نویسنده رمان «نشان حُسن» در گفتوگو با ایکنا:
همسویی و همدلی مسلمانان با ماه صیام که در نیکوترین واژه از آن به نام «ماه مهمانی خداوند» یاد میشود در کنار تمرین بندگی در مسیر عبودیت ؛ دو اسوه و الگوی بزرگ را برای مسلمانان در طی همین مسیر تمرین بندگی با خود به همراه دارد.
نخست «لیالی قدر» ماه رمضان است که هر شبش از هزار ماه برتر است و در کنار معجزه نزول قرآن بر سینه نبی مکرم اسلام(ص)؛ همسو با ایام ضربت خوردن و شهادت مولای متقیان، شیر ژیان، امیر بیان، حضرت علی(ع) است و دو دیگر؛ نیمه ماه رمضان است که به میلاد فرزند برومند مولای متقیان(ع)؛ حضرت امام حسن مجتبی(ع)، کریم اهلبیت تعلق دارد.
امام همامی که امروز در پس گذار 14 قرن و روایتِ تحلیلِ بزرگان و آیات عظام شیعی، نیک میدانیم که ته ذهن او و بلندای اندیشهاش در مسیر صلح با «معاویه» چه بود و هم نیکتر آگاهیم که دورنمای اندیشه امام حسن(ع) در مسیر استواری اسلام با پذیرش آن صلح، درنهایت به شکوهِ سرخِ شهادت برادرش، امام حسین(ع) در دشت نینوا، واقعه کربلا و عاشورای حسینی ختم میشود.
از همین روست که ادبیات ایرانیان مسلمان در پس گذار این 14 قرن، بخشی از شکوه؛ جلوه و عظمت خود را در پس دلدادگی قلم ادیبان و شاعرانش به بلندای این ماه و بزرگانی چون حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) استوار است.
اگر سیدمهدی شجاعی را که بهغایت برازنده صفت «پدر ادبیات داستانی آیینی کشورمان» در عهد و زمانه معاصر بدانیم؛ بیتردید فرزندش، سیدعلی شجاعی، خلفیست بر استمرار روایت قلم پدر! این هر دو در مسیر تربیت شاگردان با دو مؤلفه بزرگ «رعایت ادب آداب نگارش از ائمه اطهار(ع)» و دو دیگر؛ «حفظ حریم و حرم معصوم» در قامت جهان داستانی؛ آموزهها و آوردههای فراوانی را برای ادبیات داستانی کشورمان با خود به همراه داشتهاند.
هر بار که راقم این سطور در قامت نگارش بر عرصه ادبیات دینی به بهانههای ایستگاههای تقویم مذهبی کشورمان استوار میشود، یاد این جمله از استاد سیدمهدی شجاعی که در گفتوگوهایی سالها پیش آن را بیان کرده بود میافتد که «برای یک نویسنده در حوزه نگارش ادبیات دینی، اگر کرامت و عنایت ائمه اطهار(ع)، آن بلندنامان و اسوههایی که از ایشان مینویسد با قلم نویسنده همراه نباشد، آن اثر نگاشته نخواهد شد و اگر نگاشته هم شود؛ خوشنشین کام و جان مخاطبان نخواهد بود!»
کتاب «نشان حُسن» به قلم لیلا مهدوی که یکی از شاگردان موفق سیدعلی شجاعی در حوزه ادبیات آیینی است؛ به عنوان نخستین قلم راقم این اثر چونان شانه بر آموزههای دقیق و عینی او از همان دو مؤلفه «آداب و ادب نگاشتن از ائمه(ع)» و «حفظ حریم و حرم معصوم» با محوریت امام حسن مجتبی(ع) میزند که مخاطبان را برای همدلی با نخستین اثر یک نویسنده تا آن حد تشنه میکند که منتظر خبر چاپ کتابهای بعدی باشند.
امروز از قلم لیلا مهدوی بعد از نخستین قلمش یعنی کتاب «نشان حُسن» میتوان سه کتاب موفق دیگر را چون «خون دریا»؛ «شرح الف خمیده» و «راویان پنهانی» نیز رصد کرد.
