Wp Header Logo 861.png

در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، تولیدات سینمایی و تلویزیونی با محوریت مسائل اجتماعی، از جمله خانواده، گسترش یافته است. این آثار با وجود تنوع فراوان، نشانگر توجهی نسبی به موضوع خانواده هستند، اما بررسی دقیق‌تر حاکی از آن است که پرداخت عمیق و هدفمند به نهاد خانواده و نقش آن در تربیت و شکل‌گیری شخصیت‌ها، بسیار اندک بوده است. خانواده معمولاً به عنوان یک پس‌زمینه یا حضور فرعی در این آثار دیده شده است و کمتر نقش اصلی و مستقل را ایفا کرده است.

از سوی دیگر، تحولات ساختاری گسترده در جامعه معاصر ایران، تأثیرات عمیقی بر نهاد خانواده گذاشته که بازتاب آن در آثار نمایشی نیز مشهود است. تغییر سبک زندگی خانوادگی، مهاجرت‌های درون‌شهری، فاصله گرفتن نسل‌ها از یکدیگر و افزایش استفاده از فناوری‌های نوین ارتباطی، همه موجب شده‌اند که روابط خانوادگی سنتی به تدریج دچار گسست و سردی شوند. این روند، نگرانی‌هایی درباره آینده خانواده و ثبات فرهنگی جامعه به دنبال دارد.

با توجه به این شرایط، پرسش مهم این است که آیا سینما و تلویزیون، به عنوان ابزارهای فرهنگی و تربیتی، توانسته‌اند نقش مؤثری در حفظ و تقویت جایگاه خانواده ایفا کنند یا خود در بخشی از بحران‌های موجود سهیم‌ هستند. برخی معتقدند این رسانه‌ها به جای درمان دردها، با تولید آثاری کم‌عمق و سطحی، زمینه‌ساز گسترش مشکلات فرهنگی شده‌اند و فاصله میان خانواده و جامعه را بیشتر کرده‌اند.

در همین راستا، ایکنا با علی رویین‌تن، کارگردان سینما و تلویزیون به گفت‌وگو پرداخته و به بررسی دقیق‌تر نقش خانواده در تولیدات نمایشی، تأثیر تحولات اجتماعی بر این نهاد و جایگاه رسانه‌ها در اصلاح یا تشدید بحران‌های خانواده پرداخته شده است. در ادامه با این گفت‌وگو همراه می‌شویم.

ایکنا – در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تولیدات سینمایی و تلویزیونی متعددی در حوزه مسائل اجتماعی، از جمله خانواده، ارائه شده است. از نگاه شما، جایگاه خانواده در این تولیدات تا چه میزان شایسته و درخور بوده است؟ آیا خانواده به عنوان بنیان اساسی تربیت و رشد شخصیت‌ها در این آثار جدی گرفته شده است؟

در پاسخ به این پرسش ابتدا باید گفت که نگاه کلی به تولیدات نمایشی نشان می‌دهد که حضور خانواده، به‌ نوعی در تمامی آثار سینمایی و تلویزیونی کشور وجود داشته است. تقریباً تمام شخصیت‌هایی که در فیلم‌های ایرانی تصویر شده‌اند، دارای خانواده هستند؛ منتها گاهی این خانواده‌ها در حاشیه قرار گرفته‌اند و گاهی نیز پررنگ‌تر ظاهر شده‌اند. اما آنچه کمتر رخ داده، پرداخت مستقیم و هدفمند به «موضوع خانواده» به عنوان هسته‌ای مستقل و تأثیرگذار در روایت و ساختار داستانی آثار نمایشی است.

در واقع اگر از منظر تربیتی و فرهنگی به ماجرا بنگریم، باید بپذیریم فیلمی که تمرکز محوری‌ آن بر خانواده و تبیین مناسبات آن باشد، در سینما و تلویزیون ما بسیار اندک است. حتی در آثاری با ژانر جنگی یا تاریخی، خانواده‌ها به شکلی فرعی و پراکنده حضور دارند. حال اگر بخواهیم جزئی‌تر به مسئله نگاه کنیم، باید بپرسیم که این خانواده‌های به تصویر کشیده شده تا چه اندازه با الگوی خانواده ایرانی ـ اسلامی منطبق هستند. متأسفانه پاسخ این است که مواردی که در آن‌ها مؤلفه‌های بومی، اعتقادی و فرهنگی خانواده ایرانی به‌درستی منعکس شده باشد، بسیار معدود است.

