Wp Header Logo 1402.png

بازنمایی جایگاه خانواده در سینما و تلویزیون، چالشی پیچیده و چندبعدی است که ریشه در تغییرات عمیق اجتماعی، فرهنگی و روان‌شناختی جامعه ایران دارد. در دهه‌های اخیر، تحولات گسترده‌ای در ساختار و نقش خانواده ایرانی رخ داده که رسانه‌ها هم به‌عنوان آینه‌ای از این تغییرات، تلاش کرده‌اند این دگرگونی‌ها را بازتاب دهند؛ اما اغلب با نوسان و عدم تعادل در تصویرسازی، موفق به ارائه تصویری جامع و واقع‌گرایانه نشده‌اند. تلویزیون و سینما، هر دو درگیر کلیشه‌سازی و استفاده از الگوهای ساده‌انگارانه شده‌اند که باعث شده تصویر خانواده بیشتر بر بحران‌ها یا آرمان‌ها متمرکز شود تا واقعیت‌های پیچیده و چندوجهی آن.

این وضعیت تا حد زیادی ناشی از فاصله رسانه با مراکز علمی و پژوهشی است که می‌توانند در تحلیل و تبیین دقیق‌تر ابعاد خانواده اسلامی – ایرانی نقش مؤثری ایفا کنند. نبود گفتمان منسجم و تعامل مؤثر میان نخبگان حوزه خانواده و رسانه‌های تصویری باعث شده تا آثار نمایشی، از بازنمایی دقیق واقعیت‌های اجتماعی دور بمانند و به روایت‌های اغراق‌آمیز یا بحران‌زده گرایش پیدا کنند. همچنین، فشارهای تجاری و تغییر ذائقه مخاطب در مواجهه با رسانه‌های خارجی، دست‌اندرکاران تولید محتوا را به سمت داستان‌هایی سوق داده که نه‌تنها ارزش‌های اصیل را منعکس نمی‌کنند، بلکه گاه با آن‌ها در تعارض هستند.

با وجود این کاستی‌ها، نمی‌توان تلاش‌هایی که در برخی تولیدات تلویزیونی برای بازنمایی ارزش‌های خانوادگی و سبک زندگی دینی صورت گرفته را نادیده گرفت. اما فقدان انسجام نظری و کمبود پژوهش‌های کاربردی همچنان مانعی بزرگ بر سر راه رسیدن به تصویر متعادل، عمیق و الهام‌بخش از خانواده ایرانی در رسانه است. به همین دلیل، بازنمایی خانواده در سینما و تلویزیون، علاوه بر اینکه یک موضوع فرهنگی و هنری است، به مسئله‌ای حیاتی و مسئولیت‌زا برای رسانه و جامعه تبدیل شده است.

ایکنا پیرامون این موضوع با حجت‌الاسلام‌ عبدالله جلالی، مدیر گروه تربیت، خانواده و سبک زندگی اداره کل پژوهش‌های اسلامی رسانه ملی، استاد دانشگاه و مؤلف کتاب «اصول اخلاقی مناظره در تلویزیون» گفت‌وگویی انجام داده که در ادامه با آن همراه می‌شویم.

ایکنا – با توجه به اهمیت بنیادین خانواده به عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی، تحلیل شما از جایگاه و کارکرد این نهاد در سینما و تلویزیون ایران طی چهار دهه گذشته چیست؟ همچنین، تحولات اجتماعی و فرهنگی در این زمینه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مقوله بازنمایی جایگاه خانواده در سینما و تلویزیون، موضوعی بسیار پیچیده و چند لایه است که از ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی، روان‌شناختی و حتی سیاسی قابل تحلیل و بررسی است. این مسئله نیازمند تبیینی علمی و عمیق است که متأسفانه در اغلب تولیدات رسانه‌ای به آن به‌صورت سطحی پرداخته می‌شود. امروز با پدیده‌ای مواجه هستیم که می‌توان آن را «تحول مفهومی خانواده» در جامعه ایران نام نهاد. خانواده ایرانی طی دهه‌های گذشته، به‌ویژه در اثر تغییرات ناشی از جهانی‌شدن، تحولات اقتصادی و گذار نسلی، دچار دگرگونی‌های جدی شده است. این تحولات به‌صورت خاص در سال‌های اخیر شتاب بیشتری گرفته‌اند و برخی از سنت‌های دیرپای خانوادگی و ساختارهای مبتنی بر نقش‌های مشخص پدرسالارانه یا زن سالارانه به کلی دگرگون شده‌اند.

رسانه‌ای مانند سینما و تلویزیون نیز، به عنوان آئینه‌ای از همین تحولات، از یک سو می‌کوشد این تغییرات را بازتاب دهند و از سوی دیگر، خود تحت تأثیر سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و هنجارهای اجتماعی کلان قرار دارند. اما نکته اینجاست که در این مسیر، رسانه‌ها هنوز موفق نشده‌اند به یک الگوی باثبات، عمیق و همه‌جانبه از خانواده ایرانی دست یابند. در تلویزیون شاهد نوعی نوسان و بهم ریختگی در بازنمایی جایگاه خانواده هستیم. این نوسان گاه از عدم تعادل میان نمایش جنبه‌های مثبت و منفی خانواده فراتر رفته و در برخی آثار، به سیاه‌نمایی یا نادیده‌گرفتن کامل این نهاد منتهی شده است. حتی در ژانر به‌اصطلاح «سریال خانوادگی» نیز، خانواده بیشتر به عنوان بستری برای طرح تعارضات سطحی یا بحران‌های ساختگی به تصویر کشیده می‌شود، نه به‌مثابه یک ساختار فرهنگی و هویتی بنیادین.

