Wp Header Logo 1671.png

الحمد الله رب العالمین؛ الحمد الله الذی جَعلنا مِنَ المُتِمَسکین؛ به ولایتِ سلطانِ اولیا؛ سُخن‌گذارِ منبر سَلومی؛ سرور مُطَلِبی؛ ابن عم نبی؛ دُرِ هَل عطا؛ مِهر بُرج اِنَما؛ شهسوار لا فَتی؛ پیشوای انبیا؛ عُروهِ الوثقی؛ کلمه الحُسنی؛ سِیدِ الاُوصیا؛ عِمادِ الاَصفیا؛ رُکن الاولیا؛ آیت‌الله العظمی؛ خَیرُ المومنین؛ اِمامَ المتقین؛ اولُ العابدین؛ اَزهَدُ الزاهدین؛ زَینُ الموحدین؛ حبل الله متین؛ لنگر آسمان و زمین؛ وجه الله؛ عین الله؛ نور الله؛ سِر الله؛ اُذُن الله؛ باب الله؛ روح الله؛ سیف الله؛ عبدالله؛ اسدالله الغالب؛ علی ابن ابی طالب(ع).

همه این صفات بر یک فرد شاید در عقل نگنجد؛ اما وقتی صحبت از امیر بیان، شیر ژیان، مولای متقیان، حضرت علی(ع) باشد این صفات، دو، دَه، صد و هزاران بیشتر نیز کم است تا فقط در وصفش سخن بگوییم و این مجمل حکایت حدیث بیش ‌از 11200 بیت دلدادگی شاعری «ربیع» نام؛ مُحب علی و پرچمدار شیعه در قرن پنجم هجری است.

منظومه «علی‌نامه» او چون ستاره‌ای درخشان در حوزه منظومه‌های حماسی؛ هم راوی فصلی از تاریخ همدل شدن با تنفس روزبه‌روز و رَج زدن است با ایامی که علی(ع) بر زمین و خدایش بر آسمان حامی مظلومان بود و از سویی ‌سندی بر هویت درازنای دلدادگی شیعه به حُب علی و پیوستن آنها به محبان اهل‌ بیت(ع) به شمار می‌رود.

ایام فیروزان؛ نورانی و بهجت‌آفرین میلاد مسرور مولای متقین در کنار بهانه‌های مختلف برای بیشتر نگریستن و اندیشیدن بر جایگاه و ردپای قابل رصد آن بزرگمرد؛ تنها جهت همگامی در سایه تبعیت از آموزه‌هایش برای هر فرد با هر دین؛ نژاد؛ رنگ؛ قوم؛ جغرافیا؛ گویش؛ بینش؛ منش؛ روش و نگرش سرآمدی است در حوزه نقد و نظر بر کاروان هزاره شعر و ادب فارسی که بر همین نمط و درازنای تاریخ دلدادگی به مهر حضرت امیر(ع) می‌توان روایت شعر دینی، شیعه و علوی را به چشم دید و به جان پسندید.

هنوز آماده نیست//// شعر فارسی و چرایی قلت مدح خلفا و کثرت ستایش علی(ع)/ ادعای بی‌سند سروصدای بی‌جهت است + فیلم

هر آنچه که ذکرش رفت و بیش ‌از اینها بود تا سبب و بهانه‌ای شود به ساحت هم‌نشینی با دکتر رضا بیات از مصححان منظومه حماسی «علی‌‍‍نامه» به گاه رسیدن به یکی از ایستگاه‌های تقویمی اعیاد بشکوه رجب المرجب، از جمله سیزدهمین روز آن که میزبان روز میلاد حضرت مولی الموحدین است.

بخش نخست این گفت‌وگو  در بطن و متن روایت تاریخ با نشان روشن حقانیت علی(ع) و اهل‌ بیت(ع) گذشت که صحه مِهر تاریخ نیز بر این حقانیت مَمهور کرده آنچه که باید هر چند به فصل و وقت عینیتش نشد و امروز تمام آن نشدن‌ها در آغوش محبان علی(ع) فصلی برای فخر مسلمانان شیعیان و در نگاهی کلان‌تر تمام افرادی است که مردی، منش بزرگمردی، انسان‌داری و سخاوت را در نامی چون مولای متقیان(ع) جست‌وجو می‌کنند.

روی دیگر این حقیقت ازلی و ابدی مهر تابنده مولا علی(ع) به معاندینی باز می‌گردد که در کنار تمام عنادورزان تاریخ از زمان زیست علی(ع) تا امروز برای کمرنگ کردن سایه گسترده آن بر عالم و آدمیان از هیچ کوششی فروگذار نبودند و ابرمردی چون امیر بیان(ع) را بهانه‌ای برای ایجاد نفاق میان شیعه و سنی که خدا؛ قبله‌ و کتابشان یکی است قرار داده‌اند.

برهمین نمط؛ فصل دوم گفت‌وگو با رضا بیات را بر محور بهانه‌هایی قرار دادیم که حاسدان و عاندان عظمت حضرتش جای منظومه «علی‌نامه» را در ساحت ایجاد تفرقه، نفاق و کینه میان مسلمانان برای حکمرانی مستبدان و زورگویان بهانه قرار دادند.

حلقه وصل این ورود به ساحت دریافت کاشت بذر کینه و نفاق را از دو آیین به قدمت رشد اسلام و نضج آن در ایران تمدن‌ساز یعنی «مناقب‌خوانی» و «فضائل‌خوانی» دراین فصل گفت‌وگویی به میان آوردیم و از رضا بیات، یکی از مصححان «علی‌نامه» پرسیدیم که چرا با وجود عدم سندیت تاریخی مبنی ‌بر قرار دادن مناقب‌خوانی ذیل سایه ارادت شیعیان به اهل‌ بیت(ع) و گنجاندن فضائل‌خوانی برای بیان فضائل خلفای اهل‌ سنت؛ چگونه است که مدعیان این روایت بدون استناد به هیچ روایت و سندی حتی در نگرش‌های آیینی نیز به فکر کاشت بذر نفاق هستند.

