمانی شد. مجید قربانخانی کیست؟
مجید قربانخانی از شهدای مدافع حرم است که در دی ماه سال 1394 در «خانطومان» سوریه به شهادت رسید. او متولد و بزرگشده منطقه «یافتآباد تهران» بود.
دوستان، آشنایان، افراد محل، خانواده، اهالی پایگاه بسیج و همسنگرانش؛ هر وقت میخواستند به یکی از مهمترین ویژگی او اشاره کنند، این شهید بزرگوار را فردی «شوخطبع» خطاب میکردند. به عنوان مثال هر زمانی که از او میپرسیدند که اهل کجای تهران است؟ او منطقه یافتآباد را به عنوان محلی که به دنیا آمده و بزرگ شده بود را با منطقه «زعفرانیه» به عنوان یکی از مناطق بالانشین تهران ادغام میکرد و میگفت «اهل «یافترانیه» هستم!» همین ویژگی مجید قربانخانی بود که همگی بر آن اعتقاد داشتند که زندگی برای او بیش از آنکه وجه و رویکردی جدی داشته باشد شوخی بود.
ویژگی دوم او را باید در عقبه، گذشته دوران نوجوانی و جوانیاش جستجو کرد. «مجید» فردی بود که همیشه چاقو در جیب داشت! و در دوران نوجوانی و جوانی شیطنتهای بسیاری داشت. به گونهای که به هر مناسبت و اتفاقی وقتی در منطقه یافتآباد یا محلههای اطراف آن نزاع و دعوایی به وجود میآمد همه سراغ مجید را میگرفتند و میگفتند: «اگر مواظب مجید باشیم میتوانیم آن دعوا را به آرامش برسانیم!» و به قول معروف «اگر حواسمان به مجید باشد بقیه مسائل را میتوان حل کرد.»
روزی «مجید» خالکوبیای را روی دست یکی از دوستانش میبیند و به قول خودش «جو او را میگیرد» و او نیز روی دست خود را خالکوبی میکند!
او مدتی در بازار آهن کار میکرد. بعد تصمیم میگیرد که با «دایی حسن» خود قهوهخانهای بزند. در این مسیر اتفاقها، ماجراهای مختلف و متعددی برای او میافتد که پیشنهاد میکنم خوانندگان این گفتوگو برای آنکه با فراز و فرود زندگی شهید مجید قربانخانی و آنچه که در مسیر زندگی بر او گذشت بیش از پیش مطلع شوند به خواندن کتاب «مجید بربری» بپردازند.
بعد از تأسیس قهوهخانه، «مجید» که همیشه همراه دوستانش بود، قلیان میکشیده و همواره مشغول خوشگذرانی بود؛ اما در همان زمان و در این سبک زیستِ «مجید» نیز نقطه عطف بسیار مهمی وجود داشت و آن اینکه «مجید قربانخانی» همواره عکس مقام معظم رهبری و تصویر امامخمینی(ره) را بزرگ در قهوهخانه خود زده بود و همیشه عکس مقام معظم رهبری روی صفحه گوشی او بود.
همه عکسهای «مجید»، چه عکسهای درون قهوهخانه، چه تصاویر گوشی او همگی موجود است و با یک جستجوی ساده میتوان به آنها دست یافت. او علاقه بسیار عجیبی به مقام معظم رهبری حتی قبل از توبه داشت. علاقهای که شاید هیچکس در مقام گفتار و روایت از «مجید» آن را باور نکند؛ باید اسناد، مدارک و تصاویر موجود از این اتفاق را هر خواننده و شنوندهای ببیند و بشنود تا به میزان علاقه مجید قربانخانی به مقام معظم رهبری و احترام و ارزشی که برای او قائل بود پی ببرد.
«مجید» شیطنتهای مختلف و متعددی را تجربه میکرده؛ مدام به فکر خوشگذرانی بود و با توجه به آنکه ما در جامعه و عرف خود یکسری خط قرمزهایی را قائل هستیم و به قولی «مجید» برخی از خط قرمزها را نیز رد کرده بود؛ اما این ویژگی یعنی عرض ارادت و دوست داشتن به مقام معظم رهبری را در همان دوران زندگی و سالهای زیست خود قبل از توبه داشت.
