Wp Header Logo 1027.png

خانواده به‌عنوان رکن اساسی و بنیادین جامعه، نقش بسیار مهمی در شکل‌دهی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و حتی امنیتی هر کشور ایفا می‌کند. در واقع، هرگونه تغییر یا تحول در جایگاه خانواده، می‌تواند تأثیرات عمیقی بر وضعیت فرهنگی و اجتماعی جامعه داشته باشد؛ اما متأسفانه در سال‌های اخیر در آثار سینمایی و تلویزیونی ایران، خانواده آن‌گونه که شایسته و بایسته است مورد توجه و بازنمایی قرار نگرفته است. در حالی که در بسیاری از تولیدات سینمایی و تلویزیونی کشورهای غربی، به‌رغم تفاوت‌های فرهنگی، خانواده به عنوان محور و نقطه مرکزی روایت‌ها دیده می‌شود و اهمیت حفظ و تقویت پیوندهای خانوادگی به شکلی ملموس نشان داده می‌شود.

در گذشته، نمونه‌های موفقی از آثار خانواده‌محور در سینما و تلویزیون ایران وجود داشت که به‌طور طبیعی و بدون شعارزدگی، ارزش‌ها و مفاهیم بنیادین خانواده را به مخاطب منتقل می‌کردند. آثاری چون سریال «آیینه» نمونه‌هایی بودند که زندگی واقعی خانواده‌ها، با تمام چالش‌ها و موفقیت‌هایشان، به تصویر کشیده شده بود. اما امروز کمتر می‌توان تولیدی یافت که بتواند خانواده را به معنای اصیل و واقعی آن نمایش دهد؛ خانواده‌ای که اعضایش در کنار هم باشند، مشکلات را با هم پشت سر بگذارند و در سختی‌ها پشتیبان هم باشند. متأسفانه در بسیاری از آثار امروز، نوعی شکاف و فاصله میان اعضای خانواده به تصویر کشیده می‌شود که در تضاد با فرهنگ و ساختار اجتماعی ایرانی است و می‌تواند در بلندمدت به تضعیف پایه‌های فرهنگی منجر شود.

یکی دیگر از چالش‌های مهم در آثار نمایشی ما، نبود بازنمایی متعادل و واقع‌گرایانه از خانواده است. اغلب یا خانواده‌هایی بی‌نقص و ایده‌آل به‌طور اغراق‌آمیز به تصویر کشیده می‌شوند، یا خانواده‌هایی درگیر بحران و فروپاشی که هیچ نشانه‌ای از امید و زندگی سالم در آنها دیده نمی‌شود. این دوگانگی نه تنها حقیقت زندگی واقعی خانواده‌ها را منعکس نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود مخاطب یا درگیر تصور غیرواقعی از خانواده شود یا احساس ناامیدی و بی‌اعتباری نسبت به این نهاد ارزشمند پیدا کند. بنابراین، نیاز به آثاری است که ضمن واقع‌گرایی، پیام‌های امیدبخش و آموزنده را نیز به مخاطب منتقل کنند.

در همین راستا، ایکنا پیرامون موضوع نقش خانواده در آثار نمایشی، با رضا اورنگ، کارشناس و منتقد سینما و تلویزیون گفت‌وگو کرده است. در این گفت‌وگو به بررسی عمیق‌تر چالش‌ها، نقاط ضعف و راهکارهای بهبود بازنمایی خانواده در سینما و تلویزیون ایران پرداخته شده است که در ادامه با آن همراه خواهیم شد.

سید رضا اورنگ، کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را گذرانده و دوره عالی فیلمنامه‌نویسی را در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی (باغ فردوس) به پایان رسانده است. او نزدیک به ۴۰ سال است که در حوزه سینما، فرهنگ و ادبیات فعالیت داشته و آثار متعددی در شعر و داستان‌نویسی منتشر کرده است. اورنگ سال‌ها به عنوان دبیر تحریریه، عضو شورای سردبیری و معاون سردبیر روزنامه بانی فیلم فعالیت کرده و صدها مقاله درباره سینما، ادبیات و تئاتر نوشته است. در تلویزیون نیز به عنوان فیلمنامه‌نویس، تهیه‌کننده، کارگردان و مدیر تولید حضور داشته و برنامه‌ها و فیلم‌های متعددی را تولید کرده است. همچنین او به عنوان کارشناس و منتقد سینما در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی فعالیت کرده و در کنار این موارد، به تحقیق، پژوهش و تدریس در زمینه ادبیات و سینما پرداخته است. در ادامه مشروح گفت‌وگوی ایکنا با سید رضا اورنگ را می‌خوانید.

