حجتالاسلام مصطفی صادقیکاشانی در گفتوگو با ایکنا:
حادثه عاشورا و نهضت عظیم حسینی، آنچه که در دشت نینوا و صحرای کربلا در سال 61 هجری به وقوع پیوست؛ چنان اثرگذار، بزرگ، عمیق و ژرف بود که مقوله تعزیت و سوگواری بر شهدای روز عاشورا، از امام سوم شیعیان، حضرت اباعبدالله(ع) تا تکتک یاران باوفای ایشان؛ جملگی سبب شد تا فرا و ورای جامعه مسلمانان و محبان اهلبیت(ع)؛ همه آزادیخواهان و حقطلبان مسیر آزادی و آزادگی؛ آنها که اعتقاد به سرسپردن به نگاه زورگویان، مستبدان و مستکبران نداشته؛ زندگی در سایه ذلت را نپذیرفته و مرگ با عزت و شرافت را برگزیدند؛ در پس گذار و گذر بیش از چهارده قرن از آن حادثه شگرف و عظیم و امروز بدل شده به مکتبی زیر چتر سبز معرفت حسینی و قیام سرخ اباعبدالله(ع)؛ درس آزادگی، ایثار، افتخار و اقتدار را در مسیر تحقق آرمان «هیهات منا الذله» هجی و بر بلندای مسیر جاودان تاریخ ثبت کنند.
آرمانی که تام و تمام معنای آن تحقق همان وعده رستگاری تمامی بندگان مسلمانی است که نخستین بار، تبیین این مسیر را از زبان نبی مکرم اسلام، رسول مهربانیها، حضرت محمد مصطفی(ص) و گنج امانت نهاده شده در سینه ایشان، یعنی کلامالله مجید دریافت کرده بودند.
معرفتی که مسیر رستگاری را تبعیت از رهبر و ایستادن پای آرمانِ دفاع از مظلوم و ایستادن در برابر ظالمان تعبیر، تصویر و تأویل کرده است.
اینچنین بود که شرح نگارش «مقاتل» بر مصیبت و واقعه تلخی که در عاشورای 61 هجری گذشت، بر منقاش قلم نویسندگان، پژوهشگران و راقمان صفحات تاریخ از آن زمان تا به امروز استوار شد. عقبه این مدعا، «مقاتل» مختلف و متعددی است که سهم بالای نگارش و ماندگاری آن را وامدار روایت علمای اهل سنت که دلداده اهلبیت(ع) بودند میدانیم و میخوانیم. علمای اهل سنتی که آنها را «علمای متشیع» خطاب میکنیم.
در کنار مقاتل شناخته شدهای چون «مقتل لهوف» و «مقتل ابومخنف»؛ که البته بخش اعظمی از این دومی، به دست ما نرسیده و آنچه که از آن در قالب سندی ماندگار به یادگار داریم را در لابهلای صفحات کتاب ارجمند «تاریخ طبری» رصد میکنیم.
در این میان میتوان به یکی از مقاتلی که عقبه مقتل لهوف برپایه آن استوار است، اشارت کرد. مقتلی که در سال 568 هجری، چیزی نزدیک به یک قرن قبل از نگارش «مقتل لهوف» توسط یکی از همین عالمان اهل سنت اما دلداده و محب اهلبیت(ع)؛ یعنی «خوارزمی» به رشته تحریر در آمده است.
حال در پس گذار و تورق صفحات تاریخ و دلدادگی نویسندگان، پژوهشگران و عالمان شیعی که لزوم بازنمایی مقاتل در پس صحتسنجیِ روایتهای تاریخ از آن حادثه بزرگ و عظیم مکتب حسینی و نهضت سرخ قیام او را فرضی واجب بر خود انگاشته و بر عهده و گرده گرفتند؛ حجتالاسلام مصطفی صادقیکاشانی کتابی را در قامت ترجمان بخش اصلی «مقتل خوارزمی» به نام «شرح غم حسین(ع)» به رشته تحریر درآورده است.
جایگاه اعتبار این کتاب بهلحاظ کار پژوهشی تا بدانجاست که چاپ نخست این اثر بهسبب تعدد و تکثر پانوشتها، پینوشتها، اشارات، زنهارها و تذکارهای کار اسنادی و تطبیقی که حجتالاسلام والمسلمین صادقیکاشانی انجام داده بود، نام اثر را در ذیل عنوان به «ترجمه تحقیقی از علمای اهل سنت؛ بخش اصلی مقتل خوارزمی» مزین کرد.
سپس و در ادامه به سبب اقبال و استقبالی که از این نگرش با رویکرد کار پژوهشی و تطبیقی اسنادی به قلم او صورت گرفته بود؛ چاپ دوم این کتاب با عنوان «شرح غم حسین(ع)» ذیل عنوان «ترجمه انتقادی از علمای اهل سنت؛ بخش اصلی مقتل خوارزمی» به مخاطب ارائه شد.
