شاید هیچ ژانر سینمایی به اندازه وسترن، الهامبخش سبک زندگی، سبک لباس پوشیدن و حتی سبک دکور خانه چیدن نبوده است. آثار وسترن، داستان مردمان سخت، یاغیان و مناظر دیدنی هستند. از هنرنماییهای بیادماندنی جان وین گرفته تا کلینت ایستوود در نقش هفتتیر کش خونسرد، این فیلمها، از آزمون گذر زمان، سربلند بیرون آمدهاند. آثار کلاسیکی مانند «ریو براوو» و «جویندگان»، نماینده بهترین نمونههای آمریکایی از این ژانر هستند و فیلمهای پربحث سرجیو لئونه نیز طعم ایتالیایی را به این ژانر آوردند.
باتوجه به اینکه اکثر مخاطبان با قصههای این آثار آشنا هستند، در این فهرست به سراغ نکات کمتر شنیدهشده از پشت صحنهها میرویم.
بهترین وسترنهای تاریخ سینما
«ریو براوو» Rio Bravo
نکات جالب:
بهترین فیلم هاوارد هاکس و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما، حتی به یک نامزدی اسکار هم نرسید.
هاوارد هاکس کارگردان این اثر، در ابتدا نمیخواست ریکی نلسون را برای نقش سوم انتخاب کند. چون فکر میکرد که این بازیگر، بسیار نحیفتر از این کاراکتر است؛ بنابراین دیالوگهای بسیار کمی را به نقش سوم فیلم داد. اما بعدا اعتراف کرد که وجود نام این بازیگر روی پوستر فیلم، ۲ میلیون دلار به فروش در گیشه اضافه کرد.
دکورهای فیلم، ۷/۸ اندازه واقعی هستند و به همین علت، بازیگران بزرگتر از حالت واقعی، به نظر میرسند.
هاوارد هاکس میخواست که یک نوجوان در نقش کالوردو ظاهر شود و الویس پریسلی را مد نظر داشت. علیرغم علاقه پریسلی برای حضور در این فیلم، مدیر برنامه زیادهخواه این خواننده، دستمزد بالایی را تقاضا کرد که با مخالفت جان وین و هاکس همراه شد. پریسلی دو ماه پیش از شروع فیلمبرداری، به ارتش آمریکا پیوست.
«جویندگان» The Searchers
نکات جالب:
جان وین معتقد است کاراکتر ایثن ادواردز، بهترین نقشآفرینی او است و برای ادای دین به این فیلم، نام پسر خود را ایثن گذاشت.
بیولا آرچوتلا بازیگر سرخپوست این فیلم، در یکی از سکانسهای تیراندازی به گریه میافتد و وقتی که جان وین علت این مسئله را جویا میشود، آرچوتلا به او میگوید که اگر در فیلمبرداری باقی بماند، عروسی پسرش را از دست خواهد داد. در نتیجه جان وین، فیلمبرداری را برای چند روز تعطیل کرد و برای این بازیگر، بلیت هواپیما خرید تا بتواند به عروسی پسرش برود. ناگفته نماند که کارگردان این فیلم، جان فورد بود اما در عمل، وین همهکاره بوده است.
حین فیلمبرداری یک کودک سرخپوست از قبیله ناواهو، ذاتالریه گرفته و فورا باید بستری میشد. جان وین به خلبان جت شخصی خود میگوید تا این دختر را به بیمارستان ببرد. قبیله ناواهو برای قدردانی از جان وین، لقب «مردی با عقاب بزرگ» را به او میدهند.
ناتالی وودز حین بازیگری در این فیلم، هنوز به مدرسه میرفت و گاهی اوقات، جان وین شخصا به دنبال او میرفت. این مسئله موجب محبوبیت وودز در مدرسه شد.
«ماجرای نیمروز» یا «صلات ظهر» High Noon
نکات جالب:
این فیلم برنده چهار اسکار از جمله بهترین بازیگر برای گری کوپر شد.
ستاره گری کوپر پس از ۲۵ سال حضور در صنعت سینما روبه افول بود و از لیست پولسازترین بازیگرها خارج شده بود. «ماجرای نیمروز» ۱۲ میلیون دلار فروخت و او در ۵۱ سالگی دوباره به این فهرست بازگشت.
لی وان کلیف در ابتدا برای بازی در نقش معاون نیروی مارشال استخدام شده بود. اما استنلی کریمر تهیهکننده فیلم به او گفت که، چون دماغش، نوک عقابی است، شبیه ضدقهرمانها است. سپس به کلیف گفت که دماغش را عمل کند، کلیف به این حرف گوش نکرد و در نتیجه در یک نقش فرعی ظاهر شد.