همه اینها با تار و پود زندگی «مجید» گره خورده بود تا اینکه «آقا مجید» قصه از جایی به بعد از همه کارهایش خسته میشود و به کربلا میرود. او در مسیر پیادهروی اربعین که آن را نیز با دوستانش تجربه میکند هنگام رفت همان مجیدِ شوخطبع و خوشگذران بود که مدام در حال گفتن، خندیدن و انجام برخی از شیطنتهاست ولی به محض آنکه پایش وارد حرم امیرالمؤمنین(ع) میشود گویا همه چیز برای او میایستد، تغییر میکند و این پسر به پسری متفاوت بدل میشود. آرام میشود؛ کمتر حرف میزند و میخندد یا شوخی میکند و گویا در مسیر پیادهروی انقلاب بزرگی در درون «مجید» به وجود میآید تا آنکه روبهروی حرم امام حسین(ع) میایستد.
دوستانش اینگونه روایت میکنند که ما شاهد بودیم «مجید» ساعتها روبهروی حرم امام ایستاده بود. گریه میکرد و در حال صحبت با امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) بود. حرف زد؛ حرف زد؛ حرف زد؛ گریه کرد؛ گریه کرد؛ گریه کرد و وقتی که از «بینالحرمین» خارج میشد به آدمی دیگر بدل شده بود.
دوستانش از او میپرسند که «مجید از امام حسین(ع) چه خواستی؟» و او در جواب میگوید: «از امام حسین(ع) خواستم آدم شوم.» همین! یعنی مسیر رفت و برگشت در پیادهروی اربعینی که مجید قربانخانی آن را تجربه کرد گویا دو مسیر و جهان متفاوت بود که «مجیدِ» رفت با «مجیدِ» برگشت به دو انسان متفاوت بدل شده بود.
وقتی «مجید» به ایران برمیگردد تمام وجود و حتی ظاهرش تغییر میکند. نوع حرف زدنش؛ نوع لباس پوشیدنش؛ نوع ارتباط با دوستانش؛ نوع سر زدن به مکانهایی که پیش از آن میرفت؛ همه تغییر میکند. گویا در این مسیر دست خدا نیز یاریگر او بود و انقلابی که امام حسین(ع) باعث شده بود تا در وجودش به وقوع بپیوندد سبب میشود که او در این مسیر با انسانهای متفاوتی ازجمله بسیج محله و تعدادی از رزمندگان محور مقاومت آشنا شود.
مجید بعد این تحول با «شهید مرتضی کریمی» و جواد قربانی آشنا میشود. آن زمان پایش به هیئت باز میشود. «مجیدی» که تنها پیش از این اتفاق روحی تنها در دهه محرم به مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان، امام حسین(ع) میرفت؛ حالا هر شب جمعه و هر شب چهارشنبه به هیئتها و مراسم عزاداری میرفت و تمام مدت در آنجا حضور داشت.
دوستانش روایت میکنند که شبی «مجید» در هیئت «مرتضی کریمی» به شدت منقلب میشود. او بعد از آنکه در همین هیئت با گروه تروریستی و تکفیری «داعش»، فلسفه سیاه و پلید آن آشنا میشود، آنقدر گریه میکند، خود را میزند و فریاد میزند که «مگر ما مرده باشیم که بخواهند به حرم دختر علی(ع) نگاه چپ کنند! ما میرویم و دفاع میکنیم.»
بعد از این اتفاق او برای حضور در جبهه مقاومت ثبتنام میکند. باز هم در این مسیر اتفاقهای مختلفی برای «مجید» میافتد تا آنکه او به سوریه میرود و در منطقه «خانطومان» به شهادت میرسد.
نتیجهگیری همه آنچه که در پاسخ به این پرسش بیان کردم را شاید در یک جمله بتوان خلاصه کرد و آن اینکه «امام حسین(ع) مجید را برای خودش میخرد.»
ایکنا- نظایر افرادی مانند شهید مجید قربانخانی که در مسیر آشنایی با نور معرفت ائمه اطهار(ع) و گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی شاهد تغییر ماهوی، بنیادین آنها و استحالهشان از اشخاصی نامأنوس با هنجارهای اجتماعی تا افرادی انقلابی، مذهبی و درنهایت حتی رسیده به درجه رفیع شهادت را در تاریخ انقلاب جمهوری اسلامی ایران داشتهایم. میتوانم به شهید «شاهرخ ضرغام» ملقب به «حُر انقلاب» اشاره کنم که کتاب «شاهرخنامه» از زیست او نوشته شده است. فردی که دنیایی متفاوت و فردی ناهنجار با کُنشهای اجتماعی بود اما در پسِ تمامی این ناهنجاریها با معرفت و معارف ائمه اطهار(ع) و مبانی انقلاب اسلامی آشنا میشود و تا مرتبه شهادت هم پیش میرود. آیا شهید مجید قربانخانی را خانم خدابخش خود انتخاب کرد؟ سفارشی از سوی ناشر برای نگارش این اثر بود؟ یا در مسیر تحقیق و پژوهش به عنوان یکی از نویسندگان حوزه «ادبیات مقاومت»، خاصه شهدای مدافع حرم با او آشنا شدید و تصمیم گرفتید تا کتاب زندگینامه او را بنویسید؟
من به غیر از یکی دو مورد از کتابهایم که سفارش انتشارات بود همه کارها را شخصی پیش برده و به سرانجام رساندهام. یعنی از انتخاب سوژه، کار تحقیق، گفتوگو، مصاحبه، پژوهش و درنهایت قلمی کردن آنچه که با محوریت آن سوژه و فرد شهید انتخاب کرده بودم، همگی توسط خودم انجام شده است.