حال با قرار گرفتن در ایستگاه عاشورای حسینی در کنار غمین بودن بر شهادت سیدالشهدا، حضرت اباعبدالله(ع) و یاران باوفای ایشان، به گفتوگو با نویسنده کتاب «شرح غم حسین(ع)»؛ حجتالاسلام مصطفی صادقیکاشانی درباره جایگاه و اهمیت «مقتل خوارزمی»، دلیل رویکرد نگاه انتقادی، اهمیت نگرش پژوهشی و تحقیقی با اتکا به اسناد مقاتل دیگر نشستیم. گفتوگویی صریح و بیپرده که حاصل آن در ادامه از خاطرتان میگذرد.
ایکنا- برای آغاز گفتوگو برای آن دسته از مخاطبانی که شاید تا این لحظه کتاب «شرح غم حسین(ع)» را تورق نکرده باشند، بگویید که این اثر از چه میگوید؟ به ویژه آنکه در چاپ نخست این اثر در ذیل عنوان شاهد درج «ترجمه تحقیقی» و در چاپ دوم شاهد تغییر نام به «ترجمه انتقادی» بودیم. دلیل این مهم به چه امری برمیگشت؟
در بین مقتلهایی که درباره امام حسین(ع) نوشتهشده «مقتل لهوف» برای ما شیعیان و عموم مردممان بسیار شناخته شده است. مقام معظم رهبری نیز در سالیان دور در یکی از خطبههای نماز جمعه «مقتل لهوف» را آوردند و بخشی از آن را قرائت فرمودند تا هم این اثر مشق و آموزشی باشد تا همه ما مقاتل را مورد مطالعه قرار دهیم و همچنین تاکیدی باشد که به سادگی از کنار «مقتل لهوف» نگذریم. چراکه این مقتل یکی از بهترین مقاتل ما تا قرن شش و هفت هجری شناخته میشود.
ذکر این نکته هم لازم است تا یادآوری شود که «مقتل لهوف» حدود یک قرن بعد از «مقتل الحسین(ع)» شخصی به نام «خوارزمی» به رشته تحریر درآمده است. در حقیقت «سیدبنطاووس» نویسنده «مقتل لهوف» بعد از یک قرن مطالب خود را از «مقتل الحسین(ع)» خوارزمی برداشت کرده است.
«مقتل الحسین(ع)» خوارزمی در سال 568 هجری قمری به رشته تحریر درآمده است و به سبب قدمتی که این اثر دارد به ذهنم رسید که مقتل او را -البته بخش اصلی این مقتل را- مطالعه کنم. هنگام مطالعه متوجه شدم که مقتل بسیار درخشانی در این اثر وجود دارد پس دست به ترجمه آن زدم. از همین روی هر جا که نیاز بود برای توضیح بیشتر و آشنایی عموم مخاطبان به نگارش پاورقی؛ حاشیهزدن و نگارش توضیح اقدام کردم.
خوارزمی دو کتاب دارد. او از علمای اهل سنت است که به اهلبیت(ع) علاقه وافری دارد. میان علمای اهل سنت، عالمانی را داریم که نسبت به اهل شیعه تعصب دارند. البته که در نگاه کلان میتوانیم بگوییم که عالم سُنی میان علمای اهل سنت وجود ندارد که با اهلبیت(ع) بد باشد.
در این میان گاه عالمانی میان اهل سنت حضور داشتند که نگاه متفاوتی نسبت به اهلبیت(ع) داشته و حوادث عاشورا را جبرآمیز نگاه میکردند. ولی علمایی از اهل سنت وجود دارند که بسیار «متشرع» هستند؛ یعنی گرایش شیعی نسبتبه اهلبیت دارد. این را نیز نباید فراموش کنیم که بسیاری از زندگینامههای اهلبیت(ع) را از قلم عالمان سنی داریم که به دستمان رسیده است.
«خوارزمی» نیز یکی از همین عالمانی است که چنانچه پیشتر اشارت داشتم دو کتاب دارد. کتابی به نام «مناقب» دارد که درباره فضائل و مناقب اهلبیت(ع) آن را به رشته تحریر درآورده و کتاب دیگر او «مقتل الحسین(ع)» است. کتاب مقتل او البته بسیار اثری مفصل در مواجهه با «مناقب» شناخته میشود.
«مقتل الحسین(ع)» خوارزمی اثری دارای مقدمه و مؤخره مفصلی است. این کتاب دارای 15 باب است که باب آخر آن «قیام مختار» است و این اثر با روایت فضائل پیامبر(ص)، حضرت خدیجه(س)، امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) شروع میشود. بخشی از باب یازدهم این اثر به خروج امام حسین(ع) از مکه اختصاص داد که خوارزمی در اینجا یعنی در بخشی از باب یازدهم، مقتل امام حسین(ع) را بیان کرده است. در مسیر ترجمه «مقتل الحسین(ع)» خوارزمی که آن را با نام «شرح غم حسین(ع)» منتشر کردم بر این بخش از باب یازدهم استوار بودم.