انجام، فرجام و سرانجام پایان‌بخش فصل دوم این گفت‌وگو نقب و نظری در طی گذار هزاره تطور و تحول «شعر علوی» تا امروز و گشت‌وگذار میان شاعران آنِ اکنون سرزمینمان در ساحت دلدادگی به شعر علوی است و سنجیدن عیار آنکه آیا نسل امروز شاعران توانسته‌اند میراث‌دار این گنجینه عظیم به ‌خوبی و نیکی باشند یا خیر؟

حاصل این پرسیدن، گفت و شنود در ادامه مهمان خاطرتان خواهد شد.

هنوز آماده نیست//// شعر فارسی و چرایی قلت مدح خلفا و کثرت ستایش علی(ع)/ ادعای بی‌سند سروصدای بی‌جهت است + فیلم

ایکنا- بخش دوم این گفت‌وگو با ارجاع به مقدمه بیان شده با گشودن این منظر آغاز کنیم که یکی از مؤلفه‌هایی که در حوزه آیین‌های مذهبی کشورمان در بهره‌گیری توامان از حوزه ادبیات و ساخت‌مایه شکل اجرایی آن در قالب رفتارهای نمایش آیینی تعریف و شناسا شده است به دو آیین «مناقب‌خوانی» و «فضائل‌خوانی» باز می‌گردد. از زبان برخی پژوهشگران عنوان شده که یکی از پایه‌های مقوم شکل‌گیری جریان منقبت‌خوانی به عنوان رفتار آیینی-نمایشی به منظومه حماسی «علی‌نامه» بازمی‌گردد که متن، بطن و محتوای آن متکی بر باورها و بینش اعتقادی شیعیان است. همان گروه پژوهشگران با چنین تعریفی، مناقب‌خوانی را در برابر فضائل‌خوانی قرار می‌دهند و ادعای آنها نیز بر این استوار است که متن و محتوای فضائل‌خوانی وامدار رفتارهای آیینی اهل تسنن است. نگاه شما درباره طرح این دوگانه چیست؟ آیا در مقام پژوهشگر حوزه ادبیات دینی چنین وجه تمایزی را بر مدار تقسیم و تفکیک مناقب‌خوابی و فضائل‌خوانی با نگاه ارتباطی به باورهای شیعی و سنی قائل هستید؟ چون در حوزه رفتارهای نمایشی و آیینی، ما در کشور چنین خط تمیزی را شاهد نیستیم!

برای پاسخ به این پرسش شما نیازمند روایت تاریخچه‌ای کوتاه هستم و آن اینکه تسنن و تشیع در دوره‌های آغازین صدر اسلام به اینگونه که ما امروز از آن تعریف داریم وجود نداشته است. پرسش این است که این تعریف و نگاه امروزی در مواجهه با شیعه و سنی از چه زمانی به وجود آمده است؟

ابتدا و پیش از هر چیز تاکید می‌کنم در این لحظه و در مسیر بیان این نگرش تاریخی بحث من اعتقادی نیست بلکه تاریخی است.

حال برای پاسخ به این پرسش که از چه زمانی این نگاه و تعریف امروزی درباره شیعه و سنی به وجود آمده است باید به دل تاریخ سفر کنیم. به شکل خلاصه می‌توان گفت اغلب مردم با خلیفه اول سپس خلیفه دوم و در ادامه با خلیفه سوم بیعت کردند. بعد بیعت با خلیفه سوم جمع کثیری از همان اغلب مردم بیعت‌کننده خلیفه سوم را کشتند! و با خلیفه چهارم که امیرالمؤمنین(ع) است بیعت کردند و ولایت او را پذیرفتند. نکته مهم از اینجا آغاز می‌شود؛ در این ‌میان، جمعیت آنها که مانند «سلمان» و «ابوذر» شیعه اعتقادی بودند بسیار اندک و محدود بود و همین تعداد اندک نیز در روند اجتماعی تاریخ صدر اسلام در حوزه «تحکیم نگرش‌های اعتقادی» آنچنان نقش جریانسازی نداشتند.

زمانی ‌که امیرالمؤمنین(ع) سکان‌دار خلافت مسلمانان را در قالب ولی امر در دست گرفت؛ عده‌ای سکان‌داری و خلافت او را نپذیرفتند. ادعای آنها این بود که ما خون‌خواه خلیفه سوم هستیم! این بدل شد به جریان عثمانی؛ معاویه؛ بنی‌امیه و نحله و روایت مفصلی که با این نگرش در تاریخ اسلام شکل گرفت.

 به بیان ساده‌تر می‌گویم و آن اینکه روز اول ما سنی‌ای نداشتیم که بگوید خلفای من ابوبکر، عمر، عثمان و علی(ع) هستند؛ عده‌ای بودند که می‌گفتند ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه و گروهی دیگر بودند که می‌گفتند ابوبکر، عمر، علی(ع). در همین اثنا بود که «بنی‌امیه» به حکومت رسیدند. آنها به محض رسیدن به قدرت تمام تلاش خود را برای دشمنی با امیرالمؤمنین(ع) به ‌کار بستند.

