بازنمایی واقعه عاشورا در سینما، تلویزیون و سایر قالبهای هنر تصویری، یکی از چالشبرانگیزترین موضوعات در حوزه هنر دینی است. عاشورا نهتنها یک رخداد تاریخی، بلکه نقطهای کانونی در هویت شیعه و جریانساز در تاریخ اسلام است که همواره مورد توجه هنرمندان دغدغهمند بوده است. با این حال، روایت عاشورا از طریق مدیومهای نمایشی، نیازمند دقتی دو چندان، شناختی عمیق و تعهدی جدی به حقیقت تاریخی و ابعاد معرفتی این واقعه عظیم است.
یکی از دشوارترین مسائل در این عرصه، چگونگی تلفیق تخیل هنری با وفاداری به اسناد تاریخی است. مرز میان خلاقیت درامپردازانه و تحریف روایت مقدس، باریک و پرمخاطره است. در عین حال، سینما بهعنوان رسانهای اثرگذار، نمیتواند و نباید از عاشورا فاصله بگیرد؛ بلکه باید تلاش کرد تا با نگاهی دقیق و اجتهادی، زبان هنری را در خدمت پیامهای عمیق عاشورایی قرار داد.
از سوی دیگر، نگاهی تطبیقی به عاشورا میتواند راهی روشن برای پیوند گذشته با حال باشد. اینکه مخاطب معاصر خود را در آئینه شخصیتهای عاشورایی ببیند و بسنجد، فرصتی برای بازشناسی نسبت فرد و جامعه با مفاهیم حقیقتطلبی، ولایتپذیری، فداکاری و بصیرت است. این نگاه، تنها به تربیت فردی محدود نمیشود، بلکه امکان جامعهپردازی و حتی افقگشایی تمدنی را نیز در دل خود دارد. عاشورا، در این رویکرد، نه فقط سوگنامهای تاریخی، بلکه الگویی زنده و الهامبخش برای اکنون و آینده جامعه اسلامی است.
در کنار این موضوعات بنیادین، سنتهای نمایشی بومی نظیر تعزیه نیز از جایگاه ویژهای برخوردار هستند. تعزیه بهعنوان یک رسانه آیینی ریشهدار، همواره نقش مهمی در اشاعه فرهنگ عاشورا ایفا کرده است. امروز این پرسش مهم مطرح است که آیا میتوان عناصر نمایشی و معنایی تعزیه را در قالبهای نوین سینمایی بازآفرینی کرد و به زبان تصویر معاصر ترجمه کرد؟
ایکنا پیرامون این موضوعات مهم، گفتوگویی تفصیلی با حجتالاسلام سید حمید میرخندان، مدرس حوزه و دانشگاه، انجام داده که در ادامه با آن همراه میشویم. میرخندان فارغالتحصیل دکترای فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه باقرالعلوم(ع) است و در حوزه و دانشگاه تدریس میکند. «مطالعات دینی فیلم»، «روش در نقد فیلم» و «فیلم و واقعیت» از جمله تألیفات وی است.
ایکنا – بازنمایی واقعه عاشورا در سینما و تلویزیون دارای چه فرصتها و محدودیتهایی است؟ به طور مبسوط توضیح بفرمایید که چگونه میتوان با این محدودیتها مواجه شد و از فرصتها بهره برد.
ابتدا باید به یک واقعیت مهم اشاره کنم و آن، محدودیتهای جدی است که در مسیر بازنمایی تصویری این واقعه عظیم و مقدس وجود دارد. مهمترین این محدودیتها، همان مسئله بازنمایی ائمه معصومین(ع) در آثار نمایشی است. سینما و تلویزیون ما، به دلیل ملاحظات شرعی، فقهی و اعتقادی، امکان به تصویر کشیدن مستقیم شخصیتهای مقدسی چون امام حسین(ع)، حضرت زینب(س)، حضرت ابوالفضل(ع) و امام سجاد(ع) را ندارد. این مسئله یک مانع جدی برای پرداختن مستقیم به خود متن واقعه عاشورا به معنای مصطلح آن در قالب تصویر است.
