Wp Header Logo 1100.png

به گزارش سرویس فرهنگی تابناک، لزوم پرداختن به فعالیت‌های اطلاعاتی‌امنیتی کشور و عرضه روایت روان و عام آن‌ها در قالب آثار تصویری مثل فیلم و سریال به مخاطب، طی سال‌ها و دو دهه اخیر درک شده است. در زمینه آثار مکتوب هم طی سال 1403 کتاب‌های مستندی توسط برخی ناشران و نهادهای فرهنگی منتشر شدند که نمونه‌های شاخص دارند؛ «خیلی محرمانه؛ خاطرات حسن تابان‌منش از کودکی تا پایان ماموریت در مصر» به‌قلم فاطمه ملکی» و مجموعه دوجلدی «من یک‌اطلاعاتی بودم» شامل خاطرات افسر اطلاعاتی علی مهدوی که اولی توسط نشر 27 بعثت و دومی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

در سلسله مطالبی که منتشر می‌کنیم، نگاهی به این‌کتاب‌ها خواهیم داشت. فتح‌باب این‌مجموعه‌مطالب هم، بررسی کتاب «خیلی محرمانه» است که خاطرات یک‌مهره اطلاعاتی سپاه از اهالی شیراز را شامل می‌شود. حسن تابان‌منش، شخصیت اصلی این‌کتاب علاقه چندانی به مطرح‌شدن و روایت خاطراتش نداشت. اما چندی پیش به این‌امر رضایت داد و سریال رادیویی «در جمعیت گم شد» دی‌ماه 1400 درباره او و فعالیت‌های اطلاعاتی‌اش از آنتن رادیونمایش پخش شد. ظاهرا پخش این‌سریال و عوامل دیگر باعث شدند تابان‌منش فروتنی را کنار گذاشته و لزوم روایت صریح و مستند ماموریت‌ها و کارنامه خود را درک کند. چون چنین‌کتاب‌هایی، برگ‌هایی از گذشته هستند که به دست نسل‌های بعدی می‌رسند.

در ادامه قسمت اول بررسی و مرور کتاب «خیلی محرمانه» را می‌خوانیم؛

* از ابتدای راه تا ناکامی در اعزام به جبهه

حسن تابان‌منش متولد ۲۹ مرداد ۱۳۴۲ در شیراز است. مهرماه ۱۳۵۷ دانش‌آموز مقطع دوم دبیرستان بود و پس از پیروزی انقلاب در همان‌سن‌وسال، مطالعه کتاب‌های شهید مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی را آغاز کرد. کمی بعد هم به اتحادیه انجمن اسلامی دبیرستان‌ها و هنرستان‌های شیراز معرفی شد. اولین‌کار انقلابی‌اش هم همکاری با جهاد سازندگی دانشجویی بود. سال ۵۸ پشت نیمکت کلاس سوم دبیرستان نشست که در اولین‌انتخابات مجلس شورای اسلامی، از طرف اتحادیه انجمن اسلامی دبیرستان‌ها، به استانداری شهر معرفی شد. به همین‌دلیل به‌عنوان دبیر در محل برگزاری انتخابات حاضر شد؛ انتخاباتی که در آن، عطاالله مهاجرانی، سید صباح زنگنه و آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی به‌عنوان نمایندگان شیراز به مجلس راه پیدا کردند.

قدم بعدی در فعالیت‌های انقلابی تابان‌منش، نام‌نویسی در بسیج بود که با همراهی دوستانش در انجمن اسلامی دبیرستان‌ها در مسجد امام‌رضای شیراز انجام شد. به‌گفته خودش از آن‌روز عضو رسمی بسیج شد و کارت عضویت گرفت. دوره آموزشی را هم در پادگان عبدالله‌مسگر (مرکز فرماندهی سپاه شیراز) پشت سر گذاشت. پس از طی آموزش، مدتی در پلیس‌راه بندرعباس-شیراز به نگهبانی مشغول شد و همزمان در کلاس‌های سوم دبیرستان شرکت می‌کرد و مسئولیت بسیج دانش‌آموزی را هم به عهده داشت. در هما‌ن‌مقطع اعلام شد نیروهایی که دوره آموزشی را پشت سر گذاشته‌اند، برای اعزام به جبهه باید خود را به مرکز بسیج معرفی کنند. تابان‌منش هم طبق این‌دستور عمل کرد اما با ناکامی در اعزام به جبهه، چون این‌مساله را سرشکستگی مقابل دوستانش می‌دانست، یک‌هفته به مدرسه نرفت و پنهان شد. او در ادامه دیپلم گرفت و همزمان، برای استخدام در سپاه خود را به پادگان عبدالله‌مسگر معرفی کرد.

