Wp Header Logo 2189.png

حکیمی که در شعرهایش از راز هستی سخن می‌گوید خیام در آثارش – که بایسته نیست به چند رباعی تقلیل داده شود – بی‌قراری جهان بیرون و گذر عمر در درون را پیش چشممان تصویر می‌کند. توصیف این حکیم از جهان در کمال واقع‌بینی است؛ او با زبان عارفانه و شاعرانه‌اش چرخه زندگی و مرگ را بدون ملاحظات فیلسوفانه روایت می‌کند؛ برای انسان معاصر که رنج‌ها و اضطراب‌‌های بنیادینی دارد و طوری به ریسمان زندگی چنگ زده که کمتر می‌تواند در موردش بیندیشد، حیرت خیام، صفیر بیدار باش از غفلت است.

او نه شاعر دم غنیمت شمردن‌های لذایذ دون – آن‌گونه که در افواه عوام و برخی روشنفکران قدرنشناس شایع شده – بلکه حکیم حیرت و حرکت است و با طرح پرسش‌های هستی‌شناسانه سرراست، مخاطب آگاه را به تأمل وامی‌دارد. این مسئله نکته بنیادین اندیشه و شعر اوست. در خصوص او می‌توان گفت که او شخصیتی همیشه «متهم» است، هم در روزگار خودش و هم در روزگار ما و احتمالاً هم در آینده. برخی می‌گویند او بی‌دین و کافر است و برخی می‌گویند که شاعری لذت‌جوست. اما او کجا و بی‌دینی کجا؟! شخصیت خیام را نباید مانند روشنفکرانی که به تفکر انتزاعی اعتیاد دارند تفسیر کرد، بلکه اگر مأوای امنی برای شنیدن صدای او وجود داشته باشد، آن، فهم و تفسیر خیام در متن کلیت آثارش است؛ باز این نیز میسر نیست مگر از طریق جمع مقام ادب و حکمت.

معانی را باید همدلانه فهمید؛ خیام را باید در زمانه‌اش شناخت، او را باید در تمام آثارش جست‌وجو کرد و آثارش را پیراست، خصوصاً با توجه به انتساب‌های بجا و نابجای فراوانی که درباره او وجود دارد، او بیش از هر شخصیت تاریخی و فرهنگی دیگری در معرض تفسیرها و برداشت‌های متفاوت و بعضاً متعارض قرار گرفته است.

غیر از مشکل اشعار منسوب به او، شاید یکی از دلایل برداشت‌های متکثر از خیام این باشد که به جای ارائه پاسخ‌های فنی هستی‌شناسانه، او مطابق با روش سقراطی، ترجیح می‌دهد بپرسد و تردید کند.

حالا ماییم و سخن خیام در واپسین نفس‌های بهشتی اردیبهشت! ماهی که در آغازین روزش یاد سعدی می‌کنیم، بیست و پنج طلوع که از آن گذشت، قدرشناسی فردوسی، چشم و چراغ هویت ایرانی – اسلامی می‌کنیم و در بیست و هشتمین پگاهش یاد خیام را سبز می‌داریم؛ گویی حافظ بی‌حکمت نسروده: «چمن، حکایت اردیبهشت می‌گوید…».

 

ایکنا به انگیزه این ایام به سراغ سیدعلی میرافضلی، شاعر و پژوهشگر ادبیات فارسی رفته است تا تازگی اندیشه خیام را برای شما مخاطبان جان روایت کند. میرافضلی که نامش در شمار رباعی‌پژوهان روزگار ما به خوبی می‌درخشد پیش از این کتاب «رباعیات خیام و خیامنامه‌های پارسی» را به جامعه کتاب‌خوان کشور ارائه کرده است. او در این گفت‌وگو از جایگاه حکمی خیام، نمادها در شعر او، مرگ و معنای زندگی در سخن او و… گفته است. با مشروح این گفت‌وگو با ما همراه باشید:

 

ایکنا _ با توجه به جایگاه حکمی و علمی خیام، اغلب او ‌را با رباعیاتش می‌شناسیم، مضامین اصلی شعر او به چه چیزهایی اشاره دارند و آیا اندیشه خیام را می‌توان در مکتب فلسفی خاصی فهمید؟

 

