Wp Header Logo 828.png

در ادامه بحث صمیمیت در داستان نویسی، باید گفت که این انتخاب با نویسنده است که تصمیم بگیرد اثرش عنصر صمیمیت را داشته باشد یا خیر؛ و این مهم است که بدانید نبودن صمیمیت در یک داستان الزاما نشانه ضعف آن نیست. صمیمیت، مانند تمام عناصر دیگر، می‌تواند در هماهنگی و هارمونی با حال وهوای داستان و فضایی باشد که در متن به مخاطب ارائه می‌شود؛ مثلا، در یک اثر علمی-تخیلی که در آینده‌ای تکنولوژی زده با روابط و مناسباتی منجمد می‌گذرد، آوردن عنصر صمیمیت، نه تنها بی خود و زائد است، بلکه به وصله‌ای ناجور و نچسب می‌ماند.

همان طور که در یادداشت قبلی هم گفته شد، صمیمیت در داستان می‌تواند باعث ایجاد نزدیکی و دلگرمی برای مخاطب شود. برای این منظور، می‌توانید از چند ترفند و قابلیت دیگر استفاده کنید، برای مثال «لحن»، از آن دست عناصری که این روز‌ها کمتر می‌توانید نوع خوب و دلچسبش را در ادبیات پیدا کنید و شیوه پرداختن یک نویسنده نسبت به اثرش است، به نحوی که خواننده آن را آشنا احساس کند و بتواند آن را حدس بزند، درست مانند لحن یک گوینده که درحال صحبت کردن درباره یک موضوع است یا مشغول تعریف کردن ماجرایی است، و همین لحنْ نحوه برخورد او با موضوع را نشان می‌دهد: خشمگینانه، تحقیرآمیز، شاداب، رسمی، غم انگیز یا جدی.

«امروز صبح وارد شدیم و از ما پذیرایی خوبی نکردند، چون در ساحل هیچ کس نبود جز انبوهی از آدم‌های مرده یا تکه پاره‌هایی از آدم‌های مرده و تانک‌ها و کامیون‌های خرد شده. از چپ و راست گلوله می‌آمد و من این جور شلوغ پلوغی را اصلا خوش ندارم. پریدیم توی آب، ولی آب گودتر از آن بود که نشان می‌داد، و پای من روی یک قوطی کنسرو لیز خورد. جوانکی که پشت سرم بود نصف بیشتر صورتش را گلوله برد و من قوطی کنسرو را یادگاری نگه داشتم. تکه‌های صورتش را جمع کردم و دادم دستش و او رفت که برود بیمارستان، ولی گمانم راه را عوضی گرفت، چون توی آب هی پایین رفت و رفت تا آب از سرش رد شد و گمان نمی‌کنم که دیگر آن زیر چشمش آن قدر ببیند که راه را گم نکند.» [۱]

می‌بینید چطور می‌شود با مقوله‌ای مثل جنگ خونسرد و بذله گو برخورد کرد؟! در داستان «مورمور»، که بخشی از آن را خواندید، یکی از عناصر غالبْ لحن است. این لحن شوخ طبعْ اثر مرگبار و خونین صحنه‌ها را چندبرابر کرده است (درست همان طور که در رمان «سلاخ خانه شماره پنج»، از کورت ونه گات، سراغ داریم) و -درعین حال- به موضوعی که به شدت خشن و جدی است صمیمیتی بخشیده که باعث جذاب ترشدن آن برای مخاطب می‌شود.

«دایره واژگان» عنصر دیگری است که در ایجاد صمیمیت بسیار مؤثر است؛ به ویژه، لغات عامیانه و تعابیر کوچه بازاری کمک زیادی به صمیمی شدن متن می‌کنند.

«سال هزاروسیصدودوازده شمسی، یک خیابان که با سه خیز می‌شد از یک طرف به طرف دیگرش جست ….» [۲]به تعبیر «خیز» دقت کنید. معمولا، خیابان را با متراژش توصیف می‌کنیم، اما در اینجا نویسنده، برای کم عرض نشان دادن خیابان، از لفظ «خیز» استفاده کرده است: با سه خیز می‌شود از این طرف خیابان به طرف دیگرش جست زد. این تعبیر و این لغاتْ صمیمیت محسوسی در متن ایجاد کرده‌اند.

با احترام عمیق به استاد اعظم (سوسای) ماسوتاتسو اویاما، که مسیر بی نقص بودن را طی کرد.


[۱]«مورمور»، نوشته بوریس ویان، از مجموعه «بیست و یک داستان از نویسندگان فرانسه»، ترجمه ابوالحسن نجفی.

[۲]«منِ او»، نوشته رضا امیرخانی.

source