Wp Header Logo 2780.png

برای آنانکه می‌خواهند از دریچه داستان وارد دنیای فلسفه شوندبه گزارش ایکنا؛ حدود بیست و هشت سال پیش نادر ابراهیمی در گفت‌وگویی با هفته‌نامه مهر در خصوص کتاب «مردی در تبعید ابدی» گفته بود که زندگی نیاز به فلسفه دارد، اما تعداد معدودی به سراغ فلسفه می‌روند، آن هم نه فلسفه برای زندگی، بلکه فلسفه خالص که نوعی دانش است.

ابراهیمی گفته بود که ما ناگزیریم که به فلسفه روی بیاوریم، به فلسفه بیندیشیم و فلسفی بیندیشیم. به دیدگاه او، فلسفه کارش جا به جا کردن انسان است، شفاف کردن ذهن او و طلب تعالی داشتن. اما خود فلسفه برای عموم مردم دشوار و پس زننده است. بنابراین بهترین راه فلسفی کردن زندگی و ایجاد شیفتگی نسبت به آن، تعلیم و توزیع نگره‌های فلسفی به زندگی است طوری که بشود آن را به خانه‌ همگان آورد و بر سر سفره‌هایشان نشاند.

امروز و به مناسبت بزرگداشت ملاصدرا یک بار دیگر به حرف‌هایی نادر ابراهیمی که هنوز هم می‌تواند طراوت آن روزها را داشته باشد فکر کنیم. به این مسئله بیندیشیم که برای انسان امروز می‌توانیم چه راهی داشته باشیم؟ به او بگوییم که به کدام آستانه در بکوبد تا بتواند معنایی را از شیره زندگی بیرون بکشد.

شاید برای برخی از ما مجال خوانش کتاب‌های سترگ و اندیشه فیلسوفان بزرگ در دسترس نباشد. ابراهیمی کارمان را ساده می‌کند. او در این باره، معتقد است که داستان را فلسفی کنیم و فلسفه را به درون داستان قصه بکشیم.

بدون شک زندگی افراد بزرگ ظرفیت‌های فراوانی در خود دارد؛ ارزش‌ها و اعتبارهای که برای همگان، نوجوان و جوان می‌تواند راهگشا باشد. نویسنده کتاب معتقد است که اگر متعهدانه و مؤمنانه به زندگی و اندیشه فیلسوفان نزدیک شویم و پرده از راز آنان بگشاییم، کاری کرده‌ایم که نسل‌های آینده راه آنان را بشناسند و از فرهنگ و اندیشه خالی نمانند.

«مردی در تبعید ابدی» به قلم نادر ابراهیمی زندگی نامه‌ای‌ به سبک یک رمان عاشقانه است با همان بیانی که از ابراهیمی سراغ داریم و می‌شناسيم. او با نثری شیوا از زندگی حکیم و فیلسوفی می‌گوید که حکمت متعالیه را با او می‌شناسیم. این کتاب به سیر اندیشه‌های فلسفی و عرفانی ملاصدرا می‌پردازد و زندگی و زمانه‌ای را که حکمت متعالیه در آن پدید آمده است را با خواننده کتابش در میان می‌گذارد.

ممکن است در هنگام خواندن کتاب زمان را گم کنید، اما این شیوه ابراهیمی است تا با سیال نگه داشتن زمان در کتابش و انتخاب نوع داستان‌گویی‌اش، اندیشه‌های ملاصدرا را به مخاطبش بشناساند. ابتدای کتاب با نوجوانی ملاصدرا شروع می‌شود و مخاطب با خواندن کشمکش‌های ایمانی جوانی جویای علم، با پدرش رو به رو می‌شود. در جایی از کتاب کسی از پدر ملاصدرا می‌پرسد که آیا او فلسفه خوانده است؟

پدر در پاسخ می‌گوید: «فلسفه و همه چیز؛ اما بدبختانه بیشتر از همه چیز فلسفه خوانده است. پسرم اما اسیر فلسفه است و از همین می‌ترسم، چون به شیوه مرسوم نمی‌بیند و به متابعت از فقهای زمان قضاوت نمی‌کند.»

ملاصدرای جوان عازم اصفهان می‌شود و فصلی جدید از ورق زندگی او آغاز می‌شود. او با اساتید نام آشنای آن روزگار؛ میرداماد، میرفندرسکی و شیخ بهائی آشنا می‌شود و فلسفه و علوم نقلی را نزد آنان می‌آموزد، اما در آموخته‌هایش متوقف نمی‌شود. او آثار گذشتگان را به خوبی آموخته بود و به برخی از آن‌ها شرح نوشته بود. هنگامی که فراز و نشیب‌های تحصیلی او پدید آمد نبوغ ملاصدرا گریبانگیرش شد و موجب تبعید او از شهر و دیارش شد. در برابر او دو طیف بودند؛ یا عاشق شیفته او بودند یا تشنه خون او.

او مسائل جدیدی در فلسفه ایجاد کرده بود که فضای قشریگری زمانه او آن را برنمی‌تابید. حل موضوعاتی که در مشرب‌های مشائی، اشراقی، کلامی و عرفانی قابل حل نبودند، چون قفل‌های ناگشوده بود که او آن‌ها را گشوده بود. به همین خاطر ملامت‌های بسیار کشید. در کتاب آمده: اعتقاد هم مثل عشق، دردسرها دارد. شاید که جنس عشق و اعتقاد یکی باشد و ما نمی‌دانیم‌.

نادر ابراهیمی بسیاری از اندیشه‌های ملاصدرا را در خلال گفت‌وگوهای شخصیت‌های داستان جلو می‌برد، همین موضوع سبب می‌شود که روایت زندگی او به مخاطب نزدیک‌تر شود.

کتاب با اشاره به چهار سلطان صفوی که معاصر ملاصدرا بوده‌اند فضای حاکم بر جامعه را در کشاکش داستان توضیح می‌دهد. زبان کتاب آمیخته به  ترکیبی از عهد صفوی، بیان فیلسوفانه ملاصدرا و زمانه ماست.

ابراهیمی در همان مصاحبه گفته بود که ملاصدرا از زندگی اکثر ما دور بوده و او امید این را داشته که این کتاب توانسته باشد این فیلسوف را به میان مردم اهل کتاب آورده باشد. او همچنین گفته است که «زندگی با ملاصدرا، به ابعادی از زندگی من معنا بخشید، شاید این کار را «مردی در تبعید ابدی» بتواند با دیگران هم کند؛ یعنی، خدا کند که این‌طور شود.»

روایت از حدیث منتظری

انتهای پیام

source