* ورود به اطلاعات سپاه و انتخاب نام مستعار

پس از نشستن روی صندلی گزینش، مسئولان این‌بخش سپاه جمله مهمی را به تابان‌منش گفته‌اند: «هیچ‌کس حتی اعضای خانواده‌ات نباید بدونه کارت چیه!» تابان‌منش نیز با پذیرش این‌شرط، اواخر تیرماه ۱۳۶۰ وارد سپاه شد که طبق رویت خودش، به‌طور مستقیم به بخش اطلاعات فرستاده شد. گزینش و آموزش اطلاعات سپاه، در آن‌مقطع با دیگر بخش‌های این‌یگان تفاوت داشت و نیروی متقاضی، در ابتدای امر، آموزش‌های اولیه امنیت داخلی اطلاعات را پشت سر می‌گذاشت که 3 حوزه چپ، راست و التقاط را شامل می‌شد. حسن تابان‌منش در آن‌مقطع نام مستعار «جواهری» را برای خود انتخاب کرد و به «حسن جواهری» معروف شد. 

خاطرات ضربه‌زدن به توده در شیراز و شنود از کانال کولر

* نفوذی‌هایی که بین خودمان داشتیم

حسن جواهری، یکی از اعضای بخش «چپ» اطلاعات شد که امنیت داخلی، پشتیبانی و عملیات تحت نظارتش بود. یکی از خاطرات او از آن‌دوره درباره حجم زیاد گزارش‌های مردمی است که به‌صورت حضوری یا تلفنی به دست اطلاعات می‌رسیدند و تابان‌منش و دوستانش به‌واسطه همین‌گزارش‌ها، در ساعات عصر و پس از فراغت از کار اداری، خود را به ناحیه رسانده و ضمن دریافت مسلسل‌های دستی یوزی (ساخت اسرائیل) و تپانچه‌های برتا (ساخت ایتالیا) که همه دارایی و امکانات نظامی ناحیه بودند، شروع به گشت‌زنی در شهر می‌کردند.

در همین‌بخش از خاطرات حسن تابان‌منش، نکته جالبی درباره روش‌های ترور سازمان مجاهدین خلق وجود دارد. این‌نکته، تشابه روش ترور یکی از مهره‌های اطلاعات سپاه شیراز در سال 1360 و شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1378 در تهران است. راوی کتاب «خیلی محرمانه» در این‌فراز از خاطراتش می‌گوید: «یکی از بچه‌های مجموعه ما حکم اعدام منافقین را اجرا می‌کرد. چندوقت بعد، منافقین او را به شهادت رساندند. ظاهرا بین خودمان نفوذی داشتیم یا کسی خبر برده بود که خیلی سریع او را ترور کردند.» (صفحه ۸۸) شهیدی که مورد اشاره اوست، شهید فیروزی مسئول پشتیبانی اطلاعات است که جوخه ترور منافقین، صبح زود مقابل منزلش او را ترور کرد. شیوه ترور فیروزی هم مشابه ترور صیاد شیرازی بوده که ضارب با لباس کارگر شهرداری خود را مقابل منزل شهید رسانده است.

* ازدواج و مسئولیت جریان چپ در منطقه

در همان‌گیرودار ترورها و جنگ‌های شهری سپاه با جریانات چپ (چریک‌های فدایی و توده‌ای‌ها) که برادر همسر پسرخاله جواهری هم به‌جرم فعالیت در سازمان مجاهدین خلق اعدام شد، جشن ازدواج جواهری روز پنجشنبه ۱۱ دی ۶۰ برگزار شد. اتفاق مهم بعدی زندگی این‌نیروی اطلاعاتی سپاه هم حدود چهارماه پس از ازدواجش رخ داد که به «مسئول چپ منطقه» شد. لفظ منطقه در این‌عنوان، نه‌تنها به‌معنای شیراز بود، بلکه گستره وسیع‌تری را در برمی‌گرفت و مسئولیت سنگین‌تری نسبت به گذشته بود. توضیح راوی «خیلی محرمانه» درباره این‌گستره، چنین است: «تقی شهرام در تهران دستگیر شده بود ولی افراد شاخص پیکار در جنوب فعال بودند. اصفهان، شیراز، اهواز، بندرعباس،‌ بوشهر و کرمان حوزه فعالیت پیکار در جنوب بود و مرکزیتش هم در شیراز بود.»

یکی از خاطرات جواهری از دوران مدیریتش بر بخش چپ منطقه، مربوط به روز ترور شهید آیت‌الله دستغیب توسط منافقین است که طبق روایت او، در آن‌روز 12 نفر به شهادت رسیدند. سه‌نفر از این‌شهدا، دوستان نزدیک حسن جواهری بودند که مسئولیت حفاظت از شهید دستغیب را به‌عهده داشتند.

اتفاق مهم دیگری که در آن‌مقطع رخ داد، برگزاری سمیناری توسط مسئولان جریان چپ در سپاه بود که در تهران برگزار شد و از جواهری نیز خواسته شد در آن حضور پیدا کند. در آن‌سیمنار بود که از او و همکارانش در بخش چپ خواسته شد شناسایی‌های عناصر حزب توده را هرچه سریع‌تر به نتیجه برسانند.