زمانی که کتاب «شرح غم حسین(ع)» برای بار اول به چاپ رسید، عنوان فرعی آن «ترجمه تحقیقی از علمای اهل سنت؛ بخش اصلی مقتل خوارزمی» قرار دادم. به سبب پاورقیهای مختلف و متعددی که در این اثر نوشته بودم و نگاه تحقیقی که به این ترجمه داشتم این نام را انتخاب کردم.
باز هم اشاره میکنم که مقتل خوارزمی، مقتلی خوب به شمار میرود؛ اما در پارهای از موارد مبالغههایی در آن به چشم میخورد و یا گاه او در روایت این مقتل مطالبی بیان کرده که در مسیر کار تحقیقی و تطبیقی با دیگر مقاتل آن موارد به چشم نمیخورد. برای مثال در روایت جریان روز عاشورا رویکرد خوارزمی مثل بقیه اهل سنت درباره روز و «روزه عاشورا» مقداری با نگاه شیعیان تفاوت دارد. این دسته از موارد را در این کتاب به شکل پاورقی بیان کرده، به نقد و بررسی آنها و توضیح دادن درباره چنین مواردی پرداختم.
از همین روی زمانی که چاپ دوم این اثر منتشر شد «ترجمه تحقیقی» که پیشتر در عنوان فرعی این اثر استفاده کرده بودم را به «ترجمه انتقادی از علمای اهل سنت؛ بخش اصلی مقتل خوارزمی» تغییر دادم. باز هم تأکید میکنم که در مسیر ترجمه «مقتل الحسین(ع)» خوارزمی فقط بخش اصلی این اثر یعنی روایت خوارزمی از مقتل امام حسین(ع) در باب یازدهم این کتاب را به سبب اهمیت این مقتل برای ترجمه انتخاب کردم. البته تذکرات و توضیحات نیز درباره مواردی که در این اثر مطرحشده و گاه نسبت به مؤلفهها یا اطلاعاتی که ما در دیگر مقاتل داشتیم و روایتهای خوارزمی با آنها متفاوت بود را در قالب پاورقیهایی که بر این اثر در قالب نگاه توضیحی، تشریحی، تفصیلی، تبیینی و انتقادی بیان کرده و به رشته تحریر درآوردم.
اگر درباره شکل این کتاب هم بخواهم توضیح دهم، در صفحههای راست کتاب متن مقتل به زبان عربی با اِعراب گذاری را آورده و در صفحات مقابل ترجمه آن بخش از مقتل همراه با حاشیهها، پاورقیها، توضیحات پینوشتها به مخاطب ارائه شده است.
در مسیر نگارش پینوشتها و پاورقیها در قالب کار تطبیقی و استنادی، نسبت به سندهای معتبر و متقنی که پیش از این از مقاتل در دست داشتیم کوشیدم تا آنچه که مورد وثوق علمای شیعه، باورمندان حادثه عظیم کربلا و عاشورای حسینی است را به مخاطبان منتقل کنم.
البته که در این مسیر گاهی کار تطبیقی نیز انجام داده و آن را با بهترین مقتل موجود درباره امام حسین(ع) به نام «مقتل ابومخنف» که کلیت آن در دست ما نیست اما به جهت اعتبار آن مقتل که در کتاب «تاریخ طبری» و کتاب «ارشاد» شیخ مفید وجود داشته و آورده شده است، کار تطبیقی و مقایسه را انجام داده و تذکراتی دادم. از همین رو اگر اشتباهاتی در «مقتل خوارزمی» وجود داشته، آنها را اصلاح کردم.
تأکید میکنم اگر بخواهیم نگاهی منصفانه داشته باشیم باید تأکید کنیم که خواندن مقتلها میتواند دانش جامعی به ما درباره آنچه که در سال 61 هجری در ساحت قیام و مکتب حسینی به وقوع پیوست ارائه دهد.
ایکنا – در این مسئله تردیدی وجود ندارد که سطح دانش و اشراف عموم مخاطبان با وجود علقه و علاقهای که به ائمه اطهار(ع)، خاصه حضرت اباعبدالله(ع) دارند با بزرگوارانی که عمر گرانمایه خود را در مسیر تحقیق، پژوهش و کار تطبیقی اسناد به جامانده از ائمه اطهار(ع) و مقاطع سپری شده از زیست گرانمایه ایشان وجود داشته صرف کردهاند قابلیت تطابق یکسانی ندارد. آنچنان که در فصل پیشین سخنان خود نیز اشارت داشتید بخش مهمی از زندگینامه ائمه اطهار(ع) توسط علمای اهل سنت که متشرع بوده به دست ما رسیده است. فصل دیگری از سخنان شما درباره کار تطبیقی و استنادی جنابتان نسبت به «مقتل خوارزمی» در روند کار مطالعاتی و نگاه انتقادی شما در قیاس با دیگر مقاتل شناخته شده چون «مقتل لهوف» و «مقتل ابو مخنف» انجام شده است. کمی درباره این روند تطبیقی، استنادی و آنچه که میتواند برای مخاطب و خواننده چنین دست از مقاتل با ترجمه و نگاه پژوهشی عالمان دین چون شما با خود برای مخاطب امروز به همراه داشته باشد توضیح دهید. در حقیقت سیر مسیر مطالعاتی، پژوهشی و تطبیقی شما در نگارش کتاب «شرح غم حسین(ع)» و تطبیقی که درباره «مقتل خوارزمی» داشتید چه داشته و آوردهای برای مخاطب امروز دارد؟
واقعیت آن است که باید بدون تعارف گفت که آنچه امروز از تاریخ اسلام و از ائمه اطهار(ع) در دست داریم، بسیاری از آن را باید به پای عالمان اهل سنت و تلاشهایی که در این حوزه انجام دادهاند بنویسیم. این مسئلهای نیست که ما بتوانیم آن را نادیده بگیریم. این ویژگی درباره تاریخ زندگی پیامبر مکرم اسلام(ص)؛ حضرت علی(ع)؛ امام حسین(ع) و آن بخش از فصل زندگی امام رضا(ع) که در صحنه سیاسی عصر و زمانه ایشان گذشت اهمیت بالایی دارد.