ایکنا – شما به نوعی از تغییرات ساختاری در جامعه و اثر آن بر خانواده سخن گفتید. به‌نظر شما این تحولات چه پیامدهایی برای نهاد خانواده و بازتاب آن در آثار نمایشی داشته است؟

یکی از مسائل اساسی این است که ما اکنون در حال عبور از یک مرحله تاریخی به مرحله‌ای دیگر هستیم؛ تحولی که نه‌فقط در سطح فرهنگ عمومی، بلکه حتی در شکل معماری و زیست شهری نیز نمود یافته است. زمانی خانواده‌ها در یک خانه زندگی می‌کردند، در مجاورت هم بودند و مناسبات خانوادگی‌شان بر پایه ارتباطات نزدیک و پیوسته شکل می‌گرفت؛ اما اکنون شاهد فروپاشی این سبک از زندگی هستیم. بسیاری از خانواده‌های سنتی خانه‌های خود را تخریب کرده و آپارتمان‌های چندطبقه ساخته‌اند؛ طبقه‌ای برای پدر و مادر و طبقات دیگر برای فرزندان. در ظاهر این نوعی همزیستی است، اما در واقع نوعی گسست در ارتباط واقعی میان نسل‌ها ایجاد شده است. از سوی دیگر، خانواده‌های مدرن‌تر کاملاً از هم جدا زندگی می‌کنند. 

حالا در این شرایط، نقش ابزارهای ارتباطی پررنگ‌تر شده است. خانواده‌ها با اسکایپ، واتساپ و شبکه‌های اجتماعی ارتباط دارند، اما این ارتباط‌ها تصویری و سطحی است؛ فاقد عمق و حرارتی که روابط سنتی داشت. این همان جایی است که ما دچار خسران شده‌ایم. شخصی مانند علی حاتمی دیگر حضور ندارد که در اثری چون مادر، نیاز جامعه ایرانی به خانواده را آن‌چنان عمیق و انسانی تصویر کند. اکنون در آثار نمایشی، پدر خانواده یا ویران و ناکارآمد است یا غایب؛ مادر یا بیمار است یا بی‌تأثیر؛ پسر علیه پدر می‌ایستد و دختر مقابل مادر. ارزش‌هایی چون حیا، حرمت و وفاداری جای خود را به بی‌پروایی و وقاحت داده‌اند. این وضعیت تأسف‌بار است و تداوم آن پیامدهای بسیار مخربی برای جامعه دارد.

ایکنا – برخی ممکن است تصور کنند شما از خانواده سنتی دفاع می‌کنید. آیا مقصود شما احیای خانواده سنتی است یا به موضوع دیگری اشاره دارید؟

باید تأکید کنم که من نگفته‌ام خانواده سنتی، همان الگوی مطلوب است. سخن من این است که آنچه در حال رخ دادن است، یک «رهاشدگی» است؛ نوعی سیر بی‌برنامه و شتاب‌زده به سوی سبکی از زندگی مدرن که نه‌تنها چارچوب‌های سنتی را پشت سر گذاشته، بلکه چیزی در جای آن ننشانده است. برخی از خانواده‌های امروزی در دل این مدرنیته، هنوز گرم و صمیمی‌ هستند، دور هم جمع می‌شوند، یکدیگر را درک می‌کنند؛ اما تعدادشان رو به کاهش است.

از سوی دیگر، جوانان ما بیش از هر زمان دیگری نسبت به پدر و مادر خود معترض‌ هستند؛ اما نه از سر ناسپاسی، بلکه به دلیل فشارهایی که جامعه به آن‌ها وارد می‌کند. این فشارها، خشم و ناکامی آن‌ها را به سمت نزدیک‌ترین افراد زندگی‌شان هدایت می‌کند. نتیجه آن است که حرمت خانواده به‌شدت آسیب دیده و اگر تدبیری اندیشیده نشود، در آینده شاهد بحران‌های جدی‌تر خواهیم بود.