در ارتباط با شهید مجید قربانخانی نیز اتفاق همینگونه بود و همان ابتدا به خانواده او گفتم که از طرف ناشری برای نگارش این کتاب معرفی نشدهام! خدا را شاکرم که تمامی اعضای خانواده، دوستان، هممحلهایها و همرزمان مجید کاملاً در مسیر روایت زندگی او بدون هیچگونه سانسور و مخفی کردن بخشی از وجوهش با من همراه بودند. اتفاقا اعضای خانواده و به ویژه خواهر و مادرش گاه به من تأکید میکردند که این مسئله که شاید چندان با عرف جامعه ما خوانش نداشته باشد را نیز حتماً در کتاب بدون هیچگونه سانسوری بیاورم.
سال 1395 با پایگاه خبری «مشرق نیوز»، گروه ادبیات پایداری آنها همکاری و با خانواده شهدای مدافع حرم مصاحبه میکردم. آن سالها بحث «مدافعان حرم» بسیار داغ بود و هفتهای نبود که ما حداقل یکی، دو شهید نداشته باشیم. من به واسطه آن پایگاه خبری با خانواده شهدا ارتباط برقرار میکردم تا آنکه با خانواده شهید قربانخانی آشنا شدم.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که من پیش از آنکه بخواهم درباره شهدا بنویسم و با خانواده آنها گفتوگو کنم، ابتدا جستوجوهایی را در فضای مجازی انجام میدادم. درباره یگان آن شهدا؛ اینکه اهل کجا هستند و شمایلی از آن شهید را درباره اطلاعات شناسنامهای و دانش ابتدایی به دست میآوردم و بعد به سراغ مصاحبه و گفتوگو با خانواده آن شهید میرفتم.
بعد از آشنایی با خانواده شهید قربانخانی و پیش از حضور در منزل آنها برای گفتوگو؛ همین مسیر جستجو را پشت سر گذاشتم. جالب آن بود که با کمترین اطلاعات در این حوزه مواجه شدم. تنها دریافتم که یک گروه 13 نفره بودند که با هم به سوریه و منطقه خانطومان اعزام شدند! این تمام اطلاعات من بود که در یک خط خلاصه میشد! اطلاعات دیگری درباره شهید قربانخانی با وجود جستوجوهای متعدد به دست نیاوردم.
اولین پرسشی که همواره در مواجهه با خانواده شهدا برای گفتوگو درباره فرزندان شهیدشان میپرسیدم مبتنی بر آن بود که گروه اعزامی آن شهید چه بوده است. تا اینکه متوجه شوم آن شهید بزرگوار از طرف لشکر؛ ارتش؛ سپاه اعزام شده و یا به شکل شخصی پای در این مسیر گذاشته است.
خواهر مجید قربانخانی اولین فردی بود که با او گفتوگو کردم. وقتی درباره گروهی که او اعزام شد پرسیدم به من گفت که «برادرم از طرف گروه فاتحین اعزام شده است» و تا این را شنیدم؛ متوجه شدم که مجید قربانخانی یکی از بسیجیانی بود که در قالب نیروهای مردمی پای در این مسیر برای اعزام به سوریه گذاشته است.
بههمین سبب فکر کردم که او باید مانند بسیاری از بسیجیان کشورمان آشنا با مبانی انقلاب، معارف ائمه اطهار(ع) و متعهد به گفتمان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران باشد. افرادی که آرزوی آنها شهادت است و پای در این مسیر، مانند قاطبه شهدای بزرگوار مدافع حرم که در این مسیر قدم گذاشتهاند و با این دست از نگرش ردهبندی میشوند.
پرسش دومم از خواهر شهید قربانخانی شغل او بود. همین که او گفت که برادرم قهوهخانه داشت! متوجه شدم که این فرد با بسیاری دیگر از افرادی که پای در این مسیر گذاشته و به شهادت رسیدهاند کاملاً متفاوت است. با خود گفتم تا کنون بیش از 100 خانواده شهدا را برای پایگاه خبری مصاحبه کرده بودم و شهید قربانخانی اولین شهیدی بود که صاحب قهوهخانه بود. همین مسئله برای خود من نیز بسیار بسیار جذاب بود.