نخست باید رباعیات حکیم عمر خیام را از رباعیات پیروان او رهروان مکتب خیام تفکیک کنیم. متأسفانه در طول تاریخ این دو دسته رباعیات با هم درآمیخته و همه آن‌ها با عنوان خیام جای گرفته است. رباعیات خیام  و رباعیات خیامانه مؤلفه‌های مشترک زیادی دارند. اما برخی از مفاهیم فقط خاص خود خیام است و در خیامانه‌ها به ندرت آن‌ها را می‌بینیم. اغلب رباعیات اصیل خیام با پرسشی کلیدی همراه است. یکی از این پرسش‌ها این است که حکمت میراندن انسان‌ها و زوال این صورت‌ها و نقش‌های نیک چیست؟ اگر در آفرینش آن‌ها قصوری صورت گرفته است، این عیب و نقص متوجه کیست و اگر در کمال خود آفریده شده‌اند، نابود کردنِ این صورت‌های زیبا و با کمال چه علتی دارد: گر خوب نیامد این بنا، عیب کراست؟ پرسش دیگر این است که چرخه حیات ما، دایره‌ای بی سر و ته است و نمی‌دانیم که این آمدن از کجا و رفتن به کجاست؟ این دو سؤال که در دو فقره از بنیادی‌ترین رباعیات خیام مطرح شده، نظیرش در رباعیات خیامانه دیگر یافت نمی‌شود. سؤال خیام مربوط به فلسفه وجود است. او در رسایل خود مطابق مشرب مشائیان و معروف‌ترین آن‌ها ابن سینا که استاد معنوی خیام بوده است، سراغ مسایل فلسفی رفته است. اما در رباعیاتش، پایبند فلسفه خاصی نبوده است. البته استاد مرحوم علیرضا ذکاوتی معتقد است که ارتباطی میان رسایل و رباعیات خیام دیده می‌شود. اگر چنین ارتباطی باشد، فقط به این صورت است که خیام در رسایل فلسفی خود، به موضوعات از دیدگاه یک فیلسوف ارسطویی یا بهتر بگوییم سینوی نگریسته و در رباعیاتش، جوهره اندیشه فلسفی را به کار گرفته و فارغ از مکاتب فلسفی، سؤالات خود را مطرح کرده است. البته خیّام، توصیه‌ای هم برای این وضعیت ناخواسته دارد و آن اغتنام فرصت و شادزیستی است. یعنی بشر تا آنجا که می‌تواند باید از لحظات زندگی خود بهترین بهره را ببرد: «حالی خوش باش و عمر بر باد مکن».  چرا که هیچ نوع برگشتی در کار نیست: «این مایه ندانی که چو رفتی رفتی».

 

ایکنا _‌ نمادها در شعر خیام در راستای چه مفاهیمی به کار گرفته می‌شوند و آیا در این زمینه بدفهمی وجود دارد تا مانعی برای درک صحیح شعر او باشد؟

 

تکنیک اصلی خیام در رباعیاتش، استعاره‌سازی است. استعاره‌ به قول ارسطو هم تمهیدی بلاغی است و هم برخوردار از ساختار قیاسی است. در بیست رباعی اصلی خیام البته از دیدگاه من، دو استعاره مهم دیده می‌شود. یکی کوزه و دیگری راه. از دیدگاه خیام، عالم هستی همچون کارگاه کوزه‌گری است و این کوزه‌گر دهر، خاک نیاکان ما را صدها بار در قالب کوزه در می‌آورد و درهم می‌شکند. خیام  از طریق این قیاس بلاغی، هم چرخه دایره‌وار زندگی را به تصویر کشیده است، هم ناگواری مرگ را.  استعاره دوم، راه است. زندگی ما راهی است که با تولد(آوردن) آغاز و با مرگ (بُردن) به پایان می‌رسد. چیزی که آوردن آدمی را به جهان هستی سؤال برانگیز می‌کند، بُردن نابهنگام و دردناک اوست. این‌ها استعاره‌هایی نیست که در درک صحیح شعر اخلالی ایجاد کند یا موجب بدفهمی شود. البته، منکر برداشت‌های متفاوت نمی‌توان شد و این مسئله هر شعری است. اما برای اینکه برداشت ما دقیق‌تر باشد، باید زمینه‌های تاریخی و فرهنگی و فکری حیات خیّام را بدانیم و بر اساس آن زمینه‌ها به تفسییر شعر او بپردازیم. برخی از اختلاف نظرها ناشی از آن است که ما با عینک ایدئولوژی‌های امروزی این رباعیات را می‌خوانیم و حرف‌های خودمان را در دهان خیام می‌گذاریم. البته، این هم خوانشی است.