امروزه بسیاری از دانش خود درباره این مسائل را از کتابهای اهل سنت داریم. البته که در این میان به روایتهای خود اهلبیت(ع) نیز توجه ویژه داشتهایم. روایتها و گزارشهایی که منسوب به ائمه معصومین(ع) است برای ما از اولویت بالایی برخوردار است. اما تا جایی که روایت اهل سنت اشکالی در آنها وجود نداشته باشد و با مبانی مکتب اهلبیت(ع) منافاتی نداشته باشد؛ ما نیز آنها را میپذیریم.
بسیاری از تاریخنگاران شیعی نیز سندهای اول کار تحقیقی و پژوهشی در امر نگارش تاریخ را از علمای اهل سنت گرفتهاند. «کتاب ارشاد» شیخ مفید را اگر داریم، ایشان خیلی از مطالبشان را درباره اهلبیت(ع) از منابع اهل سنت گرفته است. حتی در «بهار الانوار» نیز علامه شیخ مجلسی بخشی از مطالب را از «سیره ابن هشام» وام گرفته است. پس بخشی از دانش ما نیز درباره ائمه اطهار(ع) و اهلبیت(ع) از کتابهای قدیمی به دست ما رسیده است. همه این آثار نیز از عالمان و عارفان اهل سنت هستند.
همچنین «تاریخ طبری» که «مقتل ابومخنفم را در جلد پنجم چاپهای مشهورش دارد و چیزی حدود 100 تا 120 صفحه از «مقتل ابومخنف» را در بطن خود درج کرده نیز از این قاعده مستثنی نیست. البته که پیش از این نیز گفته و همه میدانیم که بخش اعظمی از این مقتل (ابومخنف) از بین رفته است. اما آنچه که به دست ما رسیده و محفوظ مانده، به استناد «تاریخ طبری» است. میدانیم که راقم سطور «تاریخ طبری» (محمدبن جریر طبری) خود از علمای اهل سنت است.
حتی خود «ابومخنف» مثل «خوارزمی» نیز افرادی هستند که اگر بگوییم شیعه رسمی بودند شاید سخن ما قابلیت ارجاع، استناد و اثبات نداشته باشد. حتی گاه میتوانیم به ادعا بگوییم که آنها شیعه نبودند؛ اما چون در این میان تردیدهایی وجود دارد، تعبیر من آن است که این عالمان اهل سنت از دوستداران اهلبیت(ع) بودند. گاه ما تعبیر میکنیم که آنها «شیعه محب» یا «شیعه سیاسی» بودند که اهلبیت(ع) و امیرالمؤمنین(ع) را در مقام خلافت قبول داشتند. حتی آنها مولا علی(ع) را بر «عثمان» ترجیح میدادند. همه اینها نشانههایی از گرایش شیعی؛ البته «شیعه» بهمعنای عام و نه «شیعه» که ما امروز از آن تعریف میکنیم در وجود خود داشتند.
مسئلهای که باید به آن توجه کنیم آن است که قاطبه منابع تاریخی ما خوشبختانه یا متأسفانه از جانب اهل سنت است! «متأسفانه» را از این باب میگویم که علمای شیعه شاید در این مسیر کمکاری کرده باشند؛ شاید فضا برای کار آنها مناسب و فراهم نبوده است. اگر نگاهمان بر وجه «خوشبختانه» باشد میتوانیم بگوییم که بسیاری از روایتها و استنادهای ما از نقل آنهاست یعنی علمای اهل سنت که به نفع مکتب اهلبیت(ع) و بیان فضائل، مناقب و بیان راستین مظلومیت آنها قلم زدهاند. اگر مقتلی به نام «الامام امیرالمؤمنین(ع)» که برای «ابن ابی الدنیا» است که او یک سنی تمام عیار است به دست ما رسیده به وضوح میبینیم که او در آن مقتل؛ معصومیت و مظلومیت امیرمؤمنان(ع) را شرح میدهد. یا «مقتل ابومخنف» یا «مقتل خوارزمی» و بسیاری دیگر از عالمان سنی که دست به نگارش مقاتل زدهاند هم محب اهلبیت(ع) بوده و به بلنای جای و مظلومیت اهل بیت(ع) اذعان داشتهاند.