ایکنا – با توجه به اهمیت بنیادین خانواده در ساختار اجتماعی، از منظر شما بازنمایی جایگاه و کارکرد خانواده در تولیدات سینمایی و تلویزیونی ایران در چه وضعیتی قرار دارد؟ آیا این رسانه‌ها توانسته‌اند به جایگاه واقعی خانواده در جامعه بپردازند یا دچار نوعی غفلت و انحراف در نمایش این نهاد شده‌اند؟

خانواده یکی از ارکان بنیادین جامعه است و جایگاه بسیار مهمی در ساختار اجتماعی، فرهنگی و حتی امنیتی هر کشور دارد. اگر بخواهیم به معنای واقعی کلمه به نقش خانواده در آثار سینمایی و تلویزیونی بنگریم، باید بپذیریم که متأسفانه در سال‌های اخیر به این نهاد آن‌گونه که باید و شاید پرداخته نشده است. در حالی که اگر به برخی آثار خارجی، به‌ویژه تولیدات سینمایی و تلویزیونی غربی توجه کنیم، می‌بینیم با وجود تفاوت‌های فرهنگی، برای حفظ و تقویت پیوندهای خانوادگی اهمیت زیادی قائل‌ هستند. در بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های آمریکایی، موضوع خانواده نقش محوری دارد؛ اما در ایران، با وجود آنکه خانواده از عناصر هویتی و فرهنگی ماست، کمتر به آن توجه شده و گاه حتی تصویری معکوس از آن ارائه می‌شود.

در گذشته آثاری وجود داشت که خانواده محور اصلی آن‌ها بود. سریال‌هایی مانند «آیینه» به خوبی در بطن خانواده جریان می‌یافتند. این آثار بدون آنکه به شکل مستقیم آموزشی باشند، به‌صورت طبیعی در دل داستان، مفاهیمی مانند احترام متقابل اعضای خانواده، جایگاه هر فرد در درون این نهاد و ارزش‌های حاکم بر آن را منتقل می‌کردند؛ اما امروز دیگر کمتر می‌توان فیلم یا سریالی یافت که خانواده‌ای به مفهوم اصیل آن را نشان دهد؛ خانواده‌ای که اعضای آن کنار یکدیگر زندگی می‌کنند، مشکلات را با هم پشت سر می‌گذارند، حمایت متقابل دارند و در سختی‌ها پشت هم هستند.

امروز در برخی تولیدات شاهدیم که به جای تقویت روابط خانوادگی، نوعی فاصله‌گذاری و شکاف میان اعضای خانواده نشان داده می‌شود؛ گویی به جای ترمیم، نوعی گسست را روایت می‌کنند. این رویکرد نه تنها با ساختار اجتماعی ما در تضاد است، بلکه در بلندمدت به تضعیف پایه‌های فرهنگی و اجتماعی منجر خواهد شد. باید در تولیدات سینمایی، تلویزیونی و حتی پلتفرم‌ها به این واقعیت مهم توجه کنیم که اگر به خانواده نپردازیم و آن را به درستی بازنمایی نکنیم، پیامدهای اجتماعی گسترده‌ای خواهد داشت که نمونه‌های آن را اکنون در برخی ناهنجاری‌های اجتماعی مشاهده می‌کنیم.

ایکنا – در امتداد همین بحث، به نظر می‌رسد در بسیاری از آثار نمایشی با نوعی دوگانگی در نمایش خانواده مواجهیم؛ یا خانواده‌ای به‌طور اغراق‌آمیز ایده‌آل و بی‌نقص تصویر می‌شود، یا خانواده‌ای در حال فروپاشی و بحران. چرا در آثار ما بازنمایی متعادل، واقع‌گرایانه و در عین حال امیدبخش از خانواده کمتر دیده می‌شود؟ چه عواملی باعث شده‌اند این تعادل از میان برود؟