درنهایت وقتی که گفتوگو تمام شد آن مصاحبه را با تیتری که کمی شیطنت نیز در آن بود منتشر کردیم. تیتر مطلب این بود «خالکوبی مجید سوزوکی در خانطومان سوریه پاک شد» و همین تیتر بود که در عرض کمتر از دو سه ساعت بیش از 20هزار بازدید از این مطلب در پایگاه خبری ثبت شد تا جایی که مدیر پایگاه خبری در نزدیکی سحر ماه مبارک رمضان با من تماس گرفت و گفت «این پایگاه خبری طی چند ساعت گذشته رتبه نخست جستوجو و بازدید مطالب میان وبسایتهای (تارنما) موجود در کشور را داشت.»
در حقیقت بعد از انتشار این خبر بود که شاهد اطلاعرسانی خبرگزاریها با محوریت این شهید و همچنین باز شدن پای نام این شهید در شبکههای خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بودیم. همه این اتفاقها دستبهدست یکدیگر داد تا اینکه تصمیم گرفتم تا کتاب بعدیام مبتنی بر نام این شهید؛ سلوک متفاوت او در مسیر زندگیاش تا شهادت باشد. تا قبل از این کتاب (مجید بربری) من چهار کتاب را با محوریت شهدای مدافع حرم منتشر کرده بودم و «مجید بربری» به پنجمین کتاب من در این عرصه بدل شد.
بیان این نکته نیز لازم و جذاب است که در مسیر تدوین و نگارش کتاب؛ خانواده او نیز که مانند خود «مجید» همان مرام و معرفت «مشتیگری» و «لوطیگری» را داشتند پابهپای با من همراه بودند. حتی در مواردی افرادی که «مجید» را در محل و پایگاه بسیج یا هیئت میشناختند، گرد هم جمع میکردند تا من بتوانم دقیقترین اطلاعات را درباره فرزند شهیدشان برای نگارش این کتاب به دست بیاورم.
تأکید میکنم که من در روایت این کتاب با سانسور و ممیزی مطلبی مواجه نبودهام که خانواده به من بگوید چه چیزی را بنویسم و چه چیزی را ننویسم، به هیچ وجه اینگونه نبود! حتی در پارهای از موارد مطالبی را که من احساس میکردم شاید نباید عنوان و گفته شود خانواده تأکید داشتند که حتماً در کتاب آورده شود.
ایکنا- خانم خدابخش بیتردید و با قدرت میتوان گفت که ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت تنها گونهای در حوزه ادبیات کشورمان است که سرچشمه شکلگیری، نضج و قوام آن به تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی بازمیگردد. روی دیگر سکه آنکه از مقام معظم رهبری گرفته تا بسیاری از کارشناسان و متولیان امر نسبت به «رفتار آفندی» و نه استوار بر «رفتار پدافندی» در حوزه «جنگ نرم» با محوریت ترویج معارف شهدا، داشتهها و گنجینههای انقلاب شکوهمند اسلامی در ساحت ادبیات تأکید داشتهاند؛ اما مسئله این است که آنچه طی یک دهه اخیر با محوریت عیارسنجی ادبیات مقاومت مورد رصد قرار گرفته همسو با نقاط قوت و آسیبهایی نیز مواجه است. از زاویه دید شما اگر بخواهید به آسیبها یا نقاط قوت این گونه ادبی اشاره بفرمایید آن چه خواهد بود؟
یکی از مواردی که بسیار باید به آن دقت داشت توجه این نکته مهم است که نویسندگان حوزه «ادبیات مقاومت» این روزها مخاطبان هدفشان باید نسل نوجوان و جوان در اولویت اولشان باشد.
بله این درست است که ما برای تمامی مخاطبان در گروههای سنی مختلف مینویسیم؛ اما آنچه که رسالت قلم این افراد خاصه در حوزه تاریخ شفاهی، مستندنگاری و معرفی شهدای کشورمان استوار است به این مهم بازمیگردد که مخاطبان هدفش آنها را نسل نوجوان و جوان امروز تشکیل میدهند.
چرا؟ پاسخ واضح است! در حوزه تأثیرگذاری بر مخاطبان، گونه ادبیات پایداری و مقاومت میتواند بیشترین تأثیر و تأثر را بر این گروه هدف یعنی نسل نوجوان و جوان بگذارد.