بنابراین، یکی از راهکارهایی که برای حل این مسئله در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته، پرداختن به شخصیتهای جانبی است؛ یعنی شخصیتهایی که در واقعه عاشورا حضور داشتهاند، اما از ائمه معصومین(ع) نیستند. گاهی نیز از شخصیتهایی سخن گفته میشود که حتی در واقعه حضور مستقیم نداشتهاند اما به گونهای با آن مرتبط بودهاند. برای نمونه، فیلم «روز واقعه» اثر استاد بهرام بیضایی، نمونهای موفق در این زمینه است. این اثر از زاویه نگاه یک شخصیت تازهمسلمانشده مسیحی به نام عبدالله روایت میشود؛ کسی که از میان قوم خود راهی کوفه و کربلا میشود تا به امام حسین(ع) بپیوندد، اما زمانی به کربلا میرسد که واقعه عاشورا به پایان رسیده است. این زاویه دید غیرمستقیم و از منظر شخصیتی فرعی، اما تأثیرگذار، راه هوشمندانه برای عبور از محدودیت بازنمایی مستقیم معصومان است.
نکته بعدی این است که این شخصیتهای جانبی میتوانند ریشه در تاریخ داشته باشند یا تخیلی باشند. هر دو گونه این شخصیتها، اگر با دقت و درایت نوشته و پردازش شوند، میتوانند حامل پیامها و مفاهیم عاشورا باشند. این، فرصتی است برای هنرمند تا با بهرهگیری از ظرفیت تخیل، به بازنمایی رویدادهایی بپردازد که اساساً فراتر از مستندات تاریخی صرف هستند، اما در خدمت حقیقت عاشورایی قرار میگیرند. اما مسئله دیگر، فراتر از شخصیتها، مسئله «رویکرد» به عاشورا در سینماست. این پرسش مهم مطرح است که سینما دقیقاً از عاشورا چه میخواهد؟ آیا صرفاً بازگویی تاریخ میخواهد؟ یا میخواهد پیامهای این واقعه را برای امروز و فردای بشر استخراج کند؟ رویکرد هنرمند به تاریخ مقدس، از جمله عاشورا، بسیار تعیینکننده است.
برخی فیلمها با هدف ترسیم شرایط سیاسی زمان امام حسین(ع) ساخته میشوند؛ یعنی تحلیل میکنند که در چه شرایطی حکومت یزید به قدرت رسید و امام حسین(ع) در برابر آن چه موضعی اتخاذ کرد. این یک سطح از پرداختن به عاشوراست؛ اما اگر رویکردمان را عمیقتر کنیم، باید از این سطح عبور کرده و به این پرسش برسیم که اصلاً چرا امام قیام کرد؟ انگیزه امام چه بود؟ هدف امام از حرکت به سمت کوفه و سپس شهادت چه میتوانست باشد؟
از این منظر، لازم است که شرایط فرهنگی، اجتماعی و دینی زمانه امام حسین نیز تحلیل شود. این نگاه، نگاه عمیقتر و حکمتمدارتری به عاشورا است. در کنار آن، رویکردی دیگر هم وجود دارد که به پیامهای عاشورا توجه میکند؛ پیامهایی که فراتر از زمان خاص عاشورا هستند و برای همه دورانها اعتبار دارند: پیامهایی مثل ایستادگی در برابر ظلم، وفاداری، آزادگی، کرامت، و حقطلبی. علاوه بر آن، مقام معظم رهبری در سخنان خود، نگاه «عبرتمحور» به عاشورا را نیز مطرح کردهاند. این نگاه، بهجای آنکه فقط از عاشورا «گریه» و «حماسه» را طلب کند، میخواهد از آن «عبرت» بگیرد. بهعبارت دیگر، پرسش کند که چرا جامعهای که پیامبر را درک کرده، تنها چند دهه بعد، نوهاش را در بیابانی تنها گذاشت و در برابرش ایستاد؟ چرا خواص جامعه سکوت کردند؟ چه آسیبهایی در آن زمانه، به چنین جنایتی منجر شد؟ اینها سؤالاتی مهماند که اگر در روایت سینمایی عاشورا لحاظ شوند، به عمقبخشی آثار کمک میکنند.