خبرگزاری بینالمللی قرآن به بهانه میلاد امام حسن مجتبی(ع) در ایام ماه صیام، به سبب نگاه متفاوتی که کتاب «نشان حُسن» در قامت روایت زندگانی کریم اهلبیت از زمان صلح با معاویه داشته و در ادامه، همراهی و همدلی که همسر بزرگوار امام حسن(ع) و فرزندانش تا آن روز محشر در این جهان اثیری؛ یعنی حماسه مکتب حسینی و روز عاشورا داشتهاند به سراغ این اثر و نویسنده آن رفته است. چرا که از گاه انتشار تا به امروز نقدهای مثبت و تحسینهای متعددی را «نشان حُسن» برای نویسندهاش با خود به همراه داشته و آورده است.
از همین رو به بهانه قرار گرفتن در میلاد مسرور امام حسن مجتبی(ع) سراغ لیلا مهدوی رفتیم و امروز دیگر او را نویسندهای نوقلم نمیخوانیم که نویسندهای شناخته شده خاصه در عرصه ادبیات دینی و آیینی به شمار میرود. نویسندهای که همان نخستین اثرش (نشان حُسن) در بسیاری از گفتوگوها و نقدهای ادبی همنشین و همنام کتاب ارجمند و گرانسنگ سیدعلی شجاعی با محوریت صلح امام حسن مجتبی(ع) به نام «حاء.سین.نون» شده است. آنچه در ادامه از خاطرتان میگذرد نتیجه گفتوگو با لیلا مهدوی نویسنده کتاب «نشان حُسن» است.
ایکنا- خانم مهدوی برای آغاز گفتوگو از نحوه تولد و نگارش «نشان حُسن» با زاویه دید متفاوتی که برای این اثر برگزیدید با مخاطبان سخن بگویید.
«نشان حُسن» درحقیقت رمانی بر بستر واقعیت و تاریخ است. در تعریف رمان ممکن است دچار لغزش در خلق این کتاب باشیم و نمیتوانستم به شکل تام و تمام تأکیدی بر خلق ساحت، چارچوب و قوانین رمان در نگارش این اثر داشته باشیم؛ اما با تمام وجود تلاش کردم که این اثر دارای خُردهپیرنگهایی باشد که بر اساس عنصر خیال نگارش شده است.
نکته و ویژگی دیگر «نشان حُسن» آن است که از زبان سه راوی روایت میشود. شخصیتهای روایتکننده این اثر را حضرت قاسم(ع)، بانو «نُفَیله» (ام ولد) همسرو امام حسن(ع) و مادر بزرگوار حضرت قاسم(ع) و «حسن مثنی» یکی دیگر از پسران امام حسن(ع) تشکیل میدهند.
این اثر درباره فرزندان امام حسن(ع) و نقش آنها در واقعه کربلا به رشته تحریر درآمده و البته صلح امام حسن(ع) و سیره ایشان نیز در این رمان به شکل غیر مستقیم مورد پرداخت قرار میگیرد. میتوانم بگویم تا به حال از این زاویه دید درباره فرزندان امام حسن(ع) در حوزه آثار ادبی اطلاعی نداشتیم و زمانی که در حال طراحی پیرنگ داستان بودم در برخی اوقات به مواردی برمیخوردم که در مقام یک شیعه گاه از روی گلایهمندی از خود میپرسیدم که چرا این اطلاعات را اغلب عموم افراد جامعه ما ندارند و کمتر از این زاویه دید این بزرگواران را میشناسیم.
داستان و روایت «نشان حُسن» از مرگ معاویه شروع و پایان آن به روز عاشورا میرسد.