سپس حاکمان «بنی‌عباس» (عباسیان) که می‌خواستند سرکار بیایند، سیاستی دوگانه برگزیدند. از یک‌ طرف می‌گفتند ما طرفدار و دوستدار اهل‌ بیت(ع) هستیم، از طرف دیگر ادعای آنها این است که اهل‌ بیت(ع) ما هستیم نه شاخه و سلاله آل علی(ع). به تعبیر ساده می‌توان گفت که نگاه بنی‌عباس بر جذب و دفع به شکل توأمان و هر یک به مقادیر استوار بود. البته باید اذعان داشت که با این نگاه دوگانه کمی فضا گشوده‌تر می‌شود اما کماکان فضای دشمنی با اهل‌ بیت(ع) به شکل جدی در جریان بود و وجود داشت.

ما امروز دشمن اهل‌ بیت(ع) نداریم. اگر می‌بینیم که در سوریه کسی می‌آید و جلوی قبر معاویه می‌گوید ما لشکر اموی هستیم؛ تعجب می‌کنیم و می‌گوییم این پدیده‌ای نوظهور است. در دشمن‌ترین حالت، اگر سراغ داعشی‌ها برویم و از آنها بپرسیم که نگاه شما به علی‌بن‌ابیطالب(ع) یا حسین‌بن‌علی(ع) چیست؟ نمی‌گویند که ما با آنها دشمنیم. می‌گویند که ما به آنها احترام می‌گذاریم اما شما (ایرانی‌ها) شیوه و رفتار اشتباهی دارید و دشمنی ما با شماست! اما اگر به همان تاریخ صدر اسلام برگردیم شاهدیم که نیروهای حاکم و قدرتمند در آن زمان به شکل مستقیم با خود امیرالمؤمنین(ع) به دشمنی می‌پرداختند.

در دوره بنی‌عباس برخورد با دین رویکرد علمی به خود می‌گیرد. «صِحاحِ سِته» (عنوان شش کتب حدیثی معتبر اهل سنت که پس از قرآن کریم مهمترین منابع دینی آنها به شمار می‌رود) نوشته می‌شود. «کتب اربعه» (چهار کتاب حدیثی است که شیعیان آنها را معتبرترین منابع حدیثی خود می‌دانند) نوشته می‌شود و می‌دانیم که صِحاحِ سِته و کتب اربعه به تمامی توسط فضلای ایرانی منطقه خراسان نوشته می‌شود. تفاسیر قرآن به وجود می‌آید. اما با همه اینها در دوره بنی‌عباس هنوز دشمنی با اهل‌ بیت(ع) در کتب اهل سنت به چشم می‌خورد.

در چنین شرایطی «احمد بن حنبل» که آخرین نفر از امامان چهارگانه اهل سنت است به میدان می‌آید با مطرح کردن «غدیر» می‌گوید که مذهب جامعی بنا کنیم. از آن زمان این نگاه چهار خلیفه ابوبکر، عمر، عثمان و علی(ع) شکل می‌گیرد. فراموش نکنیم که تا پیش ‌از این نگرش هنوز دشمنی با اهل‌ بیت(ع) شکل پررنگی داشت.

در چنین فضایی که غریزه علی‌ستیزی وجود دارد، این نگاه و اندیشه بنی‌عباس وارد فضای ایران می‌شود. از اینجا به بعد است که شاهدیم به ‌مرور زمان و آرام آرام حضرت علی(ع) در دسته آدم‌های خوب در تفکر وارد شده بنی‌عباس به ایران قرار می‌گیرد. این چه زمانی است؟ زمان احیا، رواج و نفوذ زبان فارسی به عنوان زبان علم. نکته‌ای که بیان آن لازم است تاکید بر این مهم است که آنچنانکه شاهدیم تا به امروز در ادبیات فارسی به هیچ وجه یعنی به شکل مطلق توهینی به امیرالمؤمنین(ع) نداریم!


بیشتر بخوانید:

«علی‌نامه» سند تشیع ایرانیان است/ دینداری مردم و موج‌سواری صفویه 


فراموش نکنیم که غزنویان به ایرانیان اجازه سخن گفتن به زبان فارسی را دادند اما شرط آنها مدح خلفا بود. اما در این برهه و بازه زمانی به ویژه از دوره بنی‌عباس که آن فضای اندیشه‌گی دشمنی شدید با اهل‌ بیت(ع) وارد ایران شد شاهد بودیم خلفا به شکل گسترده تلاش کردند تا مدح آنها صورت گیرد تا سایه و اسم علی(ع)، حب علی و اهل‌ بیت(ع) و دینداری ایرانیان در بستر سرایش و مدح خلفا کمرنگ و کمرنگ شود اما نکته جالب و حائز اهمیت آن است که این تلاش خلفا برای مدح شدن نگرفت!

هنوز آماده نیست//// شعر فارسی و چرایی قلت مدح خلفا و کثرت ستایش علی(ع)/ ادعای بی‌سند سروصدای بی‌جهت است + فیلم

با وجود تمام تلاشی که خلفا برای بزرگ کردن خود و کوچک کردن اهل‌ بیت(ع) میان ایرانیان داشتند توفیقی حاصل نشد اما چرا؟ پاسخ می‌دهم.

در فرهنگ اهل سنت، خلفا، سه خلیفه یا چهار خلیفه نیستند. چون محدودیتی ندارد. همین خلیفه حال حاضر بنی‌عباس برای اهل ‌سنت خلیفه است و تفاوتی با خلیفه اول آنها ندارد. این فرهنگ وجود دارد و همین الان طرف آنجا زنده است. پادشاه می‌گوید که من تحت امر او هستم اما مردم او را تحویل نمی‌گیرند! همین نگاه و تفکر آن زمان (عباسیان) نیز وجود داشت و شاهد بودیم که آن زمان نیز خلفای بنی‌عباس مدح نمی‌شوند. در ایران مسئله به شکل پُررنگی نمود دارد. شاعر درباری برای سلطان محمود غزنوی شعر می‌گوید اما به خلیفه کاری ندارد!

