Wp Header Logo 1426.png

به گزارش شهرآرانیوز؛ امیر پورکیان که پیش‌تر با آثاری، چون «ممنوعه» به یاد آورده می‌شد، در این مجموعه تلاش کرده است موضوعات بحث برانگیز را دست مایه روایت خود قرار دهد. پورکیان در «ممنوعه» با پرداختن به مسائل اجتماعی و خانوادگی کوشیده بود تا توجه مخاطب را جلب کند، اما ناهماهنگی‌های روایت، شخصیت پردازی‌های سطحی و غرق شدن در حاشیه ها، اثر را به تجربه‌ای ناموفق بدل کرد. این الگوی ناتمام، حالا در «غربت» نیز تکرار شده است؛ اثری که بیش از هر چیز به دلیل اغراق در روایت و پرداخت، از مسیر اصلی اش منحرف می‌شود.

بیانیه تحمیلی

«غربت» با یک بیانیه درباره حاشیه نشینی آغاز می‌شود؛ متنی پر از ادعا که از همان ابتدا تکلیف را روشن می‌کند. این سریال قرار نیست در مسیر روایت به کشف حقیقت برسد، بلکه قرار است پیام خود را از همان ابتدا با چکش بر سر مخاطب بکوبد. این نحوه آغاز نه تنها باعث کاهش تعلیق و جذابیت اثر می‌شود، بلکه رویکردی تحمیلی دارد که به مخاطب فرصت نمی‌دهد تا خودش، در پایان قسمت آخر، به استنباط برسد.

مکانی به نام «غربت» که لامکان است

یکی از ضعف‌های بزرگ سریال، نبود پرداخت بصری باورپذیر به مکان اصلی داستان است. «غربت» نام مکانی است در حاشیه شهر، اما از جزئیات آن چیزی نمی‌بینیم که بتواند هویتی مشخص به این فضا بدهد. زمین‌های خاکی، چند کانکس پراکنده و عبور یک خط راه آهن، همه چیزی است که از این مکان می‌دانیم. اما این عناصر کلیشه‌ای برای خلق یک دنیای ملموس کافی نیستند. مخاطب قرار است مشکلات و معضلات حاشیه نشینی را از دل جزئیات ببیند و حس کند، اما این «غربت» درعمل لامکان است و نمی‌تواند حس خاصی را منتقل کند.

در این لوکیشن تصنعی، استفاده اغراق شده از لنز تله در بیشتر نما‌ها که تصاویری شبیه کلوزآپ‌های از راه دور به ما می‌دهد، گویا برای مستندنمایی به کار رفته است، اما نتیجه چیزی جز فاصله گرفتن مخاطب از ماجرا‌ها نیست. این انتخاب، به جای آنکه اثر را واقعی‌تر کند، تصنعی و خسته کننده می‌کند. بماند که در هر قسمت دوسه نمای بی منطق هم وجود دارند.

پیرنگی که گم شد

سریال «غربت» با ترکیبی از یک رابطه عاشقانه و پیرنگ دزدی از کمیته امداد آغاز می‌شود. اما این عاشقانه، به دلیل نبود پیش زمینه و پرداخت مناسب، مطلقا باورپذیر نیست. ما هیچ چیز از دو شخصیت عاشق پیشه نمی‌دانیم و نمی‌توانیم دلیل این علاقه را بفهمیم. درمقابل، خرده پیرنگ دزدی، جذاب‌تر به نظر می‌رسید و می‌توانست موتور محرک درام باشد و به مرور همه غربت نشینان را به روش‌های مختلف درگیر کند؛ درحالی که دقیقا برعکس این اتفاق رخ داد و این خط داستانی هم در دل آشفتگی سکانس بندی‌ها و شلوغی روایت‌ها به حاشیه رانده شد.

نوایی برای پوشاندن حفره‌ها

موسیقی تلفیقی «غربت» به خودی خود آزاردهنده نیست و حتی می‌تواند برای مخاطب نسل زد جذاب هم باشد، اما میزان استفاده از آن به قدری زیاد است که به مرور درام را زیر سایه خود می‌گیرد. مخاطب احساس می‌کند فیلم ساز از موسیقی به عنوان ابزاری برای پرکردن حفره‌های داستانی و دراماتیک و سرپوش گذاشتن روی سهل انگاری‌های مختلف، استفاده کرده است. این حجم از حضور موسیقی، نشانه‌ای از نبود تعادل در اجراست.

کمدی ناخواسته حاشیه نشینی

گریم شخصیت‌ها در «غربت» یکی از نقطه ضعف‌های بزرگ سریال است. شخصیت‌های این اثر تقریبا هیچ کدامشان ظاهر معمولی ندارند و این درحالی است که حاشیه نشینان اتفاقا آدم‌هایی معمولی هستند. لکه‌های روی صورت بهاره کیان افشار و حسین مهری که دست بر قضا دلداده هم هستند، یک شوخی نوجوانانه به شمار می‌رود.

جنگل انبوه ریش و موی مهدی حسینی نیا او را ترسناک‌تر نمی‌کند و شهاب مظفری هم در نقش ادی مورفی با ظاهر و شمایل یک گانگستر آمریکایی جلوی دوربین رفته که فقط یک ماسک درشت و مضحک است. اما بدتر از همه این ها، انتخاب بازیگران زن اصلی سریال «غربت» است. فیلم ساز، اما تلاش کرده است تا با گریم‌های بیرون زده و عناصر فرعی، این بازیگران را از ریخت بیندازد و به عنوان حاشیه نشین‌های فقیر به مخاطب قالب کند.

ترکیب عربده و خشونت

حجم عربده و خشونت در سریال بیش ازحد است و بدتر از آن، ادعای حرف‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی هم در اثر وجود دارد؛ به ویژه در سکانس بی محتوای مجادله سیدجلال و پسرش یا سکانس تولد نوزادی که می‌خواهند برایش اسم انتخاب کنند، اما تا گردن در شعار فرو می‌روند. «غربت» اثری بیرون زده و شعاری است که تقریبا همه عناصرش بوی اغراق می‌دهند. هر بیننده‌ای به خوبی می‌داند که آنچه در واقعیت حاشیه نشینی وجود دارد فرسنگ‌ها با این اثر فاصله دارد.

source