جوان آنلاین: پس از پایان جنگ تحمیلی، روایت رسمی از دفاع مقدس عمدتاً حول محورهای عاطفی– سوگوارانه شکل گرفت. ما اغلب با یک خط بیوقفه حماسی مواجهیم که قدرت تحلیل تاریخی و سیاسی را از مخاطب میگیرد. بازسازی روایت اقتدار، نه فقط یک پروژه فرهنگی، بلکه شرط لازم برای بقا، تابآوری و بسط تمدنی جمهوری اسلامی در میدان آینده است.
به گزارش «جوان»، بعد از اعلام آتشبس در جنگ تحمیلی، روایت رسمی از دفاع مقدس عمدتاً حول محورهای عاطفی- سوگوارانه شکل گرفت: مظلومیت رزمندگان، ایثار و فداکاری شهدا، اشک مادران، آلام جانبازان و فضای احساسی سنگین پس از جنگ. این سبک روایی، هر چند در دهههای نخست پس از جنگ توانست نوعی همبستگی ملی و سرمایه عاطفی برای مشروعیت سیاسی نظام جمهوری اسلامی فراهم آورد، اما در بلندمدت، منجر به تقلیل تجربه جنگ به یک خاطره جمعی تراژیک شدهاست؛ خاطرهای که بیشتر بر آلام فردی تأکید دارد تا دستاوردهای تمدنی یک ملت در شرایط محاصره و بحران.
در مقابل این گفتمان غالب، آنچه تا امروز به شدت مغفول مانده، روایت ساختارمند از قدرت ملی برآمده از جنگ است؛ قدرتی که نه فقط در ساحت نظامی، بلکه در حوزههای نرمافزاری، فناورانه، نهادی و تمدنی تکوین یافت و جمهوری اسلامی را به الگویی برای کنشگری مستقل در جهان تبدیل کرد. غیبت این روایت سبب شده که تجربه دفاع مقدس، در حافظه نسلهای جدید، بیشتر با زخم و داغ پیوند بخورد تا با رشد، عزت و اقتدار ملی. بازخوانی تجربه جنگ نهفقط یک ضرورت تاریخی، بلکه پیششرطی برای بقای گفتمان انقلاب در مواجهه با جنگهای آینده است: جنگ شناختی، جنگ اقتصادی و جنگ امنیتی.
ناهمترازی میان حماسه و استراتژی
ادبیات رایج جنگ، در رسانههای رسمی و محصولات فرهنگی، عمدتاً از قالبهای حماسی، نوستالژیک و مناسکی فراتر نرفتهاست. رزمندگان به عنوان قهرمانانی فردی تصویر میشوند، فضای جبهه با نوحه و مناجات بازنمایی میشود، و شهیدان به الگوهای اخلاقی صرف فروکاسته میشوند. این نوع روایت، در بهترین حالت، حافظه عاطفی ملت را زنده نگه میدارد، اما فاقد قدرت تحلیلی برای تبیین ساخت قدرت برآمده از جنگ است. در حالی که جنگ، بهعنوان یک پدیده پیچیده ژئوپلیتیکی، نیازمند تحلیل در سطوح سهگانه تاکتیکی، عملیاتی و راهبردی است. همانگونه که در علوم نظامی رایج است، باید تفکیکی روشن میان نبردهای میدانی (تاکتیکی)، طرحهای عملیاتی (مانند عملیات والفجر یا کربلا) و طراحی راهبردی کلان (مانند سیاست «زمین نده، زمان بخر») قائل شد. با این حال، گفتمان غالب فرهنگی کشور، تحلیل راهبردی را فدای حماسهسازی کرده و عملاً جنگ را به یک «افسانه جمعی» تقلیل داده که قرار نیست چیزی درباره ساختار قدرت به ما بیاموزد. در کشورهای دیگر، حتی در روایتهای سینمایی جنگ، این سه سطح تفکیک میشوند. به عنوان نمونه، در فیلم «نجات سرباز رایان»، در کنار نمایش تاکتیکهای میدانی، به تصمیمات راهبردی فرماندهی کل جنگ نیز اشاره میشود. یا در مستندهای جنگ ویتنام، بین تحلیل شکست تاکتیکی و پیروزی راهبردی کمونیستها تمایز قائل میشوند. ما، اما اغلب با یک خط بیوقفه حماسی مواجهیم که قدرت تحلیل تاریخی و سیاسی را از مخاطب میگیرد.