اینکه ما یا به شکل اغراق‌آمیز خانواده‌ای آرمانی و بی‌نقص را نشان دهیم، یا از آن سو تصویری تاریک و مملو از فروپاشی و بحران ارائه کنیم، به معنای نبود توازن و درک نادرست از واقعیت اجتماعی خانواده است. در زندگی واقعی، خانواده‌ها ترکیبی از نقاط قوت و ضعف‌اند. اتفاقات مثبت و منفی، موفقیت‌ها و چالش‌ها، همه در بطن خانواده‌ها جریان دارند. اگر فقط بخش مثبت را نشان دهیم، حقیقت را کتمان کرده‌ایم و اگر فقط ضعف‌ها و مشکلات را به تصویر بکشیم، باز هم از حقیقت فاصله گرفته‌ایم. هر دوی این رویکردها به یک اندازه آسیب‌زا هستند. باید بپذیریم که آموزش غیرمستقیم و القای ارزش‌ها از طریق داستان‌هایی واقع‌گرا و ملموس بسیار مؤثرتر از نمایش‌های کلیشه‌ای و اغراق‌آمیز است. برای مثال در برخی فیلم‌های هالیوودی، قهرمان اصلی حتماً خانواده دارد، چند فرزند دارد و وابستگی عاطفی او به خانواده به عنوان نقطه قوت و گاه نقطه ضعف او نشان داده می‌شود. این یعنی حتی در روایت‌های اکشن یا قهرمان‌محور هم خانواده به‌عنوان عنصر حیاتی لحاظ می‌شود.

در سینمای کشورمان این تعادل وجود ندارد. یا با خانواده‌ای ایده‌آل مواجهیم که هیچ مشکلی در آن نیست و اگر هم چالشی پیش آید، به صورت غیرواقعی و کلیشه‌ای حل می‌شود؛ یا با خانواده‌ای درگیر فروپاشی و بی‌اعتمادی که هیچ کورسوی امیدی در آن دیده نمی‌شود. هیچ‌کدام از این‌ها واقعیت جامعه ما نیست. جامعه ایرانی هنوز هم خانواده‌محور است، هنوز هم پیوندهای خانوادگی اهمیت دارد، اما این واقعیت در بسیاری از آثار هنری ما دیده نمی‌شود. نبود این تعادل به آثار ما آسیب زده است؛ چه در سینما، چه در تلویزیون.

ایکنا – بحث بعدی، تصویر سبک زندگی ایرانی – اسلامی در آثار نمایشی است. به نظر شما سینما و تلویزیون ایران چقدر در بازتاب سبک زندگی اصیل ایرانی – اسلامی موفق بوده‌اند؟ نقاط قوت و کاستی‌های موجود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در گذشته، چه در سینما و چه در تلویزیون، حتی در دوره قبل از انقلاب، توجه به آیین‌ها، سنت‌ها و سبک زندگی ایرانی وجود داشت. نمادهایی مانند سقاخانه، امامزاده، مسجد و تجمع‌های خانوادگی در محله‌ها بخشی از فضای زندگی مردم و طبیعتاً بخشی از آثار هنری هم بودند؛ اما در سال‌های اخیر شاهد نوعی حذف یا کم‌رنگ‌سازی این عناصر در تولیدات نمایشی بوده‌ایم. گویی تلاش می‌شود تصویری ارائه شود که نه‌تنها سبک زندگی ایرانی – اسلامی را بازتاب نمی‌دهد، بلکه به شکلی غیرواقعی و تصنعی، سبک زندگی بیگانه را جایگزین آن می‌کند. حتی در برخی موارد، سریال‌های خارجی، مانند برخی سریال‌های کره‌ای، به سبک زندگی نزدیک‌تر به فرهنگ ایرانی می‌پردازند. در آن‌ها اعضای خانواده کنار هم غذا می‌خورند، روی زمین می‌نشینند، ارتباطات عاطفی واقعی میان والدین و فرزندان دیده می‌شود. اما در بسیاری از آثار ایرانی، نوع پوشش، سبک غذا خوردن، طراحی خانه‌ها و حتی نوع ارتباطات میان اعضای خانواده، به سبک‌های غربی گرایش پیدا کرده‌اند، آن هم نه به‌صورت طبیعی، بلکه اغراق‌شده و تقلیدی.

این گرایش، اگر از مرز اعتدال بگذرد، آسیب‌زاست؛ باید بدانیم که سبک زندگی ما ریشه‌دار است؛ هم ایرانی است، هم اسلامی و این دو در کنار هم می‌توانند الگوی مناسبی برای زندگی معاصر ارائه دهند. اما وقتی خودمان نسبت به این سبک زندگی بی‌توجهی می‌کنیم و سعی می‌کنیم به‌زور خود را شبیه دیگری کنیم، دچار بحران هویت می‌شویم. در این صورت نه‌تنها فرهنگ خودمان را از دست می‌دهیم، بلکه توانایی رقابت فرهنگی هم نخواهیم داشت.