در کنار این موارد، نگاه تطبیقی نیز یکی از مهمترین رویکردهایی است که برخی از بزرگان و اندیشمندان، از جمله مرحوم استاد صفایی حائری به آن توجه داشتهاند. این نگاه، ما را وامیدارد تا وقایع عاشورا را به زمان حال خودمان پیوند بزنیم. برای مثال، شخصیتهایی مثل زهیر، حربن یزید ریاحی، یا دیگرانی که در میانه راه دچار تردید شدند یا به امام پیوستند، بررسی شوند و بعد ببینیم که امروز در زندگی ما، جایگاه این افراد چگونه میتواند بازتاب یابد. چه چیزی مانع از همراهی ما با امام زمانمان میشود؟ آیا ما نیز گرفتار همان بهانهها، همان تحلیلهای غلط، همان ترسها و تعلقات نشدهایم؟
در مجموع، آنچه اهمیت دارد این است که سینما برای پرداختن به عاشورا، باید هم به محدودیتها واقف باشد و راههای عبور از آنها را بشناسد و هم فرصتهای بینظیر این واقعه را دریابد. عاشورا معدن معنا، نماد حماسه و نماد عقلانیت در برابر جهل است. اگر با رویکردی درست، شخصیتهایی هوشمندانه و پرداختی دقیق به سراغ این واقعه برویم، سینما و تلویزیون میتوانند در انتقال پیامهای عاشورا به انسان معاصر نقش بسزایی ایفا کنند.
ایکنا – با توجه به تفاوتهای بنیادین میان تاریخنگاری و درامپردازی، سینما در بازگویی واقعه عاشورا تا چه اندازه مجاز است از عنصر تخیل بهره بگیرد؟ و نسبت میان واقعیت تاریخی و تخیل هنری چگونه باید تعریف شود؟
یکی از مسائل بسیار مهم و تعیینکننده در بازنمایی وقایع تاریخی بهویژه وقایع مقدسی همچون عاشورا، نسبت میان تخیل و واقعیت تاریخی است. در واقع ما با دو حوزه متفاوت سر و کار داریم: یک سو تاریخ قرار دارد که محصول تلاش مورخین برای ثبت وقایع مهم گذشته است و سوی دیگر درام است که بازنمایی هنری و خلاقانه از زندگی و انسان است.
تاریخ، برخلاف درام، هدفش بازآفرینی زندگی بهصورت جامع نیست. مورخ، زندگی را همانطور که بوده به تصویر نمیکشد، بلکه آن بخشهایی از وقایع را ثبت میکند که از نظر او مهم و قابل توجه بودهاند. او بر اساس اسناد، روایات و منابع معتبر، اطلاعاتی گزیده از شخصیتها، زمان و مکان رویدادها به دست میدهد، اما لزوماً تصویری کامل از جریان زندگی به ما نمیدهد. در نتیجه، فضای خالی زیادی باقی میماند که اگر هنرمند بخواهد به ساخت درام بپردازد، ناگزیر باید آن فضاهای خالی را پر کند. اینجا همان نقطهای است که عنصر تخیل وارد میشود. اما پرسش اساسی این است که این تخیل تا چه اندازه مجاز است؟ تخیل هنری در بازنمایی وقایع عاشورا باید به گونهای باشد که هرگز با واقعیت تاریخی معارض نشود. این جملهای کلیدی و اصولی در این عرصه است. تخیل میتواند فضای خالی تاریخ را پر کند، اما نباید چیزی به آن بیفزاید که اصل واقعه تاریخی را دگرگون کرده، تحریف کند یا با آن در تضاد قرار گیرد.
مثلاً در حوزه زمان، هنرمند نمیتواند ترتیب وقوع وقایع را تغییر دهد یا مدت زمانی را که یک اتفاق در آن رخ داده، به دلخواه کوتاه یا بلند کند. در مکان، نمیتواند مکان واقعه را به شکل نادرست به تصویر بکشد. در علت روایی یا همان پیوستگی علّی داستان، نمیتواند انگیزهها و چراییهایی را که در تاریخ ثبت نشده یا برخلاف واقعاند، به شخصیتها نسبت دهد.
از دیگر موارد مهم در اینباره، بحث شخصیتپردازی است. در درام، شخصیتها به عنوان «علت انسانی» روایت، نقش اصلی را دارند. حال، گاه شخصیتهایی که در تاریخ وجود ندارند، توسط نویسنده خلق میشوند. اگر این شخصیتهای تخیلی، بدون دخالت در خط سیر واقعه تاریخی و بدون ایجاد تعارض با شخصیتهای واقعی وارد داستان شوند، مشکلی ایجاد نمیکنند؛ اما اگر تخیل در شخصیتهای تاریخی و شناختهشده دخالت کند و ویژگیهایی را به آنها نسبت دهد که با اسناد معتبر در تعارض باشد، آنگاه تخیل به مسیر تحریف وارد شده است.