حتی «ابنسعد» در کتاب «الطبقات الکبری» یا کتاب «أنساب الأشراف» اثر «بلاذری» که همه اینها علمای اهل سنت هستند، برای ما از محب بودن به اهلبیت نوشتند. بله در این میان کسی مانند «ابنسعد» گرایش عثمانی داشته؛ اما همه این افراد مظلومیت امام حسین(ع) را نشان داده و نوشتهاند. اینکه پیش از این از صفت خوشبختانه استفاده کردم دلیلش آن است که بسیاری از دانش و اطلاعات ما از مقاتل مختلف، توسط همین افراد به دست ما رسیده و کسی نمیتواند آن را منکر شود یا بگوید که همه این دانش و اطلاعات را سخنران شیعیان بیان داشتند. اهل سنت برای ما نقل کرده و بسیاری از آنها را میپذیرد و پذیرفتهایم.
همین مقتلها و روضههایی که در مسیر سوگواری بر اباعبدالله(ع) خوانده میشود نیز ریشه در همین مقاتل دارد.
ایکنا – پیش از این نیز در همین گفتوگو نسبت به محتوا و زبانِ گاه مطنطن و سنگین کتابهایی چون مقاتل یا آنچه که درباره معارف مکتب حسینی نگاشته شدهاند نیز با شما سخن گفتم. حال کمی از کتاب شما یعنی «شرح غم حسین(ع)» فاصله بگیریم و نگاه جامعتری به کتابهایی که طی چهار دهه اخیر در تاریخ معاصر کشورمان توسط عالمان، اندیشمندان و پژوهشگرانی شناسا چون شما با رویکرد انتقال معارف مکتب حسینی به رشته تحریر درآمده است داشته باشیم. ارزیابی شما نسبت به این کتابها چیست؟ سهم انتقال دانش و معارف «مکتب سبز حسینی» و «قیام سرخ اباعبدالله» در مسیر حفظ و پاسداشت اسلام را که به واسطه این کتابها به مخاطبان منتقل شدهاند چگونه ارزیابی میکنید؟ سادهتر و البته صریحتر میپرسم، کتابهایی که با این رویکرد برای عموم مخاطبان نوشته شده تا چه حد در انتقال معارف حسینی توفیق داشتند؟
ابتدا باید گفت که این کتابها با رویکردها و جنبههای مختلفی نوشته شده است. گاه قلم راقم آنها، قلمی تحقیقی، تطبیقی، استنادی و پژوهشی است. گاه قلم، قلم ترجمه است؛ گاه رویکرد احساسی و اسطورهای پیدا کرده که هر کدام باید از نوع نگارش مورد سنجش و مطالعه جهت تأثیرگذاری آن قلم در انتقال معارف حسینی بر عموم مخاطبان مورد توجه قرار گیرد. اگر بخواهیم رویکرد احساسی و عاطفی داشته باشیم، ممکن است سراغ برخی از کتابهای دیگری برویم که جنبه داستانی و نقل روایی دارند تا آنکه از عقبه پژوهشی یا کار تطبیقی و ترجمههای عمیق بهره برده باشند. هر کدام از این کتابها جنبهای به قول شما از «مکتب سرخ حسینی» را به مخاطبان منتقل، بیان و تبیین میکند.
امثال بنده با نگاه پژوهشی که داریم با نگاه سختگیرانه که هر مقطع و هر گزارشی را درباره امام حسین(ع) نمیپسندیم و نمیپذیریم به پیروی از بزرگانی چون دکتر سیدجعفر شهیدی و شهید مطهری که آنها به پیروی از بزرگانی چون نگارنده کتاب «لؤلؤ و مرجان»، مرحوم محدث قمی؛ یا کتاب «اربعین» زندهنام ارباب قمی که کمتر شناخته شده یا مرحوم شیخ عباس قمی صاحب کتاب «نفس المهموم» میرویم که در نگارش این آثار دقتهای بسیاری داشتهاند. برخی از نویسندگان ممکن است گزارشهایی نقل کنند که از نظر ما دقیق نباشند؛ اما باز هم دقت این افراد بسیار خوب و بالاست.
