به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب “طوطی و تاول”، نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه در دهمین دوره جایزه جهانی اربعین بهعنوان دومین برگزیده بخش رمان مورد تجلیل قرار گرفت.
یوسف شیخی، نویسنده و فیلمنامهنویس، در یادداشتی به بررسی ویژگیهای این کتاب از اکبری دیزگاه پرداخته است که در ادامه میخوانید:
سمانتیکِ سلوک: تحلیلِ سمانتیکیِ داستانِ بلند «طوطی و تاول»
مقدمه
در کنار مجموعه روایتهایی مثل کتاب «روایت پیادهروی اربعین: روایت مردم شناسانه و جامعه شناختی از پیاده روی اربعین»، داستان نویسان نیز به این پدیده توجه نشان دادهاند که از جمله میتوان به داستان بلند یا رمان کوتاه «طوطی و تاول» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه، اشاره نمود. این داستانِ دینی در سال 1400 خورشیدی توسط نشر معارف و در 96 صفحه منتشر شده است.
آثار داستانی اکبری دیزگاه که در بستری حکمی و فلسفی و به دور از سیاست زدگی و ایدئولوژیک اندیشی رایج در ادبیاتِ دینی پساانقلاب آفریده شدهاند، از نظر ساختاری به دلیل ذوق تأویلی، فراتر رفتن از زبان ابزاری و رسیدن به مرزهای زبان افزایی یا زبان آوری، خلق جهانیهای داستانی متعدد در عالم رمان، بینامتنیت و ارجاعات متعدد با قرآن به مثابه متن مقدس و سایر متون کلاسیک ادبی و فلسفی، استفاده از رؤیابینی، از نظر مضمونی به خاطر نوعی حال و هوای دینی، معنویت گرایی، نقد اجتماعی دین، طرح تضارب آراء و تلاقی دیدگاههای متکثر در ساحت تفکر دینی، دیالوگ اصناف متفاوت دینداری به نظر میرسد دعوتی است برای تفکر در بنیادهای زیست جهانِ ایرانی و بازسازی انتقادی-معنوی گفتمان دینی.
اگر با تأسی به رولان بارت در کتاب «درجهی سفر نوشتار»، معیار ادبی بودن یک متن را مبتنی بر آشناییزدایی و میزان تأویلپذیری آن بدانیم، به زعم راقم این سطور، اثر پر رمز و راز «طوطی و تاول» در میان آثار داستانی ابراهیم اکبری دیزگاه، اثری متفاوت و درخشان به شمار میآید.
نویسنده «طوطی و تاول» در هفت فصل، ماجرای پیادهروی اربعینی و سلوک معنوی زنبورداری را روایت کرده است با نام صابر خرّم، که بیآنکه بخواهد و حرکت کند، طلبیده میشود و با آن پای زخمی و تاول زدهاش بیآنکه امام شهیدش را زیارت کند، پیش از اربعین و اربعینیان، کربلایی میشود، و بعد به دیدار امام حی و زنده و راهنمای ربّانی حاضر مشرّف میشود که در باور عامه امام غایبش میخوانند، اما گویی از دید نویسنده –هرچند بدان تصریح نشده است-، آنکه غایب است ما هستیم نه امام!
در «طوطی و تاول» با وجود زاویه دید من روای از گذشته شخصیت اصلی چیز چندانی نمیدانیم. صابر قبلا مدتی را مدیر کتابخانه بوده است و الان به شغل پدریاش زنبورداری و فروش عسل مشغول است. او پدرش را 10 سال پیش در جریان حمله خرس به کندوهایش از دست داده است. همسر صابر نیز در سودای بازیگر شدن دست دخترش رقیه را گرفته و با تاجر داستان خوانی که او را شهرزاد قصه هایش یافته، نه تنها صابر بلکه ایران را ترک گفته است و صابر تنها در جست و جوی همصحبتی، از اینستاگرام یک طوطی هندی خریداری میکند که به سه زبان حرف میزند. او از شهر تالش راهی اصفهان میشود تا طوطی خود را تحویل بگیرد، اما در تاریکی ترمینال رشت، به اشتباه سوار اتوبوس مهران میشود و خود را در مرز مییابد و ناخواسته مسافر پیادهروی اربعین میشود. البته صابر سه سال پیشتر تلاش ناموفقی برای شرکت پیاده روی اربعین داشت اما به قول آن مرد چاقوفروش “حتی اگر خانه پدرت هم دعوت نشدی، نباید بروی” (اکبری دیزگاه، 1400، ص30).
