تا چند سال پیش، دغدغه اصلی نویسندگان تاثیر شبکههای اجتماعی بر عادتهای خواندن و نوشتن بود: کوتاهنویسی، شتابزدگی در روایت و دگرگونی لحن مسلط بر متون ادبی. اما امروز، موج دیگری فرا رسیده که نهفقط ابزار کار نویسنده، که خود نوشتن را دگرگون کرده است: ورود هوش مصنوعی به جهان داستان.
به گزارش اعتماد، پرسشهایی جدی در فضای ادبی شکل گرفته است: آیا هوش مصنوعی میتواند به یک همکار تبدیل شود یا رقیبی جدی خواهد بود؟ آیا خلاقیت انسانی با الگوریتم جایگزین میشود؟ یا هنوز چیزی در نهاد انسان هست که قابل شبیهسازی نیست؟ آنچه اغلب در میان این پرسشها نادیده گرفته میشود، نقش «احساس» و «شهود» نویسنده است؛ همان نیروهایی که از درون نویسنده غلیان میکند و به کلمات جان میدهند و روایات را به جهان واقعی پیوند میزنند؛ نیروهایی که تاکنون در هیچ الگوریتمی بازتولید نشدهاند.
هوش مصنوعی چگونه داستان مینویسد؟
در سالهای اخیر، هوش مصنوعی به سرعت در حال پیشرفت بوده و ردپای خود را در صنایع مختلف، از پزشکی و مهندسی گرفته تا هنر و رسانه، برجای گذاشته است. یکی از حوزههایی که این فناوری نوظهور تاثیر قابل توجهی بر آن گذاشته، عرصه نویسندگی است. ظهور ابزارهای هوش مصنوعی که قادر به تولید متن، خلق شخصیتها و حتی پیشنهاد طرحهای داستانی هستند، پرسشهای اساسی در مورد نقش نویسندگان انسانی و آینده این حرفه مطرح کرده است.
مدلهای زبانی پیشرفتهای مانند ChatGPT، Sudowrite و Jasper وارد حوزه تولید محتوا شدهاند؛ اما داستاننویسی، به دلیل وجود پیچیدگی ساختار، احساس و تخیل، چالشی جدیتر برای این فناوریهاست. مدلهایی مانند Chat GPT مبتنی بر پایه آموزش میلیاردها کلمه از متون انسانی، توانایی شبیهسازی ساختار روایت، شخصیتپردازی و حتی سبکهای زبانی را پیدا کردهاند. همچنین ابزارهایی مانند Sudowrite مخصوص نویسندگان داستان طراحی شدهاند تا به خلق دیالوگ، توصیف، ایده و گرهافکنی کمک کنند.
به طور کلی هوش مصنوعی برای نوشتن داستان از فرآیند پیچیدهای استفاده میکند که در هسته خود بر یادگیری الگوهای زبانی از حجم وسیعی از متن استوار است. این دادهها شامل کتابها، مقالات، وبسایتها و انواع دیگر نوشتهها است. در طول این فرآیند آموزشی، مدل الگوهای زبانی، ساختار جملات، نحوه روایت داستان و ارتباط بین کلمات و مفاهیم را یاد میگیرد.
نویسنده یا کاربر میتواند یک درخواست ساده به هوش مصنوعی بدهد و نتیجه بگیرد. برای مثال: «یک داستان کوتاه درباره یک گربه فضانورد بنویس» و یک داستان کوتاه تحویل بگیرد. اگر این درخواست با جزییات بیشتری همراه باشد نتیجه کاملتری میگیرد، مثلا تعیین ژانر، شخصیتها و عناصر کلیدی داستان. هوش مصنوعی با استفاده از دانش زبانی که در مرحله آموزش کسب کرده است، تلاش میکند تا مفهوم و هدف درخواست کاربر را درک کند. این شامل تجزیه و تحلیل کلمات کلیدی، ساختار جمله و لحن درخواست است. اساس کار تولید متن در این مدلها، پیشبینی محتملترین کلمه بعدی است.
با دریافت درخواست، مدل با توجه به متن درخواست و الگوهایی که آموخته است، احتمال وقوع کلمات مختلف را برای ادامه متن محاسبه میکند. پس از انتخاب کلمه، آن را به متن در حال تولید اضافه میکند. سپس، مدل همین فرآیند را تکرار میکند: با در نظر گرفتن کل متن تولید شده تاکنون، کلمه بعدی را پیشبینی و اضافه میکند. این فرآیند به صورت متوالی ادامه مییابد تا زمانی که مدل به یک نقطه پایانی برسد، مانند رسیدن به طول متن مورد نظر، تولید یک علامت پایان جمله مناسب، یا بر اساس دستورالعملهای کاربر.