در سینما نیز وضع چندان بهتر نیست. هر چند به دلیل زاویه دید گسترده‌تر، فیلم‌سازان گاهی توانسته‌اند نگاهی تأمل‌برانگیز به موضوع خانواده داشته باشند، اما در مجموع هنوز سینمای ما تصویر صحیحی از واقعیت خانواده ایرانی ارائه نکرده است. بخشی از این ضعف به دلیل عدم حضور اندیشمندان و نخبگان حوزه خانواده در روند سیاست‌گذاری فرهنگی و رسانه‌ای است. به بیان دیگر، هنوز گفتمان خانواده اصیل اسلامی به‌طور منسجم در سطح رسانه‌ای ما تبیین نشده و به مخاطب منتقل نشده است.

از سوی دیگر، تحولات نسلی نیز به‌شدت بر انتظارات و ارزش‌های خانواده‌ها تأثیر گذاشته‌اند. نسل جدید با ارزش‌ها و نیازهای متفاوتی نسبت به نسل‌های پیشین رشد کرده است و این مسئله نوعی ناهماهنگی میان بازنمایی رسانه‌ای و واقعیت اجتماعی خانواده‌ها ایجاد کرده است. در واقع، آنچه شاهد هستیم نوعی به‌هم‌ریختگی گفتمانی در این زمینه است؛ چراکه حلقه اتصال میان نظام اندیشه‌ای و نظام رسانه‌ای کشور شکل نگرفته است. به عبارت روشن‌تر، اگر قرار بود رسانه تصویری بتواند بازنمایی درستی از خانواده ارائه دهد، باید در هماهنگی و تعامل با مراکز علمی، فرهنگی و دینی تولید محتوا می‌کرد؛ اتفاقی که متأسفانه هنوز به شکل مطلوب محقق نشده است.

البته باید اذعان داشت که تلاش‌هایی در تلویزیون برای نمایش برخی مؤلفه‌های خانواده صورت گرفته است، و شاید بتوان گفت که رسانه تا حدی در این مسیر موفق بوده، هرچند فاصله آن با تصویر ایده‌آل خانواده بسیار زیاد است؛ اما در سینما به دلیل تنوع دیدگاه‌ها و سلیقه  در روایت‌گری، چالش‌ها جدی‌تر است و مخاطب بیشتر با نگاه‌های گاه آشفته و گاه تند نسبت به نهاد خانواده مواجه می‌شود.

ایکنا – چرا در بسیاری از تولیدات نمایشی ما، خانواده یا به‌شکل اغراق‌آمیز و آرمانی ترسیم می‌شود، یا کاملاً گرفتار بحران و فروپاشی نشان داده می‌شود؟ چرا بازنمایی متعادل و واقع‌گرایانه‌ای از این نهاد مهم اجتماعی در آثار نمایشی وجود ندارد؟

این مسئله به دلایل متعددی بازمی‌گردد که هم به ساختار محتوا و فرآیند تولید آثار نمایشی مرتبط است و هم به عوامل فرهنگی و مدیریتی حاکم بر رسانه. یکی از اصلی‌ترین دلایل این وضعیت، گرایش شدید برنامه‌سازان به استفاده از کلیشه‌ها و دوگانه‌های ساده‌انگارانه است. در بسیاری از آثار نمایشی، به‌ویژه در سینما، فیلم در باره خانواده بدون اندیشه اسلامی ساخته می‌شود و یا متأثر از برخی گزاره‌های فمینیستی است و یا تکیه بر مبانی غرب روایت می‌شود از این رو یا به طور کلی رها است و یا کاملاً از هم‌گسیخته، بحران‌زده و در آستانه فروپاشی. این تقلیل‌گرایی، در واقع نوعی تنبلی فکری در مواجهه با پیچیدگی‌های واقعی نهاد خانواده است. استفاده از این دوگانه‌های ساده، تولید محتوا را برای نویسنده و کارگردان آسان‌تر می‌کند و از سوی دیگر، باعث می‌شود که مخاطب با خط داستانی قابل پیش‌بینی و بدون درگیری ذهنی جدی مواجه شود.

از سوی دیگر، ساختار ژانری و الگوهای روایی در تلویزیون و سینما نیز عاملی مهم در این زمینه به شمار می‌آید. ژانرهایی چون درام اجتماعی، کمدی خانوادگی و ملودرام، اغلب به الگوهای تکرارشونده‌ای متوسل می‌شوند که پر از تنش و گسست است. این قالب‌های روایی، اگرچه در نگاه اول برای جذب مخاطب مؤثر به‌نظر می‌رسند، اما در بلندمدت باعث از بین‌رفتن واقع‌گرایی و کاهش اثرگذاری فرهنگی آثار می‌شوند.

نباید از نقش فشارهای تجاری و مخاطب‌محوری نیز غافل بود. در بسیاری از موارد، تولیدکنندگان برای جذب بیشتر مخاطب، به روایت‌های تحریک‌کننده‌تر یا داستان‌هایی متکی بر بحران و درام‌های تند گرایش پیدا می‌کنند. از طرف دیگر، مخاطب ایرانی امروز در تعامل مستقیم با رسانه‌های خارجی است؛ رسانه‌هایی که در بسیاری از موارد، تصویری کاملاً متفاوت و حتی متضاد با ارزش‌های اسلامی و ایرانی از خانواده ارائه می‌دهند. این تقابل فرهنگی، ذائقه مخاطب را نیز دچار تغییر کرده است و بعضاً باعث می‌شود که تولیدکنندگان داخلی برای رقابت، به روایت‌هایی گرایش پیدا کنند که در آن ارزش‌های سنتی و اصیل خانواده مورد غفلت یا تحریف قرار می‌گیرد.

