
نمایش «کورالاین» به کارگردانی امیدرضا سپهری و تهیهکنندگی مریم نراقی که از ۱۱ دیماه سال ۱۴۰۳ در تالار وحدت روی صحنه رفت، مجددا پس از وقفهای کوتاه از ۱۵ اسفند میزبان علاقهمندان شد و فردا ۹ فروردین ۱۴۰۴ آخرین اجرای آن در تالار وحدت است.
متین محجوب – نمایش «کورالاین» که اقتباسی از انیمیشن پرآوازهای به همین نام بود، سال گذشته در تالار وحدت به صحنه رفت و با نگاهی پر از انتظار و چشمانی پرشور از سوی مخاطبان مواجه شد.
خوشبختانه این تئاتر طبق اعلام تیوال جزو باشگاه میلیاردیها در سال ۱۴۰۳ قرار گرفت و توانست در دو اجرا، یکی در دی ماه و دیگری در اسفند، چیزی بیش از ۹ میلیارد بفروشد که میتواند نقطه امیدی در رونق گیشههای تئاتر باشد.
انتخاب انیمیشن «کورالاین» برای اقتباس تئاتر هم، نشان از هوشمندی عوامل این نمایش دارد، چرا که این انیمیشن با داستانی پرپیچوخم و لایههایی عمیق از تمهای روانشناختی، تا امروز توانسته چشمهای بسیاری را بهسوی خود جلب کند، اما آیا این نسخه صحنهای هم توانست همان جادوی انیمیشن را بازآفرینی کند یا اینکه زیر بار سنگین انتظارات و پیشفرضها فرو ریخت؟ در این یادداشت، به کاوش در فرم و محتوای این اثر نمایشی میپردازم و تلاش میکنم تا این اقتباس هنری را بازخوانی کنم.
درونمایه و مضمون: تلاشی که در عمق، ناتمام ماند
درونمایه و مضمون هر اثر هنری، ستون اصلی آن محسوب میشود، عنصری که بدون آن، بنای هنری همچون کاخی بر ماسههای روان است. انیمیشن «کورالاین»، با درهمآمیزی ترسهای درونی و جستجوی هویت، به کشف و کنکاش در عمیقترین لایههای روان انسان میپردازد. داستان دختری که در پیچوتاب «دنیای واقعی» و «دنیای موازی» گم شده است، در عین حال که ترسناک است، اما مخاطب را به درون خود میکشد. این تضاد میان خواستهها و واقعیتها، پلی میسازد که هر بینندهای را به عبور از آن دعوت میکند.
در انیمیشن، این دوگانگی به شکلی هنرمندانه به تصویر کشیده شده است. کورالاین جونز، دختری که از بیتوجهی والدین خود رنج میبرد، به دنیایی وارد میشود که در ابتدا بینقص به نظر میرسد اما به زودی این بهشت مصنوعی به جهنمی تمامعیار تبدیل میشود. این تمثیل، آیینهای است که زندگی واقعی را به چالش میکشد و بر اهمیت پذیرش واقعیتها تاکید میکند.
اما در نمایش «کورالاین»، این عمق و پیچیدگی بهخوبی به صحنه نیامده است. تئاتری که میتوانست با تکیه بر همین درونمایهها، مخاطب را به چالشهای ذهنی دعوت کند، به یک سرگرمی سطحی تقلیل یافته است. حذف یا کاهش صحنههای کلیدی در یک سوم پایانی اثر، که در روایت انیمیشن نقش اساسی دارند، باعث شده تا عمق درام از دست برود و تماشاگر با یک تجربه ناقص روبرو شود.
توفیق یا شکست در مواجهه با ترسهای درونی
یکی از مهمترین درونمایههای «کورالاین»، مقابله با ترسها و مواجهه با واقعیتهای ناخوشایند است. در انیمیشن، کورالاین جونز با شجاعتی که از درون میجوشد، بر ترسهایش غلبه میکند و این لحظاتِ اوج داستان هستند که تأثیر عاطفی عمیقی بر مخاطب میگذارند. اما در نمایش، این مواجهه بهصورت سطحی و شتابزده به تصویر کشیده شده است، گویی کارگردان از پرداختن به این جنبه حیاتی داستان غفلت کرده است!
بدیهی است که یکی از نکات مهم در هر نمایش، انسجام روایت و پیشبرد داستان است. در این تئاتر، جزئیاتی در آغاز قصه بیان شد،که به نظر میرسید نیازی به آنها نبود و تنها به روند داستان لطمه میزد. اما بخش مهمی از داستان که به حل معما میپرداخت و در واقع آرک اصلی روایت بود، بهسرعت و بدون پرداخت مناسب به پایان رسید. این بیانسجامی در روایت، از نقاط ضعف جدی نمایش بود و باعث شد مخاطب نتواند با داستان ارتباط لازم را برقرار کند.