ما در همین روند سیر تطور ادبیات شاهد غیبت معناداری در عدم روایت ادیبان و شعرا از خلفا هستیم. چه خلفای بنی‌عباس و چه خلفای پیش ‌از آنها؛ رد و نشانی از آنها در مدح آثار ادیبان ایرانی به چشم نمی‌خورد. این نگاه حتی میان آثار ادیبانی که به مدح و ثنای پادشاهان غزنوی می‌پردازند نیز وجود دارد.

در استمرار این نگاه معنادار، آرام‌آرام مؤلفه‌ای به وجود می‌آید. شعرای مادح وقتی می‌خواهند مدح و اذعان به دینداری سلطان غزنوی کنند به ‌عنوان مثال می‌گویند «ای پادشاه! تو صدق ابوبکر را داری؛ عدل عمر را داری؛ حیای عثمان را داری؛ شجاعت و علم علی(ع) را داری»؛ اینجاست که صفات علی(ع) چون شجاعت و علم معنا پیدا کرده و مسیر خود را به ادبیات فارسی باز می‌کند. حال ممکن است این پرسش پیش آید که این نگاه مدح‌کننده تا چه حد در اشعار بروز و ظهور دارد و چه قدر بسط پیدا می‌کند؟ پاسخ جالب است، باید گفت حداکثر در یک یا دو بیت!

آرام‌آرام شاهد بیشتر جا افتادن اوصاف امیرالمؤمنین(ع) در روایت ادیبان و شاعران حتی شاعران مادح پادشاهان هستیم. ابیات مربوط به امیرالمؤمنین(ع) بیشتر می‌شود. تأکید می‌کنم این مسئله الزاماً به نگاه شیعی ارتباطی ندارد. حتی آن نگاه مدح شاعر دربار غزنوی که به شکل کامل مقید به فرهنگ سنی است وقتی می‌خواهد پادشاه را مدح کند او را به علی(ع) تشبیه می‌کند.

وقتی اشعار آن دوره را مرور می‌کنیم متوجه این تفاوت آشکار می‌شویم. به عنوان مثال در دیوان یک شاعر وقتی به پایان دیوان او و اَعلام نگاه می‌کنیم می‌شویم آن شاعر در کل دیوان 20 بار به شکل جمعی نام سه خلیفه آورده اما نام حضرت امیر(ع) به ‌تنهایی 80 بار در دیوان او تکرار شده است.

اینجا همان نقطه‌ای است که شاهد غلبه قطعی عظمت، ابهت، نام و شکوه علی‌بن‌ابیطالب(ع) در حوزه ادبیات و فضای شعر فارسی و شاعران ایران‌زمین هستیم. باز هم تأکید می‌کنم این اتفاق و تفاوت آشکار در فضای شعر شاعرانی که کارشان مدح پادشاهان آن زمان است رُخ‌نمایی می‌کند. در استمرار همین روند کار به ‌جایی می‌رسد که مدایح مستقل به ‌نام امیرالمؤمنین(ع) سروده و منتشر می‌شود.

یعنی شاعر خطاب به پادشاه می‌گوید که من الان به تو کاری ندارم و می‌خواهم شعری در مدح علی‌بن‌ابیطالب(ع)، 20 بیت، 30 بیت یا یک قصیده برای او بسرایم.

به گواه تاریخ ادبیات ایران و آثاری که تا این لحظه در جمیع اشکال نسخ خطی و کار پژوهشی به دست ما رسیده این مهم رُخ‌نمایی می‌کند که برای هیچ ‌یک از سه خلیفه، هیچ‌ وقت، هیچ شعر مستقلی گفته نمی‌شود. این را به شکل جدی و مستند به روند بیش‌ از دو دهه کار تحقیقی می‌گویم. من 20 سال از عمرم را سر این کار گذاشته‌ام، میان تمامی منابع و اسناد موجود جست‌وجو کرده و کماکان درحال جست‌وجو هستم. تا قرن سیزدهم هیچ خبری از شعر مستقل برای خلفا در تاریخ ادبیات وجود ندارد.

آنچه در قرن سیزدهم در قالب مدح خلفا در اشعار فارسی‌زبانان وجود دارد نیز بسیار اندک و انگشت‌شمار هستند. فراموش نکنیم همین اشعار معدود نیز تنها در کشور هندی سروده و متولد شده‌اند که در آن بازه زمانی این کشور تحت تسلط و استعمار انگلستان است. آن یک نفری هم که این کار را می‌کند تنها یک مدح ابوبکر، یک مدح عثمان و 12 مدح امیرالمؤمنین(ع) دارد. یعنی حتی آن تک شاعر که در هندوستان تحت سلطه انگلستان به شکل آلبومی شعر گفته نیز برای هر خلیفه یک مدح و برای امیرالمؤمنین(ع) 12 مدح دارد.

در هندوستان «لامعی» و « ناصرعلی سَر هندی» تنها دو شاعر قرن 12 و 13 هجری هستند که برای خلفا شعر مستقل گفته‌اند و این در شرایطی است که در همان زمان دیگر شاعران فارسی‌زبان در ایران برای امیرالمؤمنین(ع) مکرر در مکرر شعر و مدح می‌سرایند. به‌شخصه حتی در روند کار تحقیقی و پژوهشی مدح «ابوحنیفه» را پیدا کرده‌ام اما مدح خلفا به شکل مستقل پیدا نشده است.

