Wp Header Logo 1121.png

فرارو- ۲۰ فروردین سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی، روزنامه‌نگار، مستندساز و نویسنده مشهور بود. فیلمسازی که بیشتر از همه چیز با مجموعه برنامه‌های روایت فتح و گفتارمتن‌های خاصش شناخته می‌شود. آوینی شخصیت جالب توجهی دارد. زندگی پیش از انقلابش دورانی است مناسب برای آنهایی که دوست دارند تغییر و تحول انقلاب درون افراد را به تصویر بکشند. سیر تبدیل شدن کامران آوینی به سیدمرتضی آوینی بسیار جذاب است. کارنامه برنامه‌سازی‌اش هم از آن کارنامه‌هایی‌ست که بسیاری دوست داشتند آن را تقلید کنند، اما به هر دلیلی موفق به این کار نشدند. اما هیچ کدام از این بخش‌های زندگی آوینی موضوع این گزارش نیست.

به گزارش فرارو، با توجه به ارج و قربی که امروز شهید آوینی دارد شاید نسل جوان‌تر تصور کند او قبل از شهادتش نیز در همین جایگاه بود. با توجه به این که او با وجود تفاوت‌های فکری و ظاهری با اهالی هنر، مورد احترام آنان نیز بود. احترامی که مرحوم کیومرث پوراحمد آن را در مستند مرتضی و ما به تصویر کشید. اما مرور اتفاقات کاری برای سیدمرتضی آوینی نشان می‌دهد او در سال‌های فعالیتش، به خصوص ایام منتهی به شهادتش در فکه بسیار تحت فشار بود. ساخت مجموعه‌های حقیقت و روایت فتح در گروه جهاد تلویزیون، شهری در آسمان، نگارش مقالات نظری سینمایی و سردبیری ماهنامه سوره از جمله شاخص‌ترین فعالیت‌های اوست. بسیاری از چهره‌های شاخص امروز حوزه هنر و رسانه از جمله ابراهیم حاتمی‌کیا، بهروز افخمی، مسعود فراستی، شهریار زرشناس و مرحوم نادر طالب‌زاده به خاطر همکاری با آوینی شناخته شدند.

زندگی در دو اتاق کوچک

کتاب تکرار یک تنهایی، نوشته محمدعلی صمدی بخش‌هایی از تلخی‌های زندگی آوینی را به نقل از دوستان و نزدیکانش به تصویر کشیده است. در بخشی از این کتاب به نقل از محمدعلی فارسی، مستندساز و همکار قدیمی آوینی آمده است: «دو اتاق در خانه پدرش داشت. پدرش مسن بود و مادرش ناراحتی قلبی داشت. بچه‌هایش بزرگ‌تر شده بودند فضای زندگی‌اش تنگ بود، همسرش از این فضای کوچک به تنگ آمده بود. آدمی که شب‌ها مطالعه می‌کرد حتی برای مطالعه جا نداشت. شب‌ها برای صحبت تلفنی مکافاتی داشتیم، چون آن قدر باید آهسته صحبت می‌کرد که همسر و بچه‌هایش اذیت نشوند. آقای [محمدعلی]زم [رئیس وقت حوزه هنری]هیچ اعتنایی به او نمی‌کرد. سه سال دنبال پانصد هزار تومان وام بود که بتواند جای مستقلی اجاره کند و جالب بود که تا روزی که به شهادت رسید، هیچ کدام از آقایان مدیر فرهنگی، این وام را به او ندادند.»

از جنگ چه می‌خواهی؟

 محمدعلی فارسی در بخش دیگری از این کتاب می‌گوید: «خیلی اذیت شد و جالب این جاست، در عین این که با این وضعیت سخت فیلم را می‌ساخت، بزرگتر‌های صاحب ادعای آن موقع سینما را می‌آورد که فیلم «شهری در آسمان» را ببینند و نظر بدهند. به هر جان کندنی بود برنامه آماده کرد که اینها بشینند و نظر بدهند قاعده این است که وقتی یک فیلم را نمایش می‌دهند، باید طرف مقابل بنشیند و فیلم را نگاه کند و نظر بدهد، حالا خواه این نظر مثبت باشد یا منفی. اینها به جای دیدن فیلم شوخی می‌کردند جوک می‌گفتند. مرتضی می‌گفت نگاه کنید، می‌گفتند: می‌دانیم چه هست. مرتضی! از جنگ دیگر چه می‌خواهی؟ ول کن تو را به خدا، تمام شد دیگر، برای چه جنگ را یادآور می‌کنی؟ نه تنها کمکش نمی‌کردند، بلکه مسخره‌اش هم می‌کردند.