در حال حاضر، هوش مصنوعی در تقلید سبکهای مختلف نوشتاری و تولید متنهای از نظر گرامری صحیح بسیار خوب عمل میکند. با این حال، هوش مصنوعی هنوز فاقد درک عمیق از احساسات انسانی، خلاقیت اصیل و تجربه زیسته است که برای خلق داستانهای واقعا جذاب و تاثیرگذار ضروری است. بنابراین در حال حاضر، هوش مصنوعی بیشتر به عنوان یک ابزار کمکی برای نویسندگان در نظر گرفته میشود تا یک جایگزین کامل. نویسندگان میتوانند از آن برای ایدهپردازی، غلبه بر انسداد نویسندگی، یا بهبود کیفیت نگارش خود استفاده کنند.
اگر هوش مصنوعی مینوشت…
با توضیحات کلی که در مورد عملکرد هوش مصنوعی در داستاننویسی دادیم، شاید دیگر لازم نباشد تاکید کنیم هوش مصنوعی قادر به تجربه، احساس یا شهود نیست و فقط میتواند بر اساس الگوها بنویسد و بازسازی کند. اما برای دریافت دقیق این گفتار و درک بهتر آن مقایسهای ساده اما گویا میتوان انجام داد. رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» نوشته رضا قاسمی که جوایز بسیاری برده و تحسین شده است با این جملات آغاز میشود: «مثل اسبی بودم که پیشاپیش وقوع فاجعه را حس کرده باشد. دیدهای چطور حدقههایش از هم میدرند و خوفی را که در کاسه سرش پیچیده باد میکند توی منخرین لرزانش؟ دیدهای چطور شیهه میکشد و سُم میکوبد به زمین؟ نه، من هم ندیدهام. ولی اگر اسبی بودم هراس خود را این طور برملا میکردم…»
اگر از هوش مصنوعی (Chatgpt) بخواهیم با توجه به کل داستان، شخصیتها و فضای این رمان، خودش نوشتن رمان را آغاز کند و آنچه رضا قاسمی نوشته را بازنویسی کند، رمان اینچنین آغاز میشود: «احساسی داشتم شبیه حیوانی که فاجعه را پیش از رسیدنش میفهمد؛ تنم میلرزید، دلم به هم میکوبید و هوای اطرافم بوی خطر میداد. نمیدانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد، اما مطمئن بودم که چیزی در راه است – چیزی که آرامش را از در و دیوار این خانه خواهد ربود.»
این نتیجه در هر هوش مصنوعی با توجه به الگوریتمها و دسترسیهایش متفاوت است. در هوش مصنوعی دیگری اگر درخواست کنیم که این رمان را بنویسد و اولین پاراگراف را بنویسد، آغاز رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها، چنین خواهد بود: «سکوتِ قبل از شکستن بود. آن نوع سکوتی که نه از نبودِ صدا که از سنگینی انتظار میآید. مثل حبابی نامریی که دورِ لحظهها پیچیده و هر آن ممکن است با یک سوزنِ کوچک اتفاق بترکد و همه چیز را به هم بریزد. من این سنگینی را توی رگهایم حس میکردم؛ یک جور کشیدگی نامفهوم، انگار بندِ نازکی داشت پاره میشد و خبرِ تلخی از آن سوی پرده میرسید. نه صدایی شنیده بودم، نه سایهای دیده بودم، اما این حسِ خزنده، مثل پیچک، دورِ تنهاییام میپیچید و نفسم را تنگ میکرد.»
شاید اگر بدون اینکه بدانید در حال تست هوش مصنوعی هستیم، این سه متن را کنار هم قرار بدهیم، نتوان حدس زد دو متن کنار داستان رضا قاسمی را انسان ننوشته. اما همین مقایسه ساده نشان میدهد شاید هوش مصنوعی بتواند کلمات را به درستی انتخاب کند و کنار هم قرار بدهد اما قادر به ساختن حس و روح غالب بر داستان نخواهد بود. داستاننویسی فراتر از کنار هم قرار دادن کلمات است. این فرآیند نیازمند درک عمیق از احساسات انسانی، انگیزهها، پیچیدگیهای روابط، و ظرافتهای فرهنگی و اجتماعی است. هوش مصنوعی، هرچند در پردازش دادهها و یافتن الگوها بسیار قدرتمند است، اما فاقد تجربه زیسته، همدلی و خلاقیت اصیلی است که جوهره یک اثر هنری را تشکیل میدهد.
مشاوری برای ایدهپردازی و خلق طرح
اگر نگرانی و احساس خطر را کنار بگذاریم میتوان به هوش مصنوعی، جای رقیب به عنوان یک ابزار کمکی برای نویسندگان نگاه کرد؛ کمک به ایدهپردازی و خلق طرح (یافتن الگوهای داستانی محبوب، ژانرهای پرطرفدار و حتی ایدههای نوظهور) شخصیتپردازی (کمک به خلق شخصیتهای پیچیده و چندبعدی با ارائه ویژگیهای شخصیتی متنوع، پیشینههای داستانی احتمالی) بهبود کیفیت نگارش (ایفای نقش به عنوان یک ویرایشگر) و غلبه بر انسداد نویسندگی (ارائه پیشنهادهای مختلف برای ادامه داستان، گرهگشایی از طرح، یا معرفی عناصر جدید).