هنوز آماده نیست//// شعر فارسی و چرایی قلت مدح خلفا و کثرت ستایش علی(ع)/ ادعای بی‌سند سروصدای بی‌جهت است + فیلم

پس ببینید تمام این روایت تاریخی با تمام فراز و فرود آن را برای پاسخ به پرسشتان بیان کردم تا درباره تفاوت نگاه شاعران به علی(ع) و دیگر خلفا بگویم.

صادقانه و به‌صراحت باید گفت که عده‌ای به ‌دنبال سروصدا کردن هستند و در همین مسیر می‌گویند فضائل‌خوانی مربوط به اهل سنت و مناقب‌خوانی مربوط به اهل‌ بیت(ع) بوده است. من از این سخن و ادعا تا امروز در پس این 20 سالی که کار پژوهشی انجام داده‌ام حتی یک نمونه عینی ندیده‌ام؛ به ‌همین سبب با قدرت می‌گویم که این روایت و بیان آن تنها یک ادعاست و مسئله‌ای واقعی نیست.

یک مورد شگفت‌انگیز در تاریخ به خاطرم آمد. می‌دانیم برای نخستین بار در تاریخ «آل‌بویه» عاشورا را تعطیل رسمی اعلام و مراسم عزاداری برقرار می‌کنند. همان کاری که ما امروز انجام می‌دهیم سنتی است که از دوران آل‌بویه تا امروز ادامه داشته است.

اهل سنت بغداد در آن دوره که هنوز عهد و زمانه‌ای است که علوی‌ستیزی وجود دارد به شکل جدی وجود دارد مدعی می‌شوند به آل‌بویه و می‌گویند حالا که شما کارناوالی مذهبی و نمایش بزرگی راه انداخته‌اید ما نیز روی دست شما بلند می‌شویم.

از شما و تمامی خوانندگان این گفت‌وگو دعوت می‌کنم که لحظه‌ای خود را جای آنها بگذارید. دهم محرم، شیعیان به عزاداری می‌پردازند. آنها (اهل سنت) چه مناسبتی را دارند که نزدیک این اتفاق باشد؟ می‌دانیم خلیفه دوم مرگ خونین دارد. برای آنها بسیار مقدس است و مهمترین خلیفه اهل‌ سنت به شمار می‌رود. مرگ او در تاریخ 24 ذی‌حجه اتفاق افتاده است؛ یعنی 16 روز قبل ‌از عاشورا. خُب اگر برای او بخواهند مراسم عزاداری برگزار کنند مسلم است که  دست پیش را نیز می‌گیرند چرا که دو هفته زودتر از عاشورای شیعیان آن اتفاق (مرگ خونین خلیفه دوم) افتاده است.

تمام نشانی‌ها گواهی می‌دهد که این اتفاق شرایطی بسیار عالی برای برگزاری مراسم عزاداری توسط اهل سنت است؛ اما به گواه تاریخ شاهدیم با وجود ادعاهایی که نسبت‌ به رفتار آل‌بویه در برقراری مراسم تعزیت و سوگواری برای حسین بن علی(ع) در روز عاشورا دارند؛ نیز با توجه به شواهدی که عنوان کردم و اهل سنت به سبب آن شرایط، دست بالایی دارند و می‌توانند در مواجهه با مراسم آل‌بویه قد راست کنند اما این کار را نمی‌کنند.

خلیفه سوم نیز مرگ خونین بسیار فجیعی دارد؛ تاریخ آن نیز 18 ذی‌حجه است. یعنی اینبار فاصله زمانی مرگ خلیفه سوم تا عاشورا کمی بیش از سه هفته می‌شود. اما باز هم به گواه تاریخ شاهدیم که اهل سنت معترض به مراسم سوگواری آل‌بویه برای عاشورای حسینی، برای خلیفه سوم نیز مراسم تعزیتی نمی‌گیرند.

طی تاریخ درباره عثمان جنگ، دعوا و نزاع‌های متعددی در غالب بحث‌های کلامی و حتی نبردهای رودررو به وقوع پیوسته که ادعای آنها این بوده که عثمان مظلوم کشته شده است، ماجرای پیراهن عثمان، چه و چه و چه… اما باز هم شاهدیم که برای هیچکدام از اینها هیچ اقدامی انجام نداده‌اند.

خب در نهایت اهل سنت که به برگزاری مراسم سوگواری عاشورای حسینی توسط آل‌بویه معترض بودند قرار است برای چه کسی مراسم عزاداری برگزار کنند؟ جالب است بدانید آنها برای «مصعب بن زبیر» که به هیچ وجه در تاریخ نقش و جایگاهی نداشته کاروانی راه می‌اندازند و می‌گویند ما عزاداران «مصعب» هستیم.

به محض برگزاری این کاروان شاهدیم میان خود اهل سنت و علمای آنها این نقد به برگزارکنندگان آن مراسم وارد می‌شود که این چه کاری است که انجام می‌دهید؟ خود علمای اهل سنت خطاب به برگزار کنندگان مراسم سوگواری مصعب می‌گویند انتخاب این فرد چه مبنایی دارد؟ حداقل انسانی با رسم و نشانِ تأثیرگذاری در تاریخ اسلام پیدا کنید نه فردی که هیچ تأثیری و جایگاهی در تاریخ ندارد. از همین روی شاهدیم که مراسم عزاداری مصعب بن زبیر به‌سرعت جمع می‌شود.