این طور مواقع یک تیک عصبی داشت. قطره‌ای بود که وقتی اعصابش را به هم می‌ریختند توی بینی‌اش خالی می‌کرد. می‌گفتم: مرتضی! عوامل حرفه‌ای‌تر برای کارت بگیر بیاور. می‌گفت: چه کسی؟ با کدام پول حاضر است در مرداد، در آن خاک و خل بیاید در خرمشهر و آبادان؟ کدام یک از کسانی که دو ریال کار یاد گرفته‌اند حاضر‌ند بیایند و این کار را بکنند؟ بعد هم حالا اگر بیایند، چه کسی حاضر است پول آن را بپردازد؟ می‌گفت: انگیزه‌ی همین بچه‌های به زعم تو تازه کار است که کار مرا جلو می‌برد، غیر از اینها کس دیگری نیست. می‌گفتم: خوب تو نه می‌دانی چگونه بگویی، نه عوامل درست و حسابی داری، نه پولی، نه چیزی؛ که چی؟ می‌گفت: به خدا به جدم زهرا، نه انگیزه دارم و نه علاقه به این کار بریده بود، می‌گفت: فقط تکلیف است.»

تلخی‌های حوزه هنری

همه کسانی که با آوینی کار و زندگی کرده‌اند، به تلخی‌های کار او در دوران فعالیتش در حوزه هنری به عنوان سردبیر ماهنامه سوره اذعان دارند. شهریار زرشناس، پژوهشگر حوزه فلسفه و سیاست سال ۱۳۹۳ به سایت مشرق گفت: «شهید آوینی از مدیریت محمد هاشمی [بر صداوسیما]گلایه‌های زیادی داشت و عنوان می‌کرد که در زمان او به ما برای انجام ماموریت اجازه نمی‌دادند ولی ماشین می‌آمد و منشی‌های روسای سازمان صدا و سیما را همه جا می‌برد؛ آوینی از ذات اشرافی گری کارگزاران صحبت و شدیدا انتقاد می‌کرد.

 حتی به خاطر دارم که برای ساختن سریالی بین صدا و سیما و شهید آوینی مشکلاتی ایجاد و حتی کار به شکایت هم رسید تا وقتی که وی به شهادت می‌رسد. یعنی مدیران وقت دولتی، وزارت ارشاد، مهاجرانی و … شهید آوینی را قبول نداشتند و، چون وی و روزنامه کیهان تنها منتقدین حرکت‌ها و سیاست‌های دولت [هاشمی]بودند، اصلا دولت تاب تحمل وی را نداشت.» 

او سپس در بخش دیگری از این گفت‌و‌گو به مسائل حوزه هنری اشاره کرد: «سیاست دولت سازندگی به گونه‌ای بود که هر مجموعه‌ای باید خودگران باشد به همین سبب آقای زم هم فشار زیادی به مجله سوره می‌آورد تا به گونه‌ای حرکت کند تا بتواند هزینه‌های خود را تامین کند. آن دوران بر خلاف امروز بچه‌های حزب اللهی کتابخوان بسیار کم بودند و به همین دلیل خطر تهاجم فرهنگی را جامعه کمتر متوجه می‌شد و مقام معظم رهبری آن دوران بیشتر از الان تنها بودند؛ به همین دلیل واقعا سخت بود که سوره بتواند خودگردان شود و هزینه هایش را از طریق فروش و دکه تامین کند. البته آقای زم، چون دلبستگی اقتصادی اش زیاد بود خیلی بدشان نمی‌آمد که مجله سوره از بحث تهاجم‌های فرهنگی خارج شود بعد هم که آقای زم به کرباسچی نزدیک شد و، چون کرباسچی به دلیل نزدیکی به خاتمی و افکار لیبرالش از انتقادات مجله سوره خوشش نمی‌آمد آوینی بیشتر تحت فشار قرار می‌گرفت.» 

زرشناس در آخرین بخش گفتگویش، به جمع‌بندی این شرایط می‌پردازد: «۳ دسته مشکل در یک سال آخر عمر شهید آوینی در حوزه هنری ایجاد شد، یک دسته مشکلاتی که برای اذیت این شهید وجود داشت، دسته‌ای دیگر اختلاف دیدگاه‌ای بود که بین شهید آوینی و آقای نصیری برای نحوه و تاکتیک‌های مقابله با تهاجم فرهنگی ایجاد شده بود و مخالفین این دو با غرض ورزی این اختلافات اجرایی را بزرگنمایی می‌کردند و سومین مشکل هم این بود که شهید آوینی به آدم‌هایی که به سوره می‌آمدند، خیلی اعتماد می‌کرد البته این اعتماد از سر جهل نبود بلکه می‌خواست به جوانان میدان دهد تا راه پیشرفتشان باز شود.