افزون بر همه این‌ها، باید به خلأ پژوهش‌های کاربردی در حوزه روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و مطالعات خانواده در روند تولید محتوای نمایشی اشاره کرد. فقدان چنین پشتوانه علمی و پژوهشی باعث شده است که نویسندگان و کارگردانان براساس حدس و تجربه شخصی، به خلق داستان‌هایی بپردازند که الزاماً مبتنی بر واقعیت‌های اجتماعی نیست. در نتیجه، با تصویری نامتوازن، افراطی یا تفریطی از خانواده مواجه هستیم که یا بیش از حد فاصله با واقعیت دارد، یا اساساً هیچ‌گونه الگویی برای بهبود وضعیت خانواده ارائه نمی‌دهد. در مجموع، باید گفت که بازنمایی متعادل از خانواده نه‌تنها یک ضرورت فرهنگی است، بلکه یک مسئولیت اجتماعی برای رسانه به شمار می‌رود. تا زمانی که ارتباط واقعی، مستمر و سازمان‌یافته‌ای میان دستگاه‌های علمی و رسانه‌ای کشور شکل نگیرد، نمی‌توان انتظار داشت که تولیدات نمایشی بتوانند تصویری منصفانه، جامع و مؤثر از خانواده ایرانی ارائه دهند.

ایکنا – در بسیاری از آثار نمایشی به‌ویژه سریال‌های تلویزیونی یا شبکه نمایش خانگی، شاهد بازنمایی نادرست یا ناقص از نهاد خانواده و سبک زندگی ایرانی‌اسلامی هستیم. به نظر شما ریشه این معضل در کجاست و چه عواملی باعث شده تا این نهاد اساسی در تولیدات نمایشی با نوعی کلیشه‌زدگی یا ساده‌انگاری به تصویر کشیده شود؟

در واقع، این مسئله ناشی از چند عامل اساسی است که هم در سطح ساختاری و هم محتوایی در تولیدات نمایشی ما قابل ردیابی است. یکی از مهم‌ترین دلایل، گرایش افراطی برخی برنامه‌سازان و فیلم‌نامه‌نویسان به کلیشه‌های تکراری، فرم‌های ژانری خاص و جذابیت‌های سطحی است که مانع از بازنمایی عمیق و متعادل نهاد خانواده شده است. این گرایش باعث شده تا به جای تحلیل دقیق واقعیت‌های اجتماعی خانواده ایرانی و یافتن راه‌های مواجهه با آن‌ها، به سمت داستان‌پردازی‌های ساده‌انگارانه و گاه نادرست پیش برویم.

عامل دیگر، فقدان پیوند مؤثر میان مراکز تولید فیلم و سریال با نهادهای تحقیقاتی و مراکز داده‌پردازی جامعه‌شناختی است. اگر برنامه‌سازان ما در سینما و تلویزیون بتوانند در نگارش فیلم‌نامه‌ها به سمت ساختارهای چندلایه و متعادل حرکت کنند و در تعامل با نهادهای علمی و پژوهشی قرار بگیرند، آن‌گاه امکان پرداختن به چالش‌های واقعی جامعه در دل درام‌های نمایشی فراهم می‌شود. مهم‌تر از آن، اگر فیلم‌نامه‌نویسان و کارگردانان بتوانند راهکارهایی برای عبور از این مشکلات در دل روایت‌های خود بگنجانند، قطعاً می‌توان به آثار تأثیرگذارتر و آموزنده‌تری رسید.

در نهایت، باید گفت که این عدم بازنمایی متعادل خانواده در آثار نمایشی، به‌ویژه در حوزه سبک زندگی، محصول همان گرایش به کلیشه‌ها، تأثیرپذیری از قالب‌های ژانری محدود و کمبود تحقیقات عمیق علمی است. این عوامل همزمان باعث شده‌اند که تصویر ارائه‌شده از خانواده در بسیاری از آثار، نه بازتاب‌دهنده واقعیت باشد و نه الهام‌بخش یک زیست مؤمنانه و ایرانی.

ایکنا – در حوزه بازنمایی سبک زندگی ایرانی‌ – اسلامی در تولیدات نمایشی کشور، چه نقاط قوت و چه کاستی‌هایی قابل مشاهده است؟ اگر بخواهید ابتدا به نقاط قوت بپردازید و سپس ضعف‌ها را تحلیل کنید، چه مواردی را برمی‌شمارید؟

در برخی از آثار نمایشی، به‌ویژه در حوزه تلویزیون، شاهد نقاط مثبتی هستیم که نباید نادیده گرفته شود. در برخی سریال‌ها تأکید بر ارزش‌های خانوادگی، توجه به معنویت، اخلاق‌گرایی و تقویت هویت دینی به‌وضوح مشاهده می‌شود. البته این ویژگی‌ها عمدتاً در تولیدات تلویزیونی نمود بیشتری دارند و در آثار سینمایی کمتر به چشم می‌آیند. به‌ویژه در ایام مناسبتی مانند ماه مبارک رمضان یا مناسبت‌های مذهبی، تولیداتی را شاهدیم که با محوریت خانواده، مفاهیمی چون ایثار، احترام، صبر، گذشت و محبت درون‌خانوادگی را به‌خوبی به تصویر می‌کشند؛ اما در کنار این نقاط قوت، کاستی‌هایی نیز وجود دارد که نمی‌توان از آن‌ها چشم‌پوشی کرد. نخستین ضعف مهم، نبود انسجام مفهومی در تعریف سبک زندگی ایرانی‌اسلامی در رسانه است. هنوز در نظام تولید محتوا به تعریف دقیق، عمیق و مبتنی بر مبانی اسلامی از سبک زندگی دست نیافته‌ایم. علیرغم تأکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب اسلامی و اندیشمندان اسلامی، هنوز تبیین نظری و مفهومی این سبک زندگی به صورت منسجم در نظام رسانه‌ای ما نهادینه نشده است.

