خبرگزاری تسنیم – علی باشتنی سبزواری: در بستری اجتماعی که شاخص‌های اعتماد به نهادهای سنتی در سیر نزولی قرار گرفته و نظام بازنمایی این نهادها در ذهنیت عمومی با تصاویری منفی، ناپایدار یا کاریکاتوری جایگزین شده، ظهور یک کنش‌گر برخاسته از سنت دینی ـ مردمی، و هم‌زمان حاضر در رأس هرم قدرت، پدیده‌ای کم‌سابقه تلقی می‌شود. شهید آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی در چنین وضعیتی نه‌تنها به‌مثابه یک سیاست‌مدار، بلکه به‌عنوان بازنمود عینی یک امکان مغفول‌مانده ظاهر شد: بازسازی پیوندهای گسسته میان روحانیت و بطن جامعه در دل ساختار دولت. در این چارچوب، شهادت او فراتر از یک رخداد فردی، به‌منزله لحظه‌ای نمادین در حافظه جمعی ظاهر شد؛ لحظه‌ای که نشان داد هنوز هم می‌توان از درون ساختار قدرت، سخنی معتبر و زیستی باورپذیر شنید. سرمایه نمادینی که به‌واسطه زیست ساده، منش فروتنانه و پرهیز از نمایش در کنش‌های رئیسی متبلور شد، در تضاد کامل با نظم نمایشی قدرت در دوران اخیر قرار داشت. به‌عبارتی، او با سکوتش سخن گفت، و با رفتارش اعتماد آفرید.

روحانیت و مردم؛ از کنش همبسته تا فاصله ساختاری

برای تحلیل این بازسازی نمادین، باید روند تضعیف سرمایه اجتماعی روحانیت پس از انقلاب را مرور کرد. در دهه نخست پس از انقلاب، روحانیت نه‌فقط یک طبقه‌ی معرفتی یا نهادی دینی، بلکه کنش‌گری مردمی با مشروعیت انباشته بود که هم در عرصه نمادین و هم در ساختار اجرایی حضور فعال داشت. کنش روحانیان در آن مقطع، واجد نوعی درهم‌تنیدگی میان تجربه زیسته با مردم و مشارکت در ساخت دولت بود. اما از دهه هفتاد به بعد، با تقویت دستگاه بروکراتیک و نضج‌گیری عقلانیت مدیریتی ـ تکنوکراتیک، روحانیتِ در قدرت، بیش از آن‌که صدای مردم باشد، تبدیل به نماد ساختار شد. فاصله‌گذاری گفتمانی با توده‌ها آغاز شد و زیست روزمره روحانیون صاحب‌منصب، رفته‌رفته از سبک زندگی مردم عادی فاصله گرفت.

در دولت اصلاحات، صورت‌بندی جدیدی از روحانیت شکل گرفت که بیش‌تر در قالب چهره‌هایی با گرایش روشنفکری بازنمایی می‌شد. این بازنمایی اگرچه در ساحت نخبگانی دارای جذابیت بود، اما در لایه‌های عامه مردم، پیوند هویتی با آن برقرار نشد. روحانیت، از حامل صدای جامعه، به عضوی از فضای منازعه سیاسی و حزبی تنزل یافت. سرمایه نمادینی که پیش‌تر از تعهد، ساده‌زیستی، و فاصله‌گیری از منافع مادی نشأت می‌گرفت، جای خود را به تصویر روحانیِ سیاست‌ورزِ متصل به جناح‌ها داد؛ تصویری که به سرعت در میدان رقابت‌های حزبی فرسوده شد.

دولت احمدی‌نژاد، هرچند با شعار عدالت اجتماعی و ساده‌زیستی وارد میدان شد، اما از حیث کارکردی به حذف تدریجی روحانیون از موقعیت‌های کلیدی قدرت انجامید. در عمل، فضا برای بروز چهره‌هایی با منش طلبگی فراهم نشد و حتی چهره‌های روحانی حاضر در بدنه دولت به حاشیه رانده شدند. در دولت روحانی نیز، علی‌رغم آن‌که شخص رئیس دولت از ساحت روحانیت برآمده بود، شکاف میان روحانیت حاکم و جامعه نه‌تنها ترمیم نشد، بلکه با رشد بازنمایی‌های رسانه‌ای از اشرافی‌گری، ناکارآمدی اقتصادی و فقدان پاسخ‌گویی، نوعی «از خودبیگانگی نهادی» میان مردم و این نهاد تقویت شد.

هم‌زمان، رسانه‌های اجتماعی با برساختن روایت‌های اغلب منفی یا تحریف‌شده از روحانیت، تصویری از آن ارائه دادند که در ذهن نسل‌های جوان، جای تجربه مستقیم را گرفت. در چنین فضایی، قضاوت درباره روحانیت نه بر پایه تعامل زیسته، بلکه از مسیر میانجی‌گری تصاویر مجازی و تکه‌روایت‌های احساسی انجام می‌گرفت؛ چیزی که در جامعه‌شناسی از آن به “تجربه واسطه‌شده” یاد می‌شود، تجربه‌ای که نسبت خود را با واقعیت از دست داده و از دل منطق بازنمایی تغذیه می‌کند.