ایکنا- خانم مهدوی در این نکته تردیدی وجود ندارد که روایت آثار مبتنی بر تاریخ، آنهم تاریخ اسلام و استوار بر ائمه اطهار(ع) زمانی که بناست رنگوبوی ادبیت ادبیات یعنی جهان داستانی به خود گیرد نمیتواند به سمت روایت عنصر خیال برود. از سویی دیگر در سخنان خود به این نکته اشاره کردید که در روایت و پرداخت برخی از خُرده پیرنگهای این اثر از عنصر خیال بهره بردهاید. برای آگاهی بیشتر، نحوه تلفیق و همنشینی این دو مؤلفه که به نظر میرسد در دو نقطه مقابل یکدیگر هستند با چه متر و معیاری و در چه مواردی مجال ظهور، بروز و حضور خیال در این اثر را به خود و قلمتان دادید؟
ما در ادبیات آیینی و ادبیات دینی اجازه ورود به ساحت تفکر حضرات معصوم(ع) را نداریم؛ این بخشی از محدودیتهای بشری ما به عنوان مسلمان به شمار میرود. علاوه بر این «حفظ حریم» نیز بر ما بسیار واجب است و نیز رعایت ادب کلمه از واجبات است.
در حوزه «حفظ حریم» نسبت به ساحت معصومان در این اثر تلاش کردهام که حتی نقلقولهایی که از آنها بهره بردهام به تمامی مستند به منابع متقن و قابل اتکا باشد.
در روایت بزرگان حاضر در این اثر از حکایت امام حسین(ع)، برادر بزرگوار امام حسن(ع) که در این اثر نیز از ایشان ردپایی را شاهد هستیم، همچنین حضرت زینب(س)؛ حضرت ماه بنیهاشم(ع) و امام حسن مجتبی(ع) با قاطعیت و قطعیت میگویم که در هیچ فصل روایتی از این بزرگان و معصومان در رمان «نشان حُسن» دستخوش خیال نشده است و به تمامی حتی اگر جملهای کوتاه از این بزرگواران نقل شده، منبع آن جمله در این اثر آورده شده است که خدای نکرده ذهن خواننده به سمتوسوی دیگری نرود.
در قالب شخصیتهای دیگر که گر چه حقیقی هستند اما برحسبِ منطقِ تاریخ و براساس داستان تا آنجا که تأمل و تفکر به من اجازه میداد که به واسطه آن میتوانم دست به داستانپردازی بزنم و زندگی آنها را بر اساس آنچه که در تاریخ نوشته شده تصویر کنم؛ نیازمند پرداختن به برخی صحنهها و وارد کردن شخصیتهایی بودم که سعی کردم به شکل حداقلی در این اثر صورت گیرد.
تاکید میکنم که این بخش تصویر کردن و روایت بر اساس مؤلفههایی که به لحاظ سیاسی، معیشتی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جامعه آن روز بوده را در قالب کار تحقیقی پیدا کرده و سعی کردم به همان واسطه دست به صحنهپردازی و شخصیتپردازی بزنم تا بتوانم اثر را از آنچه که تنها روایت تاریخ باشد به سمت روایتی برآمده از تاریخ اما با زبان داستانی نزدیک کنم.
با اطمینان میگویم که ساحت معصوم را در روایت این اثر با تمام وجود رعایت کردهام و به هیچوجه وارد حریم آنها نشدم.