دومین مشکل، کلیشه‌سازی و سطحی‌نگری در پرداخت شخصیت‌ها و موقعیت‌های نمایشی است. بسیاری از آثار از واقعیت‌های عینی جامعه فاصله گرفته‌اند و به‌جای پرداختن به الگوهای قابل لمس، به بازتولید سبک زندگی غربی یا روایت‌های ضعیف از خانواده مدرن روی آورده‌اند. همچنین کم‌توجهی به مسائل علمی و جامعه‌شناسی در مراحل نگارش و تولید محتوا نیز باعث شده تا آثار از عمق محتوایی لازم برخوردار نباشند. راهکار عملیاتی برای رفع این کاستی‌ها آن است که نخست، یک تعریف جامع، روشن و چندبعدی از سبک زندگی ایرانی‌اسلامی، با شاخص‌های مشخص، توسط نهادهای پژوهشی تدوین شود. سپس این تعریف باید در اختیار مراکز تولید رسانه قرار گیرد. از سوی دیگر، بهره‌گیری از تحقیقات علمی، جامعه‌شناختی و روان‌شناختی در طراحی شخصیت‌ها و موقعیت‌های دراماتیک باید به یک اصل تبدیل شود. اگر فیلم‌نامه‌نویسان و کارگردانان ما بتوانند میان عناصر ایرانی و اسلامی توازن برقرار کنند، قطعاً وضعیت بهتری در آینده خواهیم داشت.

ایکنا – از جمله مؤلفه‌های اصلی سبک زندگی اسلامی می‌توان به مواردی چون ارتباط سالم میان اعضای خانواده، رعایت حرمت‌ها، تربیت دینی فرزندان، و مدیریت صحیح درون‌خانواده اشاره کرد. آیا این مؤلفه‌ها در آثار نمایشی امروز کشور به‌درستی تبیین شده‌اند؟ ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟

این پرسش نیازمند یک تحلیل دقیق، جامع و چندوجهی است. اگر بخواهیم با دقت به موضوع بپردازیم، باید بگوییم که در برخی از سریال‌های پربیننده تلویزیون، در برهه‌هایی از زمان، شاهد جلوه‌هایی از رعایت حرمت‌ها، تربیت دینی و روابط سالم درون‌خانوادگی بوده‌ایم. با این حال، در سال‌های اخیر، به‌ویژه در تولیدات شبکه نمایش خانگی، متأسفانه شاهد روندی هستیم که این مؤلفه‌های بنیادین یا نادیده گرفته شده‌اند یا به‌صورت وارونه روایت شده‌اند.

یکی از همکاران ما به‌صورت پژوهشی و علمی شاخصه‌های سبک زندگی ایرانی‌اسلامی را در 11 سریال‌ خانگی مورد تحلیل قرار داده و نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که در بسیاری از این آثار، تصویری ناقص، تحریف‌شده و بعضاً معکوس از خانواده و ارزش‌های اسلامی ارائه شده است. در این سریال‌ها، نه تنها حرمت‌ها رعایت نمی‌شود، بلکه گاه به صورت مستقیم بی‌ادبی‌های گفتاری و رفتاری به نمایش گذاشته می‌شود که با شأن خانواده ایرانی-اسلامی در تضاد است. این آثار نه تنها به تربیت دینی فرزندان کمک نمی‌کنند، بلکه نوعی سردرگمی و آشفتگی هویتی را به مخاطب القا می‌کنند.

نتایج بررسی و تحلیل سریال‌ها نشان داده «عادی‌سازی پوشش‌‏‏های غیرشرعی و نامتعارف»، «عادی‌سازی آرایش‏‏‌های غیرمتعارف»، «ترویج تعاملات خارج از شرع و عرف»، «تضعیف حیا و عفت‌ورزی»، «ترویج لهو و لعب و تفریحات ناسالم»، «بی‌ادبی در تعاملات» و «ترویج خشونت و پرخاشگری» در تمام 11 سریال «تحقیر پوشش و حجاب اسلامی ‏‌به‌ویژه چادر»، «بی‌حرمتی اعضای خانواده به یکدیگر» و «تضعیف فرهنگ رانندگی» در 10 سریال از مجموع 11 سریال، «تجمل‌گرایی» در 8 سریال، «تضعیف نقش خانواده در زندگی و ازدواج فرزندان» و «ترویج قانون‌گریزی و بی‌انضباطی» در 6 سریال و «معرفی مادیات به‌عنوان مبنای تمام موفقیت‏‌ها» در 3 سریال تعارضاتی بوده‌اند که در قالب مضامین سازمان‌دهنده خود را نشان داده‌اند.

همچنین مضامین «کشیدن سیگار، قلیان و پیپ» با 471 مورد توسط مردان و 26 مورد از سوی زنان، «بی‌حرمتی به اعضای خانواده و خویشاوندان» با 253 مورد، «تماس فیزیکی با نامحرم» با 183 مورد، «نبستن کمربند به هنگام رانندگی» با 136 مورد، «درگیری فیزیکی» با 118 مورد، «تماس فیزیکی با مردانی که به اصطلاح از محارم هستند» با 115 مورد و «به‌کاربردن تعابیر صمیمانه با نامحرم» با 109 مورد، فراوانی‏‏‌های 3 رقمی ‏را به خود اختصاص داده‌اند.