برای مثال، در سریال «معصومیت از دست رفته» که اثری از آقای داوود میرباقری است، شخصیتی به نام «شوزب» وجود دارد که یک شخصیت تخیلی است. او بهگونهای ساخته و پرداخته شده که با خط روایی داستان همافزا و هماهنگ است و در مسیر وقایع تاریخی دخالت تحریفآمیز ندارد. اما از سوی دیگر، شخصیت «نعمان بن بشیر» که شخصیت تاریخی است و والی کوفه در دوران پیش از قیام امام حسین(ع) بوده، در همان سریال با ویژگیهایی به تصویر کشیده میشود که با شخصیت واقعی او در تاریخ سازگار نیست. نعمان بن بشیر در تاریخ فردی محافظهکار، ضعیف و متزلزل معرفی شده، اما در سریال، این شخصیت وجاهت خاصی پیدا کرده و ویژگیهایی به او داده شده که با اسناد تاریخی همخوانی ندارد. اینگونه دستکاری در شخصیتهای تاریخی، مثال روشنی از تخطی از مرز میان خلاقیت هنری و وفاداری به تاریخ است.
در نتیجه، قاعده کلی این است که تخیل هنری در روایت عاشورا، مادامیکه با واقعیت تاریخی تعارض نداشته باشد، مشروع و حتی لازم است. اما به محض آنکه تخیل بخواهد ساختارهای مستند تاریخی را دگرگون کند، روایت از مسیر صحت و صداقت خارج میشود. این حساسیت، بهویژه در مورد وقایع مقدس مانند عاشورا، مضاعف است، زیرا با باورها و اعتقادات عمیق مردم سر و کار داریم.
ایکنا – در میان آثاری که تاکنون به موضوع عاشورا در سینما و تلویزیون پرداختهاند، تا چه اندازه مفاهیم و شعائر عاشورایی بهدرستی و با نگاهی جریانساز بازتاب یافتهاند و از کلیشهها فاصله گرفتهاند؟
پرسش بسیار مهمی است و حقیقتاً پاسخ دقیق به آن، نیازمند یک مطالعه و بررسی تحلیلی تفصیلی در مورد آثار نمایشی متعددی است که در این زمینه تولید شدهاند. برخی از این آثار بهخصوص در سالهای ابتدایی پس از انقلاب ساخته شدهاند که اکنون جزئیات آنها ممکن است در حافظه ما کمرنگ شده باشد و نیاز به مراجعه به اسناد تصویری آنهاست. حتی برخی از آنها راوی و نریتور داشتند و روایتمحور بودند.
اما اگر بخواهم پاسخی کلی و ناظر به وضعیت فعلی بدهم، باید عرض کنم که آنچه در مورد جریانسازی و اثرگذاری مفاهیم عاشورایی در آثار نمایشی اهمیت دارد، رویکردی است که اثر انتخاب میکند. به عبارت روشنتر، اثر نمایشی، اعم از فیلم یا سریال، باید از میان رویکردهایی که پیشتر بیان کردم، یکی را با دقت و عمق انتخاب کرده باشد و بر آن مبنا روایت را طراحی کند.متأسفانه در برخی آثار، نگاه به عاشورا کلیشهای شده است. یعنی یا تنها به سطح ظاهری حادثه پرداختهاند، یا صرفاً به تأثر و اندوه مخاطب اتکا کردهاند و به پیامهای عمیقتر عاشورا نپرداختهاند. مثلاً عاشورا را صرفاً به واقعهای محدود کردهاند که باید در آن اشک ریخت، بیآنکه زمینههای تاریخی، اجتماعی و اخلاقی آن مورد تحلیل و تبیین قرار گیرد. اگر اثری توانسته باشد عاشورا را با رویکرد عبرتمحور یا تطبیقی روایت کند، اگر توانسته باشد شخصیتهایی را در دل داستان بگنجاند که مخاطب امروز بتواند با آنان همذاتپنداری کند، یا از آنها الگو بگیرد، در آن صورت میتوان گفت که اثر از مرحله کلیشهسازی عبور کرده و به نوعی جریانسازی مفهومی رسیده است.