باید آگاه باشیم که ریشه، اساس رشد است. کشورهایی که شاید تاریخ تمدن چندانی ندارند، امروز با افتخار به هویت و گذشته خود می‌پردازند. حال ما که دارای تمدنی کهن، فرهنگی غنی و آیین‌هایی عمیق هستیم، چرا باید از آن فاصله بگیریم؟ نمایش سبک زندگی ایرانی-اسلامی باید در اولویت تولیدات نمایشی قرار گیرد؛ نه به صورت شعاری، بلکه با روایت‌های هنرمندانه و مبتنی بر واقعیت زندگی مردم. در غیر این صورت، از فرهنگ فاصله می‌گیریم و این فاصله‌گیری حتی در حوزه‌های دیگر مانند صنعت و اقتصاد هم تأثیرگذار خواهد بود، چراکه انسانِ بی‌ریشه، توان پیشرفت واقعی ندارد.

ایکنا – به نظر شما سینما و تلویزیون ما چقدر توانسته‌اند از ظرفیت شخصیت‌های الگو، به‌ویژه شهدا، ایثارگران و خانواده‌های مقاوم در آثارشان استفاده کنند؟

متأسفانه باید گفت که سینما و تلویزیون ما در این زمینه دچار غفلت و کم‌کاری جدی شده‌اند. در حالی‌ که در تاریخ‌مان از صدر اسلام تا دوران معاصر، شخصیت‌هایی داشته‌ایم که در بالاترین سطح از جان‌فشانی، ایثار، وفاداری به خانواده، و دفاع از دین و وطن الگو بوده‌اند، اما در آثار نمایشی امروز، نه تنها به این شخصیت‌ها پرداخته نمی‌شود، بلکه حتی وقتی اشاره‌ای به آن‌ها می‌شود، بسیار سطحی، کلیشه‌ای و بی‌اثر است.

برای مثال، خانواده‌های شهدا و ایثارگران، به‌ویژه در دهه ۶۰ و ۷۰، نقش پررنگی در شکل‌دهی به فرهنگ ایثار داشتند. این خانواده‌ها مصادیق عینی مقاومت بودند؛ اما چرا امروز سریال‌های موفق و جریان‌ساز درباره آن‌ها نداریم؟ چرا نسل جدید، حتی اسامی بسیاری از شهدای شاخص ما را نمی‌داند؟ چون این قهرمانان به‌درستی در قاب تصویر معرفی نشده‌اند؛ قهرمان داریم، اما قهرمان‌نمایی نداریم.

از سوی دیگر، آثار سینمایی و تلویزیونی کشورهای دیگر را که نگاه کنیم، می‌بینیم قهرمان‌سازی، بخشی از سیاست فرهنگی آن‌هاست. حتی اگر شخصیتی واقعاً وجود نداشته باشد، آن‌ها برای دفاع از ارزش‌های مورد نظرشان، قهرمان خلق می‌کنند. برعکس آن‌ها هستیم؛ قهرمانان واقعی داریم، ولی آن‌ها را یا حذف یا آن‌قدر کوچک می‌کنیم که اثرگذاری‌شان از بین می‌رود. در نتیجه، وقتی جوان امروز با یک قهرمان ملی، یک انسان بزرگ که از جان خود گذشته و برای آرمان‌های انسانی جنگیده، آشنا نمی‌شود، چطور باید انگیزه بگیرد؟ چطور باید هویت فرهنگی‌اش را پیدا کند؟ بدون معرفی درست قهرمانان، نسل آینده را دچار سردرگمی، بی‌ریشگی و بی‌هویتی می‌کنیم.

