جشنواره فیلم فجر تا چند روز دیگر آغاز میشود و با توجه به فیلمهای معرفی شده پیشبینی میشود که مثل یکی دو دهه گذشته فقدان فیلمهایی که در آنها زندگی واقعی مردم و زیستبوم حقیقی یک ایرانی دیده شود مشهود است. اغلب فیلمهای سینمای ایران، شخصیتهای ایرانی ندارند و اگر اسامی افراد و اماکن را از آنها حذف کنیم بیننده متوجه این نخواهد شد که این فیلم یک فیلم ایرانی است چرا که بهشدت دچار سانتیمانتالیزمی هستند که موسیقی غیر ایرانی و رفتارهای غلو شدهای که بیشتر تقلید از شخصیتهای فیلمهای خارجی است آن را احاطه کرده است.
وقتی که ما فیلمی از سینمای هند یا امریکا را میبینیم در همان چند دقیقه پی به ملیت آن میبریم چرا که فرهنگ خاص مردم در آن دیده میشود و از لباس و خوراک و روزمرهگیهایی که خردهفرهنگها را تشکیل میدهند در آن دیده میشود. حتی در اکثر این فیلمها پرچم آن کشور به عنوان شاخصهای که موکد ملیت است حضور دارد درحالیکه در فیلمهای ایرانی بهندرت شاهد چنین مواردی هستیم.
متاسفانه فیلمنامههای اکثر فیلمهای ایرانی توجه اصلی خود را بر پیرنگ و داستانهای خطی تکراری با مضامینی نخنما شده چون مثلثهای عشقی، خیانت، خشونت بیدلیل غلو شده، شخصیتهای افسرده بیانگیزه، تیپهای جنایتکار و فاسد یا کپیهای دست چندم از فیلمفارسیهای قبل از انقلاب معطوف کردهاند و کمضررترین شکل ممکن کمدیهای سخیف غیر جنسی را داریم که در کنار کمدیهای خیلی سخیف مملو از اشارات جنسی و حدیث نفس گیشهها را به تسخیر درآوردهاند و همه اینها را میتوانیم در کنار هم در جشنواره فیلم فجر که آیینه تمام نمای تولید یکسال گذشته و اکران یک سال بعد است مشاهده کنیم.
باوجوداین سال آینده و سالهای بعدتر هم شاهد همین تولیدات با رویکردهای سخیفتر هستیم درحالیکه مسئولان مربوطه با حمایت از آثار و سینماگران امتحان پس داده میتوانند این مسیر رو به اضمحلال را تغییر دهند. شاید در پاسخ این ادعا گفته شود که فارابی و روایت فتح و اوج و امثالهم تولیدات فرهنگی و ارزشمندی دارند که با وجود نقدهای مختلف درباره شیوه این حمایت و افراد مورد حمایت باز این مسئله لاینحل میماند چرا که این مراکز تمام توان خود را بر فیلمهای دفاع مقدس و پرتره محور از شهدا گذاشتهاند که در جای خود لازم و ارزشمند است اما اکثر آنها در زمان گذشته میگذرد یا متمرکز بر شخص است و موضوع توجه به جامعه امروز و ایرانی و تصویری که از ایران امروز باید ارائه کرد تا سینمای بومی داشته باشیم و بتوانیم آن را به جهان صادر کنیم سر جای خود باقی خواهد ماند.
عدهای بر این باورند که ما با آثار سینماگرانی چون عباس کیارستمی یا اصغر فرهادی سینمای ایران را صادر کرده و با آن ایرانی را شناساندهایم که با توجه به مواردی ظریف صحیح نیست. اول اینکه این سینماگران مولفههای خاص خود را در سینما دارند که بر آنها متمرکزند نه بر فرهنگ ایرانی. نکته دوم بر این استوار است که برخی از این فیلمها خود بازسازی فیلمهای غربی بودهاند و متاثر از آن فرهنگند و در این زمینه میتوان به درباره الی اشاره کرد که از روی فیلم ماجرای مایکل آنجلو آنتونیونی ساخته شده است و اتفاقا همین فیلم که از لحاظ داستانی و ساختار فیلمی مقبول است هیچ نشانی از فرهنگ و زیستبوم ایرانی ندارد که بتوان در این زمینه مورد نظر آن را شاهد مثال آورد.
جان کلام اینجاست که مراکز فرهنگی مرتبط با فرهنگ بومی یا اجتماعی باید مانند مراکزی چون اوج و روایت فتح و امثالهم وجود داشته باشند که در این زمینه به حمایت از تولید و اکران فیلمهای بومی ایرانی با فضای امروز بپردازند وگرنه جای این همه هزینه گزاف تولیدات سینمایی در اوضاع نامناسب اقتصادی کنونی میتوان با هزینهای اندک به دوبله و پخش فیلمهای خارجی پرداخت که جذابیت بیشتری نیز برای مردم در رفتن به سینما دارند.
هومن اصلانی
انتهای پیام
source