بعد از آن تصمیم می‌گیرند که کاروانی نمایشی ایجاد کنند و به واسطه آن سپاه «جمل» تصویر ‌کنند. در حقیقت تلاش می‌کنند مانند شبیه‌خوانی و تعزیه ما نمایشی با محوریت جنگ جمل برپا کنند. مانند همان رفتار شبیه‌خوانی ما لباس می‌پوشند و یکی خو را «طلحه» معرفی می‌کند، دیگری می‌گوید «زبیر» هستم و فرد دیگری می‌گوید من ام‌المؤمنین «عایشه» هستم؛ ما سپاه جمل هستیم و می‌خواهیم با علی(ع) بجنگیم. بعد از این اتفاق باز هم به گواه تاریخ شاهدیم که خود اهل‌ سنت این گروه را تقبیح می‌کنند و درباره نمایشی که عَلَم کرده‌اند می‌گویند خود ام‌المؤمنین عایشه زمانی ‌که در قید حیات بود توبه کرد و گفت کار اشتباهی کردم! الان شما ادعای چه چیزی را دارید که این نمایش را علم کرده‌اید؟

بر همین اساس است که با قدرت می‌گویم هیچ چیز جدی‌ای از فضائل صحابه را ما در قالب فضائل‌خوانی نمی‌بینیم که بگوییم این مربوط به اهل سنت و در تقابل با مناقب‌خوانی اهل‌ بیت(ع) به شمار می‌رود. بر همین اساس است که بازهم تکرار می‌کنم که این ادعایی بیش نیست و هیچ سندیتی حتی یک سند کوچک برای ارجاع آن ادعا به آن در تاریخ وجود ندارد.

برای روشن شدن ذهن خوانندگان درباره آنکه ارجاع مناقب‌خوانی به شیعه و فضائل‌خوانی به اهل سنت جز ادعایی بی سند چیز دیگری نیست اجازه بدهید مثال دیگری بزنم که در دسترس مردم نیز قرار دارد و با جست‌وجویی ساده می‌توانند به آن دسترسی پیدا کنند.

مولانا جلال‌الدین (مولوی) یک سنی متعصب اما در عین ‌حال به ‌شدت دوستدار امیرالمؤمنین(ع) است. اینجا درست همان بزنگاهی است که به واسطه آن می‌توانیم ببینیم این تحول نسبت به جایگاه حضرت علی(ع) میان اهل سنت چگونه اتفاق افتاده است. اهل سنتی که روزی می‌گفتند ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه؛ حالا رسیدند به ابوبکر، عمر، عثمان، علی(ع) و در این ‌میان حضرت علی(ع) برای آنها چه جایگاهی پیدا کرده است؟ اینجاست که پاسخ مولوی رُخ‌نمایی می‌کند جایی که می‌گوید «من همین الان به شکل باطنی، روحی و پنهانی تحت تعلیم علی‌بن‌ابیطالب(ع) هستم.»

اگر در عمق معنای این حرف فرو رویم درمی‌یابیم که جمله و حرف بسیار عجیب است. مصاحبه‌ای پیش‌ از این با خبرگزاری ایکنا داشتم و این داستان را به ‌تفصیل در قالب روایت شعری نیز مطرح کرده‌ام. در آن مصاحبه با روایت و شعرخوانی است روایت مولوی از جنگ «خندق» را بیان کرده‌ام و آن شعر معروف «او خدو انداخت بر روی علی» را با جزئیات تعریف کرده‌ام. خوانندگان شما می‌توانند به آن مصاحبه مراجعه کنند و به شکل کامل به آنچه که بیان کردم دسترسی پیدا کند.

نخست آنکه؛ آن علی(ع) که مولوی وصف می‌‌کند انسانی در ردیف مابقی صحابه نیست. مولوی همان انسانی است آدمی است که درقرن هشتم و بعد از 700 سال می‌گوید که همین الان امیرمومنان(ع) به شکل زنده دارد به من تعلیم می‌دهد و من معارفم را از او می‌آموزم.

دوم آنکه؛ مولوی دلش نمی‌آید مدح علی(ع) را به ‌تنهایی بیاورد. قبل ‌از مدح علی(ع)، مدح عمر را می‌آورد. حال بیاییم مدح‌های مولوی نسبت‌ به عمر و علی(ع) را با هم مقایسه کنیم و ببینیم چه تفاوتی باهم دارند.

مولوی در مدح علی(ع) اینگونه می‌گوید که تو افتخار انبیا و اولیا هستی؛ همین الان زنده‌ای و به من آموزش می‌دهی؛ سوء‌القضا؛ حسن‌القضا و.. هستی. همه این حرف‌ها را به شکلی مفصل و مبسوط می‌زند. اما قبل ‌از این مدح‌ها خواسته مدح عمر را بیاورد. آنچه او در این بخش آورده هیچ تناسبی نسبت ‌به روایت داستان ندارد. به ‌راحتی می‌توان گفت که گویا مولوی تصمیم گرفته وسط روایت خود به قول امروزین پرانتزی در میان روایت داستانش باز کند و بگوید که من چیزی درباره عمر نیز گفته باشم!

حال مدح مولوی از عمر چیست؟ روایت آن این است که در زمان خلافت عمر بازاری آتش‌ گرفته است. مردم نزد او می‌آیند و می‌گویند ما هر چه آب می‌ریزیم آتش خاموش نمی‌شود. او به مردم می‌گوید که بروید استغفار کنید! همین! آیا این مدح است؟! به قطعیت می‌توان گفت که هیچی نیست. تنها حکایتی معمولی است.

این همان تفاوت چشمگیر در قالب سروده فردی مانند مولوی به ‌عنوان یک سنی متعصب؛ اما محب علی است که عرایض پیشتر من در قالب غلبه جایگاه و شکوه علی(ع) و محو شدن یا نبود آثار مستقل با محوریت مدح خلفا را اثبات می‌کند. توجه و تمرکز به همین تفاوت‌هاست که معنادار می‌شود.