گریس کلی ۲۰ ساله، در نقش همسر گری کوپر ۵۱ ساله شاهر شده است.
«خوب بد زشت» The Good, the Bad and the Ugly
نکات جالب:
باتوجه به اینکه سرجیو لئونه (کارگردان فیلم) نمیتوانست انگلیسی صحبت کند و از طرفی ایلای والاک (نقش زشت) نمیتوانست ایتالیایی صحبت کند، این دو به زبان فرانسوی با یکدیگر حرف میزدند.
سرجیو لئونه برای قدردانی از ارتش اسپانیا، افتخار منفجر کردن پل در فیلم را در اختیار ارتش قرار داد. قرار بود وقتی که لئونه در بیسیم، پیام «بزن» را میدهد، پل منفجر شود؛ اما یک خدمه دیگر از بیسیم استفاده میکرد و او نیز به اشتباه، اول گفت «برو». پل منفجر شد، اما دوربینها آماده نبودند. لئونه این فرد را اخراج کرد و بسیار عصبانی بود. این فرد در ماشین خود سوار شد و فرار کرد. فرمانده یگان ارتش بهقدری از این بابت نادم بود که گفت ارتش این پل را دوباره میسازد فقط به شرطی که فرد اخراجشده، دوباره استخدام شود.
کلینت ایستوود در این فیلم پانچویی را میپوشد که در دو فیلم پیشین «دلارها» پوشیده بود. این پانچو در طول ۳ فیلم، نه تمیز شده بود و نه عوض شده بود.
اسکلت در تابوت کاراکتر توکو، واقعی است. یک بازیگر اسپانیایی وصیت کرده بود که پس از مرگش هم میخواهد در فیلمی بازی کند.
«نابخشوده» Unforgiven
نکات جالب:
کلینت ایستوود این فیلم را به سرجیو لئونه و دان سیگل، مرشدان خود هدیه کرده است.
مورگان فریمن ماجرای ساخته شدن این فیلم را از کوین کاستنر شنیده بود. او شخصا برای بازی در این فیلم، با ایستوود صحبت میکند.
این فیلم به طلسم موفق نشدن ایستوود در اسکار پایان داد. او دلیل اسکار نبردن را پیشتر چنین ذکر کرده بود: «اولا من یهودی نیستم. دوما من خیلی پول در میآورم. سوما برام مهم نیست، به جهنم که اسکار نبردم.»
ایستوود پس از این فیلم، دو اسکار دیگر را نیز برده است.
ریچارد هریس مشغول تماشای فیلم دیگر از ایستوود بود که ناگهان تلفنش زنگ میخورد و دست برقضا، کلینت ایستوود است. هریس در ابتدا فکر میکرد که این تماس، سرکاری است.
«روزی روزگاری در غرب» Once Upon a Time in the West
نکات جالب:
هنری فوندا در ابتدا نمیخواست در این نقش ظاهر شود. سرجیو لئونه به آمریکا رفت تا با فوندا ملاقات کند. فوندا پرسیده بود برای چه او اصرار دارد، که لئونه در پاسخ گفته بود: «تجسم کن که دوربین، یک مرد را از کمر به پایین نشان میدهد و او، به یک کودک در حال فرار، شلیک میکند، سپس دوربین بالا آمده و صورت هنری فوندا را نشان میدهد.» تا پیش از این، فوندا فقط در نقشهای مثبت ظاهر شده بود.
گویا یک سالن سینما برای دو سال متوالی، فقط این فیلم را نشان میداده است. وقتی که لئونه به این سینما رفته بود، هوادران خواستار امضای وی و اپراتور پروژکتور شدند. البته این اپراتور بسیار خشمگین بود و به لئونه گفته بود: «میکشمت. دو سال فقط یک فیلم… اون هم فیلمی که خیلی کند است.»
ال مولاک، یکی از ۳ هفتتیر کشی است که در سکانس آغازین حضور دارد. او یک روز پی از فیلمبرداری، با لباس این کاراکتر، از پنجره هتل خود را به قصد خودکشی، پایین پرتاب میکند. هنگامی که یکی از بازیگران میخواهد او را به بیمارستان ببرد، لئونه به وی میگوید که لباسش را دربیار.
«این گروه خشن» The Wild Bunch
نکات جالب:
اعتراضات مداوم رابرت رایان برای اینکه چرا نام او، اول در تیتراژ نشان داده نمیشود، بهقدری سم پکینپا (کارگردان) را خشمگین کرد در تیتراژ میبینیم، دوربین برای معرفی نام ارنست بورگناین و ویلیام هولدن، روی صورتشان فریز میشود، اما برای معرفی رایان، دوربین روی پشت چند اسب، فریز میشود.