ایکنا – این روزها شاهد افزایش آثار نمایشی با محور بحران‌های خانوادگی، اخلاقی و روانی هستیم. آیا این یک روند طبیعی دراماتیک است یا یک آسیب فرهنگی که باید نگران آن باشیم؟

نمایش بحران، ذات داستان‌پردازی است، اما مهم این است که هدف ما از نمایش بحران چیست؟ اگر قرار باشد بحران را فقط به‌عنوان شوک، تنش یا تلخی تصویر کنیم و بعد بدون راه‌حل، بدون بازسازی و بدون قوس رشد شخصیتی رها کنیم، در حقیقت فقط ناامیدی را تزریق کرده‌ایم. در فرهنگ دینی‌مان، حتی در سخت‌ترین بحران‌ها مثل عاشورا، باز هم با پیام امید، مقاومت و آگاهی روبه‌رو هستیم. اهل بیت در اوج مصیبت، افق روشن آینده را ترسیم می‌کردند. اما امروز در بسیاری از آثار نمایشی، تنها چیزی که دیده می‌شود، روایت شکست، فروپاشی، بی‌هویتی و بن‌بست است. کاراکترها از ابتدای داستان دچار بحران‌اند و تا انتها، بدون تغییر و بدون تحول باقی می‌مانند.

این نوع روایت‌گری، در بلندمدت تأثیرات منفی روانی و اجتماعی دارد؛ خانواده‌ها احساس امنیت نمی‌کنند. جوانان امیدی به حل مشکلات ندارند. این رویکرد، مخاطب را نه به تفکر می‌برد، نه به حرکت. در حالی که هنر باید انگیزه ایجاد کند، راه نشان دهد و البته بحران‌ها را هم با صداقت نمایش دهد، اما به‌گونه‌ای که راه خروج از آن‌ها نیز دیده شود. نکته مهم دیگر این است که اگر ما بخواهیم صرفاً به مشکلات بپردازیم، بدون اینکه زمینه‌های فرهنگی و تاریخی حل آن‌ها را نشان دهیم، در واقع داریم الگوهای بومی حل بحران را حذف می‌کنیم. در فرهنگ ایرانی‌اسلامی‌ روش‌های متعددی برای حل تعارضات، رفع اختلافات خانوادگی و تقویت پیوندها داریم؛ اما این موارد در آثار امروز غایب‌‌ هستند.

ایکنا – برای رسیدن به روایتی جذاب، دقیق و اثربخش از خانواده در آثار نمایشی، چه پیشنهادهایی دارید؟ چه اصلاحاتی باید در نگاه فیلم‌سازان و نویسندگان ایجاد شود؟

باید بازگشتی جدی به ریشه‌های فرهنگی، تاریخی و دینی خود داشته باشیم. این بازگشت به‌معنای عقب‌گرد یا روایت صرف سنت نیست، بلکه ناظر به بهره‌گیری از حکمت و تجربه‌ زندگی نسل‌های گذشته در قالبی نو و متناسب با مخاطب امروز است. در ادبیات کهن، در روایات دینی‌و در زندگی واقعی خانواده‌های اصیل ایرانی، گنجینه‌هایی از انسانیت، گذشت، همدلی و سبک زندگی موفق داریم. اما این منابع یا نادیده گرفته شده‌اند یا تحریف شده‌اند. برای نمونه، شما به زندگی بسیاری از خانواده‌های روستایی یا حتی شهرهای کوچک نگاه کنید. آنجا هنوز نقش ریش‌سفید، احترام به والدین، پیوندهای خانوادگی، و فداکاری برای جمع، معنا دارد. چرا این ارزش‌ها در آثار ما دیده نمی‌شوند؟ چرا همیشه تصویر خانواده در تهران مدرن، در آپارتمان‌هایی سرد و بی‌روح با روابط گسسته نمایش داده می‌شود؟ این تصویر، تمام ایران نیست.

باید فیلم‌سازان، نویسندگان و حتی مدیران فرهنگی، واقعاً به میدان بیایند. در دل جامعه حضور داشته باشند. به جای تکرار چند موقعیت کلیشه‌ای، از زیست واقعی مردم، از تجربه مادران مقاوم، از خانواده‌های موفق، و از پدرانی که بی‌ادعا، ستون خانه‌اند، روایت خلق کنند. متأسفانه امروز شخصیت‌های بزرگ، پیر دانا، پدر مقتدر، مادر دلسوز و حتی برادر ایثارگر در آثار نمایشی بسیار کمرنگ یا کلیشه‌ای شده‌اند. اگر هم هستند، خنثی‌ یا تحقیر شده‌اند. در حالی‌که در ادبیات کهن ما، همیشه شخصیت‌هایی چون بزرگ فامیل، معلم آگاه یا عالم محله نقش محوری در حل مشکلات داشته‌اند. اگر بخواهیم نسل امروز را به خانواده امیدوار کنیم، باید این کاراکترها را با زبان جدید بازآفرینی کنیم.

گفت‌وگو از داوود کنشلو

انتهای پیام

source