برای نمونه، اگر فیلم یا سریالی بتواند نشان دهد که چگونه خواص جامعه آن زمان در برابر فساد و ظلم سکوت کردند و این مسئله را به شرایط امروز جامعه ما پیوند بزند، آنگاه چنین اثری کارکردی فراتر از سرگرمی پیدا کرده است. یا اگر اثری بتواند مخاطب را نسبت به نسبت خود با امام معصوم در دوران غیبت هوشیار کند و این پرسش را در ذهن او بیندازد که «اگر من در کربلا بودم، در کدام جبهه میایستادم؟»، آنگاه میتوان گفت که اثر نمایشی، شعائر و مفاهیم عاشورایی را بهدرستی در متن زندگی امروز جاری کرده است. بنابراین، مسئله مهم نه صرفاً پرداختن به عاشورا، بلکه نحوه پرداختن به آن است. هرچه آثار ما در این مسیر از پژوهش، عمق تاریخی، شناخت رویکردهای معرفتی و اجتماعی بهره بیشتری ببرند، موفقتر خواهند بود و هرچه آثار به سطح و ظاهر اکتفا کنند، گرفتار تکرار، کلیشه و بیاثری خواهند شد.
ایکنا – به نظر شما رویکرد تطبیقی به عاشورا، یعنی بررسی نسبت انسان امروز با شخصیتها و موقعیتهای عاشورایی، چه ظرفیتهایی در حوزه تربیت فردی، جامعهپردازی و حتی تمدنسازی دارد؟ چگونه میتوان از این رویکرد برای ساخت آثاری عمیق و جریانساز بهره گرفت؟
بیتردید، یکی از موثرترین و راهگشاترین رویکردهایی که میتوان نسبت به واقعه عاشورا اتخاذ کرد، نگاه تطبیقی است. این نگاه، به جای آنکه صرفاً به روایت صرف وقایع بپردازد، تلاش میکند میان گذشته و حال، میان شخصیتهای عاشورایی و انسان معاصر، پلی معرفتی برقرار کند. این یعنی از عاشورا صرفاً بهعنوان یک رخداد تاریخی عبور نکنیم، بلکه آن را بهمثابه یک آیینه ببینیم؛ آیینهای که اگر در آن بنگریم، خودمان را، جامعهمان را و حتی نظام تمدنیمان را میتوانیم بهتر بشناسیم.
این نگاه تطبیقی، از حیث تربیتی بسیار ظرفیت دارد. وقتی فرد با شخصیتهایی همچون زهیر، حر، عبیدالله بن حر و دیگرانی که تصمیمهای حساس در بزنگاههای سخت گرفتند مواجه میشود، طبیعی است که خودش را جای آنان بگذارد. ما همیشه میپنداریم که اگر در کربلا بودیم، حتماً در سپاه امام حسین(ع) بودیم. اما این نگاه تطبیقی میآید و این پندار را به چالش میکشد: آیا واقعاً چنین است؟ آیا ما در برابر امتحاناتی که بسیار سادهتر از کربلاست، به درستی عمل میکنیم؟ آیا در مواجهه با حق و باطل، سکوت نمیکنیم؟ آیا تعلقات و ترسها ما را از وظیفه باز نمیدارد؟
از حیث جامعهپردازی نیز، این نگاه تطبیقی بهشدت مؤثر است. اگر جامعهای بخواهد از عاشورا الهام بگیرد، باید خود را با آن تطبیق دهد. باید ببیند که بیماریهایی که جامعه کوفه و شام را گرفتار کرد، امروز در کدام بخشهای جامعه ما قابل رؤیت است. آیا بیعملی خواص، ترس از قدرت، بیتفاوتی عوام و دنیاطلبی نخبگان تنها متعلق به آن زمان است یا امروز نیز مصادیق مشابهی دارد؟ اگر بتوان این مسائل را در قالب اثر هنری به تصویر کشید، آنگاه عاشورا از یک رویداد صرفاً مذهبی، به یک ابزار تمدنساز تبدیل خواهد شد. در همین راستا، اگر به بیانیه گام دوم انقلاب توجه کنیم، درمییابیم که سه محور اصلی آن یعنی «رشد فردی»، «جامعهپردازی» و «تمدنسازی»، دقیقاً قابل انطباق با این رویکرد تطبیقی هستند. عاشورا بهمثابه یک الگو و نمونه در همه این ساحتها میتواند نقشآفرین باشد. پس اگر هنرمند و فیلمساز ما بتواند با این نگاه به سراغ عاشورا برود، نهتنها اثرش دینی و عاطفی خواهد بود، بلکه میتواند محصولی اثرگذار در سطح تمدنی نیز خلق کند؛ محصولی که در تربیت انسان، بازسازی اجتماعی و شکلدهی به افقهای تمدنی، نقشی عمیق ایفا کند.