 

ایکنا _ پرسش از معنای زندگی و مرگ در اشعار خیام بسیار وجود دارد، اهمیت این موضوع در تفکر خیام چگونه است؟ و آیا این جستجو به معنای مشخصی ختم می‌شود؟

 

 پرسش اصلی خیام در مورد زندگی و مرگ است. در اینجا دو دیدگاه در مواجه با این پرسش‌ها وجود دارد. یک دیدگاه این است که این پرسش‌ها استفهام انکاری است و منظور خیام این بوده که هیچ دلیل و مبنایی برای عملکرد کائنات نمی‌توان یافت. دیدگاه دیگر این است که خیام سؤال‌های خود را به عنوان اندیشه‌هایی که بر ذهن بسیاری از هوشیاران عالم می‌گذرد، مطرح کرده و از این طریق خواسته، ذهن اهل کلام و فلسفه را با طرح آن‌ها به تکاپو بیندازد. یعنی ضرورتاً بیانگر دیدگاه خود او نیست، بلکه او به مثابه یک فیلسوف، به طرح چالش‌های فلسفی پرداخته است. هر رباعی خیام پرسشی است که در برابر عادات ذهنی و باورها و هنجارهای تثبیت شده ما قرار گرفته است. در اینجا، پاسخ اهمیتی ندارد، بلکه طرح سؤال مهم است. اینکه چگونه به آن جواب بدهی، مربوط به اهتمام مخاطب است.

 

ایکنا _ آیا خیام در طول حیات فکری خود دچار تحول شده و اگر پاسخ مثبت است با این تحولات آیا او توانسته نظام فکری منسجمی داشته باشد؟

 

ما در آثار دست اولی که به زندگی خیّام پرداخته‌اند مثل «چهار مقاله» نظامی عروضی سمرقندی و «تتمۀ صُوان الحکمة» ابوالحسن بیهقی که هر دو خیّام را ملاقات کرده‌اند، چیزی از تحولات فکری یا تغییر موضع خیّام نمی‌بینیم. تنها از «تاریخ الحکماء» این قفطی که صد سال بعد از مرگ خیام نوشته شده، می‌توان چنین استنباط کرد که در زمان حیاتش برخی از متعصبین، در دینداری او تردید کردند و او مجبور به کتمان عقاید یا لااقل سکوت دربار اندیشه‌های فلسفی خود شد. این گزارش به فرض صحّت، فقط از یک تغییر روش سخن می‌گوید نه تحول فکری. در رساله‌های خیام نیز چنین چیزی مشهود نیست و او همواره دیدگاه‌های فلسفی خود را مطابق فلسفه مشایی تقریر می‌کرده و به گزهرش بیهقی تا آخر عمر مشغول خواندن آثار ابن سینا بوده است.

 

در رباعیات خیام، اگر ملاک ما همین بیست رباعی باشد که به احتمال زیاد از اوست، ما با یک دستگاه اندیشگانی یگانه و یکسان مواجهیم. اما در رباعیات خیامانه، یا آنچه به اسم خیام در قرن نهم و بعد از آن گردآوری شده، تشتت زیادی به چشم می‌خورد. این تشتت از مقوله تحول فکری نیست، بلکه نشانه از هم گسیختگی ذهن گردآورندگان این مجموعه‌هاست. کسی که هم دوست داشته مذهبی به نظر بیاید و هم خطوط قرمز مذهب را رد کند. هم خداباور باشد و هم در خداباوری دیگران چالش ایجاد کند.

 

البته، چون اطلاعات ما از زندگی و آثار خیام محدود به همین کتاب‌ها و مکتوب‌هایی است که تا امروز از آن‌ها خبر یافته‌ایم، به قاطعیت نمی‌شود در مورد تحول یا عدم تحول فکری خیام سخن گفت. ما حتی نمی‌دانیم که‌آن بیست رباعی را به چه مناسبت یا در چه حالت فکری و روحی سروده است. هرچه بگوییم، باید با احتیاط تمام همراه باشد.

 

ایکنا _ با توجه به اینکه اشعار خیام در غرب به طور وسیعی شناخته شده و مطرح است، آیا ترجمه هایی که به واسطه‌ آن ها، این حکیم شناخته می‌شود توانسته چهره واقعی او را منعکس کند؟

 

آنچه در غرب به اسم حکیم عمر خیام منتشر شده، هم رباعیات اصلی خیام را در بردارد و هم رباعیات خیّامانه را و تلفیقی از آن‌هاست. بنابراین، قرائتی که از شخصیت فکری و ادبی خیام به دست می‌دهند، چندان دقیق نیست. ما این ترجمه‌ها را ویترین چند قرن رباعی فارسی می‌دانیم و در این ویترین، خیام واقعی، در هیاهوی صداهای مختلف گم است.

انتهای پیام

source