در این مسیر نخستین مؤلفه آن است که آن جوان و نوجوان و در ادامه دیگر گروههای سنی، برای همنشینی؛ انس و الفت هر چه بیشتر با حوزه ادبیات دفاع مقدس خاصه در حوزه مستندنگاری و روایت زندگینامه شهدا باید حس همذاتپنداری داشته باشند. یعنی اینطور نباشد که منِ نویسنده در معرفی شهدا، آنها را در قالب موجود آسمانی معرفی کنم و مدعی باشم که او از زمانی که به دنیا آمده و به شهادت رسیده فردی علیهالسلام بوده و هیچ کار خطا و اشتباهی نداشته تا به مقام بلند شهادت نائل شده است.
باید علاوه بر اینکه نقاط مثبت شهید را میآوریم؛ باید او را در قامت یک انسان؛ حتی اگر خطا و اشتباهی انجام داده نیز معرفی کنیم. کتاب داستان و روایت من باید به گونهای باشد که وقتی فردی کتاب من را میخواند، حس همذاتپنداری داشته باشد.
درباره همین شهید، یعنی مجید قربانخانی، میتوانیم این کتاب را حتی به پسر نوجوان و جوانی بدهیم که خالکوبی دارد! به پسری که همان شیطنتها را دارد و شاید گاه نسبت به خطوط قرمز عرف جامعه، پا را فراتر نهاده است. میتوانید کتاب را به او نیز ارائه داد. یا به دختری که مثلاً کم حجاب است.
کتابهایی از این دست میتواند نسخهای برای ارائه الگو و همراهی این افراد جهت آشنایی با معارف و مبانی انقلاب، شهدای انقلاب و افرادی که پای این انقلاب برای ماندگاری، صلابت؛ حریت، قدرت و امنیت آن جان خود را فدا کردهاند. به وسیله همین جنس نگاه، خاصه زبان زیباییشناسانه ادبیات، قصه و داستان است که میتوانیم به همان نوجوان و جوان بگوییم که راه برگشت همیشه وجود دارد اگر بتوانیم به واسطه ادبیات همین مفهوم را میان نسل نوجوان و جوان امروز جریانساز کنیم؛ میتوانیم دست به فرهنگسازی بزرگی بزنیم و مدعی باشیم و بگوییم همه انسانها خطا میکنند و ممکن است در مسیر زندگیشان دست به اشتباه بزنند؛ اما راه برگشت و قدم گذاشتن در مسیر صحیح، درست و راست همواره وجود دارد. چنین دسته از اقداماتی میتواند راهگشای مسیر برای یک جامعه در مسیر تعالی آن باشد.
نمونههایی از این دست نیز پیش از این وجود داشته است. طی همین مدت از زمان انتشار کتاب «مجید بربری» بیش از 200، 300 نفر از پسرها و دختران نوجوان با من و خانواده «مجید قربانخانی» تماس گرفته و گفتهاند که بعد از خواندن کتاب و آشنا شدن با او، زندگیمان متحول شده است. حتی همین ماه گذشته خانمی از استرالیا با «مجید» آشنا شده بود. او به ایران آمد؛ پدر و مادر «مجید» را با خود به کربلا برد. این خانم هنوز در ایران حضور دارد.
من به عنوان نویسنده و همه همکارانم که در این حوزه قلم میزنند باید به گونهای بنویسیم که جوان، نوجوان و خواننده ما بتواند با قهرمان همذاتپنداری کند و بگوید که من شبیه او هستم؛ نه اینکه ما موجودی ماورایی را در کتاب بسازیم که او را موجودی بدون اشتباه و بری از خطا نشان بدهیم، اینکه درنهایت به شهادت رسیده است و انتظار داشته باشیم مخاطب ما این قهرمان را قبول کند؛ بپذیرد یا به عنوان الگو از او استفاده کند.
خوشحالم به یاری خداوند سعادتی که در مسیر قلمزدن برای این حوزه یعنی «ادبیات مقاومت» داشتم و البته مزین شدن این کتاب به لطف، مِهر مقام معظم رهبری و تقریظی که بر آن نوشته بودند میتوانم اشاره کنم که پیش از رونمایی از تقریظ کتاب «مجید بربری» چاپ 21 بود اما بعد از تقریظ مقام معظم رهبری این کتاب به چاپ 60 رسیده است.
اینکه جوان ما امروز این کتاب را بخواند، مسیر او تغییر کند؛ این بزرگترین افتخار برای من به عنوان نویسنده به شمار میرود. اینکه توانسته باشم به واسطه یک کتاب راه یک جوان را تغییر دهم به خود افتخار میکنم و البته آن را از برکات وجود شهدای بزرگواری مانند شهید قربانخانی میدانم.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source