در سال ۲۰۲۳ رمانی با نام «مرگ نویسنده» منتشر شد که در محافل ادبی سر و صدای زیادی به پا کرد؛ یک معمای جنایی که با کمک ابزارهای هوش مصنوعی مانند Chat GPT خلق و به نام مستعار آیدان مارچین منتشر شد. استفن مارچ که نویسنده و روزنامهنگار است این داستان را با استفاده از انواع دستورات با سه برنامه Chat GPT، Sudowrite و Cohere نوشته است. به گفته او ۹۵ درصد این رمان تولید هوش مصنوعی است. انتخاب نام «مرگ نویسنده» نیز انتخابی هوشمندانه برای این رمان است.
ماشینی در جاده نوشت
اما پیش از «مرگ نویسنده» یک رمان جادهای منتشر شد که مورد توجه مخاطبان امریکایی قرار گرفت. میان ژانرهای ادبیات داستانی در امریکا، رمانهای «جادهای» یکی از محبوبترین ژانرهاست که به کاملترین شکل، آزادی را معنا میکند؛ رها شدن از مسوولیتها و یکنواختی زندگی روزمره و فرار به وسعت یک خاک.
در بیشتر آثار این ژانر، یک مرد پشت فرمان است اما سال ۲۰۱۸ اتفاق تازهای افتاد؛ راس گودوین با تقلید از رمان «در جاده» اثر جک کرواک، در مارس ۲۰۱۷ با نصب سه حسگر که ورودیهای دنیای واقعی را ارائه میدادند، روی یک کادیلاک، از نیویورک به نیواورلئان سفر کرد: یک دوربین نظارتی که روی صندوق عقب نصب شده بود و مناظر در حال عبور را ضبط میکرد، یک میکروفن که مکالمات داخل خودرو را ضبط میکرد و یک سیستم موقعیتیاب جهانی (GPS) که موقعیت خودرو را ردیابی میکرد.
خروجی این حسگرها توسط هوش مصنوعی به کلماتی تبدیل میشد که روی رولهای کاغذ رسید چاپ میشدند. این رمان در سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات ژان بوآت منتشر شد. گودوین متن را ویرایش نکرد. اگرچه او نثر را «ناهموار» و دارای اشتباهات تایپی میدانست، اما میخواست متن تولید شده توسط ماشین را عینا و برای مطالعه آینده ارائه بدهد. داستان با این جمله آغاز میشود: «ساعت نه و هفده دقیقه صبح بود و خانه سنگین بود.»
رمان The Road نقل سه روز از این سفر نیویورک به نیواورلیان است. نویسندگان و همکارانی که در این سفر جادهای همراه بودند راس گودین، کنریک مک داول و هلن پلانکل بودند.
حفظ مالکیت و اصالت؛ خطر اصلی
نمونههای تولید هوش مصنوعی در جهان هنر و ادب کم نیست. شاید با دیدن نتایج هر کدام از این پروژهها حیرتزده شویم یا احساس خطر کنیم. اما خطر واقعی این نیست که هوش مصنوعی جایگزین انسان داستاننویس شود. خطر اصلی از دست رفتن اصالت در جهان داستان است، آنچه تنها با تجربه و شهود و احساسات به دست میآید. داستاننویسی، بازتاب تجربه، حافظه، ناخودآگاه، و فرهنگ است. آیا متنی که حاصل ماشین است، میتواند جایگزین آن شود؟
همچنین مساله مالکیت یکی از مهمترین مسائل در حوزه تولیدات هوش مصنوعی نهتنها در جهان داستان بلکه در همه عرصههاست. آیا نویسندگان هنگامی که در نوشتن از هوش مصنوعی کمک میگیرند باید صادقانه آن را اعلام کنند؟ اگر این داستانها برنده جایزهای شوند چطور؟ آیا داستانی که تجربه انسانی ندارد، میتواند ادبیات تلقی شود؟ و دهها سوال دیگر که هنوز پاسخی درخور که قابل قبول برای عموم مردم باشد برای آن یافت نشده است.
به هر حال به نظر میرسد آینده داستاننویسی نه انکار هوش مصنوعی است، نه تسلیم شدن به آن. بلکه تلفیقی است از خلاقیت انسانی و هوش ماشینی؛ یافتن راهی برای همزیستی خلاقانه و صادقانه با آن، جایی که انسان هنوز صاحب احساس و اصالت باقی میماند و ماشین تنها ابزاری است برای گشودن مسیرهای تازه در نوشتن.
اما در پایان، هنوز چیزی در داستاننویسی انسانی هست که در الگوریتمها یافت نمیشود: زخم، درد، عشق، شهود و… آن جرقه نامریی که فقط از دل زندگی میجوشد.
source