کوشش راقم این سطور در این جستار معطوف بر مرئیسازی وجوه سمانتیکی و معناشناختی «طوطی و تاول» است. سمانتیک (Semantics) در فارسی به معناشناسی یا معنیشناسی یا دانش بررسی و مطالعه معانی در زبانهای انسانی گفته می شود. نظریه سنتی سمانتیکی متعلق به ارسطو و متافیزیک یونانی است که با بنیاد نهادن رتوریک، کوشید حقیقت به مثابه راز کیهان را به گزاره صادق منطقی فروکاهد. “جریان های معناشناسی معاصر را میتوان به دوره متقدم و دوره متأخر تقسیم کرد. در دوره متقدم که جریانهای معناشناسی، خصوصا در اروپای غربی، متأثر از دیدگاههای سوسور است” (پاکتچی، 1387، ش13، ص 89). سمانتیک همچنین یکی از انواع نظریههای صدق است، نظریههای صدق و صاحبنظران آنها عبارتند از:
1. هماهنگی: برادلی- رشر.
2. پراگماتیستی: پیرس، جیمز، دیویی، ویتگنشتاین، دامت.
3. مطابقت: راسل، ویتگنشتاین، آستین، پوپر.
4. سمانتیکی: ارسطو، تارسکی، کریپکی، دیویدسن، پوپر.
5. زائد بودن (رمزی):
5-1: بسیط: پرایور، مکی، ویلیامز.
5-2: نائب جمله ای: بلنپ، کمپ، گراور.
6. کُنشی: استراوسن (هاک، 1382، ص 142).
به نظر میرسد اکبری دیزگاه بر این مسئله ظریف فلسفی متفطن است که اولا سنت اسلامی-ایرانی با بسط مدرنیته دچار بحران ماهوی گشته است، هرچند از منظر وجودی و اونتولوژیک امکان حیات و تداوم معنوی دارد و میتوان همچنان با آن معاصریت داشت؛ ثانیا صورت بندی معنای داستان دینی در بطن سنت رو به زوال اسلامی-ایرانی، بدون در نظر گرفتن رتوریک زبان و بدون ابتنا بر یک دیدگاه سمانتیکی یا معناشناسانه ممکن نیست.
به همین روی راقم این سطور کوشیده است تا به مرئی سازی ابعاد سمانتیکی «طوطی و تاول» یاری رساند.
انتقاد از تنزل زیارت به امری توریستی
مناسک سنتی و تاریخی پیادهروی اربعین، پدیدهای چند بُعدی، و دارای کارکردها و پیامدهای مختلف است که از دیرباز در کشور عراق متداول بوده است، اما در سالهای پس از فاجعه منا، ماهیتی سیاسی و ایدئولوژیک یافته است. میتوان نمایش قدرت سیاسی، بازتولید مناسکی، گسترش مدارای اجتماعی، شخصی شدن دین، به حاشیه رفتن اصالت دینی و معرفتی مناسک، نگاه گردشگرانه و کارناوالی شدن، رقابت موکبها و تخریب الگوی سنتی اربعین عراقی، عرفی شدن، اسراف و تبذیر، پسماندها و آلودگی محیطزیست، وجود فرقههای افراطی و انحرافی، شکاف سنی/ شیعی و دولتی شدن اربعین، را به عنوان بخشی از پیامدهای مثبت و منفی مناسک اربعین در سالهای اخیر به شمار آورد که مقالات و کتابهای متعددی نیز از منظرهای مختلف جامعه شناختی، مردم شناختی، سیاسی، الهیاتی درباره این پدیده نگاشته شده است.