مضامین «نمایان‌بودن موها و گردن و …» با 97 مورد، «بی‌حرمتی به فرزند» با 94 مورد، «همراهی صمیمانه زن و مرد نامحرم با یکدیگر» با 86 مورد، «آرایش‏‏‌های تند» با 83 مورد، «طرح تعابیر جنسی» با 75 مورد، «نداشتن کلاه‌کاسکت» با 71 مورد، «صحنه‌‏‏های مشروب‌خواری» با 68 مورد،«نمایش مردان نیمه‌عریان» با 66 مورد، «موسیقی غیرمجاز» با 65 مورد، «استفاده از لاک و ناخن مصنوعی و پیرسینگ» با 60 مورد، «رقص و پارتی» با 44 مورد، «طرح علاقه به جنس مخالف» با 43 مورد، «تهدید دیگران» با 40 مورد، «استفاده از پوشش بلوز و شلوار به‌جای مانتو و چادر» و «قتل و تجاوز» هریک با 34 مورد، «بی‌حرمتی به والدین» و «بی‌حرمتی به همسر» هرکدام با 26 مورد، «قماربازی» با 25 مورد، «تبلیغ اتومبیل‏‏‌های لوکس» با 23 مورد، «طرح رابطه غیرمتعارف با نامحرم» با 22 مورد، «نمایش صحنه‏‏‌های خودآرایی یا تبلیغ آرایش‌کردن» با 21 مورد، «خودکشی یا اقدام به آن» با 19 مورد، «گروگان‌گیری» با 18 مورد، «استفاده از تتوی صورت و بدن» با 14 مورد، «صحبت با تلفن همراه به هنگام رانندگی» با 13 مورد، «انجام حرکات دور از شأن از سوی زنان» و «بی‌ادبی‌‏‏های رفتاری» هرکدام با 12 مورد و «حرکات رقص‌گونه زنان»، «آموزش دورزدن قانون یا تشویق به خرابکاری» و «خواستگاری بدون در جریان قرارگرفتن خانواده» هرکدام با 10 مورد، جزو مضامین پایه‌ای بوده‌اند که به ترتیب آمار 2 رقمی‏ را به خود اختصاص داده‌اند.

بازخورد خانواده‌ها نیز نسبت به این آثار هشدارآمیز بوده است. بسیاری از خانواده‌ها به‌درستی احساس کرده‌اند که این‌گونه سریال‌ها، به جای تقویت بنیان خانواده، در حال تخریب آن هستند. از این‌رو ضرورت دارد که مسئولان فرهنگی، سیاست‌گذاران رسانه‌ای و خود هنرمندان، به دور از نگاه صرفاً تجاری، به مسئله خانواده به عنوان یک موضوع حیثیتی و هویتی نگاه کنند.زیرا بازنمایی نادرست از خانواده در رسانه، نه تنها آثار سوء فرهنگی دارد، بلکه تبعات اجتماعی و اخلاقی گسترده‌ای نیز در پی خواهد داشت و در نهایت، همه ما باید در برابر چنین عملکردهایی پاسخگو باشیم. در هر حال تعارضات مطرحشده از سوی سریال‏‏‌های بررسی‌شده، آن هم با این گستردگی و کیفیت، می‏‌تواند در بلندمدت، ضمن بیگانه‌کردن مخاطبان با شاخص‏‏‌های سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی، به دیدگاه‏‏‌هایی مورد وفاق و پذیرش مخاطبان تبدیل شوند. به‌ویژه آنکه برخی از این تعارضات، همان‌گونه که بیان شد چنان از سوی این سریال‏‌ها برجسته می‏‌شوند که بنابر نظریه برجسته‌سازی، می‏‌توانند مخاطبان خود را به چشم‌پوشی از سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی وادار و حتی به برگزیدن یک سبک زندگی معارض با سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی تشویق کنند. از سویی باتوجه‌به اینکه غالب سریال‏‏‌های مورد بررسی، در انتخاب بازیگران به‌خصوص در نقش‏‏‌های اصلی، از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون بهره گرفته‌اند و در پرداختن به موضوعات و رویدادها نیز عبور از خط قرمز‏های ارزشی را با جذابیت زیادی به تصویر کشیده‌اند، بی‌شک در همراه‌ساختن مخاطبان با خود و ماجرا‏هایشان بسیار موفق عمل کرده‌اند و توانسته‌اند مخاطبان را مستقیم یا غیرمستقیم به تقلید و الگوبرداری از این هنجارشکنی‏‌ها ترغیب کنند.

ایکنا – با وجود آن‌که در فرهنگ ما الگوهای موفق متعددی در حوزه خانواده وجود دارد، از شخصیت‌های تاریخی مانند اهل بیت علیهم‌السلام گرفته تا خانواده‌های موفق معاصر، چرا در تولیدات نمایشی از این الگوها استفاده مناسبی نمی‌شود؟ آیا در این زمینه خلأ یا چالشی وجود دارد؟