ایکنا- به غایت اگر غیر از این باشد که میگویید اثر شما اجازه چاپ نمیگرفت. با توجه به ناشر، ناظر این اثر و درنهایت صدور مجوزی که جهت نشر آن صورت گرفته؛ بیتردید مؤلفههایی که گفتید تام و تمام در این اثر رعایت شده است. خاصه که منابع متعدد، متقن و مستحکمی که از منظر تشیع در این اثر به آنها اشاره کردهاید مُهر دیگری بر استحکام کلام شما است. اما خانم مهدوی یکی از چشماسفندیارهای حوزه ادبیات آیینی ما جهان واژگانی مشترک و شناسنامههای تکبُعدی شخصیتهاست؛ ولی در این اثر خرق عادتی بسیار متفاوت و ناب صورت گرفته است. یعنی چه در ساحت همراهی با شخصیتهای مختلف مانند دو فرزند امام حسن(ع)؛ شخص امام حسن(ع)؛ همسر بزرگوار ایشان که مخاطب با آنها همراه میشود یک شناسنامه تام و تمام مجزا و چند بُعدی را از این افراد شاهد هستیم و از سویی دیگر جهان واژگانی این افراد نیز به شکل کامل متمایز است. این توفیقها به عنوان نویسندهای که در اولین اثر شما بروز و ظهور پیدا کرده در ساحت حضور استادی راهنما و ناظر در مسیر نگارش «نشان حُسن» رخ داده؛ برآمده از جنس تجربه شماست یا آنگونه که پیشتر اشاره کردید به دامنه تحقیق و کار پژوهشی شما برای این نگارش باز میگردد؟
بابت این پرسش بسیار از شما سپاسگزارم و میخواهم در همین گفتوگو از استادم آقای «سیدعلی شجاعی» تشکر کنم. حقی که او برگردن من دارد غیر قابل انکار است. اینکه ادب کلمه در برابر نوشتن در حوزه ادبیات آیینی را او به من آموخت. زمانی که در دورهای که آقای شجاعی درباره ادبیات آیینی داشتهاند به عنوان یک هنرجو در آن دوره شرکت کرده و قدم به قدم آموختم. علاوه بر اینکه جدا و در آکادمی «نیستان» در خدمت او قریب به دو سال به عنوان شاگرد، مشق نوشتن میکردم اما دوره ویژه 10 جلسهای را با عنوان ادبیات دینی و آیینی با استاد شجاعی گذراندهام که محوریت آن بر «چیستی و چرایی ادبیات قدسی» استوار بود.
امروز بسیار خوشحالم که گاهی «نشان حُسن» در کنار کتاب آقای شجاعی با عنوان «حاء.سین.نون» درباره صلح امام حسن(ع) قرار میگیرد. این مهم برای من مایه افتخار بسیار بزرگی است. آنگونه که اشاره کردید در مقام استاد، آقای سیدعلی شجاعی کنار من برای نگارش «نشان حُسن» حضور داشتند و من برای هر ایده ذهنی که داشتم در حوزه پرداخت از یاری او کمک و بهره بردهام.
تأکید بر حوزه حفظ نگاه حریم و حرم؛ توجه عمیق به استخدام کلمات؛ بدون شک از نشانههای حضور آقای شجاعی در شکلگیری کتاب «نشان حُسن» است و این مهم امری غیر قابل انکار است. بعد از لطف خدا؛ اذن حضرت مجتبی(ع)، آقای شجاعی بود که کمک بسیاری به من کرد و این مهم را هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
ایکنا- به دو مؤلفه درباره محوریت کتاب «نشان حُسن» با شما سخن میگویم. نخست آنکه، بعد از اتفاق صلح امام حسن(ع) و هجمهای که به راه افتاد و دو دیگر؛ ارتباط حضرت قاسم(ع) با امام حسین(ع) در صحرای کربلا بهعنوان دو برش از کتاب شما؛ منِ مخاطب را در گاه همراهی از روایت داستانی دور میکند و بهشدت شاهد چرخیدن قلم از حالت روایت ادبی و داستانی به سمت قلم گزارشگونه هستیم! ممکن است عظمت این اتفاقها شما را به عنوان نویسنده مرعوب خود کرده باشد یا شاید ترجیح دادید در چنین لحظاتی به همان روایت و گزارش تاریخ اکتفا کنید و کمتر جنس ادبیات و داستان را به فضای قلم خود رهنمون سازید. دلیل این امر چیست؟
با این دو نگاه که شما را مطرح کردهاید موافقم اما دلیل دیگری هم دارد که آن را بازگو خواهم کرد.
درباره صلح امام حسن(ع) غیاثی با «صلح حدیبیه» داشتم که البته بسیار پیشتر از من بزرگان قیاس را داشتند و من تنها آن را آموختهام و در این حوزه؛ نگاه شخصی من جایی از بروز ندارد و آنچه میگویم و نوشتم متکی بر جنبه مطالعاتی من است.