اکبری دیزگاه خلاقانه با خلق واژه موکبباره، و انتقاد از شکمچرانی و لذتگرایی حمید و میثم در فصل اول داستان و سید حامد در فصول بعدی برای شکار نذریها، به طور ضمنی به پدیده کارناوالی شدن مناسک عزاداری حسینی و پیادهروی اربعینی اشاره دارد. امیل دورکیم وفور غذا و نوشیدنی را به عنوان یکی از ویژگیهای مراسم دینی مورد توجه قرار داده است: “کردارهای مربوط به شعائر، که در موقعیتهای سنگین و رسمی تظاهر مییابند، غالباً به فعالیتهایی که منظور از آنها عیش و خوشی است تبدیل میشوند، گویی که این فعالیتها جنبه تکمیلکننده آن مناسک تذکاریاند” (تیریاکیان، 1373، ص 165). بدینترتیب، میتوان نتیجه گرفت تداوم یک سنّت دینی گاه با بیمحتوا شدن آن همراه است.
نویسنده از زبان شیخ ناصر که با صابر در این زمینه موضع واحدی دارد میگوید:
“افراط در اکل و شرب، اگر هر استعدادی را در آدم مرض نکند، کور یا اعرج میکند” (اکبری دیزگاه، 1400، ص72).
“شیخ ناصر از سید حامد انتقاد میکند که اربعین را در بنوش و بخور خلاصه کرده است، درحالی که اربعین فقط این نیست؛ اربعین یعنی بنوش و برو” (اکبری دیزگاه، 1400، ص66).
سلوکِ قیامتی اربعین به مثابه سفرِ تنهایان
صابر با انتقاد از تحول مناسکی رخ داده در سالیان اخیر، از ارتباط سفر و قیامت میگوید و تذکار میدهد که:
“همه سفرها به نوعی منجر میشود به قیامت. فقط مشکل آنجاست که سفر را با امر توریستی یکی میگیرند” (اکبری دیزگاه، 1400، ص72).
این مسافر تنها با پیوند نهادن میان قیامت و سفر و تأسی از تنهایی و نشر انسانها در عرصه قیامت، هر جمعی را نمیپذیرد. حتی از زبان شیخ ناصر تصریح میکند که “این سفر، سفر تنهایان است” (اکبری دیزگاه، 1400، ص71). صابر معتقد است “تنهایی آدمها را قوی و روئین تن میکند” (اکبری دیزگاه، 1400، ص69). و پیرمرد نیز تأکید میکند “هر کس بمیرد و مزه تنهایی را در اربعین نچشد به مرگ جاهلی مرده است” (اکبری دیزگاه، 1400، ص71).
در فصل اول با دانشجویی به نام حمید شکارچی و دوستش میثم همراه میشود. صابر، همراهانش را -با بیانی خلاقانه- دو آدم موکب باره توصیف میکند که تنها نقطه اشتراکشان با صابر در فقدان و عدم است؛ یعنی نداشتن ویزا و پاسپورت و هر نوع امکان عبور از مرز. حمید تنها هنرش شکار نذری است و یثم نسز همراهی اش میکند. پای تاول زده صابر، راه او را از حمید و میثم جدا میکند، اما درواقع دلیل اصلی جدایی آنها، نقض شروط صابر برای همراهی است از جمله اینکه صابر شرط کرده است “نباید کل سفر به خوردن و آشامیدن بگذرد، نباید بزنند توی صف، نباید اسراف کنند” (اکبری دیزگاه، 1400، ص9).
