
صدیقه سلمان درباره شهید منصوره عالیخانی بیان کرد که جان پرشور و شوقش در جستجوی تعالی درونی و ادراکات والای معنوی و حقایق آسمانی، او را به سوی خلق اثری جاودانه بر بوم زندگی و حیات دنیاییاش پیش برد. او به ناگاه در این میان، لمعه نوری شد تا چراغ راهی برای همه برجای ماندگان باشد.
در جریان حمله رژیم صهیونیستی به ایران در سحرگاه روز ۲۳ خردادماه، سعید برجی دانشمند کشورمان به همراه همسرش شهید شدند. همسر این شهید بزرگوار، منصوره عالیخانی هنرمند نقاشی بود که سالها در جرگه هنرمندان انقلابی و متعهد قلم میزد و آخرین تابلوی او نیز با موضوع شام غریبان سیدالشهدا (ع) نیمهکاره ماند.
پس از شهادت این بانوی هنرمند، صدیقه سلمان هنرمند نقاش و از دوستان شهید عالیخانی، یادداشتی در اختیار خبرگزاری میزان قرار داد که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
«شهیده منصوره عالیخانی، در نهایت مظلومیت به لقاالله پیوست در حالیکه سرشار شور زندگی و عاشق مردم سرزمین اش و هنرمندی که عاشق آفرینش هنری و نقاشی بود.
پر کشیدنش را هنوز هم نمیتوانم بپذیرم… هنوز هم نمیتوانم و نمیخواهم باور کنم در میان ما نیست.
دیگر در کارگاه نقاشی مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری در کنارمان، نداریماش و بعد از این به جز در قاب خاطرات و در تصاویر بیادگار مانده، نمیبینیماش؟!
در پی حمله وحشیانه رژیم غاصب صهیونیستی و جنایتکار اسراییل در سحرگاه ۲۳خرداد۱۴۰۴ به ایران و دریافت خبر شهادت جمعی از فرماندهان سلحشور و نخبگان و دانشمندان هستهای و مردم بی دفاع تهران، … دلشوره و نگرانی بی قرارم کرد. بعداز آنکه یکی از موقعیتهای مورد اصابت، محله مربوط به سکونت دوستم منصوره عزیز اعلام شد و این واقعیتی بهشدت غمبار بود که قلبم نه در آن روز و نه حتی اکنون نمیتواند سنگینی دردش را تحمل کند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
شهیده منصوره را از اواسط دهه شصت میشناختم؛ آن زمان که دختری جوان با امید و شوق خود را برای تحصیل دانشگاهی در رشته هنر که مورد علاقهاش بود، آماده میکرد. طراحی و نقاشی از همان دوران، هدف و آیندهاش را شکل داد.
بعدها پس از فارغ التحصیلی در رشته نقاشی دانشگاه الزهرا در فعالیتهای هنری وارد شد و اواسط دهه ۸۰ به گروه نقاشی مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری پیوست؛ و به عنوان بانویی هنرمند با انگیزه و اشتیاق، تلاشی شایان توجه برای رشد و ارتقا تواناییهای حرفهای اش با خلق آثار نقاشی بدیع آغاز کرد.
او در کار نقاشی هدفمند و پرشور با تاسی به هنرمندان نام آور و پرآوازه هنر انقلاب اسلامی، در عرصه هنر مفهومی با مضامین دینی، انقلابی، دفاع مقدس، هنر مقاومت به خلق اثر پرداخت و همزمان از توجه به زیباییها و جلوههای طبیعت و تلفیق با هنر انتزاعی غافل نبود و در این موضوعات نیز فعالیتهای هنری اش را توسعه بخشید و تجارب عملی فراوان و تابلوهای زیبا در این باره بهوجود آورد و نمایشگاه انفرادی ایشان، با عنوان «پژواک خیال» برگزار شده در ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ بخشی از این آثار را در گالری عالی حوزه هنری در معرض دید مخاطبان هنر قرار داد که بازتاب بسیار خوبی هم داشت.
شهیده عالیخانی از شاگردان با استعداد استاد کاظم چلیپا بود و به نظر من با کوشش و فعالیت مستمر حرفهای در عرصه نقاشی و خلق آثار ارزشمند، حق شاگردی ایشان را به درستی ادا کرد. او در طول این سالها به دلیل علاقمندی در انتقال تجربه علمی و حرفهای اش همزمان به کار تدریس طراحی و نقاشی هم مشغول بود. وی دوره کارشناسی ارشد نقاشی خود را در دانشگاه سوره گذراند.