در مجموع نگاشتن از مکتب اباعبدالله(ع) و حماسه حسینی نگاهی است علمی و این نگاه غیر از شیوه نگارش بر مبنای نگرشهای حماسی، احساسی و عاطفی است. من منکر چنین دست از آثار نمیشوم و اعتقاد دارم چنین دسته از آثار نیز با رویکردهای مختلف فرا و ورای کار پژوهشی، حتی با رویکرد احساسی و عاطفی نیز باید در این عرصه وجود داشته باشد. حتی گاه شاهد کتابهایی هستیم که قهرمانان و اسوههای بزرگ صحرای نینوا و دشت کربلا در قیام سرخ حسینی را بدل به اسطوره کردهاند. اینکه کسی مانند حضرت عباس(ع) با وجود شجاعتش و نوع جنگجوییاش، او را تا شکل اسطوره بالا بردهاند نیز در عرصه آثار مرتبط با حماسیه حسینی وجود دارد. البته که حتی همان جنس روایات و نگاه در مسیر نگاشتن از بزرگی چون حضرت عباس(ع) (ماه بنیهاشم) نیز باز ریشه در همین کتابهای بزرگانی است که از مقاتل اهل فضل و اندیشه علوم علمی و فقهی که پیش از این به رشته تحریر درآمدهاند بهره برده ولی ممکن است کسی این را به شکل اسطورهای در بیان و قلم دربیاورد و در آن مبالغه کند.
به شخصه نگاه اسطورهای را در پرداختن به قهرمانان کربلا انکار نمیکنم؛ اما شرطی برای آن قائل هستم و آن اینکه به مخاطب بیان و منتقل شود که این شکل از روایت در شاخه نگاه اسطورهای نگاشته شده است. پس برخی از روایتهای آن ممکن است که صحت و سنجش اعتباری اسنادی نداشته باشد.
در همین جنگ 12 روزه که آن را علیه صهیونیسم پشت سر گذاشتیم ما شعار داشتیم؛ حماسه نیز داشتیم. همه اینها لازم بود. در صدر اسلام نیز پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) شعار داشتند و به همان میزان و بل بیشتر حماسه نیز داشتند. بله اگر بناست که روایت اسطورهای داشته باشیم، پیشزمینه آن این است که به مخاطب اطلاع دهیم که الان در فضای جنگی به سر میبریم؛ پس لاجرم در این مقطع از فضای حماسی و شعاری بهره میبریم. آنگاه ممکن است که بهخاطر همان احساس غرورمان، قلم به سمت اسطوره حرکت کند. اگر مخاطب این پیشزمینه را بداند بعدها از ما خرده نخواهد گرفت که چرا آن نویسنده به این شکل از مبالغه، قلم زده است.
درباره حوزه مکتب سرخ حسینی سیدالشهدا(ع) نیز برخی از مطالب باید به شکل حماسی و برخی از مطالب، به شکل احساسی بیان شود. گاه هدف ما از نگاشتن برای اشک ریختن است. در کتاب «مقتل لهوف» سیدبن طاووس رویکرد سجع و قافیه به کار برده شده و در کتاب «مقتل خوارزمی» که با عنوان «شرح غم حسین(ع)» آن را ترجمه کردم، بخشی از آن را خوارزمی در مقام نگارش از رویکرد خطابه وام گرفته است. منکر هیچ کدام از اینها نمیشوم؛ به شرط آنکه مخاطب پیشزمینه ابتدایی از همه آنها داشته باشد.
در حوزه عزاداری و مباحث اینچنینی نیز مخاطب باید این توجه را داشته باشد که برخی از این جنس روایتها، «ادبیات» است. آن بخش از ادبیات که بازتابی از عزاداری و «ادبیات سوگ» است که تعریف خود را دارد. حتی خود ما نیز وقتی پای برخی از روضهها مینشینیم میدانیم که این جنس روایت متشکل از «ادبیات سوگ» و «ادبیات ماتم» است که گاه اغراقهایی نیز با خود به همراه دارد. شاید استنادی برای آن روایات وجود نداشته باشد و روایت آن روضهخوان با منابع رسمی تاریخی و علمی ممکن است که منطبق نباشد؛ اما یک نوع ادبیاتی است که برای سوگ، ماتم و یا اشکریختن بر مصیبت و مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش میان فرهنگ ما مرسوم شده و مخاطب نیز این را میداند.
با همه این اوصاف و تعریفها تأکید میکنم که حتی همان «ادبیات احساسی» باید اطلاعات خود را تا حد ممکن از منابع مکتوب، متقن و قابل استناد بگیرد. در نهایت باید این جمله را نیز بگویم که هر کس در دستگاه اباعبدالله زحمتی برای روایت آن حادثه عظیم که باعث ماندگاری اسلام شد یا بیان روایت مظلومیت سیدالشهدا(ع) و یارانش داشته باشد، در نهایت سعی او مشکور است.