بدن اندیشی دینی
یکی از درخشانترین توصیفات این کتاب، توصیف رژه پاهای زائران در آغاز فصل سوم است که از جلوی موکبی که صابر آنجا در حال استراحت بود، میگذشتند. این توصیف سینمایی از طرفی یادآور سبک سینماتوگراف روبر برسون کارگردان صاحب سبک موج نوی سینمای فرانسه است که با تمرکز بر اعضای بدن بازیگران و تخطی از تدوین متعارف، نماهایی بسته از دستها و پاهای شخصیتها ارائه میکند. در سینمای برسون این نوع فیلمبرداری صرفاً جنبه فرمالیستی ندارد بلکه به قول پل شریدر به سبک استعلایی سینمای برسون بازمیگردد. اما در واقع سبک برسون متأثر از اندیشههای بلز پاسکال، دانشمند قرن هفدهم میلادی است. پاسکال اعتقاد داشت که دستها حرف میزنند، دستها روح دارند و دست هر آدم بیشتر از هر عضو دیگر بدنش در بیان عقایدش نقش دارند. این تمهید فرمی نیز به ماند برسون صرفاً در فرم باقی نمیماند و با مضمون قیامتاندیشانه آثار اکبری دیزگاه مرتبط است. گویی این پاها همه قطعاتی از بدن امام هستند که در کربلا به هم خواهند رسید.
البته نویسنده از زبان دو نفری که در ترمینال رشت درحال گفت و گو دربارهی علت علاقه مردم به اربعین هستند، نقل میکند که “مردم در اربعین قیامت را تجربه میکنند؛ چون قیامت آدمها را برمیگرداند به اصل شان” (اکبری دیزگاه، 1400، ص26). پیرمرد ادامه میدهد که در قیامت آدمها هیچ راهی ندارند جز آنکه قیام کنند.
با توجه به عقیده مسیحیت درباره تجسد خدا در کالبد مسیح، بدن مسیح در اندیشهی مسیحیت، به خودی خود محوریت مییابد و موضوع تأویل و اندیشه ورزی میشود، اما بحث بدناندیشی هرچند ریشه در سمانتیکِ قرآن نیز دارد، در نظام ارتدوکسی الهیات شیعی یا حتی سنی سابقهای ندارد، البته در تفکر اسلامی ما پیروان محمد بن کرام سجستانی معروف به کرامیّه را داریم و صوفیانی که با رد تأویل نگاهی تشبیهی یا مشعر به تشبیه و تجسیم به صفات خبری قرآن دارند و برخی عقاید هترودوکسی همچون حروفیه که طرفدار تأویل بودند، اما از وحدت وجود ابن عربی نیز فراتر رفته و به عینیت وجود قائل شدند، یا شیخ احمد احسایی در شیعه که مبدع عقاید شیخیه است و به بدن مثالی امام قائل بود و با تفکیک مفهوم فلسفی جسم از جسد، برای جسم امام نیزموضوعیت قائل بود.
هر چند صابر نشان میدهد که با تناسخ همدل نیست، اما نویسنده از زبان شیخ ناصر بر وجه مثالی و اسیری بدن تأکید میکند:
“گفت: سگهای این مسیر آدم هستند. حتماً آن سگ زرد در تو چیزی دیده” (اکبری دیزگاه، 1400، ص79).
ارجاعات به اسطوره تجسد مسیح در «طوطی و تاول» بسیار است، نمونه آن حضور پزشک مسیحی «دکتر آنجلّا صدّیق»، که حتی نامش یادآور حقیقت مافوق بشری است، گویی فرشتهای است تجسد یافته به صورت انسان. حتی صابر در فصل پایانی به حقیقت روحانی آنجلّا تصریح میکند:
“با خودم گفتم: نه، آنجلّا همان طوطی است که مسیح با گل درست کرده، حالا فرستاده بیاید به اربعین ما کمک کند، اربعینیها را متوجه بدن کند” (اکبری دیزگاه، 1400، ص93).
