Wp Header Logo 1200.png

گروه فرهنگ دفاع‌پرس ـ مجید اسطیری؛ «رابرت مک کی» نظریه‌پرداز برجسته رمان نویسی و فیلمنامه نویسی معتقد است برای آغاز هر داستان خوبی دیده شدن یک «حادثه محرک» ضروری است. اگرچه این رویکرد به داستان پردازی ممکن است رویکردی کلاسیک به نظر برسد، اما هنوز که هنوز است بسیاری از فیلم‌های برجسته سینمای جهان از این دستورالعمل پیروی می‌کنند. قرار نیست گشایش فیلم برای مخاطب در حکم حل کردن مسئله پیچیده‌ای باشد. مخاطب باید به‌سادگی در جریان مسئله‌ای که پیش آمده یا پیش می‌آید قرار بگیرد تا با آن همراه بشود و احساس نکند اطلاعات زیادی است که از او پنهان شده است.

انتقام‌گیری به شیوه طبیعت

این مقدمه در واقع ورود ما به نقد فیلم سینمایی «شمال از جنوب غربی» است. در این اثر گشایش همراه با یک حادثه محرک نیست. بازگشتن زهره (که در ادامه نصرت نام می‌گیرد) نزد همسرش بابک اصلا قدرت تحریک کننده کافی برای پیگیری داستان را در مخاطب ایجاد نمی‌کند. این دیدار که با گلایه‌های بابک همراه است بیشتر برای این طراحی شده که مخاطب بفهمد این زن و شوهر سابقه‌ای در تشکیلات منافقین دارند. 

کارکرد دراماتیک این سکانس بیش از این‌که به وجود آوردن سوال «بعد چه خواهد شد؟» باشد، پدید آوردن سوال «ماجرا از چه قرار است؟» در ذهن مخاطب است. یعنی داستان با تکانه‌ای از جنس داستان‌های پلیسی آغاز می‌شود. این در حالی است که فیلم «شمال از جنوب غربی» به‌هیچ‌عنوان یک فیلم پلیسی نیست. 

ما با فیلمی در ژانر اکشن ـ معمایی رو‌به‌رو هستیم. قرار نیست مخاطب در پایان داستان بفهمد که آیا زهره یکی از عناصر منافقین هست یا نه؟ تقریبا همه سوال‌های معمایی در همان یک سوم ابتدای فیلم پاسخ داده می‌شود و مابقی فیلم شرح چگونگی طراحی و عملیات نیرو‌های امنیتی و در طرف مقابل نیرو‌های منافقین است.

«شمال از جنوب غربی» یک فیلم خوش‌ساخت و در استفاده از زبان سینمایی بسیار موفق است. از عناصر طبیعت در این فیلم استفاده درخشانی شده است مه که یکی از عناصر طبیعت شمال است به‌موقع حضور پیدا می‌کند و به‌موقع از صحنه خارج می‌شود. 

نصرت اول (فرمانده سابق نیرو‌های مستقر در جنگل) پس از درگیری سنگین با نیرو‌های انقلابی، در مرداب گرفتار می‌شود و بازداشت می‌شود و نصرت دوم (زهره که حالا با نام نصرت فرمانده جدید منافقین شده است) در سکانسی که قصد دارد پل ورسک را منفجر کند، در حال بالا رفتن از کوه برای رسیدن به جعبه فیوز سیم‌های متصل به بمب، پایش می‌لغزد و از کوه سقوط می‌کند. 

این شکل نابود شدن نیرو‌های منافق (که محلی‌ها آنها را کالدو به معنای زالو می‌نامند) واجد معانی ضمنی قابل تاملی است. در ظاهر امر می‌توان گفت آنها با طبیعت منطقه به‌اندازه کافی آشنا نیستند، اما معنای عمیق‌تر این است که طبیعت شمال و حتی از آن‌هم عمیق‌تر طبیعت به ما هو طبیعت، که هدیه پاک الهی به بشریت است نمی‌تواند وجود این افراد سنگدل را تحمل کند و می‌خواهد سهمی در نابود کردن آنها داشته باشد. 

از دهه هفتاد و ساخته شدن فیلم «آژانس شیشه‌ای» دوگانه انقلابی ـ دیپلمات در سینمای متعهد ما به وجود آمده است. امسال «شمال از جنوب غربی» با همان فرمان پیش می‌رود. البته که گریزی از این رویکرد نیست، چراکه این دوگانه برخاسته از واقعیت تلخ جامعه است. 

انتهای پیام/ 161

source