در آن عصر و زمان -زمان قبول صلح توسط امام حسن(ع)- ما با چند نوجوان 10 تا 15 سال در این اثر طرف هستیم. «حسن مثنی» یا برادرشان (زید) بزرگتر هستند اما «حضرت قاسم(ع)» و «عبدالله» سن به مراتب کمتری دارند و به همین میزان کمتر از چنین دست از معادلات بزرگ سیاسی سر در میآورند. گویا این دو بزرگوار در آن زمان با آن سن و سال کمشان در نوعی تردید در حال دستوپا زدن هستند. آن تردید باید در این اثر نشان داده میشد.
ببینید به عنوان فردی که داستان را روایت میکنم، امروز بعد از گذشت قرنها و تمام تحلیلهای که از آن واقعه مهم چرایی و دلیل صلح امام حسن(ع) صورت گرفته و دست من رسیده، امروز عظمت صلح را حس میکنم. ممکن است در بیان آن زبانم قاصر باشد؛ اما برای خودم آنقدر مولفه برقراری صلح به عنوان زمینهسازی برای قیام کربلا روشن است که نیازی به عنوان کردن آن در قالب گزارش ندارم!
اما برای نوجوانی مانند حضرت قاسم(ع) در آن سنوسال که هنگام صلح امام حسن(ع) 12 ساله و هنگام واقعه کربلا 13 ساله است، این مسئله آنگونه که برای من در ساحت مطالعه و گذار سنم درباره چرایی و دلیل صلح امام حسن(ع) روشن است، روشن نیست!
آن بزرگواران -حضرت قاسم(ع) و عبدالله- نمیدانند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. آنها تنها در آن حرکت عظیم قرار گرفتهاند و به همین سبب بیان و بازگویی آن در ساحت نگاه داستانی کاری بسیار مشکل است.
درباره عاشورا هم باید بگویم اگر دوستان و خوانندگان این اثر دقت کنند در دو فصل پایانی «نشان حُسن» که به مقطع عاشورا میپردازد ریتم داستان تند میشود. تا به حال این مسئله را عنوان نکردهام و شاید آن را فقط نزدیکان من بدانند اما برای نخستین بار در قالب گفتوگویی رسانهای بیان میکنم که هنگام نوشتن این اثر و رسیدن به دو فصل آخر و واقعه کربلا و عاشورا به شدت دچار بیماری شدم و احساس کردم از نوشتن عاشورا ناتوانم.
نوشتن از عاشورا معرفت بسیار بالا و توان خاصی میخواهد. عنایت امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و توکلی که به حضرت زهرا(س) داشتم است که میتوانم بگویم یاریگر من شد تا به پایان نگارش این اثر رسیدم. بارها در مسیر نگارش این اثر به ویژه در دو فصل پایانی که مربوط به عاشورا و همسو با دوران بیماری من بود پیش آمد که لپتاپ را بستم؛ کنار گذاشتهام و تنها برای آرامش روحی و کسب توان دوباره دل به شنیدن روضهها سپردم. به عنوان یک آذری نوحههای آذری گوش میدادم و با وجود اینکه این طلب را در روح و روان خود برای نگارش این اثر میدیدم اما نمیتوانستم به واسطه عظمت آن اتفاق، ناتوانی جسمی و روحی که داشتم دست به قلم ببرم و بنویسم. درنهایت جلوی خود ایستادم و با خود مجادله کردم تا این اثر را به پایان بردم.
اگر آن ایستادن و مجادله به سبب آن عظمتی که در بطن و متن این روایت خاصه نوشتن از عاشورا نبود شاید این اثر هنوز به پایان نرسیده بود. نوشتن و گفتن از عاشورا بسیار جرأت و جسارت میخواهد. خود را در این حد نمیدانم. فکر میکنم اگر تا این حد نوشتم و حاصلش به «نشان حُسن» منتج شد؛ به واقع کرامت و عنایت ساحت حضرت مجتبی(ع) بود.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source