ارجاع به اسطورههای مسیحی از جمله مرگ آرمانی و تولد دوباره مسیح با نماد طوطی نیز پیوند میخورد، آنجایی که صابر با خودش میگوید:
“این خاصیت طوطیان هند است که مردن را یاد آدم میدهند. مردنی که منجر به رهایی میشود، یا تولد دوباره که مسیح دربارهاش میگفت: «اگر دوباره متولد نشوید، دست نخواهید یافت به ملکوت آسمانها»” (اکبری دیزگاه، 1400، ص85).
در واقع «طوطی و تاول» با توجه به نشانهها و شواهد متعددی که بدان ارجاع داده شد، رمزی است از نسبت «بدن و زخم». زخمهایی که قرار است بدن را تعالی بخشند و به دیدار بُعد وجودی یا کیهانی امام به مثابه کلمه یا روح خدا برسانند، جایی که حضرت مسیح و امام حسین همچون روحی واحد در کالبد امام زمان علیهم السلام به هم میرسند، یا در تأویلی دیگر آنجلّا و صابر به وصال هم میرسند.
برای تأویل مسیحایی و حسینی امام زمان، شواهدی در میان احادیث و نصوص دینی وجود دارد، از جمله اینکه در باب شمایل ظاهری امام دوازدهم مجموعههای کلینی، نعمانی و ابن بابویه به عنوان قدیمیترین و مشهورترین منابع “… شامل گزارشهایی است از شاهدان عینی که توانستهاند امام دوازدهم را ببینند؛ امام به صورت مردی جوان و با شباهت به حضرت عیسی هم در چهره و هم در رفتار ظاهر گردیده است” (امیرمعزی، 1398، ص259). همچنین “در منابع تاریخی عنوان شده است که قائم برای خونخواهی شهادت امام حسین ظهور میکند” (امیرمعزی، 1398، ص264). و نیز در میان اسامی برخی از شخصیتهای بزرگ دینی که به عنوان اصحاب قائم هنگام ظهور آمده است، “نام سه تن بیش از دیگران به چشم میخورد: حسین بن علی، عیسی مسیح و اسماعیل خوش وعده (صدیق الوعد). طبق نظر امامیه، این اشخاص قدسی وجه اشتراکی دارند و آن اینکه آنها قربانی بیایمانی و خشونت مردمان خود بودند، آنها به نوعی نماد جنایت امتشان علیه خدا هستند” (امیرمعزی، 1398، ص265-266).
امامتاندیشی یا پیوند قیامت و قائم
«طوطی و تاول» در میان آثار اکبری دیزگاه اعم از آنچه منتشر شده و آثاری که مجال نشر نیافتهاند، علیرغم حفظ برخی عناصر و المانهای ثابت جهان داستانیاش، از حیث توجه ویژه به امامتاندیشی، اثری متفاوت در کارنامه ادبی نویسنده آن به شمار میرود. آثار داستانی اکبری دیزگاه را میتوان از حیث موضوعی و مضمونی به سه بخش تقسیم نمود:
1. آثاری که درباره انقلاب اسلامی با رویکرد مدینهاندیشانه است از جمله سوره آفِلین، شاهکشی، چشمهایش خونی دستهایش گریان و…
2. آثاری که دربارهی روحانیت و تبلیغ دینی با رویکرد قرآن اندیشانه و وحدت گرایی دینی است از جمله برکت، سیاگالش، بیروط و…
3. آثاری درباره زیارت با رویکرد معنوی و باطنگرایانه است از جمله طوطی و تاول، بکه و…
در فصل دوم وقتی صابر با پای تاولزده در موکب زمینگیر شده است، پیرمردی ریش سفید که او با دیدنش سنگینی طوطی را بر شانه اش احساس میکند و همچون راهنمایی ربّانی و شمایلی طوطی صفت توصیف میشود، با کاسهای آش به دست سراغش میآید و سلام میکند و میگوید: “زیارت قبول، کربلایی” (اکبری دیزگاه، 1400، ص17). این دیالوگ دلالتی است آشکار، بر این مضمون معنوی که صابر جامانده، پیش از اینکه به جغرافیای کربلا و امام شهید برسد، در جغرافیایی دیگر رسیده است و کربلایی شده است.