ایکنا – آیا سینما و تلویزیون به‌عنوان ابزارهای فرهنگی و تربیتی، توانایی اصلاح این وضعیت و بازیابی جایگاه خانواده را دارند؟ یا آن‌گونه که برخی معتقدند، خود بخشی از بحران‌ هستند؟

پاسخ صادقانه این است که ما عملاً تلویزیون را از دست داده‌ایم. نه فقط ما، بلکه مردم نیز از آن فاصله گرفته‌اند. زمانی تلویزیون وسیله‌ای بود که مردم با آن ارتباطی زنده، نزدیک و مستقیم داشتند؛ اما اکنون این ارتباط از بین رفته است. مردم احساس می‌کنند تلویزیون نظر آن‌ها را نمی‌خواهد، بلکه صرفاً برنامه‌هایی را پخش می‌کند که در راستای سیاست‌ها یا سلیقه‌های خاص است. نتیجه آن شده که تلویزیون را کنار گذاشته‌اند. اگر بخواهیم صادقانه نگاه کنیم، امروز بیشترین چیزی که مردم از تلویزیون دنبال می‌کنند اخبار یا مسابقات ورزشی است. برنامه‌های نمایشی آن جذابیت ندارد، سطحی، سبک و پوچ است.

سینما هم وضع بهتری ندارد. فیلم‌هایی که پرفروش می‌شوند، عمدتاً با شوخی‌های سطحی و تمسخر ارزش‌ها مردم را سرگرم می‌کنند. آثاری که رویکرد روشنفکرانه دارند نیز معمولاً همه چیز را زیر سوال می‌برند و به نوعی فقط اعتراض می‌کنند، بدون اینکه راهکاری ارائه دهند. این آثار، نه دردی را درمان می‌کنند و نه امیدی می‌آفرینند. در چنین فضایی، انتظار اینکه سینما یا تلویزیون بتوانند نقشی اصلاحگر ایفا کنند، ساده‌انگارانه است.

باید قبول کنیم که بخش عمده‌ای از بدنه نهادهای فرهنگی، از جمله رسانه ملی، مأیوس‌کننده شده‌اند. وقتی حتی یک وزیر می‌گوید که دو هفته یا سه هفته است خانواده‌اش را ندیده، این نشانه‌ای از بحران عمیق در درک اهمیت خانواده در میان مسئولان است؛ این بحران هم فرهنگی است، هم مدیریتی.

ایکنا – از ناامیدی نسبت به رسانه ملی و سینما سخن گفتید. به‌نظر شما چرا این دو نهاد فرهنگی در ایفای نقش خود در حوزه خانواده، این‌چنین دچار ضعف و انفعال شده‌اند؟ آیا این وضعیت ناشی از کم‌توجهی برنامه‌ریزان است یا به دلیل تحولات ذوقی و رسانه‌ای مخاطبان؟

این پرسش مهمی است و پاسخ آن را باید در چند سطح مورد بررسی قرار داد. نخست آنکه به‌صورت تاریخی، بخش مهمی از رسانه ما چه تلویزیون و چه سینما، به‌جای آنکه خلاقانه و مبتکرانه حرکت کند، دنباله‌رو بوده است؛ دنباله‌روی جریان‌هایی که از خارج می‌آیند یا حتی دنباله‌روی سلیقه‌های ناپایدار بخشی از مخاطبان. بنابراین به‌جای آنکه نهادهای فرهنگی مسیر و هدفی روشن برای فرهنگ‌سازی در حوزه خانواده ترسیم کنند، مدام در حال انفعال و واکنش‌ نشان دادن بوده‌اند. این وضعیت، به‌ویژه در دهه‌های اخیر شدت گرفته است.

دومین مسئله، بحران در سیاست‌گذاری فرهنگی است. متأسفانه شاهد آن هستیم که نگاه مدیران فرهنگی ما اغلب مقطعی، شعاری و ناپایدار است. امروز می‌گویند خانواده مهم است، فردا بحث جمعیت را برجسته می‌کنند، پس‌فردا به سراغ مسئله حجاب می‌روند و هیچ‌کدام از این موضوعات در یک راهبرد کلان و منسجم فرهنگی جای نمی‌گیرد. نتیجه آن می‌شود که نه مخاطب با این حرف‌ها احساس ارتباط می‌کند و نه هنرمند انگیزه‌ای برای ورود به این حوزه‌ها دارد، چون احساس می‌کند با موجی موقت و غیرجدی مواجه است.