متأسفانه باید اذعان کرد که ما فاقد یک نگاه جامع و راهبردی به مفهوم خانواده هستیم. بیشتر آنچه در تولیدات نمایشی کشور در زمینه استفاده از الگوها مشاهده می‌شود، یک رویکرد ابزاری، سطحی و مناسبتی است. به عبارت دیگر، از الگوهای دینی، تاریخی یا معاصر تنها در قالب‌های محدود و نمادین استفاده می‌شود، آن هم بدون تطبیق این الگوها با نیازهای روان‌شناختی، فرهنگی و اجتماعی مخاطب معاصر. یکی دیگر از چالش‌های موجود، عدم توانایی مجموعه‌های فکری، فرهنگی و رسانه‌ای ما در به‌روز کردن و بومی‌سازی این الگوها بر مبنای زبان هنر و اقتضائات رسانه است. الگوها در تاریخ ما وجود دارند و سرمایه عظیمی در اختیار داریم، اما مسئله اصلی آن است که چگونه این الگوها را در بستر روایت‌های دراماتیک قابل فهم و قابل باور برای نسل امروز بازآفرینی کنیم. در مسیر بهره‌گیری از این الگوها، مشکلاتی چون نبود متن پژوهشی مستند، ضعف در شناخت مخاطب و عدم سرمایه‌گذاری بلندمدت در تولیدات معناگرا نیز مانع جدی به شمار می‌آیند. بنابراین تا زمانی که این نگاه ابزاری به الگوها کنار گذاشته نشود و تلاش نشود تا با تکیه بر پژوهش‌های عمیق و زبان هنری متناسب، الگوها را به‌گونه‌ای نو و کاربردی عرضه کرد، نمی‌توان انتظار داشت که تولیدات نمایشی ما از ظرفیت عظیم الگوهای موفق تاریخی و معاصر بهره‌برداری مؤثری داشته باشند.

ایکنا – در سال‌های اخیر، بخش قابل توجهی از آثار نمایشی، به‌ویژه در تلویزیون و سینما، حول محور فردگرایی، بحران‌های اخلاقی و فروپاشی خانواده شکل گرفته‌اند. از منظر شما، علت اصلی گرایش تولیدکنندگان آثار نمایشی به این سوژه‌ها چیست؟ آیا این گرایش را باید نوعی آسیب فرهنگی تلقی کرد یا آن را یک ضرورت دراماتیک دانست؟

پاسخ به این پرسش نیازمند نگاهی چندوجهی و جامع‌نگر به تحولات فرهنگی و رسانه‌ای کشور است. واقعیت آن است که نمی‌توان با یک متغیر به تحلیل این وضعیت پرداخت. در وهله نخست باید به این نکته توجه کرد که جامعه ما با نوعی خلأ معنایی و گفتمانی مواجه است؛ ما الگویی در دسترس و باورپذیر که بتواند به صورت اقناعی به نسل امروز ارائه شود، کمتر داریم. این خلأ باعث شده که جریان‌های رسانه‌ای، به‌ویژه آن‌هایی که در قالب شبکه‌های ماهواره‌ای معاند و یا در بستر شبکه‌های اجتماعی فعال‌اند، از فرصت بهره ببرند و با طرح مفاهیمی چون بحران هویت، گسست نسلی و ناتوانی در نقش‌پذیری خانوادگی، به نوعی سبک زندگی فردمحور و غرب‌زده را القا و ترویج کنند. در کنار این هجمه فرهنگی، مشکل دیگری که وجود دارد، فقدان تعامل مؤثر میان نخبگان فکری، هنرمندان و اندیشمندان حوزه‌های مختلف است. گفت‌وگویی منسجم، عمیق و نظام‌مند میان صاحبان فکر و سازندگان آثار نداریم. این خلأ ارتباطی موجب شده هنرمندان نتوانند از ظرفیت علوم انسانی و دینی برای ارائه تصویری غنی و متعالی از خانواده بهره‌مند شوند.

نکته مهم‌تر، بحران انسان‌شناسی در تعریف امروزین انسان است. اغلب آثار نمایشی، انسان را بر اساس قرائت اومانیستی و لیبرالیستی تصویر می‌کنند؛ در چنین نگاهی، اصالت با فرد و منافع شخصی اوست. در مقابل، آموزه‌های دینی ما انسان را موجودی در ارتباط با جمع، مسئول نسبت به جامعه و خانواده و دارای رسالت معنوی می‌داند. اگر هنرمند با این نگاه به انسان بنگرد، نمی‌تواند به سادگی از کنار فروپاشی خانواده عبور کند یا فردگرایی افراطی را مشروعیت ببخشد.

در نهایت باید به یک نکته مهم دیگر اشاره کنم و آن، چالش در نظام تولید و ساختارهای حاکم بر تولیدات نمایشی است. امروز با نوعی گرایش به تجاری‌سازی در تولیدات فرهنگی روبرو هستیم؛ پول و سرمایه، اصالت پیدا کرده‌اند و مصالح عمومی، تربیت نسل آینده و استحکام نهاد خانواده، به حاشیه رانده شده‌اند. این مسئله سبب شده اولویت‌های فرهنگی ما دستخوش تغییر شود و در بسیاری از موارد، تولیدکننده به‌جای آنکه دغدغه اصلاح اجتماعی یا ارتقای سطح فرهنگ عمومی را داشته باشد، صرفاً به سودآوری اقتصادی فکر کند.

ایکنا – در چنین شرایطی، برای آن‌که تلویزیون بتواند خانواده را در چارچوب سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی به‌صورت دقیق، جذاب و اثرگذار بازنمایی کند، چه گام‌هایی باید برداشته شود؟ به عبارت دیگر، چه اصلاحات بنیادینی در سیاست‌گذاری، تولید، و روایت‌گری لازم است تا تصویر خانواده در آثار نمایشی واقعی‌تر، الهام‌بخش‌تر و مؤثرتر باشد؟

برای تحقق چنین هدفی، باید به چند ساحت مهم توجه ویژه کرد. اولین گام، آموزش و توانمندسازی حرفه‌ای هنرمندان، نویسندگان، کارگردانان و عوامل تولید است. متأسفانه بسیاری از فعالان حوزه رسانه، به لحاظ نظری و بینشی، آموزش لازم را برای شناخت عمیق از نهاد خانواده، فلسفه زندگی مشترک، نقش‌ها و کارکردهای اعضای خانواده و حتی تحولات سبک زندگی در جهان معاصر ندیده‌اند. باید کارگاه‌های آموزشی هدفمند و پیوسته با بهره‌گیری از اساتید علوم انسانی، کارشناسان خانواده، و پژوهشگران دینی تشکیل شود تا زمینه رشد فکری و تقویت زاویه دید آنان فراهم شود.