مضمون این داستان بلند را در این حکمت لسانالغیب میتوان جست که به زبان شعر بیان شده است:
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم
در تأویلی دیگر میتوان گفت صابر بلافاصله پس از جدایی از آن دو همراهِ نامحرم، محرم پیغام سروش غیبی میشود و به دیدار پیرمرد که همان ولی الهی یا استاد ازل است، نائل میشود. دیالوگ بعدی پیرمرد پس از فلاش بکی به ماجرای شود و ترمینال رشت، گویای همه چیز است “خدا با جاماندگان است” (اکبری دیزگاه، 1400، ص27). در مرحله بعدی صابر وقتی از دو روحانی سنتی؛ شیخ ناصر که تخصص قرآنی دارد و سید حامد که تخصص کلام اسلامی و وهابیت شناسی دارد جدا میشود و خطر میکند و سوار اتومبیلی عراقی میشود، به دیدار امام زمان نائل میشود.
پیرمرد تعریف میکند که چطور در جوانی دنبال دفینه حتی به جنگلهای تالش سفر کرده است، اما در نهایت پس از 40 سال سرگردانی که یادآور سفری ادیسهوار است، با حمله زنبورها و شکستن پایش در اثر سقوط از درخت، مسیر زندگیاش دگرگون گشته و به جای دشت و جنگل، شروع به کندن خودش کرده تا اینکه دفینه اصلی را در خود یافته است.
پیرمرد با گزینگویههایی به سبک فلسفی نیچه در «چنین گفت زرتشت»، زرتشت وار گرههای کور زندگی برزخی صابر را میگشاید و او را از سرگردانی نیست انگارانه میرهاند، از جمله آنجا که درباره به اشتباه افتادن صابر در تاریکی ترمینال رشت میگوید: “دفینهها همیشه در تاریکی و ظلمات پنهاناند” (اکبری دیزگاه، 1400، ص29).
نویسنده با تمایز نهادن میان مرگ و هلاکت به مفهومسازی میپردازد و مرگ را در نسبت با امامت باطنی میفهمد و متعلق به کسی میداند که امام زمان داشته باشد. او از زبان صابر مینویسد: “کسی که امام زمان ندارد درواقع زمان ندارد و مرگ درواقع رسیدن به آخر زمان است. کسی که بیزمان است، ذوق مرگ ندارد؛ پس تلف یا هلاک میشود” (اکبری دیزگاه، 1400، ص34). صدایی که در ترمینال گفته است “قیامت را فقط با قائم میتوان درک کرد” (اکبری دیزگاه، 1400، ص26)، اشارتی است به پیوند قیامت و قائم، گویی کالبد قائم نشانی از قیامت وجودی انسان و پایان زمان تقویمی یا کرونولوژیک و آغاز زمان باطنی یا وجودی است.
در جهانبینی آغازین امامیه، امام به مثابه «مرکز فیض» انگاشته میشد. محور اصلی و حقیقی که این جهانبینی حول آن میچرخد، شخص راهنمای ربانی کامل (امام) است هم در بُعد وجودی و هم در بُعد تاریخی خود. حتی امامان تاریخی نیز در مجموعههای حدیثی خود به این امام وجودی (کیهانی) اشاره کرده و آن را توصیف نمودهاند(امیرمعزی، 1398، ص297). لذا در این جهانبینی شناخت امام موضوعیت پیدا میکند.
امیرمعزی درباره شناخت امام با توجه به عقاید امامیه آغازین مینویسد:
“مؤمن وفادار امامی، باید صبورانه منتظر باشد و این انتظار باید با نیروی ولایت و پشتیبانی جستوجو برای یقین و معرفت همراه باشد، تا مؤمن بتواند امام خود را بشناسد. شتاب یا تأخیر در این موضوع برای مؤمن ضرر و زیانی نمیآورد. «هرکس امام خود را شناخت همانند کسی است که در خیمه قائم علیه السلام است»” (امیرمعزی، 1398، ص270).