از سوی دیگر، فقدان نظام حمایتی پایدار برای تولیدات متعهدانه، یکی دیگر از مشکلات ریشه‌ای است. ساخت آثاری که خانواده را محور قرار می‌دهند، نیازمند زمان، پژوهش، بودجه و فضای فرهنگی مناسب است؛ اما معمولاً چنین پروژه‌هایی با بی‌مهری یا بی‌توجهی مواجه می‌شوند. نه حمایت کافی دریافت می‌کنند و نه در پخش و عرضه جدی گرفته می‌شوند. برعکس، فیلم‌هایی که با تکیه بر کمدی‌های سطحی و نمایش بی‌قید و بند روابط انسانی تولید می‌شوند، هم بودجه دارند و هم سالن و تبلیغ.

در کنار همه اینها، نباید از تحولات رسانه‌ای نیز غافل بود. امروز مخاطب با انبوهی از رسانه‌های جایگزین مواجه است که با ابزارهای بصری جذاب، روایت‌های متنوع و زبان‌هایی هم‌سطح با ذائقه روز، پیام خود را منتقل می‌کنند. در چنین فضایی اگر تلویزیون یا سینما نتواند خانواده را نه در مقام شعار، بلکه در قامت یک عنصر زنده، درگیر و عمیق به تصویر بکشد، خیلی زود از میدان رقابت حذف می‌شود.

ایکنا – با توجه به این شرایط، به‌نظر شما چه اقداماتی باید صورت گیرد تا سینما و تلویزیون بتوانند نقشی جدی و اثربخش در بازسازی جایگاه خانواده ایفا کنند؟

نخستین گام، بازتعریف نگاه به خانواده در تولیدات نمایشی است. خانواده نباید فقط بستر رخدادهای داستانی باشد، بلکه باید خودِ خانواده، درون‌مایه اثر باشد. یعنی فیلم یا سریال، مسئله‌اش خانواده باشد؛ نه صرفاً اینکه شخصیت‌های آن عضوی از یک خانواده باشند. این نکته بسیار مهم است. نیازمند آثاری هستیم که با نگاهی جامعه‌شناختی و درعین‌حال هنرمندانه، به بررسی روابط میان اعضای خانواده، تحول نسل‌ها، بحران‌های هویتی، و پیوند میان سنت و مدرنیته بپردازند.

در گام دوم، باید از هنرمندان متفکر و دغدغه‌مند حمایت جدی شود. سیاست‌گذاران فرهنگی باید درک کنند که تولید اثر هنری متعهد، زمان‌بر و پرهزینه است و نیاز به امنیت حرفه‌ای دارد. تا وقتی کارگردانی که می‌خواهد فیلمی درباره خانواده بسازد، نگران تأمین بودجه یا زمان پخش اثرش باشد، نمی‌توان از او انتظار خلاقیت یا شجاعت داشت. حمایت واقعی باید شامل زیرساخت تولید، امکانات فنی، امکان توزیع و تبلیغ و همچنین حمایت رسانه‌ای باشد.

سومین نکته، تربیت نیروهای انسانی آگاه است. منظورم فقط فیلم‌ساز نیست، بلکه نویسنده، تهیه‌کننده، مدیر شبکه و حتی ناظر پخش را نیز شامل می‌شود. این افراد باید بدانند خانواده چیست، چرا مهم است و چگونه می‌توان آن را در قالب‌های هنری بازنمایی کرد. این آگاهی، باید از مسیر آموزش‌های تخصصی، کارگاه‌های مهارتی و ارتباط نزدیک با جامعه و کارشناسان حوزه خانواده حاصل شود.

در نهایت باید گفت بازسازی جایگاه خانواده در رسانه‌ها، یک پروژه چندوجهی است که نیازمند همکاری همه نهادها و جریان‌های فکری و فرهنگی است. نمی‌توان فقط از فیلم‌ساز انتظار داشت که همه چیز را اصلاح کند. باید یک اراده جمعی در این مسیر شکل گیرد، از دولت گرفته تا نهادهای مردمی، از دانشگاه تا حوزه، از نویسنده تا بیننده.