* اعزام به جبهه و بازگشت به‌خاطر شروع دوباره ترورها

حسن تابان‌منش در طول فعالیت اطلاعاتی، بارها درخواست اعزام به جبهه خود را برای مسئولانش ارسال کرد اما اجازه این‌اعزام صادر نمی‌شد و پاسخی که او می‌شنید، از این‌قرار بود: «کار داریم. می‌بینی که ضدانقلاب در شهر حضور داره!»

اما جواهری در نهایت موفق شد برای عملیات فتح‌المبین خود را به جبهه برساند و ابتدای به پادگان امیدیه خوزستان رفت. نکته مهم درباره اعزام و حضور او و نیروهای مشابه در جبهه، این است که چون نیروی رسمی سپاه بودند، نحوه اعزامشان با نیروهای بسیجی تفاوت و مراحل دیگری داشت.

پس از فتح‌المبین و اجرای عملیات الی‌بیت‌المقدس که به آزادی خرمشهر انجامید، جواهری که ۷۰ روز را در منطقه جنگی گذرانده بود، دستور جدیدی از «آقای موسوی» مسئول امنیت داخلی دریافت کرد که به شیراز بازگردد چون ترورهای نیروهای پاسدار، ارتشی و مردم دوباره از سر گرفته شده بود.

خاطرات ضربه‌زدن به توده در شیراز و شنود از کانال کولر

حسن جواهری، همسرش و فاطمه ملکی نویسنده کتاب در مراسم رونمایی اثر

* مسئولیت چپ استان فارس؛ شنود از داخل کانال کولر

با بازگشت به شیراز، حسن جواهری مسئول چپ استان فارس شد و اقدامات تعقیب و مراقبت، شنود و کسب اطلاعات را فرماندهی کرد. این‌فرمانده اطلاعاتی، ضمن انتصاب نیروهای نفوذی بین گروهک‌ها، خود در عملیات‌ها شرکت می‌کرد و یکی از خاطراتش از آن‌برهه، مربوط به شبی است که جلسه یکی از گروهک‌ها را شنود کرد. او در چنین‌ماموریت‌هایی حتما ضبط صوت همراه خود می‌برد و می‌گوید: «یک‌شب اعضای گروهکی جلسه داشتند. رفتیم بالای پشت بامشان. میکروفون را با طناب فرستادیم داخل کانال کولر و صحبت‌های جلسه را ضبط کردیم.» (صفحه ۱۲۸)

حسن تابان‌منش در این‌مقطع از زندگی اطلاعاتی خود، عمده فعالیت‌هایش را روی حزب توده و اکثریت متمرکز کرد که فعالیتش آزاد بود. تا سال 1361، پانزده‌نفر از سران توده در تهران دستگیر شده بودند و پس از این‌دستگیری‌ها بود که به جواهری و دوستانش دستور رسید، از دستگیری عوامل توده خودداری کنند چون نیروهای این‌گروهک هشیار شده‌اند. دستور مورد اشاره تا اوایل سال 62 پابرجا بود تا این‌که دوباره دستور رسید اعضای حزب توده و اکثریت را دستگیر کنند.

* ضربه به حزب توده و جدایی از مسئولیت جریان چپ

جواهری، در جایگاه مسئول چپ منطقه، اعلام کرد عواملی که وابسته به حزب توده و اکثریت هستند، درصورت معرفی داوطلبانه به سپاه، مشمول تخفیف می‌شوند. در نتیجه بیش از 30 نفر از اعضای این‌حزب خود را به ستاد خبری سپاه رسانده و تسلیم شدند. جواهری درباره ماجرای مورد اشاره این‌روایت را دارد که این‌افراد، اگر مسئولیت خاصی داشتند، به زندان منتقل، و کسانی که فقط عضو بودند، پس از تکمیل بازجویی آزاد شدند.

اتفاقی که از پی این‌تسلیم‌شدن‌ها رخ داد، لو رفتن تشکیلات مخفی حزب توده بود. این، حادثه‌ای مهم و یک‌پیروزی بزرگ اطلاعاتی بود که مسئولات تشکیلات توده، خانه‌های افراد وابسته را لو داد و شبکه این‌حزب متلاشی شد.

اما جواهری درباره ظاهرسازی و حفظ اطلاعات توسط عوامل توده، نکته جالب و آموزنده‌ای دارد: «در خانه‌هایشان عکس امام و شهید بهشتی گذاشته بودند. خانم‌هایشان محجبه بودند. این‌طور خانه را عادی جلوه داده بودند.» (صفحه ۱۳۰)

* جدایی از بخش چپ

جواهری و دوستانش در اطلاعات سپاه موفق شدند بیشتر جریانات ضدانقلاب در منطقه جنوب یعنی اصفهان، شیراز، اهواز، بندرعباس،‌ بوشهر و کرمان را تا سال 1362 دستگیر کنند. اما در ادامه ناراحتی و کدورتی بین جواهری و برخی مسئولان اطلاعات سپاه به وجود آمد که به‌خاطر آن، از مسئولیت چپ جدا شد و به زندان موقت شیراز منتقل شد تا مسئولیت اطلاعات بازجویی از زندانیان را به عهده بگیرد.

صادق وفایی

ادامه دارد …

source