ایکنا – پرسش پایانی خود را مبتنی بر قلم انتقادی شما در مسیر آسیبشناسی آثاری که درباره حضرت اباعبدالله(ع)، مکتب سبز حسینی و حماسه سرخ عاشورایی به رشته تحریر درآمده استوار کرده و وام میگیرم. زلف روایت خود را بر فصلی از فرمایش مقام معظم رهبری در حوزه «جهاد تبیین» و لزوم «روایت اول» معظمله گره میزنم؛ چراکه میدانیم بسیاری از دستگاههای تبلیغاتی حاسدان، عاندان و دشمنان این آبوخاک و دین هدایتگر و مبین اسلام، در مسیر قلبِ تاریخ گام برمیدارند. اگر بخواهیم آثاری که طی یکی، دو دهه اخیر بیشتر برای مخاطبان نسل امروز نگاشته شده را مورد ارزیابی قرار دهیم؛ مبتنی بر همان رویکرد انتقادی شما؛ نظرتان خاصه بر آن فراز از فرمایش مقام معظم رهبری بر لزوم بهره بردن از نوع قلم و نگاشتن درباره اباعبدالله که در نهایت مخاطب بتواند در مسیر به واسطه آن معارف، الگویی برای زندگی و زیست خود از چنین اسوهای برای پیشبرد هرچه بهتر زندگیاش برگزیند چیست؟
الگو قرار دادن و الگو گرفتن یکی از اصلیترین مواردی است که رسالت بسیاری از آثار نگاشته شده درباره اباعبدالله(ع)، قیام و زندگی ایشان، یاران باوفایشان؛ خاصه آنچه که به حادثه عظیم کربلا منتج شد به شمار میرود. تجلی این مهم، هدف غایی و نهایی برای نویسندگان در عرصه معرفت مکتب حسینی است و مخاطب برای رسیدن به این مرحله، یعنی الگو قرار دادن بزرگی چون امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان باید به کتابهایی مراجعه کند که حرکت اباعبدالله(ع) را تبدیل به امری لاتغیر کردهاند. کتابهایی که در نهایت با استناد به همه منابع متقن، آن شعار اصلی قیام سرخ حسینی یعنی «هیهات منا الذلة» را به درستی، شفافیت، عمق و بطن معنا به مخاطب ارائه دادهاند. کتابهایی که امام را به عنوان الگویی تبیین کردند و فقط به بیان مقتل اکتفا نکردند. اینکه از این قیام و زندگی امام چه درسی میتوان گرفت.
یاد کتابی قدیمی با عنوان «درسی که حسین به انسانها آموخت» از شهید عبدالکریم هاشمینژاد افتادم که مربوط به بیش از 50 سال گذشته است. امثال این کتابها که امام حسین(ع)؛ قیام سرخ او؛ نهضت سبز مکتب حسینی و بلندای شخص ایشان را بهعنوان الگو به مخاطب معرفی میکنند.
مدتهاست که «هیهات من الذلة» را میخوانیم و میبینیم. قرنهاست که این جمله طوفانی و آتشین در روضهها و عزاداریهای ما حضور پررنگی دارد و با آن مواجه هستیم. پرسش اینجاست که درک معنای این گفته و شعار کجا به کار ما میآید؟ در دوران حماسهسازی هشت سال دفاع مقدس و از آن مهمتر در همین جنگ 12 روزهای که پشتسر گذاشتیم. اینکه مقابل دشمنی مثل امریکا و «ترامپ» یا عروسک دست او چون نتانیاهو که به ملت شریف، غیور و مقاوم ایران میگوید که بیایید تسلیم شوید قرار گرفتهایم و درک عمق معنای آن جمله اینجاست که به کارمان میآید! از طریق منابع علمی و بحثهای مکتوب، این عمق معنا و تجلی اراده ایستادن در برابر ظالم؛ دفاع از مظلوم و عدم تسلیم شدن در برابر خودکامگان را در همان «هیهات منا الذلة»؛ در همان «مکتب سرخ حسینی» میبینیم.
اینجاست که باید ما از این منابعی که تا به امروز طی قرنها توسط عالمان بزرگ نگاشته شده و در مسیر تبیین قلم نویسندگان راستینِ پژوهشگران و مترجمان شناسا به دست ما رسیده، بیشترین بهره را از دریافت اصلی قیام اباعبدالله و همان شعار «هیهات من الذله» ببریم.
امام حسین(ع) هرچند دیپلماسی را انجام داد و با «عمربنسعد» گفتوگوهایی برای آنکه جلوی جنگ نابرابر را بگیرد انجام داد؛ اما وقتی به نتیجه نرسید و دید آنها فقط بر تسلیم شدن اصرار دارند؛ امام کار را نهایی کرد و اعلام نهایی را فرمودند که «تسلیم نمیشوم حتی اگر جان خود را از دست بدهم.» البته که به یاران خود فرمود با شما کاری ندارم و مختارید که اگر میخواهید بروید. اما یارانش هم اعلام وفاداری کردند. این نکته دوم است که باید پیرو رهبر جامعه ایستاد و از او پیروی کرد.
امروز ما دچار افراط و تفریط هستیم. اینها را درباره مسیر الگو گرفتن از قیام اباعبدالله(ع) عرض میکنم. این مطالب فقط نباید در میان کتابها و لابهلای واژگان باشد. حتی آن کتابهایی که سختگیرانه و مبتنی بر نگاه پژوهشی قلمی شده و به دست ما رسیدهاند نیز این مطالب را در بطن ومتن خود آوردند.
