Wp Header Logo 1297.png

به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب «شقایقی در باد» به قلم «لیلا صادق محمدی»  توسط انتشارات «۲۷ بعثت» منتشر شد.

این کتاب که روایت زندگی شهید مدافع حرم «قدیر سرلک» است، در ۴۲ فصل تنظیم شده و در پایان کتاب نیز تصاویری از این شهید مدافع حرم الصاق شده است.

نخستین چاپ این کتاب تابستان ۱۴۰۳ در هزار نسخه بوده است. 

شقایقی در باد

داستان این کتاب ابتدا از زمانی آغاز شده است که شهید سرلک تلاش می‌کند تا رضایت «مریم سرلک» همسر خود را برای اعزام به سوریه جلب کند و اتفاقاتی که پس از شهادت او برای همسرش می‌افتد. نویسنده این فصل از کتاب خود را با عنوان «فراق» به مخاطب ارائه کرده است. پس از آن با گریز به گذشته و آغاز آشنایی و ازدواج شهید سرلک، بخشی از زندگانی این شهید والامقام را از گذشته تا زمان شهادتش به تصویر می‌کشد.

بخشی از متن کتاب به شرح زیر است:

«همین که ماه رمضان تمام شد، قدیر حرف رفتن را پیش کشید. در اتاق انتظار کلینیک دندان‌پزشکی محمد رسول الله (ص) 9 نشسته بودند که قدیر نگاهش را به نگاه مریم دوخت و گفت: «مریم جون! … بهت گفته بودم، داره کارهام راست‌وریست می‌شه برم سوریه.»

_ «قدیر؟!… تو که تازه برگشتی!… هنوز دو ماه نشده رفتیم خونه جدیدمون. هنوز نرسیدیم براش پرده بگیریم و اتاق خوابمون رو نچیدیم!… نمی‌گم نر، لااقل یه‌کم بمون استراحت کن، بعد می‌ری!»

_ «عزیزم گوش کن!… فقط گوش کن بذار حرفم تموم شه. ببین مریم! این سفر آخرمه!… احساس می‌کنم که برگشتی در کار نیست.»

مریم بدون آنکه چیزی بگوید، از جا بلند شد و از کلینیک بیرون آمد. قدیر دنبالش به راه افتاد و خود را به مریم رساند. برای اینکه آرامش کند، گفت: «این فقط یه احساسه!… اما قول می‌دم اگر برگشتم، همه‌جوره برات جبران کنم!»

شقایقی در باد

گره از ابروهای مریم باز شد و لبخندی روی لب‌هایش نشست و گفت: «قدیر! تو فقط خراب نکن؛ من اصلاً از تو توقع جبران ندارم. آخه کدوم مسافر به خانواده‌ش می‌گه من برم، برگشتی ندارم!… حلالم کن و ازم راضی باش؟!… اگه به من باشه که نه راضی‌ام نه حلال می‌کنم که نتونی بری!»

_«مریم! تصور کن الآن قیامت شده و روبه‌روی حضرت زهرا (س) هستی و ازت می‌پرسه چرا نذاشتی قدیر برای دفاع از حرم دخترم بره، چی داری بهش بگی؟»

لبخند از روی لب‌های مریم پرید و گفت: «با حضرت زهرا (س) معامله می‌کنم که بری، اونم نه یه بار؛ بلکه تا وقتی که لازم باشه، اما به یه شرط؛ اونم اینکه به خودش بسپرمت و صحیح و سالم به من برت گردونه!»

بعد با قدم‌های بلند به‌سمت خانه رفت. مریم اینها را گفته بود، اما در دل آرزو می‌کرد که اتفاقی بیفتد و قدیر از رفتن منصرف شود…»

شقایقی در باد

انتهای پیام/ 118

source