فصل پایانی «طوطی و تاول» گویی برگرفته از این حدیث نبوی است که امیرمعزی در متن خود متذکر شده است و شناخت امام برای صابر خرّم از طریق دیدار «مرکز فیض» ممکن میشود.
سلوکِ آفاقی و مسئله انفسی
از نظر والتر ترنس استیس، فیلسوف انگلیسی، “عرفا و احوالشان را به چند رده میتوان تقسیم کرد. آنچه اهمیت شایان دارد تمایز نهادن بین احوال انفسی (دروننگرانه) و آفاقی (بروننگرانه) است. تجربۀ آفاقی ممکن است برای هر کسی در زندگی اتفاق افتاده باشد، ولی تجربۀ انفسی نیازمند مراقبه و تزکیه نفس است. حالاتِ آمدنی معمولاً آفاقیاند، اگر چه حکم کلی نمیتوان کرد و احوال آموختنی یا مکتسب معمولاً انفسیاند” (استیس، 1379، ص53). استیس تأکید میکند که احوال عرفانی انفسی اغلب پس از سالها سیر و سلوک به دست میآید (استیس، 1379، ص84).
صابر خرم «طوطی و تاول» اهل سیر و سلوک آفاقی یا انفسی به معنای مصطلحی که استیس طرح میکند نیست. کار خاصی انجام نمیدهد. او در شمایلی رواقیانه فقط منظرش نسبت به پدیدههای پیرامونی با سایرین متفاوت است و همین تفاوت منظر باعث میشود بیآنکه حرکتی کند، به مقصد برسد. در واقع سلوک او با معیار استیس بیشتر آفاقی به نظر میرسد تا انفسی، چون او حالات برای او آمدنی است و وارداتی است که او تلاشی برای آنها نمیکند، اما نوع مسئله صابر خرم انفسی است نه آفاقی.
گفتوگوهای چالشی سید حامد به عنوان نمادی از تفکر عقلانی و کلامی و الهیات نظری شیعی و حتی دین دولتی با صابر خرّم، آشکارکننده نگاه کرکگوری نویسنده است. اکبری دیزگاه الهیات نظری را در درک معنای ایمان عاجز دانسته و رسماً به چالش میکشد. او همچون سورن کرکگور فیلسوف قرن هجدهم دانمارکی و پدر اگزیستانسیالیسم، در این گفت و گوها، تمایز دو دیدگاه نسبت به دین را نشان میدهد، دیدگاهی که دین برای او به مثابه مسئلهای انفسی است (صابر خرّم) و دیدگاهی دیگر که دین را به مثابه مسئلهای آفاقی میبیند (سید حامد). از نظر کرکگور آفاقی دیدن؛ یعنی دنبال حقیقت دین بودن، اما انفسی دیدن؛ یعنی نسبت فرد انسانی با دین را کاویدن (کرگگور، 1374، ص62). البته کرکگور این اندیشهها را در مورد مسیحیت میگوید، اما قابلیت تعمیم به دیگر نظامهای الهیاتی را نیز دارد. کرکگور مینویسد:
“مسئله آفاقی این است: آیا مسیحیت بر حق است؟ و مسئله انفسی این: ارتباط فرد با مسیحیت چیست؟” (کرگگور، 1374، ص63).
مسئله سید حامد آفاقی است. او معتقد است: سرد و روشن و قاطع باید حرف زد و “مجموع این سه مؤلفه حرف آدم را معقول و عقل پذیر میکنند” (اکبری دیزگاه، 1400، ص72). سید حامد حرفهای صابر را گرم و مبهم و غیرقطعی توصیف میکند و آنها را همچون شعر افسانه گاهی عقل گریز و گاهی عقل ستیز میداند (اکبری دیزگاه، 1400، ص72). سید حامد به صراحت نگاه معنوی و باطنی صابر را پس میزند و مدعی میشود: “…اینها با معارف عقلی ما سازگار نیست” (اکبری دیزگاه، 1400، ص71).
