وحید محمود قره باغ؛ “دانم که ندانم” این گفته حکیم و فیلسوفی بزرگ در تاریخ بشر است. این حکیم کسی بود که با وارد کردن اخلاق در فلسفه، جهانی دیگر را معرفی کرد. او با روشی که بر پایه سؤال و جواب متوالی و هدفمند بود و خود آن را تلنخوس یا همان بازجویی مینامید، به افراد در بینشی متفاوت و صحیح کمک میکرد. بدین صورت که در ابتدا گفته و نظر طرف مقابل را قبول کرده و با او همراه میشد، در ادامه تناقضات موجود را با استفاده از دیدگاه خود شخص، رد میکرد.
سقراط حکیم که از او با نام خردمند آگورا نیز یاد میشود؛ ضمن اینکه غالب گفتهها و آثار او در خصوص فلسفه اخلاق است. سقراط در ابتدا به فراگیری علومی، چون حساب، هندسه و نجوم تا شعر کلاسیک یونان پرداخت. او در مقطعی از زندگی به عنوان سرباز پیاده نظام ارتش نیز خدمت کرد و از نظر جسمی هم سرسخت بود، همچون روحش که با یکنواختی بیگانه بود. سقراط همچنین به عنوان فردی شجاع و دلیر در تاریخ یاد میشود.
از سویی فاسد کردن جوانان و بی اعتقادی به خدایان، جرمهایی بود که دادگاه قانونی و در حضور هیئت منصفه به حکیم زمان نسبت میداد و در نهایت و پس از دفاعیات شنیده شده، دادگاه او را به اعدام محکوم کرد؛ حتی دادگاه مدعی شد که عموم مردم از سقراط بیزار هستند و در واقع سعی بر گمراهی آنها داشته است. در نهایت سقراط خطاب به دادگاه و مردم بیان میکند که محاکمه او ضربه به مراتب کمتری است که خود مردم و هیئت منصفه به خود وارد میکنند. او راه درست را نه در نابودی دیگران بلکه بهتر ساختن خویشتن میدانست. سقراط حتی از آمدن طرفداران، خانواده و کودکان خود به دادگاه که میتوانستند حامی او باشند خودداری کرد چرا که هدفش آگاهی و نه نجات خود در این دنیا بود. او مرگ را خوابی بی رویا و یا رفتن روح به جهانی دیگر میدانست؛ کسی که حتی پس از مرگ نیز به امید طلب دانش بود. با اینکه دادگاه به سقراط فرصت داد تا به باطل بودن سخنان و همچنین گمراه کردن مردم اعتراف کند ولی او مرگ را انتخاب کرد و با جام زهر به زندگی اش پایان داد.
بر خلاف غالب فیلسوفان و اندیشمندان پیشین و هم عصر سقراط، او به جای هستی شناسی بر شناخت خود انسان تاکید داشت و شعارش این بود “خودت را بشناس”. او کار فلسفه خود را همچون حرفه مادرش که قابله بود میدانست در اصل اعتقاد داشت که فقط تلاش میکند تا انسان به حقیقت وجودی خود برسد. از سویی محبوبیت سقراط نه به دلیل شجاعت یا بی تفاوتی به دنیا بلکه به خاطر فروتنی او در فلسفه بود. در حقیقت سقراط ادعایی در حکمت نداشت، اما با عطش توصیف ناپذیری به دنبال آن بود. او معتقد به جهل و علم ناچیز خود در برابر علم خدا بود.
سقراط معتقد بود که اعتراف به نادانی، بزرگترین دانش است. او با دانشی که داشت در مقابل برخی افرادی که نفوذ بسیاری در جامعه و خصوصا جوانان داشتند ایستاد؛ در مقابل کسانی که مدعی بودند حقیقتی وجود ندارد. سقراط آموختن فلسفه را وظیفهای میدانست که خدا به او سپرده بود، همچنانکه به زندگی پس از مرگ نیز ایمان داشت. او معتقد بود که اگر انسان از عقل و دانش بهره بگیرد هرگز در دام جهل و شهوت گرفتار نمیشود و در نتیجه مطابق قانون رفتار و زندگی خواهد کرد؛ سقراط دلیل قانون گریزی را در پوچی و بی نظمی اجتماع میدانست. او میگفت کسی داناست که بداند دانایی اش هیچ ارزشی ندارد؛ در واقع یکی از دلایل دشمنی عصر سقراط با او این بود که دانایی ظاهری مدعیان را تفتیش کرده و در نهایت آنها را از اعتبار کذایی ساقط میکرد.
با اینکه سقراط در دادگاه محکوم شد ولی خود را قربانی قوانین نمیدانست بلکه قائل به این بود که قربانی مردم است. او با وجود اینکه میتوانست از زندان فرار کند ولی ترجیح داد تا همان زندانی بماند او معتقد بود که فقط جسمش را به خاک خواهند سپرد ولی روحش همچنان آزاد و طالب دانش خواهد بود.
source