همه این نشانه‌ها و نمونه‌ها است که آن تطور و تحول علی ستیزی در دوره بنی‌امیه و بنی‌عباس را در ساحت ترویج زبان فارسی، گسترش و عالم‌گیر شدن آن بدل به مدح، ستایش و ثنای بزرگی چون علی(ع) می‌کند. جایی که شاهدیم مولوی به عنوان سنی متعصب وقتی دست به مدح خلفای خود می‌زند انتهای ارادت او به روایتی ختم می‌شود که مردم از خلیفه زمانه خود (عُمر) می‌پرسند برای مهار آتش چه ‌کار کنیم و خلیفه می‌گوید استغفار کنید! این انتهای ارادت شاعری سنی و متعصب در مدح خلیفه خدا است و در نقطه مقابل همین سنی متعصب (مولوی) به ‌سبب مهر و حبی که به علی(ع) دارد آن اشعار و ابیات درخشان و ناب را می‌سراید. این جز ریشه داشتن در اعتقاد او به جایگاه، عظمت، شکوه و دلدادگی‌اش به علی(ع) چیز دیگری نیست.

مثال دیگری اینبار از معاویه می‌زنم. معاویه‌ای که سال‌هاست فراموش‌ شده، همه در ادبیات فارسی او را لعن می‌کنند. سنایی شدیدترین لعن‌ها را علیه او دارد و دیگران نیز بر مدار همین لعن حرکت می‌کنند. مولوی به‌ عنوان یک سنی سنتی می‌خواهد او را احیا کند و مدح معاویه بیاورد. مدح چیست؟ اینکه نماز معاویه داشت قضا می‌شد، شیطان آمد او را بیدار کرد و گفت نمازت را بخوان. مفهوم روایت و حکایت چیست؟ یعنی معاویه با شیطان در ارتباط است. بعد می‌گوید که معاویه گفت مگر تو شیطان نیستی؟ چرا می‌خواستی مرا بیدار کنی؟ شیطان به او می‌گوید اگر افسوس می‌خوردی که نمازم قضا شد، آن افسوس ثواب بیشتری برای تو داشت و نمی‌خواستم آن ثواب به تو برسد! یعنی وقتی مولوی می‌خواهد مدح فردی مانند معاویه را بگوید باز این مدح به ارتباط معاویه با شیطان بازمی‌گردد! و منطق روایت درست درنمی‌آید.

با تمام این مثال‌ها می‌توان با قطعیت گفت آنچه درباره فضائل‌خوانی و ارتباط آن به اهل سنت و قراردادن مناقب‌خوانی اهل‌ بیت(ع) در مقابل آن به عنوان آیینی مرتبط به فرهنگ شیعی گفته می‌شود بیشتر یک بزرگ‌نمایی به‌ نظر می‌رسد. از این دست مثال‌ها و نمونه‌ها فراوان است برای آنکه بگوییم انتصاب فضائل‌خوانی به بیان مدح و فضیلت اهل سنت تنها یک ادعاست بدون آنکه عقبه‌ای مستند برای ارجاع به آن در تاریخ ادبیات فارسی وجود داشته باشد.

ایکنا- جناب بیات در قالب پرسش آخر در پس گذار و گذر میراث شعر علوی که ابتدای آن را «علی‌نامه» در قرن چهارم می‌دانیم و آنچه که تا به امروز به دست ما رسیده؛ اگر بخواهید عیارسنجی نسبت ‌به شعر شاعران آیینی امروز خاصه آن دسته از شاعرانی که در حوزه شعر علوی طبع‌آزمایی می‌کنند داشته باشید؛ به اعتقاد شما شاعران زمانه حاضر توانسته‌اند میراث‌دار خوبی برای این قافله هزار ساله شعر علوی باشند یا خیر؟

در طول تاریخ همواره جمع کثیری شاعر داشتیم که در تعریف به معنای فنی، شاعر نبودند ولی برای کسب ثواب و دل خود شعر می‌گفتند. اگر بخواهیم نگاهی تنها مبتنی بر تاریخ ادبیات داشته باشیم این دسته از افراد نمره بالایی در ادبیت کسب نمی‌کنند. شعر آنها نیز داری سطحی پایین و معمولی است، در تاریخ ادبیات ماندگار نشده و نمی‌شوند.

همانطور که امروز هم در هیئت‌های عزاداری ماه محرم در هر هیئتی چندنفری پای دیگ می‌ایستند؛ اما وقتی به آنها بگویید که آیا شغل شما آشپزی است می‌گوید خیر! من آشپز حرفه‌ای نیستم، آشپز حرفه‌ای کسی است که در فلان رستوران یا فلان هتل چند ستاره مشغول فعالیت است.

این دسته از افراد همیشه بودند، الان نیز هستند و امروز تعداد آنها بسیار زیاد است. به شخصه معتقدم که کثرت در این امر خوب است. بله شعر ضعیف تولید می‌کنند، احتمال اشتباه در این شعر ضعیف نیز از سوی این افراد وجود دارد؛ ولی در نگاه کلی باز هم بنا به مَثَلی معروف می‌توان گفت باید هزار علف باشد که گلی در میان آنها رشد کند.

در نقطه مقابل شاعر خوب در ادوار گذشته داشتیم و خدا را شاکریم که در عصر حاضر هم شاعر خوب داریم و زیاد هم داریم. آقای موسوی‌گرمارودی چهره کم‌نظیری در طول تاریخ معاصر شعر شیعی به شمار می‌روند. شعرهای او هم به‌لحاظ استحکام زبانی و محتوایی، هم شاخصه ادبی بسیار ارزشمند هستند.