حذف روایت فناورانه و سازمانی از تجربه جنگ
در طول دفاع مقدس، جمهوری اسلامی در شرایط محاصره کامل و عدم دسترسی به منابع خارجی، موفق شد زیرساختهای بومی در حوزههای گوناگون نظامی، مهندسی، لجستیک و حتی طراحی عملیاتی پدید آورد. تولد نهادهایی مانند «جهاد سازندگی»، «مهندسی رزمی سپاه»، «قرارگاههای عملیاتی»، و بعدها «قرارگاه خاتمالانبیا» صرفاً حاصل نیاز جنگ نبود، بلکه بیانگر ظرفیت فوقالعادهای در نهادسازی بومی در دل بحران بود. در همین دوران، سلاحهایی مانند موشک «شهاب»، راکتاندازهای بومی، مینروبهای مهندسی و حتی تاکتیکهای جنگ نامتقارن، از دل تجربه زیسته رزمندگان و مهندسان بومی خلق شد. این دستاوردها که امروز در قالب «دکترین بازدارندگی» یا صنایع نظامی خودکفا نمود یافتهاند، در روایت رسمی جنگ عمدتاً غایبند. سیاست فرهنگی کشور، بهطور سیستماتیک، روایت فناورانه– سازمانی جنگ را به نفع روایت فردمحور– عاطفی سانسور کردهاست. برای نمونه، در کتب درسی، در موزههای دفاع مقدس، یا در مستندهای تلویزیونی، کمتر دیدهایم که به نحوه شکلگیری ساختارهای لجستیکی، مهندسی عملیات، مدیریت منابع و سازوکار فرماندهی مشترک سپاه و ارتش پرداخته شود. در حالی که این عناصر، میتوانند منشاء الهام برای جوانان در حوزه کارآفرینی، نهادسازی و خوداتکایی باشند. کشورهایی مانند چین، پس از جنگ کره، دقیقاً از همین زاویه به بازسازی حافظه جنگ پرداختند: ارتش خلق چین را نه فقط به عنوان ارتشی فداکار، بلکه بهعنوان نهادی نوساز، فناور و تمدنی معرفی کردند. ما، اما همچنان در تصویر «چفیه و اشک» ماندهایم و از «کلاش و کلیدواژه قدرت» غفلت کردهایم.
بازی باخت– باخت در دیپلماسی روایت
غفلت از روایت اقتدار، تنها در سطح داخلی خسارتبار نیست. در سطح بینالمللی نیز، ما نتوانستهایم تصویر دقیقی از عقلانیت دفاعی، مشروعیت مقاومت و تحول تمدنی برآمده از جنگ تحمیلی ارائه کنیم. این خلأ روایی، میدان را برای روایت تحریفشده غرب باز گذاشته است؛ روایتی که ایران را نه یک کشور مدافع، بلکه یک کنشگر تهاجمی و بیثباتکننده معرفی میکند. در حالیکه ما میتوانستیم روایتهایی نظیر «جنگی تحمیلی علیه ملتی مستقل»، «دفاعی بدون سلاح، اما با عقلانیت»، و «تولد یک تمدن خوداتکا از دل جنگ» را در رسانههای منطقهای و بینالمللی برجسته کنیم، عملاً سیاستگذاری رسانهای ما این حوزه را رها کردهاست. نتیجه، چیزی شبیه به یک «بازی باخت– باخت» است: غرب ما را دشمن جلوه میدهد و ما هم تصویر اقتدارآفرینی از خود ارائه نمیکنیم. نمونه موفق این دیپلماسی روایت را میتوان در اقدامات ویتنام پس از جنگ با امریکا دید. دولت ویتنام، با تکیه بر تجربیات مقاومت ملی، در روایتهای جهانی خود، جنگ را نقطه تولد هویت ملی مدرن و قدرت نرم خود معرفی کرد. ما، اما هنوز از جنگ بهعنوان یک «درد» سخن میگوییم، نه بهعنوان «زادگاه یک ملت قدرتمند».
لزوم بازتعریف سیاستگذاری حافظه
برای عبور از روایت ایستا و عاطفی جنگ به سوی یک روایت عقلانی، تمدنی و اقتدارمحور، لازم است بازنگری عمیق در سیاستگذاری حافظه صورت گیرد. مهمترین اقدامات در این زمینه میتواند شامل موارد این باشد: تدوین و ترویج ادبیات تحلیلی جنگ در چارچوب علوم سیاسی، جامعهشناسی جنگ و مطالعات راهبردی؛ حمایت از روایتهای «فناوری–اقتدار» بهموازات روایتهای «فداکاری–احساس»؛ تحلیل تجربه جنگ بهعنوان نقطه تولد «فرهنگ راهبردی بومی»؛ بازآفرینی موزهها، مستندها و تولیدات فرهنگی با محوریت نهادسازی، سازماندهی و خودکفایی و در نهایت، طراحی یک «دیپلماسی روایت مقاومت» که روایت جنگ را از قالب دفاعی صرف خارج کرده و آن را به الگویی تمدنی برای جهان اسلام بدل کند. بازسازی روایت اقتدار، نه فقط یک پروژه فرهنگی، بلکه شرط لازم برای بقا، تابآوری و بسط تمدنی جمهوری اسلامی در میدان آینده است. اگر سیاستگذاری فرهنگی و رسانهای جمهوری اسلامی همچنان به بازتولید حافظه سوگمحور از دفاع مقدس ادامه دهد، نسل آینده، جنگ را نه میدان عزت، بلکه صحنه مصیبت خواهد دید. چنین نسلی، در مواجهه با چالشهای ژئوپلیتیکی آینده، فاقد «باور به توانستن» خواهد بود.
source