ادبیات فارسی خاستگاه حکمت و اخلاق و انساندوستی است و از این رو در ماه خدا چیدن میوههای رنگارنگی که از اشجار حکمت بزرگان ادب ایران باقی مانده و ریشه در چشمه جوشان معرفت دارد میتواند ضیافت الهی را دلچسبتر کند.
«چشمه حکمت» سلسله گفتارهایی مجمل و مفید از ادبیات فارسی در زمینه حکمت، عرفان و دین است که هر سال در ماه مبارک رمضان، از نگاه و قرائت یکی از چهرهای ادبی کشور در خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) تقدیم شما خوانندگان روزهدار میشود تا قطرههایی شفابخش از اقیانوس رحمت الهی را در کنار هم بچشیم.
در این رمضان همراه با استاد سیدحسن نورانی؛ شاعر، مدرس و پژوهشگر ادبیات فارسی هستیم و در هفدهمین قسمت به موضوع اهمیت «حضور دل» انسان پرداختهایم.
در باب حضور دل
در این قسمت از سلسله درسگفتارهای «چشمه حکمت» بار دیگر با دیوان حافظ؛ غزلی از او و نغزگوییهای خواجه شیراز را با شما قسمت خواهیم کرد.
پیشتر نیز به این نکته اشاره کردم و در قسمتهای قبلی درسگفتارهای چشمه حکمت نیز به آن اشاره داشتهام که بیشتر ابیات حافظ دارای نکات ارزندهای است که هر کدام از آنها را میتوان بهتنهایی در مسیر تبیین زندگی به سمت رستگاری و آرامش پیشانی فعالیتهای خود قرار دهیم و در حقیقت هر کدام از این آموزههای حضرت حافظ میتواند بستری برای نگارش کتاب زندگی هر یک از ما انسانها باشد.
غزلی که برای این برنامه انتخاب کردهام غزلی مشهور از جناب حافظ است که شاید در شبهای یلدا بیشتر خوانده میشود.
حضرت حافظ میگوید:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید؟
وقتی «حافظ» از «خلوت دل» صحبت میکند در حقیقت از عمق وجود بشر و انسان سخن میگوید. نگاه و نظرش آن است که بطن و درون انسانها نباید هیچگاه فضا و مجالی برای سخن گفتن از تضادها باشد. در حقیقت نگاه خواجه شیراز آن است که انسان در چنین جایی نباید اجازه نشستن افکار متضاد با یکدیگر را دهد.
درس حافظ این است که عمق قلب هر انسانی یا پاک است و یا خداینکرده ناپاک! پس همنشین شدن با افرادی که مقامهای ظاهری دنیا را به عنوان اصل زندگی برگزیدهاند برای آن فرد چیزی جز ظلمت آورده و ثمره ندارد و کسانی که آنها را به عنوان الگو قرار دادهاند نیست! به گفته و تاکید حضرت حافظ؛ باید از خورشید نور بجوییم.
اما بیتی که بیشترین تأکید را بر آن دارم این بیت خواجه شیراز است که سرود:
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید؟
از زاویه دید حافظ؛ ارباب بیمروت دنیا همان صاحبان «زر» و «زور» و «تزویر» هستند. حافظ در این غزل نغز در قالب تصویری که میسازد به ما میگوید تا کی قرار است مانند گدایی بر در خانه افراد دوستدار زر و زور و تزویر بنشینیم و منتظر آن باشیم تا ببینیم چه زمانی پیش میآید تا آن فرد که خود بنده زر و زور است از در خانهاش بیرون میآید تا یاریگر ما در مسیر زندگی باشد!
خواجه شیراز؛ انسان را به این مسئله زنهار میدهد که در زمان و مکانی که میتواند به نیروهایی بزرگتر از جمله رحمت و بخشش پروردگار متوسل شود چرا باید از انسانهای زمینی خواسته و نیتهایش را بطلبد؛ خاصه آن دسته از انسانهای زمینی که دلداده به زر و زور و تزویر هستند؟!
شاید به تعبیر سادهتر بتوان گفت که حافظ نیز مانند بسیاری از پیروان حق و امیدواران به درگاه حقتعالی به این مهم سخت باور دارد که مردن بهتر از زندگانی با ننگ است.
انتهای پیام
source