دوم، تقویت ارتباط میان تولیدکنندگان و مشاوران تخصصی در زمینه‌های جامعه‌شناسی، روانشناسی، علوم تربیتی و مطالعات دینی است. رسانه به‌تنهایی نمی‌تواند بار سنگین فرهنگی را به دوش بکشد؛ باید از ظرفیت‌های علمی بهره برد و این نیازمند ایجاد سازوکارهای نهادی برای مشاوره منظم و کارآمد در مراحل مختلف تولید است.

سوم، حمایت از تولیدات متنوع، خلاق و رقابتی، هم در بخش خصوصی و هم در نهادهای دولتی، اهمیت بالایی دارد. اگر فضای رقابتی سالم ایجاد شود و بر مبنای کیفیت محتوایی نه صرفاً کمیت و جذابیت ظاهری ارزیابی صورت گیرد، آنگاه سازندگان ترغیب خواهند شد که به سراغ روایت‌های نوآورانه و الهام‌بخش از خانواده بروند.

چهارم، باید نظام بازخوردگیری از مخاطبان را تقویت کرد. آثار نمایشی باید مورد ارزیابی مستمر قرار گیرند؛ آن‌هم نه به‌صورت سطحی، بلکه از طریق تحلیل‌های علمی، نظرسنجی‌های دقیق و دریافت داده‌های کیفی و کمی. این اطلاعات کمک می‌کند تا هم اصلاحات لازم صورت گیرد، و هم مسیرهای جدیدی برای تولیدات آینده گشوده شود.

پنجم، تولید آثار بین‌نسلی یکی از راهبردهای راهگشا در این عرصه است. یکی از چالش‌های اصلی خانواده امروز، گسست نسلی است. ما باید در روایت‌های خود تلاش کنیم پیوند میان نسل‌ها را از طریق گفت‌وگوی درون‌خانوادگی، تعامل پدران و مادران با فرزندان، و انتقال تجارب و ارزش‌ها میان نسل‌ها تقویت کنیم.

و نهایتاً، تقویت ارزش‌های دینی و فرهنگی به‌عنوان عناصر الهام‌بخش در روابط خانوادگی باید مورد توجه قرار گیرد. اگر ما بتوانیم از ابزار هنر برای امیدآفرینی، استحکام روابط عاطفی، احیای نقش مادری و پدری، و ارتقای سطح معنویت در خانواده بهره بگیریم، قطعاً در برابر چالش‌های مدرنیته مقاوم‌تر خواهیم شد و می‌توانیم نسلی سلامت، متعادل و مسئول‌پذیر پرورش دهیم.

ایکنا – در پایان این گفت‌وگو، اگر نکته یا موضوعی وجود دارد که فکر می‌کنید در جریان بحث مغفول مانده یا نیاز به تأکید بیشتری دارد، بفرمایید تا بحث را با آن تکمیل کنیم.

بله، به نکاتی اشاره می‌کنم که به نظر می‌رسد در جریان بحث مغفول ماندند یا نیاز به بازخوانی مجدد دارند. یکی از مسائل مهم، کمبود فضای گفت‌وگو در آثار نمایشی ماست. اگر بتوانیم گفت‌وگو را در ساختار روایی آثارمان نهادینه کنیم، آنگاه نه‌تنها گفت‌وگوی بین شخصیت‌ها بلکه گفت‌وگوی بین نسل‌ها نیز پررنگ خواهد شد. همچنین، مسئله جابجایی نقش‌ها در خانواده، به‌ویژه میان زن و مرد، از دیگر چالش‌هایی است که باید در بازنمایی‌های رسانه‌ای مورد دقت قرار گیرد. در جامعه امروز ما، به دلیل تحولات فرهنگی و اقتصادی، شاهد نوعی اختلال در نقش‌های سنتی خانواده هستیم. این جابجایی گاهی منجر به بحران در درک از هویت زن و مرد در خانواده می‌شود که اگر بدون تحلیل درست در آثار نمایشی بازتاب یابد، می‌تواند بحران‌آفرین باشد. جابجایی نقش‌های جنسیتی بدون رعایت مبانی اسلامی می‌تواند منجر به تضعیف انسجام خانواده، ایجاد بحران‌های هویتی و فرهنگی و به تبع آن آسیب‌های اجتماعی گسترده شود.

در دوره‌های تحولی جامعه، به‌ویژه در عصر کنونی که تغییرات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی با سرعت قابل توجهی در حال وقوع است، رسانه‌ ها و سینما با انتقال الگوهای رفتاری و فرهنگی جدید می‌توانند موجب جابجایی و بازتعریف نقش‌های جنسیتی در خانواده شوند. از منظر اسلامی، خانواده به عنوان بنیادی‌ترین نهاد اجتماعی، دارای نقش‌ها و وظایف مشخص و ارزشمندی است که با آموزه‌های دینی تعادل، ثبات و سعادت خانواده را تضمین می‌کند؛ اما مواجهه رسانه و سینما با تحولات اجتماعی و فرهنگی، در عین حال که می‌تواند زمینه‌ساز آگاهی‌بخشی و تحکیم خانواده اسلامی باشد، می‌تواند با بازنمایی برخی الگوهای غیر همسو با فرهنگ و آموزه‌های اسلامی، زمینه جابجایی نقش‌های جنسیتی را فراهم کند که این امر می‌تواند پیامدهایی همچون کاهش انسجام خانوادگی، اختلال در تربیت فرزندان و تغییر هویت فرهنگی به همراه داشته باشد.