سم پکینپا به دنبال حس واقعی صدای تیراندازی و شلیک کردن بود. وقتی که تیم بدلکاری چند راهکار مختلف را برای او آوردند، هیچکدام او را راضی نکرد. سپس او خشمگین شد و یک اسلحه واقعی را برداشت و آن را پر از گلوله کرد و به سمت یک دیوار شلیک کرد. این اتفاق موجب حیرت بدلکاران شده بود و او در ادامه به آنها گفت: «من چنین چیزی میخوام.» تا پیش از این، صدای تمامی اسلحه در آثار کمپانی وارنر، شبیه یکدیگر بود. اما پکینپا برای هر اسلحه، درخواست صدای متفاوتی را داده بود.
«جنگوی آزادشده» Django Unchained
نکات جالب:
تارانتینو این اثر را با بودجه ۱۰۰ میلیون دلار ساخت و با ۴۲۰ میلیون دلار فروش در گیشه، پرفروشترین فیلم این کارگردان تا امروز بوده است.
لئوناردو دیکاپریو چند باری سکانس شام را قطع کرد؛ او با فحشهای نژادی که لازم بود روانه سیاهپوستان کند، مشکل داشت. ساموئل ال جکسون بعدا او را کنار کشید و با لحن شوخی به او فحش داد و گفت این سبک از حرفزدنها، برای ما (سیاهپوستان) عادی است.
جیمی فاکس از اسب شخصی خود در این فیلم استفاده کرد؛ این اسب چهار سال پیش، به او هدیه شده بود.
انیو موریکونه پس از ساختن موزیک متن برای این فیلم، گفته بود که دیگر با تارانتینو همکاری نخواهد کرد. چون او بدون هیچ ارتباطی به فیلمنامه، از موزیکهای مختلف استفاده میکند. بااینحال او دوباره با تارانتینو در «هشت نفرتانگیز» همکاری کرد و پس از پنج دهه فعالیت در این صنف، بالاخره اسکار برد.
«هفت مرد باشکوه» Magnificent seven
نکات جالب:
اگرچه نظرات منتقدان درباره این فیلم، چندان مثبت نبود، اما آکیرا کوروساوا بهاندازهای از این اثر لذت برده بود که یک شمشیر را به جان استرجس هدیه کرد.
یول براینر جزو نفرات اصلی انتخاب تیم بازیگران بود. او شخصا خواستار حضور استیو مککوئین در این فیلم شده بود. اما بعدا به دلیل دعواهای متعدد حین فیلمبرداری، از این تصمیم پشیمان شد.
کریخوانیهای میان مککوئین و براینر، به باقی بازیگران نیز کشیده شد و هرکدام سعی میکردند تا افهای برای دوربین بیایند. بااینکه اکثر این اداها در نسخه پایانی باقی ماند، اما استرجس نگران بود که چقدر سریع، کنتل فیلم خود را از دست داده است.
استیو مککوئین در سال ۱۹۸۰، با سرطان و مرگ عنغریب، دستوپنجه نرم میکرد. او با یول براینر تماس میگیرد تا از او تشکر کند. براینر میپرسد: «برای چی؟» مککوئین در پاسخ میگوید: «بااینکه من خیلی روی اعصابت میرفتم، اما تو خیلی راحت میتونستی منو از فیلم پرت کنی بیرون و نکردی. این فیلم موجب ستارهشدن من بود.» براینر در پاسخ گفت: «من پادشاه بودم و تو شاهزاده یاغی بودی.»
«اگر سنگ از آسمان ببارد» Hell or High Water
نکات جالب:
نام فیلم بر اساس یک ضربالمثل است که دو تفسیر دارد: «هر کاری لازمه، انجام بده و شرایط مهم نیست»؛ تفسیر دوم در قرارداد نویسی استفاده میشده است و معنی «حتی اگر سنگ هم ببارد، طرف خریدار، باید پول را پرداخت کند.» هر دو مفهوم در قصه فیلم استفاده میشود.
برای اینکه کریس پاین سریعتر به فیلمبرداری «سفر ستارهای» برسد، تمام سکانسهای او در کمتر از ۲۰ روز فیلمبرداری شد. روز آخر او مصادف با روز اول فیلمبرداری جف بریجز بود و این دو فقط یک روز، یکدیگر را میبینند.
نحوه تیراندازی و ریلوود مسلسل از سوی کاراکتر تنر، مانند ریلوود واقعی نظامیان آمریکایی است و آنها برای اینکه معطل کشیدن مجدد گلنگدن نشوند، حداقل یک گلوله را در خشاب نگه میدارند.
انتهای پیام/
source