 زمانی که شهید آوینی به مسافرت رفته بود مجله سوره منتشر شد و کسی که مسئول گرافیک مجله بود، طرح نامناسبی را می‌زد و مجله هم به چاپ می‌رسد؛ آوینی که باز می‌گردد تحت فشار قرار می‌گیرد، اما تقصیر‌ها را به گردن آن گرافیست جوان نمی‌اندازد مورد دیگر هم داستانی بود از یک جوان با عنوان ” داستانم را چاپ کنید آقای سردبیر” که خود شهید آوینی هم با برخی بخش‌های آن مخالف بود، اما به خاطر میدان دادن به جوانان انقلابی آن را منتشر کرد، همین‌ها باعث شد تا دشمنان وی جری شوند و روزنامه جمهوری اسلامی با مسئولیت آقای مسیح مهاجری یادداشتی با امضای وحید عرفانی و با تیتر “آقای سردبیر به خدا فکر کنید! ” در انتقاد شدید از آوینی و چاپ این داستان منتشر کرد که آوینی را بسیار آزرده خاطر کرد.

 آن زمان فکر می‌کردم شاید انگیزه‌های انقلابی و دینی عامل چاپ این یادداشت بود، اما پس از این سال‌ها و آشنایی بیشتر با تفکر آقای مهاجری که پیرو آقای هاشمی است با خودم فکر می‌کنم که شاید انتقاد از یک داستان بهانه‌ای بود برای تخریب مرتضی آوینی، یعنی منتقد جدی سیاست‌های فرهنگی دولت هاشمی رفسنجانی!»

توقیف خنجر و شقایق

شهید آوینی در مستند خنجر و شقایق از وقایع جنگ بوسنی، نویسنده و گوینده گفتار متن بود. همین کافی بود که در آن زمان جلوی کار را بگیرند. این مستند سال ۱۳۷۱ ساخته شد و نادر طالب‌زاده کارگردان آن بود. رضا برجی، عکاس مشهور دوران جنگ و از عوامل ساخت این مجموعه مستند، سال ۱۴۰۰ روایتی از ماجرای خنجر و شقایق را در گفت‌و‌گو با فرهیختگان ارائه کرد:

شاید بتوان گفت یکی از راه‌های شناخت تفکرات مدیریتی مدیران صداوسیما در اواخر دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد، بازخوانی عدم پخش مستندی همچون خنجر و شقایق در آن سال‌ها باشد. به نظر شما دلایل صداوسیما برای عدم پخش مستند خنجر و شقایق چه بود؟ تا چه اندازه این دلایل را منطقی می‌بینید؟

آن روز‌ها به این دلیل پخش نمی‌شد که صدا و تصویر آقای آوینی در صداوسیما ممنوع بود، به خاطر همین قسمت‌هایی از فیلم را که نریشن نداشت به‌عنوان گزارش خبرنگاران اعزامی صداوسیما به بوسنی پخش کردند. این دعوا از قبل بود؛ مثلا من خودم در یک حادثه در کردستان قاطرم افتاد داخل آب و عکاس‌های همراه من با تصور اینکه من در آب افتادم و کشته شده‌ام، فاتحه خواندند و رفتند و من سه روز بعد درحالی‌که باتری دوربین را گم کرده بودم، زنده برگشتم و به من می‌گفتند تو باید پول باتری را بدهی.

با توجه به اینکه مستند خنجر و شقایق حاصل همراهی تیم رسانه‌ای حوزه هنری با آیت‌الله جنتی در سفر به بوسنی بود و از صداوسیما تیم رسانه‌ای اعزام نشده بود؛ اولین سوالی که به ذهن می‌رسد اینکه چرا تیمی از صداوسیما در این سفر حضور نداشت و آیا دلیل عدم پخش مستند از جانب صداوسیما را می‌توان به این مورد نسبت داد؟

متاسفانه این اتفاق افتاد و یک رقابت کاذبی شکل گرفت و بعضی پیغام می‌گذاشتند و در آن با خطاب قرار دادن آقامرتضی با لقب «کامی» به ایشان اهانت می‌کردند. الان هم همچنان برخی فیلم‌هایی می‌سازند در معرفی آقامرتضی که واقعا فاجعه است.

نهایتا چه بر سر مستند آمد، آیا بالاخره از صداوسیما پخش شد یا خیر؟

نهایتا یک ماه بعد مستند به‌طور کامل از تلویزیون پخش شد.

source