نویسنده با طرح شخصیتی به نام شیخ ناصر که منتقد عقل گرایی کلامی سید حامد است، سعی میکند نگاه قرآن اندیشانه صابر خرّم را از قرآنیانی چون شیخ ناصر نیز تفکیک کند؛ آنهایی که سلفی منشانه منتقد نظامهای الهیاتی و نظری هستند، اما هنوز در گذشته تاریخی فریز شدهاند. نویسنده شیخ ناصر را عقب مانده توصیف میکند و مینویسد:
“برایم عجیب بود که شیخ اینجا هم احساس عقب ماندگی داشت؛ ظاهرا امور معنوی را با معیار مادی متر میزد” (اکبری دیزگاه، 1400، ص50).
نتیجه گیری
به نظر میرسد از منظر سمانتیکی «طوطی و تاول» توانسته است با آمیزش انتقاد اجتماعی و نگاه معنوی، علاوه بر دست یافتن به افقهای مضمونی جدید در ادبیات عاشورایی و داستانِ دینی، به خلقِ رتوریکی نوین برای مفهوم سازی گفتمان انتقادی-معنوی خود نائل شود که در نوع خود موفقیت بزرگی برای یک نویسنده محسوب میشود. انتقاد از تنزل زیارت به امری توریستی، سلوکِ قیامتی اربعین به مثابه سفرِ تنهایان، بدن اندیشی دینی، امامت اندیشی یا پیوند قیامت و قائم، سلوکِ آفاقی و مسئله انفسی، از ویژگیهای مهم سمانتیک ویژه داستانِ دینی «طوطی و تاول» به شمار میرود. نوع بدن اندیشی دینی «طوطی و تاول» یکی از تفاوتهای معناشناختی آن با دیگر متون ادبیات عاشورایی یا اربعینی است. این اثر هرچند بر مفهوم تاول و زخم تأکید دارد، اما این تروما در کنار تجربههای تلخی چون از دست دادن پدر و طلاق، به جای تراژدی و پذیرش شکست که ویژگی معرّف فرهنگ یونانی است، به کمدی و پایانی خوش (دیدار با امام زمان) ختم میشود و با پیوند دادن اربعین حسینی، عرفانِ مسیحی و مهدویت با دو مضمون اصلی قیامت اندیشی و مدینهاندیشی به نوعی آشنایی زدایی دست میزند و مدینه فاضله را در افق وجودی امام به مثابه قیامت انسان و انسانیت قائم تعریف میکند.
منابع و مأخذ
استیس، و.ت. (1379)، عرفان و فلسفه، بهاءالدین خرمشاهی، تهران: سروش.
اکبری دیزگاه، ابراهیم (1400)، طوطی و تاول، قم: نشر معارف.
امیر معزی، محمدعلی (1398)، راهنمای ربانی در تشیع نخستین: سرچشمههای عرفان در اسلام، ترجمه نورالدین الله دینی، تهران: نامک.
پاکتچی، احمد (1387)، «آشنایی با مکاتب معناشناسی معاصر»، نامه پژوهش، ش 13، ص89-119.
تیریاکیان، ادوارد (1381) مقاله تیریاکیان در کتاب زیتلین، ایروینگ (1381) آیندهی بنیانگذاران جامعهشناسی، ترجمهی غلامعباس توسلی، تهران: نشر قومس.
کرکگور، سورن (1374)، انفسی بودن حقیقت است، مصطفی ملکیان، نقد و نظر، سال اول، ش 3 و4، ص62-81.
هاک، سوزان (1382)، فلسفه منطق، سید محمد علی حجتی، قم: کتاب طه.
انتهای پیام/
source