هنرمند شهید، عالیخانی همچنین با شرکت در رویدادهای شهری و طی همکاری با سازمان زیباسازی شهرداری تهران آثاری هنرمندانه و پرنشاط و روحیه بخش در سطح شهر تهران خلق کرد و این درحالی بود که علیرغم ابتلا به بیماری و رنج و سختیهای ناشی از این ابتلا در میانه دهه ۹۰، هیچگاه او را از فعالیت هنری و حرفهایاش منصرف و متوقف نکرد، بلکه طی این مدت با روحیهای امیدوار با نقاشی کردن و آفرینش اثر هنری، محدودیتهای ناشی از کسالتش را پشت سر میگذاشت و بر آن فائق میشد.
از زمان آشناییام با شهیده منصوره عالیخانی تا حال حاضر بیش از ۳۰ سال میگذرد و این آشنایی در طول دهه ۸۰ و ۹۰ و تا ۱۴۰۴، به دوستی و صمیمیتی فراتر از همکاری و هم رشته بودن و به نوعی زندگی کردن در کنار یکدیگر و همراهی و درک متقابل و همدلی مشترک تبدیل شد.
آنچه درباره وی میتوانم بیان کنم اینکه شهیده عالیخانی دختری با صداقت و روراست و صریح و در عین حال صبور و مودب بود. اهل گفتمان، تعامل و همراهی سازنده و پیگیر مسائل تخصصی و حرفهای بود. بانویی اهل مطالعه و به لحاظ کار هنری پرکار و پرتلاش و با معلومات بود.
در تجربه آموزی و جستجوگری در زمینه هنر و به ویژه نقاشی مداومت و سختکوشی داشت به گونهای که اشتیاقش به نقاشی همچون «نفس کشیدن» امری حیاتی و روح افزا و برایش موجد آرامش و سرزندگی بود.
حضور و مشارکتش در رویدادهای اجتماعی، ملی و جهانی موید حساسیت بالا و توجه او به وقایع جامعه و جهان معاصر بود.
منصوره، هنرمندی دردآشنا و دوستدار مردم بود که مصائب و رنجهای بشری روح او را به درد میآورد و در بزنگاهها و فراخوانهای هنری نیز متعهدانه شرکت داشت و نقش اجتماعیاش را بهعنوان بانویی هنرمند با حرارت و شوق ایفا میکرد. برای منصوره عزیز، نقاشی کردن، بی تردید قبول مسئولیت اجتماعی و حقیقت زندگیاش به شمار میآمد و این را با توجه به دغدغهها و نقطه نظراتش میتوانم تصریح کنم.
بانوی هنرمند شهیده منصوره عالیخانی، عاشق نقاشی کردن بود و برای زیبا زیستن، با آگاهی از تاثیر معنوی قدرت آفرینندگی، خود را توسعه و ارتقا میبخشید.
هنگام طراحی و نقاشی کردن و کار با رنگ و فرم و قالبهای متنوع بافت و آفرینش و استفاده از عناصر بصری در خلق اثر، حقیقتا لذت میبرد و نتایج زیبایی نیز به وجود میآورد. نقاشی به او آرامش میبخشید.
با شوق و ذوق وصف ناشدنی تصاویر و کتابهای هنری را مورد مطالعه قرار میداد و در مباحثات هنری نیز علاقمند به گفتوگو و تبادل نظر و افزایش دانش تخصصی خود بود. در آموختن و یادگیری در موضوعات هنری و نیز توسعه فردی مداومت داشت و فردی مثبت اندیش بود.
در جمعهای دوستانه و محیط کاری و هنری با روحیهای با نشاط و پر انرژی، … همکاری، همدلی و مشارکت و پیگیری مسئولانه داشت.
در طول همه این سالها، بهویژه چندین سال اخیر شکوفایی روحی و رشد درونی از جنبه وجودی حتی در خصایص و منش منصوره عزیز مشهود بود.
دوست هنرمند فقیده و شهیده و همکار عزیزم منصوره عالیخانی، به شیوهای خلاقانه حضور منحصربهفردش را در هستی با سادگی، صداقت، طراوت و تازگی در آفرینندگی و نقاشی زندگی کرد.
جان پرشور و شوقش در جستجوی تعالی درونی و ادراکات والای معنوی و حقایق آسمانی، او را بسوی خلق اثری جاودانه بر بوم زندگی و حیات دنیاییاش پیش برد. او به ناگاه در این میان، لمعه نوری شد تا چراغ راهی برای همه برجای ماندگان باشد.
روحش قرین رحمت الهی و در آرامش باد.
خاطرات و این گفتار درباره این سالها تنها و تنها بخش کوچکی از ماهیت خاطرات مشترک و محتوای عمیق مصاحبت و دوستیام با این بانوی هنرمند شهید است و بخشهای مهم و لحظات اختصاصی همچنان در رفت و آمد میان دنیای ذهن و عالم واقع متاثرم میکند و این دلتنگی قلبم را به درد میآورد.»
انتهای پیام/
source