ایکنا – در میان خانواده‌های ایرانی، گروه‌هایی وجود دارند که نه‌تنها الگوهای موفقی در زیست خانوادگی بوده‌اند، بلکه بار سنگینی از مسئولیت اجتماعی و فرهنگی را نیز بر دوش کشیده‌اند. از خانواده‌های شهدا و ایثارگران گرفته تا خانواده‌های معلمان، دانشمندان و حتی کارگران پرتلاشی که با وجود تنگناهای معیشتی، برای حفظ انسجام و آبروی خانوادگی خود می‌کوشند. به‌نظر شما، جایگاه این خانواده‌ها در روایت‌های رسمی، به‌ویژه در رسانه‌های نمایشی مانند سینما و تلویزیون، چگونه ترسیم شده است؟ و آیا این ظرفیت وجود دارد که این خانواده‌ها به عنوان الگوهایی الهام‌بخش در جامعه معرفی شوند؟

واقعیت آن است که در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که خانواده‌ها در هر طبقه و قشری برای حفظ حیثیت و اعتبار خانوادگی خود، از جان و دل مایه می‌گذارند. وقتی صحبت از خانواده‌های شهدا و ایثارگران به میان می‌آید، ما با قله‌هایی از ایثار و بزرگواری روبه‌رو هستیم؛ خانواده‌هایی که بهترین سرمایه خود را در راه آرمان‌های این سرزمین فدا کرده‌اند. اما متأسفانه، بسیاری از این خانواده‌ها امروز یا از دنیا رفته‌اند یا در سنین کهنسالی به سر می‌برند و از چشم رسانه‌ها دور مانده‌اند. ما قدر این خانواده‌ها را ندانسته‌ایم. در آثار نمایشی ما، کمتر اثری یافت می‌شود که شأن و منزلت این خانواده‌ها را با دقت و عمق نشان داده باشد.

امروز پدر و مادرهایی را می‌بینیم که هرکدام، به‌تنهایی یا همراه با فرزندان‌شان، برای پرداخت اجاره‌خانه، تأمین معیشت و حفظ بنیان خانواده، دست به هر کاری می‌زنند. از کارگر ساده گرفته تا معلم و کارمند، همه در تلاش‌ هستند تا فرزندان خود را از آسیب‌های جامعه دور نگه دارند، اما آیا این واقعیت‌ها در سینمای ما بازتاب یافته‌اند؟ آیا تلویزیون تصویری از این تلاش روزمره، این فداکاری‌های خاموش، این دلسوزی‌های بی‌منت ارائه داده است؟ متأسفانه پاسخ منفی است.

در شرایطی هستیم که در آثار نمایشی، بیشتر شاهد تحقیر خانواده‌ایم تا تکریم آن. پدر در روایت‌ها اغلب موجودی مستأصل، تحقیرشده یا غایب است؛ مادر بیمار، ناتوان یا بی‌اثر است؛ فرزندان در جدال با والدین‌اند، ارزش‌هایی مانند احترام، حرمت، و وفاداری در سایه طنزهای بی‌مایه و هجوآلود، به تمسخر گرفته می‌شود. این در حالی است که در دل همین جامعه، خانواده‌هایی داریم که نه‌تنها شایسته ستایش‌اند، بلکه می‌توانند الهام‌بخش جوانان امروز باشند.

باید بپذیریم که خانواده، نخستین جامعه‌ای است که فرد در آن رشد می‌یابد. اگر این جامعه کوچک موفق باشد، جامعه بزرگ نیز موفق خواهد بود. اما آنچه اکنون می‌بینیم، نوعی بی‌هویتی، آشفتگی فرهنگی و عبور شتاب‌زده از ارزش‌هاست. برای عبور از این وضعیت، باید نگاه خود را به خانواده تغییر دهیم، از بازنمایی صرفاً انتقادی و تخریبی فاصله بگیریم و به خانواده‌هایی بپردازیم که در سکوت و بی‌هیاهو، شرافت و انسانیت را زنده نگه داشته‌اند. این کار نه‌تنها ممکن است، بلکه ضروری است.

گفت‌وگو از داوود کنشلو

انتهای پیام

source