به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، جشن پرفروش ۱۷۰ هزارنسخهای شدن کتاب «پسرک فلافلفروش»، زندگینامه و خاطرات بسیج مدافع حرم، طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری، کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، با حضور محمدرضا غفاری، مدیر روابط عمومی نشر ابراهیم هادی و رجبعلی ذوالفغاری پدر شهید، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد.
کار نشر ابراهیم هادی از مسجد شروع شد
مدیر روابط عمومی نشر ابراهیم هادی درباره تولید این کتاب گفت: شروع کار انتشارات ابراهیم هادی با کتاب «سلام بر ابراهیم ۱» بود. بعد از پیدا شدن راویان جدید درباره شهید هادی، به سمت تولید جلد دوم کتاب رفتیم و بعد از آن روند تولید کتابهای جدید رو به افزایش گذاشت.
محمدرضا غفاری با بیان اینکه کار این نشر از مسجد شروع شد، توضیح داد: رأس کار گروه فرهنگی ابراهیم هادی آقای عمادی، مدیر این گروه فرهنگی بود که یک معلم مسجدی بود و در واقع، اصل کار ما از مسجد شروع شد. شهید هادی ذوالفقاری و دوستان دیگر ما که عضوی از گروه و نشر بودند، پای ثابت مسجد و کارهای فرهنگی بودند. کتاب پرفروش نشر ما نیز «سلام بر ابراهیم» بود؛ منتها معمولاً دوستانی که این کتاب را از مجموعه ما میخوانند، کتاب بعدی که به سراغش میروند، یا کتاب «پسرک فلافلفروش» است یا کتاب «عارفانه». خودم نیز وقتی با گروه فرهنگی و نشر ابراهیم هادی آشنا شدم، اول «سلام بر ابراهیم ۱» را خواندم و آن زمان اسم کتاب «پسرک فلافلفروش» نیز بارها به گوشم خورده بود.
غفاری درباره شهید ذوالفقاری گفت: شهید ذوالفقاری هممحله ما بود و همذاتپنداری زیادی با او میکردم و با خواندن کتابش خیلی تحتتاثی قرار گرفتم. شهید هادی ذوالفقاری شباهت بسیاری به شهید ابراهیم هادی داشت. گویا ابراهیم هادی در او تکثیر شده بود و شهدا واقعاً زندهاند.
دلم میخواست دامادیاش را ببینم
پدر شهید ذوالفقاری در این برنامه بیان کرد: از انتشارات ابراهیم هادی سپاسگزارم و از آقای عمادی تشکر میکنم. پسر من درس طلبگی میخواند و سال ۱۳۸۹ سفری از طرف مسجد به کربلا داشت و اولین سفرش به عتبات بود. آن سفر باعث شد دلش را به امیرالمومنین (ع) گره بزند و وقتی برگشت، گفت میخواهم برای ادامه تحصیلات حوزوی به نجف بروم. با وجود مخالفتهای ما به نجف رفت و وارد حوزه شد. بعد از آن با حشدالشعبی مرتبط شد و الگویش شهید ابراهیم هادی و شهید همت بود.
رجبعلی ذوالفقاری درباره شهادت فرزندش توضیح داد: سال ۱۳۹۳ به ایران بازگشت تا وسایلی بخرد و برای حشدالشعبی برود. آن زمان تصمیم گرفته بود با خانوادهای عراقی وصلت کند. کارهای سفر ما را انجام داد تا عید نوروز در نجف به خواستگاری برویم؛ اما چهل روز مانده به عید نوروز شهید شد. وقتی به ما گفتند شهید شده، تعجب کردیم؛، زیرا تصور میکردیم او آنجا درس طلبگی میخواند. نمیدانستیم بهطور مستقیم با داعشیها میجنگد و وارد جبهههای نبرد با داعش شده. دلم میخواست دامادیاش را ببینم.
وی افزود: پیش از شهادت خواب شهادت را دیده بود. در وصیتنامهاش نوشته بود قبرم را تهیه کردهام. بعد از جستوجو متوجه شدیم منظورش یک مقبره خانوادگی عراقیهاست و او با پسر پدر آن خانواده صحبت کرده بود تا در صورت شهادت آنجا دفن شود؛ چون نزدیک به حرم امام علی بود. ابتدا آن پسر قبول نکرده بود و رضایت مادرش را شرط کرده بود. هادی رضایت مادر را جلب کرد. در وصیتنامهاش نیز خواسته بود مرا در کاظمین و سامرا و نجف و مشهد طواف بدهید و در مزارم دفنم کنید.
انتهای پیام/ 121
source