از تزلزل تا استقلال
در انیمیشن «کورالاین»، مسیر کشف هویت و استقلال شخصیتی دختری نوجوان به شکلی دقیق و ملموس به تصویر کشیده شده است. این سفر درونی، نمادی است از فرآیندی که بسیاری از نوجوانان در مسیر بلوغ تجربه میکنند. اما در نمایش، این فرآیند به درستی نشان داده نشده و مخاطب نمیتواند همان ارتباط عاطفی و فکری را با شخصیت اصلی برقرار کند.
شروعی گیجکننده و عناصر بیربط
اضافه کردن شخصیتهای جدید که نقشی در پیشبرد داستان نداشتند، یکی دیگر از نقاط ضعف این نمایش بود. این شخصیتها بیشتر باعث سردرگمی مخاطب شدند و نتوانستند به روایت اصلی کمکی کنند. در تئاترهایی که بر پایه اقتباس ساخته میشوند، هر عنصری باید به روایت اصلی خدمت کند؛ اما اینجا شخصیتهای جدید، تنها بار اضافی برای داستان بهوجود آوردند.
در عین حال یکی از بزرگترین انتقادات به این نمایش، دیالوگهای سطحی و عدم انسجام آنها با داستان بود. دیالوگهایی که نتوانستند ارتباط عمیقی با مخاطب برقرار کنند و به نظر میرسیدند که تنها برای پر کردن فضا به کار رفتهاند.
شروع نمایش نیز با استفاده از موسیقی و عناصر شرقی، سردرگمی بیشتری را به همراه داشت. بهنظر میرسید این انتخابها هیچ ارتباطی با روح اصلی داستان نداشتند و تنها برای ایجاد یک حس نوآوری به کار رفته بودند.
موسیقی: نوای گمشده در گرداب اقتباس
موسیقی در انیمیشن «کورالاین»، بخشی جداییناپذیر از روایت است که به خلق فضایی وهمآلود و ترسناک کمک میکند. اما در نمایش، استفاده از موسیقی به شکلی ضعیف و ناکافی بهچشم میآید. انتخاب قطعاتی که نه ارتباط معنایی قوی با صحنهها دارند و نه قادرند حسی معادل با انیمیشن ایجاد کنند، نقصی جدی در اجرای تئاتر بود. اجرای زنده موسیقی میتوانست به این نمایش بعد دیگری ببخشد، اما این فرصت نیز از دست رفته است.
اقتباس: وفاداری یا نوآوری؟
اقتباس موفق از یک اثر، نیازمند درک عمیق از پیامها و مضامین آن است. «کورالاین» بهعنوان یک انیمیشن، با پیامهای عمیق و تمهای روانشناختی خود موفق شد؛ اما نمایش آن نتوانست بهعنوان یک اثر مستقل و در عین حال وفادار به منبع اصلی، جایگاهی برای خود پیدا کند. این نمایش، اگرچه از نظر بصری جذاب بود، اما از نظر درونمایه و مضمون، تجربهای معنادار و تاثیرگذار ارائه نداد.
نمایشی که بر اساس یک انیمیشن موفق ساخته میشود، باید بتواند بین وفاداری به منبع اصلی و نوآوری تئاتری تعادل برقرار کند. در تئاتر «کورالاین» بهنظر میرسید که این تعادل از دست رفته است. تغییرات اضافی و بیمعنی که نه تنها به داستان کمک نکردند بلکه باعث شدند بسیاری از طرفداران انیمیشن احساس کنند که نمایش به منبع اصلی خود وفادار نیست.
اگرچه دکور نمایش بسیار زیبا و چشمنواز بود، اما این تنها بخش موفق آن بود. نمایشهای صحنهای، مجموعهای از عناصر مختلف هستند که باید بهخوبی در کنار یکدیگر کار کنند تا تجربهای کامل برای مخاطب ایجاد شود. تمرکز بیش از حد بر دکور، بدون توجه کافی به دیالوگها، موسیقی و هماهنگی بازیگران، باعث شد نمایش نتواند بهعنوان یک کل منسجم عمل کند.
این نمایش اگرچه تلاش کرد با بهرهگیری از جلوههای بصری و نوآوریهای صحنهای مخاطبان را جذب کند، اما در انتقال جادوی داستان اصلی و ایجاد تجربهای معنادار ناکام ماند. این نمایش بهجای خلق یک اقتباس هنری که بتواند عمق داستان را بازآفرینی کند، بیشتر به یک سرگرمی سطحی شبیه بود که نتوانست انتظارات بالای مخاطبان خود را برآورده کند.
source