نکته مهم دیگر، احیای هویت مادری و اقتدار پدری است. به‌عنوان یک جامعه دینی باید به‌گونه‌ای به نقش مادر در رسانه بپردازیم که این نقش نه‌تنها تخریب نشود، بلکه ارتقا یابد و به یک باور عمومی تبدیل شود. همین نکته در مورد نقش پدری هم صدق می‌کند. هرچه این دو نقش در سریال‌ها تضعیف شوند، آثار تخریبی آن در سطح اجتماع و در شاخص‌هایی مثل طلاق، خشونت خانگی و تربیت ناصحیح فرزندان نمایان خواهد شد. تأکید می‌کنم که ما برای سلامت اجتماعی نیازمند گفتمان «سلامت خانواده» هستیم؛ گفتمانی که هم در ساحت فرهنگی و هم در ساحت رسانه‌ای بتواند هم‌زبانی مؤثر با نسل امروز ایجاد کند. 

برای تحول فرهنگی در جامعه نیازمند محملی فعّال و اثرگذار هستیم که در سایه آن بتوانیم فرهنگ جامعه وسبک زندگی جامعه را دگرگون سازیم. در واقع محمل تحول آفرین به مثابه گفتمان تحول فرهنگی یک جامعه، نقش‌آفرینی می‌کند. زیرا آن محمل قابلیّت فرو بردن مردم را در خود دارد و می تواند مسأئه ودغدغه آنان باشد به گونه‌ای که مردم بتوانند به آسانی با آن ارتباط برقرار کنند.

برای نمونه می‌توان از ناهنجاری پوششی گفت‌وگو کرد؛ وقتی بتوانیم نسبت آن را با بقیه حوزه‌های سلامت اجتماعی تبیین کنیم و نشان دهیم که ناهنجاری پوششی چگونه می‌تواند در نرخ رشد اعتیاد ومصرف مواد مخدر و روان گردان و نیز در فروپاشی خانواده‌ها و افت تحصیلی فرزندان وقتل وجنایت و…  موثر باشد در این صورت است که ناهنجاری پوششی از حد یک پز وپرستیژ اجتماعی و تشخص نمایی، در حد بزهکاری‌هایی همچون قاچاق مواد مخدر ویک جرم فاحش اجتماعی تنزل می یابد واز موضع فعال اثرگذار سقوط کرده و در موضع انفعالی وحاشیه‌ای عقب‌نشینی خواهد کرد. خصوصا آنگاه که تمامی نهادهای اجتماعی به تناسب جایگاه خود بتوانند زبان سلامت اجتماعی خود را در این موضوع به خوبی تبیین و تدوین و ارائه کنند و در فراگیرسازی دغدغه سلامت‌ورزی نقش آفرین باشند. دیگر آسیب‌ها و معضل‌های اجتماعی نیز چونان ناهنجاری پوششی  هستند که باید براساس اولویت‌ها نتظیم و پرداخته شوند.

این گفتمان می‌تواند به عنوان یک عنصر واسط میان ارزش‌های دینی و نیازهای روز جامعه ایفای نقش کند. امیدوارم رسانه ملی و دیگر نهادهای فرهنگی، به این رویکرد راهبردی توجه بیشتری نشان دهند وقتی انسان سالم شد می‌تواند به سمت حق و حقیقت حرکت کند ولی انسان ناسالم و فاسد مثل یک معتاد  نمی‌تواند به سمت حقیقت حرکت کند بنابراین به سمت باطل و پلیدی‌ها حرکت خواهد کرد. خوبی‌ها و زشتی‌ها هم اموری مشککند پس هر کسی به میزانی که از سلامت برخوردار است به همان میزان می‌تواند به سمت حقیقت حرکت کند و به میزانی که ناسالم است از حرکت بسمت حق و حقیقت و خوبی محروم است. به تعبیر دیگر ما به میزان سلامتی توان حرکت به‌سمت خوبی‌ها را داریم و به میزان ناسالمی از خوبی‌ها محرومیم. از این رو باید نهضت سلامت اجتماعی را به عنوان یک گفتمان اساسی در جهان بلند کنیم و با این رویکرد بر شیطان و ابلیس بتازیم و مقدمات سالم سازی مسیر عبودیت و ولایت را فراهم کنیم.  سلامت اجتماعی بعد ایجابی کار ماست.

پس از جریان فرهنگ‌سازی وبر انگیخته شدن ظرفیت‌های نهفته اجتماعی، می‌توانیم از اقتدار نرم برای مقابله با مجرمان و اختلال آفرینان ساختارهای سلامت اجتماعی استفاده کنیم. چراکه؛ همدلی و همراهی مردم مقاومت در برابر تغییر را از بین می‌برد. آسیب‌های اجتماعی به عنوان منکرات، شناخته شده واز بین بردن آنها در رأس مطالبات مردم قرار می‌گیرد. فرهنگ سلامت ورزی به مثابه زبان قانون، نقش آفرینی می‌کند و از اقتدار نرم برخوردار است. اقتدار نرم از پشتوانه ادبیات سلامت اجتماعی برخوردار است و به رغم اینکه به صورت غیر مستقیم پیام‌های دینی را منتقل می کند مشکل دین گریزی حاصل از پیام رسانی مستقیم دینی را ایجاد نمی‌کند.

گفت‌وگو از داوود کنشلو

انتهای پیام

source