در عصر حاضر نیز بسیاری دیگر شاعر داریم که تلاش دارند معارف دینی را منتقل ‌کنند. اینکه بپرسیم چقدر زندگی و زمانه را می‌شناسند؛ باید گفت خوب هستند و صد البته باید بیشتر هم بیاموزند.

هنوز آماده نیست//// شعر فارسی و چرایی قلت مدح خلفا و کثرت ستایش علی(ع)/ ادعای بی‌سند سروصدای بی‌جهت است + فیلم

در اواخر دوره صفوی فردی به ‌نام «میرزا عبدالله افندی» کتابی نوشته به نام «رياض العلما» و در این اثر درباره علما صحبت کرده است. او در قالب همین کتاب می‌گوید که مردم ایران را سه نفر شیعه کردند! دقت کنید؛ این اتفاق در دوره صفویه می‌افتد. یعنی اگر این نویسنده می‌خواست به خوشآمد سلطان یا به جوسازی زمانه نگاه کند باید می‌گفت شاه اسماعیل مردم را شیعه کرده اما می‌گوید که سه نفر مردم ایران را شیعه کردند. «علامه حلی» که پیش ‌از دوران صفویه می‌زیسته؛ «محقق کرکی» که فقیه دوره شاه طهماسب است و «ملاحسن کاشی» که شاعر دوره‌ مغول‌ها و هم‌عصر علامه حلی در قرن هشتم است. یک شاعر را در کنار دو عالم بزرگ قرار می‌دهد و می‌گوید این سه نفر مردم را شیعه کردند.

ملاحسن کاشی چه کار می‌کرده؟ او دغدغه عصر و زمانه خود را درک می‌کرد؛ سوالات مردم را می‌دانست؛ بر چیستی شبهه‌هایی که مردم داشته و دارند آگاه بود آگاه بود؛ اینکه چه چیزهایی را باید به مردم آموزش داد و این مؤلفه‌ها را به زبان قابل فهم منظوم می‌کرد تا به دست مرثیه‌سرایان و مناقب‌خوانان همه ‌جا جار زده، خوانده شود و میان مردم فراگیر شود. معادل امروزی این اتفاق در مواجهه با داستان کربلا می‌شود فردی مانند آقای میرباقری و سریال «مختارنامه»؛ اثر هنری که چندین برابر منبرها کار می‌کند که مردم با داستان کربلا آشنا شوند. این دست از کارها را بزرگان، ادیبان، شعرا و عرفای ما انجام داده‌اند.

شاعر امروز در عصر و زمانه حاضر نیز باید این کار را انجام دهد؟ خیر! چرا که مسئله امروز با مسئله آن زمان متفاوت است. امروز ما در کشورمان دغدغه شیعه و سنی نداریم؛ دغدغه عصر و زمانه حاضر و مدرن «کفر» و «الحاد» است. بی‌خدایی به‌عنوان مذهبی جدی دارد شکل می‌گیرد. در این زمینه باید کار کنیم.

امروز ما دو بحث را توامان داریم؛ اسلامی که منفعل باشد و ما پیروان مسلمان بنشینیم تا حضرت خود بیایند و کارها را سامان دهند یا ما پیش‌زمینه‌ای و زمینه‌سازی کرده باشیم تا حضرت ظهور کنند؟ اینها مسائلی است که نیازمند تبیین است.

در چنین حوزه‌هایی چند نفری در حال حاضر حضور دارند که بسیار درخشان کار می‌کنند. جماعت فراوانی هم در این ‌میان هستند که هنوز برای مناسبت‌ها مثل شب‌های محرم شعر می‌گویند و خود را به‌روز نکرده‌اند، نیاز امروز مردم جامعه را نمی‌شناسد البته که حضور آن‌ها نیز خوب؛ اما کافی نیست.

ما با توجه به این دست از مسائل و دغدغه‌ها دوره آموزشی را راه انداختیم. شاعرانی لطف کردند به شکل حضوری و مجازی در کلاس‌ها حضور داشتند؛ مسائلی را با آنها در میان گذاشتیم که برای آنها جالب بود و می‌گفتند ما این نکات را تا به امروز نشنیده بودیم. از این کلاس‌ها خوشحال بودند و مطالب ارائه ‌شده برای آنها جذاب بود. این کلاس‌ها چیزی حدود یک‌ونیم دوره برگزار شد ولی در حال حاضر به دلایلی متوقف شده‌ است. چنین مسیرها و اقداماتی باز و آزاد است.

هرجا بشود ساختار آموزشی و فرهنگی را پُررنگ‌تر کرد و تلاش کنیم شاعر را به چشم رسانه ببینیم، اینکه این انسان می‌تواند به ‌تنهایی رسانه باشد به قطع و یقین موفق بوده‌ایم.

امروز من و شما اینجا نشستیم و صحبت می‌کنیم. چند نفر مشغول هستند. یکی مشغول تصویربرداری؛ یکی مشغول صدابرداری؛ یکی مشغول نورپردازی و کلی تجهیزات اینجا وجود دارد اما شاعر خودش است، یک قلم و کاغذ؛ برای او همین کفایت می‌کند و یک‌تنه می‌تواند دست به خلق بزند. حتی در مسیر انتشار او می‌تواند خود دست ‌به ‌کار شود. می‌تواند در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی شعر خود را منتشر کند.

شعر امروز رسانه‌ای بسیار مؤثر است. اگر بتوانیم این دسته از رسانه‌ها را از نظر فکری تقویت کنیم اتفاق‌های بسیار خوبی در تمامی ابعاد اجتماعی و فرهنگی جامعه خواهد افتاد.

بخش دوم و پایانی….

گفت‌وگو از امین خرمی

تصویر: استودیو مبین

تدوین: حامد عبدلی

عکس: سیدمحمد نمازی

انتهای پیام

source