زی طلبگی؛ منشأ زیست اجتماعی رئیسی

در میانه چنین افق بسته‌ای، رئیسی بدون ورود به بازی‌های نمادین و روایت‌محور، با تکیه بر سلوک فردی و بازگشت به اخلاق طلبگی، به بازسازی آن تجربه‌ی واسطه‌نشده پرداخت. کنش او نه در قالب سخن‌پردازی یا کارزارهای اقناعی، بلکه در عرصه زیست اجتماعی شکل گرفت: حضور در مناطق حاشیه‌نشین، حذف تشریفات در سفرهای استانی، ارتباط چهره‌به‌چهره با مردم، و تداوم منش فروتنانه حتی در موقعیت‌های رسمی. او نه در پی اصلاح تصویر نهاد دین بود، بلکه می‌کوشید چهره‌ای دیگر از آن بسازد: چهره‌ای که به‌جای دفاع از نهاد، از دل زندگی روزمره و تعامل طبیعی با مردم برخیزد.

در این راستا، یکی از تمایزهای اساسی شهید رئیسی، پرهیز از بازنمایی رسانه‌ای بود. برخلاف بسیاری از سیاست‌مداران معاصر که کنش‌های‌شان را در معرض نمایش و تدوین رسانه‌ای قرار می‌دهند، او به‌جای بهره‌گیری از فضای مجازی برای تثبیت چهره‌ای رسمی، سعی در حذف این واسطه‌ها داشت. این کنش سکوت‌آمیز، خود حامل یک پیام اجتماعی بود: در دورانی که سیاست با نمایش پیوند خورده، کسی که نمایش نمی‌دهد، با معنای صداقت هم‌ارز می‌شود. از دل این سکوت، اعتماد شکل گرفت؛ اعتمادی که برخاسته از ادراک بیناذهنی مردم نسبت به منش واقعی او بود.

حتی مواجهه با انتقادها، برای رئیسی فرصتی برای تعمیق اعتماد بود. هنگامی که در واکنش به خطاب تند یکی از نمایندگان مجلس، با آرامش پاسخ داد «من و شما نوکر مردمیم»، نه صرفاً به یک بحران پاسخ گفت، بلکه نوعی نظم اخلاقی را تثبیت کرد؛ نظمی که در آن، رابطه قدرت نه بر اساس سلطه، بلکه بر مبنای خدمت بازتعریف می‌شود.

دولت به‌مثابه امتداد منش

تجربه دولت رئیسی نیز، در لایه‌ای فراتر از عملکردهای ساختاری، بازتابی از منش فردی او بود. حضور بی‌واسطه در مسائل اجرایی، تلاش برای بازسازی اعتماد عمومی از طریق پیگیری مطالبات مردمی، و پرهیز از نمادهای اشرافی قدرت، نوعی هم‌افقی میان ساختار و منش را به نمایش گذاشت؛ حالتی که در بسیاری از دولت‌های پیشین، دچار گسست بود.

شهادت او، نقطه‌ای نمادین در حافظه جمعی شد. مردم، چه آنان که از منظر سیاسی با او هم‌دل نبودند و چه آنان که منتقد عملکرد دولتش بودند، در مواجهه با خبر شهادتش، واکنشی فراتر از تعلق سیاسی نشان دادند. گویی آن‌چه از دست رفت، نه فقط یک رئیس‌جمهور، بلکه نماد امکانی فراموش‌شده بود: امکانی برای بازسازی اعتماد، برای وحدت میان زیست دینی و مسئولیت سیاسی، و برای بازیابی رابطه‌ای انسانی میان مردم و حاکمیت.

احیای مشروعیت فرهنگی از دل کنش اخلاقی

شهید رئیسی، بدون ورود به مهندسی افکار عمومی یا بازسازی چهره نهادی، به بازسازی مشروعیت فرهنگی روحانیت پرداخت. او نشان داد که اعتماد، نه با روایت‌سازی، بلکه با تجسم عینی باورها در ساحت زیست روزمره بازسازی می‌شود. مردمی‌بودن، تا زمانی‌که در سطح شعار باقی بماند، فاقد اثربخشی اجتماعی است؛ اما هنگامی‌که به منش بدل شود، واجد نیروی بازسازی‌گر خواهد بود.

در نگاهی جامعه‌شناختی، کنش شهید رئیسی را می‌توان تلاشی موفق در بازتولید سرمایه نمادینی دانست که به‌واسطه چند دهه گسست، فرسایش و ازخودبیگانگی، در معرض زوال قرار گرفته بود. این بازتولید، نه در سطح ساختارهای رسمی، بلکه در ساحت ادراک مردم و افق‌های درک مشترک آنان از مناسبات قدرت و اخلاق شکل گرفت؛ همان‌جایی که مشروعیت واقعی ساخته می‌شود.

انتهای پیام/

source