اینکه شب عاشورا وقتی امام حسین(ع) به یارانش فرمود «هر کس میخواهد برود، مانعی وجود ندارد»؛ هیچکس امام را و لبیکی که به او در آغاز مسیر گفته بودند تنها نگذاشت و ترک نکرد. برخلاف برخی کتابهای نامعتبر که میگویند آن شب عدهای رفتند و بیوفایی کردند. بله؛ زمانی که خبر شهادت جناب مسلم آمد و به کاروان که میانه راه بود رسید، عدهای رفتند. اما در شب عاشورا هیچکس امام را تنها نگذاشت. اولین نفر ماه بنیهاشم، حضرت ابوالفضل عباس(ع) بود که جواب وفادارانه داد. «زُهِیر بن قِین»؛ «سعید بن عبدالله حنفی» و تکتک آن یاران باوفا آن جملات زیبا را گفتند که «اگر ما چندین بار هم در مسیر تبعیت از رهبر خود (یعنی امام حسین(ع)) کشته شویم و جان خود را از دست دهیم، دست از یاری و حمایت او بر نمیداریم» و همه اینها یعنی تبعیت از رهبری!
اینکه امروز ما حتی فراتر از دو طیف سیاسی غالب جامعه خود، شاهد افراد مختلف و همان افراط و تفریط هستیم که عدهای نسبت به رهبری بیانصافی میکنند، توجهی به سخنان ایشان ندارند! اینکه عدهای که ادعای تبعیت از رهبری دارد اما یک دوقطبی در جامعه ایجاد میکنند؛ اینجاست که همان معارف بزرگ حماسه حسینی و مکتب سبز و سرخ او به کار میآید که در هر شرایطی باید مطیع و تابع رهبر باشیم. وقتی ایشان فرمایش میکنند معنایش آن است که در جنگ و در صلح باید تبعیت کنیم. آنچنان که امام حسن(ع) فرمودند که باید تابع من باشید چه در جنگ و چه در صلح! همینطور امام حسین(ع) نیز همین را فرمودند. اینها مطالبی است که باید در حوزه الگوگیری و الگوپذیری از اسوهای چون حضرت اباعبدالله(ع) مدنظر قرار دهیم.
اما در پاسخ به بخشی دیگر از پرسش شما درباره آسیبشناسی آثاری که بر بلندای معرفت قیام و نهضت حسینی نگاشته شدند باید به این نکته اشاره کنم که متأسفانه ما از همان دورههای نخست مشکلاتی درباره عدم توجه به منابع از سوی برخی نویسندگان ادبیات حسینی داشتیم. به عنوان مثال در کتاب «الامالی» شیخ صدوق که از بزرگان شیعه است؛ ایشان در این کتاب مقتلی بیان میکنند و آمارهای عجیبی از کشتگان دشمن ارائه میکنند. یا کتاب «مناقب» اثر «ابن شهرآشوب» نیز از این آسیب بیبهره نیست. نکته حائز اهمیت آن است که این بزرگان در دورههای میانی و به نسبت قدیمی زیست میکردند.
با در همین «مقتل خوارزمی» نیز چنین اغراقهایی وجود دارد. برای مثال چنین آورده شده است که حضرت قاسم(ع) 35 نفر از سپاه را دشمن کشت؛ یا حضرت علیاکبر(ع) 200 نفر را کشت. اینها آسیبهایی است که به منابع و مقاتل ما راه یافته است.
چنین دست از آسیبها در دوره صفویه و بهویژه دوره قاجار بیشترین بروز و ظهور را در آثار مکتوب مرتبط با مکتب حسینی، معرفت اباعبدالله(ع) و قیام ایشان به آثار مکتوب ما راه پیدا کردند. بخش اعظمی از این آسیب به سبب در غلطیدن قلم نویسندگان در دوره صفوی و بهویژه قاجار به ورطه احساسات است که امروز شاهدیم این دست از اغراقها فراوان شده و آن ندای تسلیمناپذیری «هیهات من الذله» و ندای وفاداری نسبت به رهبری امام حسین(ع) و رهبری در هر زمان و تبعیت از رهبری جامعالشرایط را از ما گرفته است و تنها به سمت احساس برده است.
اینها آسیبهایی است که طی 100 تا 500 ساله اخیر بسیار داشتهایم. اما در کنار آنها منابعی وجود داشتند که مورد وثوق و اطمینان بخش بودند. در این سالها میتوانیم از مقاتل فراوان و کتابهای تحلیلی که نوشته شدند نام ببریم. آثاری که برطرف کننده بسیاری از آن اغراقها و التیام بخش نگاه ما به منابع معتبر هستند. از جمله آخرین آنها «مقتل جامع سیدالشهداء(ع)» است که قبل از «مقتل الشمس» زندهنام محمدجواد صاحبی است؛ یا «تأملی بر نهضت عاشورایی» استاد رسول جعفریان و کتابهای زیادی که قابل اعتناء، درخشان و از این آسیبها به دور بوده و دارای تحلیل هستند و هر مخاطبی میتواند از این آثار استفاده کند.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source