ایکنا – هنر تعزیه، بهعنوان یک هنر سنتی ایرانی با ریشههای مذهبی عمیق، تا چه اندازه توانسته در اشاعه فرهنگ عاشورا مؤثر باشد؟ و آیا این هنر میتواند در قالب سینمای مدرن نیز امتداد یابد؟
این پرسش نیز از جمله مباحث بسیار مهمی است که در نسبت سنت و مدرنیته، هنر آیینی و هنر تصویری، قابل تأمل جدی است. تعزیه، بهعنوان یکی از اصیلترین گونههای نمایش مذهبی در جهان اسلام، نهتنها یک قالب نمایشی، بلکه یک سنت زنده و یک آیین مردمی است که در قلب فرهنگ ایرانی شکل گرفته و رشد یافته است. تعزیه بهواسطه درونمایه عاشوراییاش، همواره حامل پیامهای معرفتی، عاطفی، حماسی و دینی بوده و هست.
از لحاظ فرهنگی، تعزیه تا حد قابل توجهی توانسته پیامهای عاشورا را در ساحتهای مختلف اجتماع تسری دهد. این هنر، برخلاف بسیاری از قالبهای رسمی، توانسته مخاطب را درگیر کند، اشک او را درآورد و احساساتش را به سوی عقلانیت و ارادت جهت دهد. تعزیه نهفقط اجراست، بلکه مناسک است؛ ترکیبی از درام، مرثیه، روضه و آواز. این ویژگیها، آن را به یک رسانه تاثیرگذار سنتی در انتقال پیام عاشورا تبدیل کرده است. اما پرسش مهمی که شما مطرح کردید این است که آیا این هنر میتواند در سینما هم بازتاب یابد؟ پاسخ به نظر بنده، مثبت است. سینما اگرچه ماهیتی متفاوت دارد، اما میتواند از ساختار، فرم، زبان و مفاهیم تعزیه بهرهمند شود. تجربههایی نیز در این زمینه صورت گرفته است. برای مثال، در برخی آثار نمایشی، بهویژه در برخی فیلمها یا تئاترهای تصویری مانند فیلم «مرگ یزدگرد» از استاد بهرام بیضایی، فرمهای آیینی و حتی تعزیهای، هرچند به شکل محدود، استفاده شده است.
اگر سینماگران ما، بهویژه آنانی که دغدغه عاشورا و دین دارند، به جای تقلید صرف از سبکهای غربی، به سرمایههای فرهنگی خود نگاه دقیقتری بیندازند، میتوانند از تعزیه بهعنوان یک منبع الهام در فرم و ساختار بهرهمند شوند. تعزیه میتواند به ما یاد دهد چگونه با کمترین امکانات، بیشترین اثرگذاری را داشته باشیم. چگونه با زبان استعاره، کنش نمادین، و روایت دوگانه (همزمان بودن روایت تاریخی و حال)، مخاطب را درگیر کنیم.
پس باید تعزیه را از قالب صرفاً آیینی و محدود خارج کرد و آن را به یک زبان هنری گستردهتر تبدیل کرد. به تعبیر دیگر، باید سنت تعزیه در فرم سینمایی بازآفرینی شود. این کار مستلزم پژوهش عمیق، جسارت هنری، و نیز شناخت دقیق مبانی درام و تعزیه است. در این زمینه، دوستانی چون آقای دکتر خاوی که پژوهشهای تخصصی در حوزه تعزیه و نسبت آن با فیلمنامهنویسی و درام مدرن دارند، میتوانند منابع خوبی برای مشاوره و همفکری باشند.
به گمان من، این مسیر اگر بهدرستی پی گرفته شود، میتواند به خلق سبکی بومی و در عین حال عمیق در سینمای دینی ایران منجر شود؛ سبکی که ریشه در سنت دارد، اما با زبان و فرم امروز سخن میگوید و در نتیجه، ظرفیت ارتباطگیری با مخاطب معاصر را نیز خواهد داشت.
گفتوگو از داوود کنشلو
انتهای پیام
source